۳۰ مرداد ۱۳۸۹ - ۱۸:۳۵
کد خبر: ۸۴۳۹۹
کارشناس سینما:

مبارزه با ظلم و بیان دردهای مردم از مهمترین شاخصه های سینمای امریکای لاتین است

خبرگزاری رسا ـ یک کارشناس سینما، مبارزه با ظلم و عدالتخواهی و بیان دردهای مردم را از مهمترین شاخصه های سینمای امریکای لاتین دانست و گفت: سینماگران مستقل امریکای لاتین به این مساله اذعان دارند که سینمایی می تواند موثر واقع شود و با مردم ارتباط برقرار کند که منبعث از آلام مردم منطقه باشد.
سينما
به گزارش خبرنگار خبرگزاری رسا از مشهد، سلیم غفوری، مدیر کانون فرهنگی میثاق و کارشناس سینمای امریکای لاتین شب گذشته در جمع دانشجویان شرکت کننده در طرح معرفتی ضیافت اندیشه ضمن بررسی سینمای امریکای لاتین به مرور شرایط جغرافیایی، اجتماعی و سیاسیاین منطقه پرداخت و گفت: ابتدا همه کشورهای امریکای لاتین به جز برزیل (که تحت سلطه پرتغال بود)، از مستعمرات اسپانیا بود و به همین دلیل اکنون همه ساکنان منطقه اسپانیایی صحبت می کنند.

وی با بیان اینکه پس از گذشت دویست سال از اشغال منطقه،90درصد بومیان آن توسط مهاجمان غربی کشته شدند افزود: در سالیان اخیر نهضتی با عنوان هلوکاست سرخ پوستان امریکای لاتین در امریکای لاتین آغاز و پیگیر این موضوع شده است.

غفوری اظهار داشت: اسپانیایی ها به تدریج با تصاحب مزارع بومیان آن را به مزارع بزرگ کشاورزی تبدیل و در اختیار اشراف مهاجر غرب قرار دادند و از نیروهای بومی به عنوان برده و کارگر استفاده می کردند و به استخراج معادن طبیعی منطقه به ویژه معادن طلا روی آوردند.

مدیر کانون فرهنگی میثاق ادامه داد: از اوایل قرن 19 میلادی به تدریج هم بومیان و هم مهاجران منطقه به فکر استقلال افتادند و نخستین کشوری که استقلال خود را به دست آورد کشور هائیتی بود و بعد «سیمون بولیوار» (که به عنوان قهرمان استقلال منطقه شناخته می شود) حرکت هایی را شروع کرد که به استقلال کشورهای بسیاری در منطقه از جمله ونزوئلا، پرو، اکوادور و ... منجر شد. با اینکه در این حرکت ها عملا کشورها مستقل شدند اما حاکمیت همچنان در دست طبقه اشراف باقی ماند و مردم بر سرنوشت خود حاکم نشدند و این موجب شد طبقه حاکم باز هم تجارت و کشاورزی را در اختیار کشورهای غربی قرار دهد.

وی تصریح کرد: از سوی دیگر از سال 1320 ایالات متحده امریکا به عنوان یک قدرت نوظهور اقتصادی ظهور و احساس کردند برای ادامه حیاتشان به امریکای لاتین نیاز دارند از این رو در سال 1823 رییس جمهور وقت امریکا دکترینی را مطرح کرد که در تاریخ به دکترین «موندروئه» مشهور است و تا کنون به نوعی استراتژی امریکا در برخورد با امریکای لاتین را شکل داده است.

غفوری با اشاره به اینکه امریکا عملا امریکای لاتین را حیات خلوت خود نامید ابراز داشت: در این دکترین آمده است «هیچ کشوری در دنیا بدون موافقت امریکا حق مداخله در منطقه امریکای لاتین را ندارد، ما به منابع طبیعی امریکای لاتین برای صنایع امریکا نیاز مبرم و حیاتی داریم و بازار این منطقه بازار مصرفی تولیدات صنایع امریکا خواهد بود» با ادامه این دکترین نقش اروپایی ها در امریکای لاتین خاتمه یافت و اولین نتیجه ملموس آن، اشغال بخش هایی از منطقه توسط امریکایی ها بود که از آن به بعد نیز مداخلات مستقیم و غیرمستقیم امریکا در این منطقه را شاهد هستیم به گونه ای که از 1830 تاکنون هشتاد جنگ مستقیم و غیرمستقیم را در منطقه داشته است.

