روایت انقلاب (6)
استاد انقلاب
خبرگزاری رسا ـ استاد مطهری که مرد اندیشه بود و در مقابل انحرافات، مبانی و اساس را نقد میکرد، با بحث های شناخت، جهان بینی، جامعه شناسی و فلسفه تاریخ، به رسالتی مهم مشغول شد. جریانی که به دنبال صلح میان اسلام و مارکسیسم بود، یارای ایستادگی و مقاومت در برابر اندیشه های استاد را نداشت. استاد مطهری که به زوایای مارکسیسم کاملا احاطه داشت به خوبی در مقابل این جریان ایستادگی کرد.
دوازدهم بهمن سال 1298 چشم قریه «فریمان» روشن به جمال «مرتضی» روشن شد. پدرش شیخ محمد حسین مطهری که تحصیلات خود را در نجف فرا گرفته بود، از جمله روحانیون برجسته فریمان بود. فراگیری قرآن مجید و دروس ابتدایی چراغ شوق به تحصیل را در نهاد مرتضی روشن کرد. علاقه وافر مرتضی به تحصیل اطرافیان را نیز شگفت زده میساخت.
شیخ محمد حسین درباره این اشتیاق فرزند خود گفته است:
«یک روز صبح بسیار زود، دیدم مرتضی در بستر خود نیست، همه جار را جستجو کردیم و بعد، ذهنم به طرف مکتب خانه رفت، وقتی به آنجا رفتم، دیدم مرتضی پشت در بسته مکتب خانه خوابش برده است. او به شوق درس، صبح بسیار زود از خانه بیرون آمده بود و وقتی متوجه می شود که خیلی زود به مکتب خانه آمده، همان پشت در دراز می کشد و به خواب می رود».
مرتضی مطهری در سن دوازده سالگی راهی مشهد مقدس میشود. حضور او در مشهد مصادف با سالهای اختناق و فشار شدید حکومت رضاخان قلدر و به خصوص تحقیر و اهانت شدید به دین و مظاهر آن، مانند علما و روحانیون دینی شده بود. در آن شرایط که عدهای از روحانیون لباس را کنار گذاشته بودند بودند، مرتضی با خود پیمان میبندد که ثابت قدم در راه فراگیری علوم دینی باشد و هرگز تسلیم فشار نشود.
بعد از گذشتن 5 سال از حساس ترین روزهای زندگی مرتضی مطهری در مشهد، او برای ادامه تحصیل علوم حوزوی و یادگیری بیشتر عازم قم میشود. علت عزیمت از مشهد به قم، رکود و سستی حوزه مشهد زیر فشار اسلام زدایی رضا خان است. این فشارها در قم نیز وجود داشت، اما حوزه قم زیر نظر و تدبیر مرحوم حاج شیخ عبدالکریم حائری (رحمه الله)، همچنان پابرجا بود. یک سال بعد و پس از رحلت آیت الله حائری (رحمه الله)، ریاست حوزه بر عهده مراجع معظم؛ آیت الله سید محمد خوانساری، آیت الله صدرالدین صدر و آیت الله سید محمد حجت کوه کمرهای (رحمهم الله) افتاد. آیت الله صدر، اهل مدارا، دوراندیش و در عین حال مدافع حرکتهای سیاسی بود. آیت الله حجت مرد درس و تحصیل و نظم و انضباط و آیت الله خوانساری مرد قیام و مبارزه بود. جمع این صفات، تعادل را در حوزه افزایش میداد. مرتضی مطهری که ذاتاً آزاد و رویه اش آزادیخواهی بود، به آیت الله خوانساری تمایل پیدا کرد.
