۳۰ دی ۱۴۰۲ - ۱۵:۲۹
کد خبر: ۷۵۰۰۲۰
در یک کرسی ترویجی بررسی شد؛

مؤلفه‌های امر تراژیک در واقعه عاشورا

مؤلفه‌های امر تراژیک در واقعه عاشورا
کرسی ترویجی «مؤلفه های امر تراژیک در واقعه عاشورا» با هدف شناخت تراژدی کربلا و یافتن مؤلفه های آن در دانشکده دین و رسانه برگزار شد.

به گزارش خبرنگار سرویس فرهنگی و اجتماعی خبرگزاری رسا، کرسی ترویجی «مؤلفه های امر تراژیک در واقعه عاشورا» با ارائه حجت الاسلام مهدی داودآبادی استاد و عضو هیأت علمی دانشکده دین و رسانه در این دانشکده برگزار شد.

در این نشست مؤلفه های امر تراژیک پس از تشریح تفاوت میام تراژدی و امر تراژیک شمارش شد و سپس به حادثه عاشورا تطبیق داده شد.

پس از ارائه حجت الاسلام داودآبادی دکتر محسن کرمی عضو هیأت علمی دانشکده دین و رسانه نیز نقطه نظرات و انتقادات خود به مباحث را ارائه کرد.

حجت الاسلام داودآبادی عضو هیأت علمی دانشگاه صداوسیما در این نشست گفت: یکی از پدیده های مهم در تاریخ بشر فاجعه کربلا است که از آن به عنوان مصیبت اعظم و تجربه تراژیک یاد می شود و همچنین منبعی موثق برای نمایش ارزش های دینی است. فرضیه ما بر این مبتنی است که فاجعه عاشورا دارای مؤلفه های یک تجربه تراژیک بوده در صورتی که بین امر تراژیک و ژانر تراژیک تفاوت قائل شویم؛ پویایی و زنده بودن این امر نیز به این مؤلفه ها بر می گردد.

مؤلفه‌های امر تراژیک در واقعه عاشورا

مقدمه:

در مقدمه لازم است است مطرح شود که با دو رویکرد می توان با امر تراژیک مواجهه داشت؛ نخست رویکرد بوطیقایی است که ارسطو به آن پرداخته و همچنین در قالب یک ژانر هنری معرفی شده است؛ رویکرد دیگری نیز وجود دارد و آن رویکرد فلسفی است که قائل هستیم که با نگاهی جامع فراتر از ژانر می توان امر تراژیک را تعریف کرد و فراتر از یک ژانر به واقعه عاشورا به عنوان تجربه و امر تراژیک نگاه کرد.

پیشینه:

در پیشنیه بحث باید ابتدا نام مقاله «من فرد هستم» نوشته «حنایی کاشانی» برده شود که عاشورا و موقعیت تراژیک را تبیین کرده که با رویکرد بوطیقایی و ژنریک به مقوله تراژدی پرداخته است و با استفاده از سه نمایشنامه معروف «آنتی گونه»، «مردی برای تمام فصول»، «جادوگر شهر سالم» مؤلفه های امر تراژیک را با رویکرد بوطیقایی تبیین کرده و به حادثه کربلا نزدیک شده است؛ سعی کرده در نوشته خود از رویکرد بوطیقایی فاصله بگیرد اما تفاوت به امر تراژیک و ژانر تراژیک که مبنای اولیه ما است را لحاظ نکرده است.

در پژوهش دیگری در سال 80 توسط آقای «حیدری» با عنوان «تراژدی کربلا؛ مطالعه زیبایی شناختی گفتمان شیعه» بیشتر به مراسم سوگواره حسینی در سمت میدانی از حیث بوم شناختی پرداخته شده است؛ در این مقاله کارکردهای فرهنگی و جامعه شناختی سوگواره اندوهبار در رثای امام حسین برجسته شده است. اساسا اگر تحت عنوان تراژدی از آن یاد می شود ناظر به جنبه تاریخی و رویکرد فرهنگی است که به امر تراژدی و ژانر تراژدی متعرض نشده است.