این کارشناس سینمای امریکای لاتین بیان داشت: این وضعیت تا بعد از جنگ جهانی دوم ادامه داشت تا اینکه در 1937 کارگران مزارع در اعتراض به وضع بد اقتصادی اعتراضاتی را سازماندهی می کنند که در جریان آن سیصد هزار نفر قتل عام می شوند، بعد از جنگ جهانی دوم و ورود جنبش های چپ گرا در این منطقه(خصوصا پس از انقلاب کوبا در سال 1959 که نقطه عطفی در تاریخ امریکای لاتین به شمار می رود زیرا باعث انگیزش کشورهای دیگر برای مبارزه با نظام سلطه شد) امریکایی ها به شدت احساس خطر می کنند.

وی با بیان اینکه از این تاریخ به بعد مبارزات مردم منطقه در سه مدل دنبال می شود گفت: جنبش های چریکی قدرتمند که از حمایت گسترده مردمی برخوردار است یکی از این مدل هاست، پدر رومه رو کشیشی در السالوادور که از بنیانگزاران الهیات رهایی بخش امریکای لاتین(که با مخالفت گسترده کلیسا مواجه شد ) بود از دهه 60 به این طرف در مبارزه با نظام های دیکتاتوری منطقه و تحقق عدالت اجتماعی نقش به سزایی داشت و در 1980 ترور شد.

غفوری با بیان اینکه الهیات رهایی بخش بر دو پایه مبارزه با رژیم های دیکتاتوری و برتری طلبی امریکا در منطقه و تحقق عدالت اجتماعی استوار بود یادآور شد: این روند تا سال های ابتدایی دهه 90 ادامه داشت که با فروپاشی بلوک شرق امریکایی ها احساس کردند خطری به نام جنبش های چپ در منطقه وجود ندارد و این کشورها عملا ناگزیر از پذیرش سیستم لیبرال سرمایه داری غرب هستند از این رو اجازه دادند انتخابات آزاد صورت گیرد که در ابتدا نتیجه اش این شد که عنان اداره کشور ها به دست سیستم های هوادار غرب افتاد و نتیجه این سیاست ها، فقر مطلق، اختلاف طبقاتی شدید، بیماری و بیکاری و معضلات اجتماعی اقتصادی شد در حالی که امریکای لاتین از منابع ثروت کافی برخوردار بود.

کارشناس سینمای امریکای لاتین تصریح کرد: این شرایط سبب شد هنر مستقل و سینماگران مستقل در امریکای لاتین نتوانند از کنار این واقعیت ها بی تفاوت بگذرند و به فکر به تصویر کشیدن واقعیات موجود در جامعه افتادند، «خورفس سانتینس» در این باره می گوید: سینمای ما سینمای مبارزه است، ما در نبرد هستیم، زمانی که دشمن به شما حمله می کند دیگر فرصت این را نداریدببینید این دشمن کیست فقط باید پاسخ دهید و تقبیح افشای سرشت واقعی دشمن معنا ندارد بلکه ناچاریم از ابزار سینما برای بیان واقعیت های موجود بهره گیریم .

وی با اشاره به اینکه سینماگران مستقل با این نگاه وارد عرصه سینما شدند اظهار داشت: از مشهورترین سینماگران شیلی، «پاتریشر گازمن» است که بعد از روی کار امدن آلن له در طول چهار سال مستندی 120 دقیقه ای تهیه کرد که به بررسی روی کار آمدن وی می پردازد.( آلن له منابع مس شیلی را ملی اعلام می کند در حالی که صنایع مخابراتی امریکا به شدت بدان وابسته بود لذا به تحریک مخالفان وی در شیلی پرداخته و با تحریم اقتصادی و روش های مختلف تلاش می کند حکومت وی را ساقط کند که موفق نمی شود و در سال 73 توسط پینوشه کودتایی علیه وی ترتیب داده و عملا حکومت دموکراسی در شیلی را از بین می برند.

