۰۱ آذر ۱۴۰۴ - ۱۵:۲۴
کد خبر: ۷۹۷۹۶۸

نقدی بر روایت «غیبت دولت» و تبیین یک‌سویه حجاریان از توسعه در ایران معاصر

نقدی بر روایت «غیبت دولت» و تبیین یک‌سویه حجاریان از توسعه در ایران معاصر
حجاریان دولتِ پساجنگ را سرگردان و بی‌برنامه می‌داند و معتقد است دولت کنونی کارویژه‌های اصلی خود در توسعه، عدالت و امنیت را از دست داده است؛ وضعیتی که به‌دلیل نبود نظریۀ روشن، نابرابری را گسترش داده و حاکمیت را تضعیف کرده است.
اشاره: حجاریان بر این باور است که دولت پس از جنگ، در تشخیص مسیر توسعه سرگردان مانده و میان دولت‌های توسعه‌گرا و توسعه‌ستیز گرفتار شده است. او نتیجه می‌گیرد که دولتِ امروز عملاً از کارویژه‌های بنیادین خود در حوزه توسعه، عدالت و امنیت بازمانده و به روزمرگی و بی‌برنامگی فروغلتیده است. در نگاه او، غیبت تئوری توسعه و عدالت، زمینه‌ساز رشد نابرابری، تضعیف حاکمیت و حتی گرایش جامعه به امنیت خصوصی شده است.
 
به گزارش سرویس فرهنگی و اجتماعی خبرگزاری رسا، سعید حجاریان در یادداشتی با عنوان «غیبت دولت» شنبه ۲۴ آبان ۱۴۰۴ بر این باور است که دولت پس از دفاع مقدس 8 ساله، در تشخیص مسیر توسعه سرگردان مانده و میان دولت‌های توسعه‌گرا و توسعه‌ستیز گرفتار شده است. او نتیجه می‌گیرد که دولت امروز عملا از کارویژه‌های بنیادین خود در حوزه توسعه، عدالت و امنیت بازمانده و به روزمرگی و بی‌برنامگی فروغلتیده است. در نگاه او، غیبت تئوری توسعه و عدالت، زمینه‌ساز رشد نابرابری، تضعیف حاکمیت و حتی گرایش جامعه به امنیت خصوصی شده است. در یادداشت پیش‌رو که توسط یکی از مخاطبان خبرگزاری رسا تهیه شده است، نویسنده با نگاهی جامعه‌شناختی و فلسفی، به نقد تصویر حجاریان می‌پردازد که از «غیبت دولت»، «توسعه‌ستیزی» و «بحران عدالت و امنیت» در ایران ترسیم کرده است؛ تصویری که از دید نگارنده، بر ساده‌سازی مفاهیم، غفلت از سنت فکری اسلامی و تکیه‌گاه‌های تک‌ساحتی استوار است. یادداشت همچنین نشان می‌دهد که تحلیل‌های ارائه‌شده در متن اصلی، نه از بنیان نظری استوار برخوردار است و نه توان توصیف پیچیدگی دولت را در ایران معاصر دارد. 
 
 در باب خلط «توسعه» با «توسعه‌گرایی»
 
سخن نخست آن‌که نویسنده متن محل بحث، «توسعه» را چنان در جامه‌ای قدسی و تک‌ساحتی می‌نمایاند که گویی ذات آن، بی‌نیاز از نقد و تهذیب، عین رستگاری و پیشرفت است؛ حال آنکه اهل تأمل به نیکی دانسته‌اند که توسعه، از روزگار تیلی تا امارتیا سن، مقوله‌ای مناقشه‌خیز و در بندِ منطق قدرت و گفتمان است (Sen, 1999).
این تمایز میان «توسعه» و «توسعه‌گرایی»، یعنی میان راهبری عقلانی امور عمومی و ایمان آوردن به نسخه‌های آماده غربی، نکته‌ای است که نویسنده اساساً از آن غفلت می‌کند و بدین سبب، دولت‌های جمهوری اسلامی را نه بر حسب نظریه، بلکه بر اساس ذوق شخصی در دو دسته «توسعه‌گرا» و «توسعه‌ستیز» می‌نشاند.
اما همین خلط مفهومی است که زمینه می‌سازد تا پاراگراف بعدی متن، در امتداد این قصور، روایت توسعه در ایران را به دوگانه «پیشرفت‌خواهان مغلوب» و «توسعه‌ستیزان غالب» فروکاهد؛ دوگانه‌ای که نه با واقعیت تاریخی سازگار است و نه با نظریه‌های جامعه‌شناسی توسعه.
 
در باب غیبت بنیان‌های نظری جامعه‌شناسی دولت
 
ایده مرکزی متن، یعنی «غیبت دولت»، بر بستری بنا شده که از حیث مفهوم‌شناسی و تئوری سیاسی سخت لرزان است.
نویسنده دولت را نه چونان نهادی مرکب از میدان‌های متکثر قدرت –چنان‌که پیر بوردیو یا تیم میچل تبیین کرده‌اند (Bourdieu, 2014; Mitchell, 1991)– بلکه چون موجودی یک‌پاره، یک‌صدا و یک‌اراده فرض می‌گیرد.
این نگاه ساده‌شده باعث می‌شود هرگونه پیچیدگی بوروکراتیک، هر صورت از تعارض نهادی یا هر منطق رقیب در درون ساختار، به‌جای تحلیل جامعه‌شناختی، یکسره «غیبت» تعبیر شود.
حال آنکه دولت مدرن –چه در ایران و چه در غرب– همواره میدان منازعه گفتمان‌ها، طبقات و نهادهاست، نه موجودی بی‌پیرایه و یگانه. متن اما این واقعیت را به سود یک روایت خطی و نومیدانه کنار نهاده و دولت را یا «حاضرِ توسعه‌گر» یا «غایبِ توسعه‌ستیز» می‌انگارد، و این تقسیم‌بندی، خود نشانه‌ای از ضعف تئوریک در تحلیل حکمرانی است.
 
در باب قرائت تک‌بعدی از عدالت و نادیده‌گرفتن سنت اسلامی
 
در ادامه، متن چنان از جان رالز مدد می‌گیرد که گویی اندیشه عدالت، منحصر به این فیلسوف لیبرال است و میراث سترگ عدالت در حکمت اسلامی –از فارابی تا خواجه نصیر و صدرالمتألهین– در مقام مقایسه، چیزی کم‌ارج و نابه‌هنگام است.
در نظریه رالز نیز، عدالت جز در نسبت با قرارداد اجتماعی غربی و فردیت لیبرال معنا نمی‌یابد (Rawls, 1971).
بدین‌سان، نویسنده با تکیه یک‌جانبه بر رالز، مفهومی عمیقاً غرب‌مبنا را بر سپهر عدالت اسلامی ترجیح می‌دهد، بی‌آنکه ضرورت این ترجیح را توضیح دهد یا نقدهای گسترده بر رالز –مثلاً نقدهای مایکل سندل یا والزر– را متعرض شود.
در نتیجه، عدالت در متن به نسخه‌ای تک‌ساحتی و آویخته به خیرات غربی فروکاسته می‌شود، نه طرحی ریشه‌مند در بنیان‌های معرفتی و فقهی تمدن اسلامی.
ارسال نظرات