تلاش من این است که مؤلفه امر تراژیک را با رویکرد فلسفی تبیین کرده و این مهم را فراتر از ژانر تراژیک ببینم؛ در تعریف امر تراژیک روش تحلیل مفهومی به کار رفته اما در استخراج مؤلفه ها روش پدیدارشناسی را در نظر دارم زیرا امر تراژیک پدیده ای است که خصوصیت جهانی داشته و باید فراتر از تشیع دیده و بررسی شود.

مؤلفه های پیرنگ در ژانر تراژدی

مؤلفه‌های امر تراژیک در واقعه عاشورا

با همین روش واقعیت رخداد عاشورا را توصیف، مؤلفه های امر تراژیک را استخراج و سپس به واقعه عاشورا تطبیق می دهیم ماهیت اجتماعی سوگ برای امام حسین و تأثیرات تراژیکی که بر هویت اجتماعی شیعه داشته است را بررسی می کنیم.

امر تراژیک در رویکرد بوطیقایی معادل فاجعه گرفتند که بخشی از پیرنگ در ژانر تراژدی را شکل می دهد؛ در پیرنگ سه مؤلفه اصلی یعنی فاجعه، بازشناخت و دگرگونی سه عنصر اساسی پیرنگ تراژیک در ژانر تراژدی هستند که توسط ارسطو نیز مورد تأکید قرار گرفته شده است و خود ارسطو بیان می کند که یک فاجعه دردانگیز و غمناک و دهشتناک که انسان روی صحنه تجربه می کند و در قالب قتل، شکنجه و جراحت می تواند در تراژدی ها پیگیری شود. اگر رویکرد بوطیقایی داشته باشیم آن را می پذیریم که امر تراژیک بهترین قالب ادبی و هنری را به نام تراژدی به خود گرفته است و تراژدی توانسته امر تراژیک را به فرم برساند اما آیا این مهم به این معنا است که نمی توان این مفهوم را فراتر از تراژدی نمی شود این مفهوم را ادراک کرد و خواستگاه دیگری ندارد که در پاسخ باید بگویم که مفهوم امر تراژیک فراتر از تراژدی قابل دریافت است. البته بعضی از نظریه پردازان گفته اند اگر فراتر از تراژدی بخواهیم امر تراژیک را دنبال کنیم لازم می آید که در کمدی نیز بتوان مؤلفه های تراژیک را جستجو کرد از این رو تأکید کردند که مختص به ژانر تراژدی است.

در رویکرد دیگری نیز بعضی از فلاسفه تبیین خود را از امر تراژیک فراتر از ژانر تراژدی می دانند که مواجهه انسان با سویه قهرآمیز هستی بوده که تجربه شگرفی است؛ این نظریه پردازان گفته اند اگر ما انسان ها، آگاه باشیم که جایگاه ما در عالم هستی کجا است و چه چیز در انتظار ما است، همان لحظه امر تراژیک را درک و دریافت می کنیم؛ نتیجه آن آگاهی آرامش و تسکین است؛ در عین حال که خود را در مرکز هستی تنها می بینیم حس لذت تسکین و امنیت را نیز درک می کنیم و به یکی از دو نوع امر والایی که کانت مطرح می کند نزدیک می شویم.

برای اینکه مفهوم امر تراژیک به خوبی تفهیم شود میدان وسیعی را در نظر می گیریم تا تعریف امر تراژیک مشخص شود از این رو باید در سه ساحتِ علت های امر تراژیک، مؤلفه ها و همچنین نتایج و پیامدها بحث کنیم.

وقتی از امر تراژیک بحث می شود باید بدانیم بین سه دوره از دوره هایی که امر تراژیک در قالب فرم تراژدی یا مباحث فلسفی تجربه شده است، تفاوت قائل شد؛ عصر طلایی در یونان باستان که قرن 5 قبل از میلاد شروع می شود و تا از بین رفتن خواستگاه ادامه دارد و تا قرن چهاردهم توسط الیزابت اول احیا می شود و شکسپیر تراژدی هایی را در بستر دینی خلق می کند. در دوره مدرن نیز اشخاصی مانند میلر تراژدی های جدیدی را ایجاد می کند که باید بین این سه دوره تفاوت قائل بشیم.