او در مدت 15 سال حضور خود در قم علاوه بر کسب فیض از سه مرجع فوق از اساتید معظم دیگری نیز کسب تهذیب و علم کرد. مطهری تا سال 1322 دروس ادبیات، منطق، سطوح متوسط و عالی فقه و اصول را آموخت و در سال 1323 به آموختن فلسفه روی آورد. او با تلاشی خستگی ناپذیر، به سرعت به عنوان یکی از فضلای حوزه علمیه قم مطرح شد. اساتید وی عبارت بودند از: امام خمینی (ره)، آیت الله بروجردی (ره)، حاج میرزا علی آقا شیرازی (ره)، مرحوم میرزا مهدی آشتیانی (ره)، علامه محمد حسین طباطبایی (ره)، آیت الله سید محمد محقق داماد (ره) و آیت الله سید احمد خوانساری (ره) که در این میان استاد مطهری به چهارتن از اساتید خود توجهی ویژه داشت و مجذوب مقام علمی و معنوی آنان شده بود.
امام خمینی (ره) از جمله اساتید وی و شخصیت محبوبش بود که تأثیر خاصی بر شاگرد فاضل خود نهاده بود. استاد مطهری به مدت دوازده سال از محضر امام خمینی (ره) کسب فیض کرد و به غیر از دروس فقه و اصول، درس اخلاق، عرفان و فلسفه ملاصدرا را نیز نزد ایشان آموخت. استاد مطهری به همراه چند تن دیگر از شاگردان خاص امام، اسفار ملاصدرا را به طور خصوصی از محضر امام خمینی (ره) کسب کرد. استاد مطهری در مورد درس اخلاق امام گفته است:
«اما درس اخلاقی که بوسیلة شخصیت محبوبم در ظهر پنجشنبه و جمعه گفته میشد و در حقیقت درس معارف و سیر و سلوک بود نه اخلاق به مفهوم خشک علمی، مرا سرمست میکرد... بخش مهمی از شخصیت من در آن درس و سپس در درسهای دیگری که در طی دوازده سال از استاد الهی فرا گرفتم، انعقاد یافت».
علامه طباطبایی (ره) دیگر شخصیتی بود که جان تشنه مطهری از وجودش سیراب می شد. استاد مطهری فلسفه بوعلی و نیز بررسی فلسفه مادی را نزد ایشان فرا گرفت. استاد در رابطه با حضرت علامه گفته است: «این مرد واقعا یکی از خدمتگزاران بسیار بسیار بزرگ اسلام است، او براستی مجسمة تقوا و معنویت است. در تهذیب نفس و تقوا مقامات بسیار عالی طی کرده. من سالیان دراز از فیض محضر پربرکت این مرد بزرگ بهرهمند بوده و الان هم هستم... او مرد بسیار عظیم و جلیل القدری است... ...مردی است که صد صال دیگر تازه باید بنشینند و افکار او را تجزیه و تحلیل کنند و به ارزش او پی ببرند».
استاد مطهری آشنایی با نهج البلاغه را مرهون استاد بزرگ خود میرزا علی شیرازی است. علاقه به استاد را از زبان خود شهید مطهری بخوانید: «یادی از استاد خودم ـ عالم جلیل القدر ـ مرحوم آقای حاج میرزا علی آقا شیرازی ـ اعلی الله مقامه ـ که از بزرگترین مردانی بود که من در عمر خود دیدهام و به راستی نمونهای از زهاد و عباد و اهل یقین و یادگاری از سلف صالح بود که در تاریخ خوانده ایم... ...در تابستان 21 من از قم به اصفهان رفتم و برای اولین بار در اصفهان با آن مرد بزرگ آشنا شدم و از محضرش استفاده کردم. البته این آشنایی بعد تبدیل به اراد شدید از طرف من و محبت و لطف استادانه و پدرانه از طرف آن مرد بزرگ شد ... از خود و خودی رسته و به حق پیوسته بود».
آیت الله العظمی بروجردی(ره) از جمله اساتیدی بود که استاد مطهری فقه و اصول را نزد وی آموخت و حتی برای درک فیض محضر او به بروجرد میرفت و از شاگردان ممتاز آیت الله برجردی به شمار می آمد. استاد مطهری درباره ایشان گفته است: «این مرد به راستی یک فقیه ممتاز و مبارز بود. بر همه این رشتهها از تفسیر و حدیث و رجال و درایه و فقه شیعه و سایر فرق اسلامی احاطه و تسلط داشت...مردی بود در حقیقت با تقوا و به راستی موحد ...او کسی بود که اساساً توحید را در زدنگی خودش لمس میکرد. یک اتکا و اعتماد عجیبی به دستگیری خدا داشت».
