۱۲ بهمن ۱۴۰۳ - ۱۱:۱۱
کد خبر: ۷۷۴۰۱۹

رودخانه یخ‌زده روستا هم حریف معلم و دانش‌آموزانش نشد

رودخانه یخ‌زده روستا هم حریف معلم و دانش‌آموزانش نشد
معصومه حمیدی، معلم سال‌اولی است که هر روز به‌سختی از رودخانه یخ‌زده وسط روستا، خود را به مدرسه می‌رساند و حتی گاه مجبور به عبوردادن دانش‌آموزانش از روی این رودخانه با هزاران مکافات می‌شود.

به گزارش خبرگزاری رسا در آذربایجان شرقی، شاید باورش سخت باشد که در همین دنیای پر رنگ و لعاب و در بین همه آنچه در زندگی شهری و ماشینی ما می‌گذرد، در فاصله‌ای نه‌چندان دور و در دل یک روستا، معلمی هر روز برای رسیدن به مدرسه و کلاس درسش باید از وسط رودخانه یخ‌زده روستا عبور کند و با هر قدم در این راه سخت، مشقی از عشق و انسانیت به دانش‌آموزانش دیکته کند. 

البته ماجرا وقتی جالب می‌شود که این خانم معلم، بسیاری از اوقات، نه‌تنها باید به‌تنهایی قدم در دل این رودخانه یخ‌زده و پرخطر بگذارد؛ بلکه باید دانش‌آموزان خردسالش را نیز همراهی کند تا خدایی نکرده، پای یکی از دانش‌آموزانش سر نخورده و روانه رودخانه نشود.

این خانم معلم در بسیاری از اوقات مجبور شده تا دست در دست دانش‌آموزان، آنان را از رودخانه عبور داده و حتی در برخی موارد، آنان را به آغوش پر از عشق خود نیز کشانده و با عبور از رودخانه یخ‌زده، راهی مدرسه‌شان کند.

عشق و علاقه معلم سال اولی به دانش‌آموزانش

صحبت از معصومه حمیدی، معلم سال اولی روستای «قارخون» شهرستان سراب است که با علاقه و عشق خود به شغل معلمی توانسته در همین سال اول، به‌عنوان یک معلم محبوب و دوست‌داشتنی بین دانش‌آموزان شناخته شود. این خانم معلم که از اهالی خود روستا نیز هست، 26 سال داشته و دارای سه برادر و یک خواهر است. 

در گفتگویی که با این معلم ایثارگر و فداکار دارم، از وضعیت روستا و دلیل عبور از رودخانه یخ‌زده تحت شرایط سخت می‌پرسم. مثل این است که پل روستا چند سالی بوده که فرسوده شده و قابل رفت‌وآمد نبوده است و سرانجام همین یکی دو سال پیش به طور کامل تخریب می‌شود. 

با شروع فصل سرد نیز آب رودخانه یخ‌زده و تنها مسیر رفت‌وآمد روستاییان به‌طرف دیگر، سد می‌شود و اگر کسی خواستار عبور از رودخانه به سمت دیگر است، باید پا بر روی سنگ‌های روی رودخانه گذاشته و به‌سختی و با درنظرگرفتن تمامی خطرات از آن عبور کند.

سگ‌های وحشی و رودخانه یخ‌زده؛ سختی‌های رسیدن به مدرسه

«من و 6 دانش‌آموزی که این طرف روستا هستیم، برای رسیدن به مدرسه باید از رودخانه یخی عبور کنیم. البته راه دومی هم هست و آن اینکه، باید کل روستا را دور بزنیم که خطر حمله سگ و حیوانات وحشی دیگر، کم از خطر افتادن در رودخانه یخی ندارد. پس همگی مجبور به انتخاب راه اول برای رسیدن به مدرسه هستیم.» 

طبق گفته این خانم معلم، یک‌بار که به همراه دیگر دانش‌آموزان در پی دور زدن روستا برای رسیدن به مدرسه هستند، سگ‌های ولگرد اطراف به او و بچه‌ها حمله می‌کنند و آن‌ها نیز به‌زور از این مهلکه، جان سالم به درمی‌برند و همین باعث شده تا عبور از رودخانه یخی را تنها راهکار برای رسیدن به مدرسه در نظر بگیرند.

دانش‌آموزان بر دوش و آغوش مادران و خانم‌معلمشان

حمیدی می‌گوید: «پدران بچه‌ها در فصل زمستان، در روستاهای اطراف مشغول به کار هستند و در ساعات مدرسه، اصلاً در روستا نیستند که برای عبور بچه‌ها از رودخانه یخی کمکمان کنند؛ ناچار هر روز مادر دانش‌آموزان به کمک می‌آیند و بچه‌ها را به دوش کشیده و به سمت دیگر رودخانه می‌برند. البته برخی اوقات نیز من باید دست در دست بچه‌ها آن‌ها را از این رودخانه عبور دهم.» 

یک روز زمانی که خانم معلم با یکی از دانش‌آموزانش قصد عبور از رودخانه یخی را دارد، پای کودک سر خورده و بر روی یخ‌ها می‌افتد؛ طوری که یخ رودخانه شکسته و تا زانو در آب سرد قرار می‌گیرد. «در یک‌لحظه، فقط متوجه افتادن دانش آموز و صدای بلند گریه‌هایش شدم و فهمیدم پاهایش یخ‌زده است. سریع او را بغل کرده و به‌زور از رودخانه رد شدیم؛ دانش‌آموز کلاس پنجمی بود و جثّه بزرگی هم داشت ولی خدا کمکمان کرد.» 