زمینه های بروز امر تراژیک

مؤلفه‌های امر تراژیک در واقعه عاشورا

اولین چیزی که باعث بروز امر تراژیک می شود جایگاه خود انسان است؛ در یک نگاه انسان شناختی باید به این زمینه بپردازیم؛ در انسان شناسی یونانی خدایان متعددی امورات انسان را رقم می زنند. در آسمان انسان یونانی نزاع انسان با خداوند اصل کار است که زمینه بروز امر تراژیک را رقم می زند. در برخی از نمایشنامه های یونانی گفته شده که انسان ها حشرات یک روزه ای هستند که برای مردن خلق شدند و حتی در بعضی دیگر از نمایشنامه ها نزاعی بین خدایان وجود دارد.

این اندیشه در پارادایم دینی و شیعی متفاوت است؛ با اینکه انسان از جایگاه اصلی خود هبوط کرد و تنزل پیدا کرد اما همین انسان خلیفه خداوند روی زمین و آیینه جمال و جلال الهی است که به هیچ وجه مورد خشم خداوند نیست و این اولین تفاوت بین نگاه دینی و نگاه یونانی به انسان است. یکی دیگر از زمینه های امر تراژیک آزمایش الهی است زیرا در نگاه یونانی یک سرنوشت محتوم وجود دارد که انسان نمی تواند خلاف خواست خداوند امری را انجام دهد اما در نگاه دینی آزمایش عمومیت دارد که همه انسان ها از ابتدا آزمایش می شوند تا ظرفیت های بالقوه انسان به فعلیت رسد. ظرفیت های وجودی انسان از طریق آزمایش ظهور و بروز پیدا می کند زیرا انسان دارای اختیار است و با آن می تواند سرنوشت خود را رقم بزند.

در اندیشه یونانی یک نقص و لغزش تراژیک است که انسان به دلیل کوربینی، لغزشی را مرتکب می شود و به حضیض ذلت سقوط می کند؛ در اندیشه دینی معادل آن گناه است که قابل جبران بوده و خداوند شرایطی را برای انسان فراهم می کند که مراتب بازگشت و جبران را فراهم کند.

مؤلفه های امر تراژیک

اولین مؤلفه تراژدی یونانی تقدیر محتوم است؛ دختران زئوس سرنوشت انسان را رقم می زنند اما در اندیشه دینی با اینکه تقدیر، توسط خداوند در لوح محفوظ رقم می خورد اما انسان در طول اراده خداوند می تواند انتخاب کند و بر اساس انتخاب بازخواست می شود. در تراژدی یونانی انسان مورد خشم خدایان بوده اما در اندیشه دینی خداوند رحیم است که در توصیف آن از مادر مهربان تر گفته اند. در تراژدی یونانی همیشه از چیزی که بار هستی است رنج می بریم اما در پارادایم دینی رنج «برای چیزی» است نه «از چیزی»، زیرا انسان می داند در پایان این مسیر رشد و تکامل و رضایت خداوند وجود دارد که این امور باعث می شود تقدیر الهی را پذیرفت.

تهور جسورانه در بستر تراژدی یونانی قیام علیه خدایان است که چیزی جز مرگ برای قهرمان ندارد و جاودانگی که توقع می رود از بین می رود؛ در اندیشه شیعی پذیرش تقدیر، جانفشانی و ایثار است.