استاد مطهری در کنار پیمودن طریق تحصیل از مسائل سیاسی روز غافل نماند. حضور فعال و مستمر او در امور سیاسی و مبارزه علیه رژیم در اسناد درباره استاد مطهری گویای این حقیقت است. استاد مطهری چندین دیدار با آیت الله کاشانی داشت. استاد علی دوانی در خاطرات خود از شهید مطهری میگوید: «شهید مطهری با فدائیان و افکارشان هماهنگ بود. بارها از شهید نواب میشنیدم که با احترام از اقای مطهری یاد میکرد و از احوال جویا میشد».
در اختلافاتی که گروه فدائیان اسلام با آیت الله بروجردی بر سر مسائلی مانند شیوه مبارزه نه هدف مبارزه داشتند، استاد مطهری دلسوزانه شهید نواب و دوستانش را راهنمایی می کرد. آنها نیز با احترام به استاد مطهری به خواستههای او عمل میکردند.
در زمینه فلسفه استعداد بی نظیر داشت؛ به طوری که اولین اثرش در این زمینه را با نام «اصول فلسفه و روش رئالیسم» را منتشر کرد. این کتاب درسهای استاد علامه طباطبایی بود که شرح و پاورقی این کتاب به وسیله استاد مطهری نوشته شد. البته این شرح و پاورقیها نیز محصول بحثهای استاد مطهری با شهید بهشتی بود.
استاد مطهری درباره گرایش خود به فلسفه گفته است: «از همان دوره جوانی وقتی که نظر می کردم، می دیدم که در میان شخصیتها که در تاریخ بودند، شخصیت فیلسوفان بزرگ مرا بیشتر جذب می کرد و می پنداشتم که اینان انسانهایی هستند که از دیگران بلندتر و ارجمند ترند».
شیوه برخورد استاد مطهری با قیامهای کوچک و زمینه ساز نیز منطقی و مبتنی بر بینش و آگاهی کامل بود. هرچند آرمان استاد مطهری دستیابی به یک قیام بزرگ مانند دیگر انقلابیون بود، اما با قیامهای کوچک نیز مخالفتی نداشت. محمد واعظ زاده خراسانی در ایامی که مقارن با جنبش ملی شدن صنعت نفت این نوع برخورد استاد را گزارش می کند: «با اینکه با کنار رفتن این گروه [آیت الله کاشانی و فدائیان اسلام] حکومت دکتر مصدق رنگ ملی صرف به خود گرفت اما چون مقداری از آرمانهای اسلامی، مانند مبارزه و استقلال را تأمین می کرد، باز هم هواخواه آن بود ولی کتمان نمی کرد که آنچه می گذرد تمام آرزوی او نیست».[1]
بحث درباره اصلاحات حوزه از آرمانهای امام خمینی (ره) بود که استاد مطهری در این طرح در کنار استاد خود قرار داشت. اما نفوذ جریان اسلامی سنتی اجازه پیاده شدن طرح مذکور را نداد و با شکست طرح مصلحین حوزه، امام خمینی(ره) منزوی شد. استاد مطهری نیز در سال 1331 و به دنبال شکست طرح اصلاح حوزه و منزوی شدن استاد خود راهی تهران شد. ایشان پس از حضور 15 ساله خود در حوزه علمیه قم اکنون به عنوان یک چهره کاملا شناخته شده به حساب می آمد. اما پس از بروز اتفاقات که عده ای از منحرفین باعث به وجود آمدن آن شدند مجبور به ترک قم و اقامت در تهران شد. اگر چه فقر و ناتوانی مالی یکی از عوامل هجرت استاد از قم به تهران بود، اما باید به سوء تفاهم پیش آمده میان ایشان و آیت الله بروجردی نیز اشاره کرد. آیت الله بروجردی مرجع بلامنازع جهان تشیع بود که به دلیل اطرافیان و منحرفین ایشان از پذیرفتن استاد مطهری امتناع می کرد. استاد مطهری امیدوار بود که نامه نوشته شده اش از طریق دوست خود آقای منتظری به دست آیت الله بروجردی برسد و پاره ای از سوءتفاهمها برطرف شود. اما موفق نشد و این عامل و فقر و عواملی دیگر دست به دست هم داد تا استاد مطهری علی رغم میل باطنی خویش کانون علم و معارف اسلامی را ترک کند. اگر چه شروع این هجرت با عوامل ناگواری کلید خورد اما به خواست خداوند منشأ تحولات علمی برای اسلام و انقلاب اسلامی گردید.