وی با بیان اینکه پینوشه یکی از بدترین دیکتاتوری های منطقه را پایه ریزی کرد افزود: گازمن در این جریان دستگیر می شود و پس از آزادی چون مجال ساخت فیلمش را نمی یابد راش های حوادث شیلی را با خود به کوبا می برد و در انجا فیلم نبرد شیلی را می سازد که در کشورهای مختلف با استقبال گسترده مواجه می شود.

غفوری ادامه داد: فیلمسازان امریکای لاتین به این نتیجه رسیدند که ممکن است به شکل رسمی نتوانند کاری بکنند اما باید نوع دیگری از سینما را پایه گذاری کنند از این رو در سال 1966 «فرناندو سولاناس» به تهیه فیلم ساعت کوره ها اقدام کرد که اختلاف طبقاتی و فقر منطقه و حاشیه نشینی و معضلات نظام های غرب گرا حاکمیت را بررسی می کرد.

این کارشناس سینمای امریکای لاتین تصریح کرد: در 1968 کودتای آرژانتین ادامه ساخت فیلم را با مشکل مواجه می کند و سولاناس به گونه ای از فیلمسازی به نام «سینمای سوم» روی می آورد و آن را در تقابل با سینمای هالیوود که فرهنگ ها و ارزش های منطقه را مورد هجمه قرار می داد و سینمای روشنفکرمآبانه اروپا که هیچ سنخیتی با درد مردم منطقه نداشت، پایه گذاری کرده و در تعریف سینمای سوم می گوید: دوربین یک سینماگر سینمای سوم به مثابه مسلسل یک انقلابی مسلح در میدان جنگ است، انسان سینمای سوم یک مبارز است که خود را برای رسیدن به هدف به خطر می اندازد و فیلم سینمای سوم برای انسانی ساخته می شود که دائما در کشاکش مبارزه است و برای رهایی اش تا آخرین نفس می جنگد.

غفوری سینمای امریکای لاتین را سینمای مشکلات مردم و سیستم لیبرال سرمایه داری غرب و میلیتاری است که سعی دارد خود را بر این منطقه تحمیل کند دانست و افزود: در این فضا بسیاری از فیلمسازان خوب رشد کردند که در آثارشان سیاست های امریکا را به طور جدی به چالش کشیده و به شدت موثر واقع شدند.

وی ادامه داد: به عنوان مثال در سال 1969 هیئت هایی از امریکا تحت پوشش هیئت های کمک رسانی و بشردوستانه برای کنترل بومیان منطقه به بولیوی سفر کردند که از طریق عقیم کردن زنان با عنوان کنترل جمعیت تلاش می کردند زدن بافت بومی را درمناطقی که هنوز بومیان قدرت داشتند برهم بزنند.

غفوری گفت: در این شرایط فیلم ها «خون کرکس» به نقد و بررسی این موضوع پرداخت و پخش ان پس از یک سال موجب شد هیئت های امریکایی منطقه را ترک کنند.

وی با بیان اینکه مبارزه با ظلم و عدالتخواهی و بیان دردهای مردم منطقه از مهمترین شاخصه های سینمای امریکای لاتین( سینمای سوم) است ابراز داشت: سینماگران مستقل امریکای لاتین به این مساله اذعان دارند که سینمایی می تواند موثر واقع شود و با مردم ارتباط برقرار کند که منبعث از آلام مردم منطقه باشد و سینماگر نباید مردم را فراموش کند. این همان اصلی است که در کشورهای دیگر کمتر به چشم می خورد و یا فراموش شده است./930/ پ201/ص

ارسال نظرات