تعارض لاینحل مؤلفه دیگری است؛ همه نظریه پردازان گفته اند که تراژدی در بستر اندیشه یونانی زمانی رخ می دهد که یک دوراهی غیر قابل حل وجود داشته باشد؛ در نمایشنامه «آگاممنون» اراده خدایان است که به شخصیت داستان فرمان می دهند دختر خود را قربانی کند یا اینکه نپذیرد و به نابودی تن دهد؛ این تعارض بین فرمان الهی و خواست شخصیت اصلی است که مهر پدرانه نسبت به فرزندش دارد. این تعارض، تعارض خیر با خیر است از این رو بیشتر فیلسوفانی که نمایشنامه های یونانی را تحلیل کردند، نزاع را نزاع خیر با خیر دانستند. برای مثال هگل در تحلیل «آنتیگونه» نزاع را بین خیر و خیر تعریف کرده است. اگر راه حلی برای این امر پیدا شود دیگر امر تراژیک در بستر یونانی از بین می رود.

در نگاه دینی نزاع خیر با شر دیده می شود که صراحت اخلاقی وجود دارد و قهرمان می داند وظیفه اش چیست و کورباطن نیست؛ در تراژدی الیزابتی نزاع بین خیر با شر وجود دارد؛ قهرمان در تراژدی دینی می داند وظیفه اش چیست و وقتی نزاع بین خیر و شر شد، باید از خیر جانبداری کند تا شایسته پاداش و تقدیر باشد.

پیامدهای امر تراژیک

مؤلفه‌های امر تراژیک در واقعه عاشورا

در آثار تراژیک مرگ قهرمان داریم که در بستر یونانی بردبارانه است که قهرمان می پذیرد و با پذیرش مرگ کنش آن تمام می شود و حیات قهرمان تا لحظه ای است که مرگ را می پذیرد اما در بستر دینی و در بستر مسیحی و شیعی، مرگ والایی رخ می دهد که در قالب شهادت است و وقتی قهرمان مرگ را می پذیرد و خون او می ریزد آثار حیات، کنش و انتخاب او در هستی جاری و نتیجه بخش خواهد.

آگاهی و شناخت اثر دیگر تراژدی است و یک نزاع نیز در این خصوص وجود دارد؛ ارسطو معتقد است که کاتارسیس یک نوع آگاهی را به ارمغان می آورد اما افلاطون معتقد است که فقط حس شفقت که نفس را تحت تأثیر قرار می دهد، از کاتارسیس پدید می آید. به هر حال آگاهی به وجود آمده در پی تراژدی یونانی جزئی است و مراتب پایین نفس را متأثر می سازد؛ اما در اندیشه دینی، آگاهی در پس تراژدی یک شهود را به ارمغان می آورد و مخاطب را به شعور و حقیقت راستین می رساند.

تسکین پیامد دیگر تراژدی است که می تواند در قالب کاتارسیس در بستر یونانی رقم بخورد. از کاتارسیس سه تفسیر شناختی، درمانی و اخلاقی ارائه داده اند.

در بستر دینی مسیحی و شیعی رستگاری ابدی برای قهرمان رقم می خورد که سببب می شود نسبت به سرنوشت و کنشی که در هستی می تواند داشته باشد تأثیر گذار باشد و این معرفت نجات انسان را تضمین می کند.

تطبیق وجوه تراژیک بر ماجرای کربلا

رنج جانکاهی که به امام حسین رسید مؤلفه هایی داشته و پیامدهایی دارد که در اوج مفهومی آن در روز عاشورا تجربه شده است؛ امام حسین امر تراژیک را تجربه کرده و قهرمان آن است و توانسته به همان میزانی که رنج را دریافت کرده است، از آن بهره مند شود و لذت زیبایی شناختی را از سر بگذارند. اولین موردی که می توانیم به آن بپردازیم: امام حسین آیینه صفات جمال و جلال خداوند و انسان کاملی است که مقرر شده در مرکز هستی برای تحقق امر الهی با اراده اختیار خودش در میدان و برای دین خداوند این کنش را رقم زده است. زمینه دوم آزمایش الهی است که پس از بررسی روایات و احادیث بالاترین آزمایش برای انسان را در واقعه عاشورا می توانیم ببینیم که قهرمان آن توانسته والایی را به جان بخرد و با اختیار خود رنج را پذیرش کند که در پایان سربلند از همین اختیار است. تقدیر الهی با آگاهی بوده که امام حسین پذیرفته است.