گفتنی است که این جریان سنتی و ساده اندیش در سالهای خوشنامی و اوج شهرت استاد، او را «سنی مذهب» و غیر شیعی میخواندند که البته این شایعات را عناصر ساواک در میان ساده لوحان جریان سنتی پخش میکردند.
استاد مطهری به تهران آمد و در جلسات هفتگی مرحوم کوشانپور به اقامه نماز جماعت و تفسیر قرآن همت گماشت. آنگاه به مدرسه «مروی» رفت و تدریس در این مدرسه علمیه را آغاز کرد. این مرحله نخست از حضور استاد مطهری در تهران بود که به آغاز و شکوفایی شخصیت علمی و معنوی وی انجامید. همچنین استاد به تدرسی کتب فلسفی چون منظومه حکمت، شرح اشارات و شفا پرداخت و شاگردان زیادی پرورش داد.
از سال 31 تا 41 استاد مطهری با همتی مثال زدنی فعالیتهای علمی و فرهنگی خود را دنبال کرد. در جلسات هفتگی و ماهانه مربوط به گروههای مختلف فکری حضور می یافت چراکه راه توسعه اندیشه در تماس با صاحبان تفکر می دانست. سخنرانیهای ماهانه استاد و دیگر دوستانش بعدها به صورت یک کتاب 3 جلدی تحت عنوان «گفتار ماه» چاپ و منتشر شد. در سال 1334 الین فعالیت علمی خوئ را در دانشگاه معقول و منقول (الهیات و معارف) را آغاز کرد. در همین سال کتاب «داستان و راستان» مورد تقدیر یونسکو قرار گرفت.
پس از شکست نهضت دکتر مصدق در کودتای 28 مرداد و ظهور جریان نهضت آزادی مبارزه فکری استاد مطهری نیز جدیت یافت. این جریان که در پی ارائه طرحی از نظریه دموکراسی اسلامی بود می کوشید تعالیم اسلام را همرنگ زمانه جلوه دهد که در این تدلیس گاهی به مسائل غیر دینی نیز استناد می شد. نهضت آزادیها سلطنت را نفی نمی کردند و به نمادهای غیر انسانی آن همچون استبداد، دیکتاتوری و اختناق معترض بودند. استاد مطهری که ایستادگی در مقابل مسائل انحرافی را بر خود فرض می دانست، به دلیل شرایط خاص سیاسی آن دوران در حد برخورد در سطح علمی باقی می ماند. استاد بیشتر مبانی و اصول عقادید این جریان و جریانهای مشابه را با تألیف و سخنرانی به نقد می کشید.
از طرفی در این دهه عرصه تفکرات و اندیشههای غربی التقاطی نیز بود. این اندیشهها که بیشتر رنگ فلسفی و اجتماعی داشت، اندیشمندان حوزه و روحانیون روشن فکر را بر آن می داشت که با تکیه بر متون اصیل اسلامی، اندیشه ناب را مطرح کنند. استاد مطهری به همراه استاد خویش علامه طباطبایی از جلوداران این عرصه بودند.