از او در خصوص وضعیت عبور دانش‌آموزان و خودش در فصول گرم‌تر و در زمان جاری بودن آب رودخانه می‌پرسم. «در این‌گونه مواقع هم من و هم دانش‌آموزان با پوشیدن چکمه از رودخانه رد می‌شدیم. البته باید بگویم که چکمه‌ها به تعداد کافی نبوده و بچه‌ها باید یکی‌یکی از رودخانه رد شده و چکمه را به سمت فرد دیگر پرتاب کنند تا او نیز موفق به عبور از رودخانه شود.»

حمیدی: رسیدن به شغل معلمی، آرزویم بود

از شور و ذوقی که لابه‌لای صحبت‌هایش دارد، می‌توان به‌سادگی متوجه عشق و علاقه‌اش به شغل معلمی شد. خانم معلمی که از علاقه خود برای آموزش دانسته‌های خود به دیگران می‌گوید و از تدریس در روستای زادگاهش راضی است. «یکی از ویژگی‌هایی که دارم، این است که دوست دارم هر آنچه می دانم، با جان‌ودل به دیگران آموزش دهم؛ معلمی تنها شغلی است که می‌تواند من را راضی سازد.»

او که دانشجوی کارشناسی ارشد رشته فلسفه و کلام اسلامی از دانشگاه شهید مدنی آذربایجان است، از داستان معلم‌شدن خود می‌گوید. « در زمان کنکور و انتخاب رشته، بنا به دلایلی نشد که در دانشگاه فرهنگیان پذیرفته شوم. راستش بعد از آن، امیدم را برای معلمی ازدست‌داده بودم. در دوره کارشناسی ارشد، هم‌کلاسی هایم من را از برگزاری آزمون‌های استخدامی آموزش و پرورش آگاه ساختند. قبل از آن نمی‌دانستم که راهکار دیگری هم برای معلم شدن وجود دارد.» 

معلمی برای این خانم معلم چنان مهم است که مهم‌ترین حکمت قبولی در دوره کارشناسی ارشد و آشنایی با هم‌کلاسی‌هایش را، همین آگاهی از آزمون استخدامی و معلم شدن می‌داند.

از او می‌پرسم که اگر کار اداری دیگری به او پیشنهاد کنند، حاضر است دست از شغل معلمی بردارد؟ و او قاطعانه در یک کلام «نه» می گوید. «اگر در خصوص برنامه بلندمدتم بخواهم برایتان بگویم، دوست دارم تا مقطع دکترا درس خوانده و بعد برای استاد شدن در دانشگاه فرهنگیان تلاش کنم. من عاشق تدریس هستم.»

او حالا معلم دوره دوم ابتدایی روستا است و کلاسش 10 دانش‌آموز دارد. چهار دانش‌آموز در مقطع چهارم، چهار دانش‌آموز کلاس پنجمی و دو دانش‌آموز، ششمی. تعدادی از این دانش‌آموزان به دلیل واقع‌شدن در طرف دیگر رودخانه برای رسیدن به مدرسه نیازی به عبور از رودخانه ندارند.

خانم‌معلم: خوشحالم در روستای خود، خدمت می کنم

«خیلی خوشحال هستم که در روستای خودم، خدمت می‌کنم. من اینجا بزرگ شده و مشکلات را به‌خوبی می‌دانم.» خانم معلم تازه‌کار، این‌ها را می‌گوید و ادامه می‌دهد: «با وجود اینکه سال اول تدریسم است، اما سعی می‌کنم با جان‌ودل به بچه‌ها درس بدهم. راهبرهای آموزشی اداره، چندین بار به مدرسه سر زده‌اند و به من گفته‌اند که مثل معلمان باتجربه و با عشق و علاقه به بچه ها درس می‌دهم. حتی برای بچه‌ها کلاس های روان‌شناسی هم برگزار می‌کنم تا قانعشان سازم که خوب درس بخوانند.» 

به گفته حمیدی، دانش‌آموزانش نیز بسیار بااستعداد هستند، طوری که تلاش می‌کند تا بسیاری از آنان را به سمت آزمون‌های تیزهوشان هدایت کند. «با وجود برخی کمبودها، بچه‌ها هیچ‌وقت بهانه‌تراشی نکرده‌اند و بیشتر از من، نسبت به مدرسه و خواندن درس‌هایشان ذوق و شوق دارند.»

با پیگیری‌هایی که از مجید نصیرپور، نماینده مردم سراب در مجلس دارم، قول پیگیری‌هایی برای حل سریع مشکل نبود پل داده شده و قرار می‌شود با شروع فصل کاری جدید، عملیات احداث پل و دیوار ساحلی رودخانه در این روستا و دیگر روستاهای هم‌جوار آغاز شود. اگرچه حتی در صورت حل این مشکل نیز، قصه عشق و ایثار خانم معلم قصه ما تمام‌شدنی نبوده و در مکان و زمانی دیگر باز هم خود را نشان خواهد داد.

ارسال نظرات