حسین ابن علی (ع) انسان کاملی است که بریء از اشتباه بوده و نقص تراژیک ندارد؛ امر تراژیک در کربلا بری از خطا است و نقص تراژیک را نمی توانیم تطبیق دهیم. خودبزرگ بینی مؤلفه دیگری برای قهرمان امر تراژیک است اما به نظر من نمی توان آن را بر ائمه معصومین تطبیق داد زیرا با وجودی که ائمه صفات زیادی برای خود گفته اند و هستی را در اختیار خود معرفی کردند اما این تعابیر با کبر متفاوت است. برخی این تعابیر را «هوبریس» می دانند که من نمی توانم این تعابیر را به کار ببرم؛ خودبزرگ بینی برای کسی که دارای آن نیست تکبر است و انسان کامل هم نمی تواند تکبر داشته باشد.

مؤلفه های امر تراژیک در واقعه کربلا

مؤلفه‌های امر تراژیک در واقعه عاشورا

پیکار قهرمان با تقدیر قلب امر تراژیک را رقم می زند و سویه قهرآمیز آن به شوریدگی انسان می انجامد که قهرمان در انزوا باید رنج را بپذیرد اگر این را بخواهیم به واقعه عاشورا تطبیق بدهیم باید بدانیم که پیش از عاشورا، قتل امام حسین پیش بینی شده و تقدیر ایشان نیز گفته شده است؛ سرنوشت امام حسین بارها توسط امام حسین شنیده شده است و در تعابیر آن حضرت مرگ اندازه زینتی در گردن دختران زیبا معرفی شده است.

جایی که حضرت سکینه از امام حسین می خواهد که خانواده را به مدینه منتقل کند حضرت در بیانی اراده خداوند را می پذیرد و به این سرنوشت تن می دهد. در تراژدی یونانی از خشم خدایان باید سرنوشت محتوم توسط قهرمان پذیرش شود اما امام حسین این سرنوشت را لطف و مهربانی خداوند می داند و تسلیم امر او است چون خداوند می بیند.

آگاهی مؤلفه دیگری است. امام حسین با اراده خودش وارد این کارزار می شود بر خلاف قهرمان یونانی که با کورذهنی وارد می شود و زمانی آگاه می شود که به خاموشی فرو می رود و قدرت تکلم ندارد؛ قهرمان تراژدی یونانی وقتی آگاه می شود که به مرگ می رسد. آگاهی که امام حسین پیدا می کند، به گونه ای است که امتداد پیدا می کند و برای شیعیان نیز آگاهی بخش است.

رنج نیز از خصیصه های امر تراژیک است که قهرمان باید آن را تجربه کند. رنج در واقعه عاشورا برای آگاهی است. در زیارت ارعبین می خوانیم : «وَ بَذَلَ مُهْجَتَهُ فِیکَ لِیَسْتَنْقِذَ عِبَادَکَ مِنَ الْجَهَالَهِ وَ حَیْرَهِ الضَّلَالَهِ» که امام حسین خون قلبش را اهدا کرد برای اینکه بندگان را از جهالت و گمراهی نجات دهد؛ یک ظریفی «لام» در این عبارت را «لام عاقبت» در نظر گرفته است و این یعنی نتیجه خون امام حسین هدایت کل بشر است.

شاید برای نقد مطرح شود که در تراژدی یونانی قهرمان خود را فدای ملت می کند که پاسخ آن این است که امام حسین کفاره گناهان شیعیان را پرداخت نکرده و بلکه وظیفه را ادا کرد که نتیجه اش می تواند بهره مندی از آگاهی و دریافت حقیقت راستین برای کل بشر باشد.

آثار:

اولین اثر شهودی است که جاودانگی را برای قهرمان رقم می زند. هنوز چکاچک شمشیر روز عاشورا را می توانیم در گوش هستی بشنویم و زخم های تن امام حسین هنوز زنده است و تشیع را به حقیقت راستین راهنمایی می کند. اباعبدالله همه این ها را پذیرفت برای اینکه شاهد بود در محضر خداوند است. آگاهی بخشی برای نوع بشر و ایجاد مرز بین حق و باطل پیامد دیگر حادثه عاشورا است. همیشه در انتخاب بین خیر و شر باید ستیز داشته باشیم و بدانیم از کدام مسیر باید جانبداری کنیم.