انتقاد از حکومت و وارد شدن به مباحث و مبارزات سیاسی از اقدامت استاد مطهری بود که با نزدیک شدن به دهه چهل و قیام پانزدهم خرداد رنگ و بوی تازه ای به خود گرفته بود. بر اساس اسناد موجود استاد مطهری در منزل شخصی به نام علی بابایی، انتقادهای تندی از دولت و وضعیت کشور می کرد.[2]
حکومت پهلوی که گمان می کرد پس از رحلت مرجع بزرگ شیعه آیت الله العظمی بروجردی (ره) ضعف و سستی بر حوزههای دینی و به خصوص حوزه قم عارض خواهد شد، با قدرت نمایش عمل و انتقادهای شدید و کوبنده امام خمینی (ره) کاملا غافلگیر شد. امام خمینی (ره) که پس از آیت الله بروجردی از قدرت تصمیم گیری بیشتری برخوردار شده بود در آستانه قیام 15 خرداد، با قاطعیت در مقابل رژیم پهلوی ایستاد. این مواضع محکم و انقلابی امام یاران و شاگردان او را نیز وارد موضع انقلابی نمود. رژیم پهلوی که چاره ای جز دستگیری و مراقبت شدید از امام و روحانیون خط اول مبارزه را نداشت، نزدیک به 70 نفر از روحانیون را دستگیر و به زندان انداخت که آیت الله مطهری نیز از جمله آنان بود.
آقای هاشمی رفسنجانی در مورد نقش شهید مطهری در قیام 15 خرداد می گوید: «من و بعضی دوستان دیگر می دانیم که شهید مطهری چه نقش عظیمی در حوادث محرم 42 که منجر به انقلاب 15 خرداد یا 12 محرم شد، داشتند که بخش ناچیزی از آن را رژیم فهمیده بود».
استاد مطهری و اکثر روحانیون پس از 40 روز زندان، به خاطر فشار علما بر حکومت، آزاد شدند. این مبارزه و رویایی روحانیت با حکومت نشان داد که زحمات آیت الله بروجردی در استحکام حوزه و کارهای زیربنایی آن چه تأثیر فراوانی داشته است. از آنروز به بعد مردم به روحانیون به چشم پیشتازان مبارزه سیاسی نگاه می کردند. مسلم اگر چنین حرکتی قبل از انسجام حوزه به وقوع می پیوست، شاید حوزه به نوعی از درون فرو می ریخت.
به دنبال اعتراض امام خمینی(ره) نسبت به کاپیتولاسیون و دستگیری از سوی رژیم پهلوی در شب سیزدهم آبان 43 و تبعید به ترکیه، وظیفه سنگینی بر دوش یاران و شاگردان امام خمینی (ره) در ایران احساس می شد. استاد مطهری با درک هوشیارانه از وضعیت و با اعتقاد به این موضوع که هر نهضت اجتماعی نیازمند به پشتوانه ای از نهضت فکری و فرهنگی است، دست به توسعه مبانی فکری انقلاب زد. استاد با تأسیس یک موسسه علمی ـ فرهنگی به اتفاق برخی از دوستان از جمله آقایان میناچی، محمد همایون و حجة الاسلام سید علی شاهچراغی مؤسسه حسینه ارشاد را تأسیس کردند. با راه اندازی این حرکت زندگی استاد مطهری وارد یکی از بحرانی ترین دوران خود شد. اولین سخنرانی در آن در ابتدای سال 1346 بود که استاد مطهری و استاد محمد تقی شریعتی در آنجا به سخنرانی پرداختند. هدف از تشکیل رساندن پیام نو به نسل نو بود. در این راستا از اندیشمندانی همچون دکتر بهشتی، دکتر باهنر استاد خامنهای ، استاد محمد تقی شریعتی، استاد صدر بلاغی، دکتر علی شعریعتی، آقای هاشمی رفسنجانی و برخی دیگر دعوت میشد. ورود دکتر علی شریعتی به جمع اندیشمندان حسینیه روند روشنگری را سرعت بخشید و از آنجا که دکتر شریعتی از بیان و قلمی شیوا و جوان پسند بهره مند بود، نقش عمده ای را در کشاندن نسل جوان و دانشجو به حسینه داشت.