در پایان نیز باید گفت فوز عظیم، رستگاری و جاودانگی در حادثه عاشورا رقم خورده است؛ هر کس در این مراسم سوگواری نزدیک می شود گویا به این رستگاری نزدیک می شود و برخلاف نظر کسانی که پیامد سوگواری برای عاشورا را غم عنوان می کنند، هر کس به اندازه معرفت خود پویایی را دریافت کرده و شاداب می شود. در پیاده روی اربعین در عین اینکه حزن و اندوه وجود دارد، بهجتی در دل شیعیان ایجاد می شود. در عین اینکه غم و حزن را تجربه می کنیم شور نیز دارد که بستری به وجود آورده تا حقیقت را به صورت منکشف دریافت کنیم.

پس از ارائه دکتر داودآبادی، نوبت به نقد دکتر محسن کرمی از اساتید و اعضای هیأت علمی دانشکده دین و رسانه رسید که مشروح نقد وی تقدیم شما می شود:

تفکیک بین امر تراژیک و نوع هنری تراژدی مهم است؛ از نظر من امر تراژیک و یا در تعبیر فلسفی آن یعنی «وضع و حال تراژیک» در زندگی بشر فراوان است: وضع و حالی است که انسان مخیر می شود که امر «الف» یا امر «ب» را انجام دهد در حالی که هیچکدام را دوست ندارد انجام دهد و چون هر دو برای فرد نامعقول و گناه آلود هستند. قرار گیری در این حالت وضع و حال تراژیک را رقم می زند. حالت دیگری از وضع و حال تراژیک قرارگیری بین دو امر خیر است که می تواند شادکامی برای خود و دیگران رقم می زند که انجام دادن هر کدام سبب می شود از دیگری غفلت صورت گیرد و اینجا نیز حسرت خورده می شود که امر دیگری محقق نمی شود؛ برخی فقط معقتدند که شق اول امر تراژیک است.

باید مثال بزنم از راننده ای که به سرعت حرکت می کند و به یک دوراهی شدیدی می رسید چاره ای ندارد جز اینکه یا مادر و فرزندی در سمت راست و یا 10 تا کارگر در سمت چپ را زیر بگیرد و هر کدام از این دو کار بدی است. حال اگر زاویه نگاه را عوض کنیم به جای اینکه هر دو را شر ببینیم، می توانیم هر دو را خیر ببینیم به این صورت که یا باید جان مادر و فرزند را حفظ کند و یا باید جان 10 کارگر را. با تغییر زاویه نگاه می شود بین دو خیر مخیر بود. خیر شر را نمی توان به سادگی تعبیر کرد. روی دیگر انجام دادن این خیر انجام دادن یک شر است. همه وظیفه اخلاقی ما اینگونه نیستند که در صورت انجام ندادن یک خیر را انجام نداده باشیم بلکه روی دیگر آن این است که مرتکب شر شده ایم. برای مثال اگر به یک فقیر پولی بدهیم مرتکب خیر شده ایم و اگر ندهیم اینگونه نیست که از انجام یک خیر صرف نظر کرده باشیم بلکه ممکن است که مرتکب شر شده باشیم و آن فقیر به علت ناداری دست به دزدی و جرم بزند و ما نیز در این شر سهیم باشیم. راننده ماشین مورد مثال محاسبه می کند که کدام تصمیم خیر بیشتری دارد و مهم نیست چه محاسبه ای می کند مهم این است که مجبور است محاسبه کند و بر اساس مبانی ارزشی خود انتخاب کند. امر تراژیک و وضع حال تراژیک این است که در زندگی کم و بیش با آن مواجه می شویم که گاهی این خیر و شر عظیم است و گاه کوچک است.

در تراژدی در دنیای قدیم جنبه اجتماعی بین این وضع و حال همیشه مهم می شد که مثلا هکتور بین این می ماند که از شهر خود دفاع کند یا از خانواده اما جان خود را فدا می کند که از جنبه اجتماعی دفاع کند. مثلا حادثه عاشورا کاملا جنبه اجتماعی دارد اما در در دنیای مدرن وضع و حالی تراژیک، جنبه اجتماعی چندانی ندارد که فرد می تواند به تنهایی دچار تراژدی شود مانند «مرگ فروشنده» میلر که بر اساس آن فیلم فروشنده ساخته شده است؛ شخصیت اصلی فیلم فروشنده در وضعیتی گرفتار شده که اگر متجاوز را پیگیری کند و یا پیگیری نکند، در نهایت نتیجه خوبی ندارد و به خسارت می رسد.

قرائتی که از امر تراژیک از واقعه عاشورا شده، قرائتی نیست که از خود واقعیت کرده باشیم بلکه این تفسیر مبتنی بر گزینش های اتفاقات تاریخی است. یکی از بزرگ ترین دین شناسان بزرگ گفته است که مسیحیت امروز پولوسیت است؛ پولوس کسی بود که حواریون را کتک می زد و پیگیر اعدام مسیح بود اما وقتی مسیح را به دار کشیدند مدعی شد که مکاشفه ای زیر جسد مسیح برای او رخ داده که مسیحی شد؛ پولوس به یونان علاقه داشت و چنان تأثیرگذار بود که به ادعای برخی از مسیحیان، مسیحیت امروز پولوسیت است. زمان تولد و حتی مرگ حضرت مسیح چندان روشن نیست و پسینیان هر گونه خواستند از روی خیرخواهی رویداد مرگ مسیح را به یک تراژدی تبدیل کردند؛ انگار برایشان خوش می آمده که وضع و حال مسیح را بازسازی کنند که گویی مثل هکتور است.

احساس من این است که ما هم کم و بیش با واقعه عاشورا چنین کاری کردیم؛ اخیرا چیزهایی از واقعه عاشورا می شنویم که «جدید» است؛ اینکه گفته می شود وقتی امام حسین به کربلا رسید می دانسته در این سرزمین شهید می شود، انگار بازسازی ما است و شهید مطهری نیز این را بیان می کند. نومسلمان های صدر اسلام دوست داشتند سوگ سیاوشان را در قالب دیگری بازسازی کنند که در قالب ماجراهای عاشورا این امور را پیاده کردند.

مؤلفه‌های امر تراژیک در واقعه عاشورا

بخشی از مصائب عاشورا که شبیه تراژدی است در واقع بازسازی است و شاید واقعیت چنین نبوده است. ما جزء سه-چهار گزاره دقیقا از چیزی مطمئن نیستیم اما جزئیاتی را اضافه می کنیم و بر اساس آن جزئیات بر موارد دیگر تطبیق می دهیم. برای مثال گفته می شود که امام حسین پشت خیمه ها رفت و کسی او را ندید و این جملات را گفت؛ اگر کسی حضرت را ندید پس چگونه این ها روایت شده و به گوش ما رسیده است. البته بلاشک در واقعه عاشورا امر تراژیک وجود دارد ولی حاشیه سازی ها چیز دیگری است. در این امر تراژیک بسیار بزرگ فرد بزرگی، بین دو خیر عظیم که باید خود و خانواده اش را به سلامت برساند و یا اینکه تن به ذلت ندهد مخیر شده است؛ سر فرونیاوردن در مقابل ظلم نشان می دهد انسانی هست که در برابر ظلم کوتاه نمی آید.

همچنین لازم است که نکاتی جزئی نیز مطرح شود: تناقضی از سخنان آقای دکتر برداشت کردم چرا که هنگام طرح بحث تقدیر در زمینه ها محل بحث قرار گرفت و بیان شد که آنگونه که تقدیر قطعی در نمایشنامه یونانی آمده در واقعه عاشورا تقدیر قطعی ندارد. قرائت خاصی از اسلام است که تقدیرگرایی را باور ندارد و اشعریون و بسیاری از گروه های دیگر قرائت متفاوتی دارند؛ در بین علما امروز قم نیز برخی معتقدند که بدون اراده خداوند برگ از درخت نمی افتد.

در مطلب دیگر در پاسخ به نکته ای که بیان شد: «در یونان خدایان نسبت به انسان خشم می ورزند که در اسلام خداوند رحیم است» باید گفت که در یونان نیز حال خوش خدایان بوده است؛ اوصاف خداوند بخش جلالیه است که خشم دارد؛ خدایان آن ها انسان وار هستند و نزاع می کنند و گاه با هم نزاع می کنند. در خدای متعال فقط وجه رحمت نیست و جلالیه بروز پیدا نمی کند. درست است که خدیان یونانی با تلقی ما از خدا متفاوت است اما سراسر خشم نبودند.

در بیانی دیگر استاد داودآبادی گفت که در نمایشنامه های یونانی رنج بد است اما به نظر می رسد در متون یونانی نیز برای قهرمان تراژدی در لحظات مرگ یک والایش به وجود آمده که قهرمان با آغوش باز به استقبال مرگ می رود و رشد و تکامل را آنجا حس می کند که از نظر من چنین چیزی نباشد امر تراژیک رخ نمی دهد. اگر این والایش رخ ندهد برای قهرمان مهم نیست که میان دو شر یا دو خیر چیزی را که شر کمتری دارد انتخاب کند.  

در نگاه لیبرالیستی امروز گفته می شود هر کسی قیمتی دارد؛ اگر حسین نبود دیگر نمی توانست این را باطل کرد زیرا از پس عاشورا معلوم شد انسان هایی هستند که روح خود را به چیزی نمی فروشد. تحت تأثیر قرار دادن عالم، آدم بزرگی می خواهد. سیاوش در ایران یا هکتور در یونان بزرگ بودند که در مسیر انتخاب خود رشد می کردند و تکامل پیدا می کردند.

نکته بعد نیز اشاره به «تعارض لاینحل» است؛ دکتر داودآبادی بیان داشت که در نمایشنامه های «الیزابیتی» تنازع بین خیر و شر است که من موافق نیستم؛ قهرمان ما در وضع و حال تراژیک قرار گرفته است که می گوید اگر بجنگد یا نجنگد بد است و تمام وجود خود را داغ می کند و در نهایت تصمیم بهتر می گیرد. جنگ بین خیر و شر وجود دارد اما تراژدی در درون یک قهرمان رخ می دهد. وضع و حال بسیاری از کسانی که رفتند پیش امام حسین وضع و حال تراژیک نداشتند مثلا عمر سعد که شر را انتخاب کرد و این وضعیتی تراژیک نیست. بین خیر و شر امر تراژیک رخ نمی دهد زیرا قهرمان خیر را انتخاب می کند. تراژیک آن است که بین دو خیر یا بین دو شر باشد.

نکته دیگر نیز خطای قهرمان است که برای مثال در نمایشنامه هکتور، خطایی اخلاقی توسط هکتور صورت نمی گیرد و برادرش خطا کرد. در خصوص امام حسین نیز می توان یک خطا را در نظر گرفت که حرف کوفیان را باور کرد و این امر از خوبی قهرمان ما است؛ خطاهای قهرمان تراژیک همیشه از نقص نیست بلکه از خوبی آن است که یکبار دیگر به مردم کوفه اعتماد کرد و این را می تواند خطای قهرمان یا هامارتیا در نظر گرفت. این احساس در عراقی ها وجود دارد که سرزمین خود را نفرین شده می دانند اما می توان تلقی کرد که امام حسین برای از بین بردن این حس به کوفه رفت. اینکه ما بگوییم امام حسین از قبل می دانسته که کشته می شود یک نوع تقدیرگرایی متأثر از یونان است که توسط خود ما پرورش داده شده است.

در پایان نیز پرسش و پاسخ هایی بین اساتید شکل گرفت.

ارسال نظرات