استاد مطهری با استاد محمد تقی شریعتی و فرزندش دکتر علی شریعتی آشنایی داشت و از دکتر خواست تا به حسینه ارشاد بیاید و سخنرانی کند. به تدریج بحثهای نو در حسینیه ارشاد، تندتر و حساستر شد و مشکلاتی را در جامعه مذهبی به وجود آورد. ساواک نیز در تحریک افکار عمومی جامعه و بد بین کردن اندیشمندان نسبت به مؤسسان حسینه ارشاد نقش مهمی بازی کرد. استاد مطهری با نصیحت دکتر شریعتی از او خواست تا بی محابا به برخی ارزشها و سنتهای جامعه حمله نکند و سخنانش را تعدیل نماید. تحریک بعضی از عناصر داخلی مانع از پذیرش نصیحت استاد مطهری شد. دست آخر حوادث به گونهای رقم خورد که استاد مطهری مجبور شد در سال 1349 از حسینه ارشاد جدا گردد . البته عامل این جدایی منازعه فکری و علمی استاد مطهری و شریعتی نبود، چراکه هر دو اندیشمند بوده و گفتارهای یکدیگر را می پذیرفتند و استاد مطهری معتقد بود که احترام شریعتی باید حفظ و اشتباهاتش تذکر داده شود.
آیت الله خامنهای ـ رهبر فرزانه انقلاب ـ از ارادت دکتر به استاد مطهری میگوید: «با رفتن آقای مطهری حسنیه ار روح واقعا خالی شد، تعبیر مرحوم دکتر این بود؛ گفت که وقتی آقای مطهری گفت من نمی آیم من دیدم که همه آرزوهای من تمام شد... یعنی آقای دکتر عمیقا ارادت داشت و واقعا خودش را مرید آقای مطهری میدانست و با رفتن آقای مطهری حسینه واقعا از روح تهی شد».[3]
تلاش ساوک همواره جدایی بین روحانیون و روشنفکران و ایجاد درگیری میان این دوقشر و غافل ماندن از مبارزه با رژیم بود. البته در این بین تکرویها و کارهای خودسرانه یکی از اعضای هیأت مدیره و ممانعت او از اجرای طرحهای استاد نیز در دادن استعفا بی تأثیر نبود.
استاد مطهری در میان روحانیون طرفدار امام نقش پیشرو و مرجع را داشت و از آنجا که با مشاهده کوچکترین انحراف از خط اسلام، مقاومت نشان می داد، بیش از دیگران مورد خشم و دشمنی گروهای التقاطی قرار می گرفت و به همین دلیل در میان دیگر یاران خود بیشترین آسیب روحی را متحمل شد. با اوج گیری مبارزه، تفکر غرب به جای تفکر شرق جریان بیاعتمادی نسبت به توان ایدئولوژیکی جریان اسلام ناب را درمبارزه تبلیغ میکرد و عملا زیربنای فکری جوانان مسلمان را نشانه رفته بود. استاد مطهری که مرد اندیشه بود و در مقابل انحرافات، مبانی و اساس را نقد میکرد، با بحث های شناخت، جهان بینی، جامعه شناسی و فلسفه تاریخ، به رسالتی مهم مشغول شد. این جریان که به دنبال صلح میان اسلام و مارکسیسم بود، یارای ایستادگی و مقاومت در برابر اندیشه های استاد را نداشت. استاد مطهری که به زوایای مارکسیسم کاملا احاطه داشت به خوبی در مقابل این جریان ایستادگی کرد.
برخلاف جریان التقاطی راست که سلطنت را نفی نمیکرد، جریان چپ التقاطی با سلطنت مخالف بود و جوانان سیاسی خاستگاه آن بود. از سوی دیگر، چون شدیداً نسبت به شرایط موجود مترض و منتقد بود، رفته رفته پایگاه دانشجویی و روشنفکری محکمی یافت. به لحاظ تشکل و سازماندهی، سازمان مجاهدین خلق سمبل این جریان بود که استاد مطهری هرگز درمقابل اسلام نمایی آنان تسلیم نشد. عدهای از چهرههای دانشگاهی نیز به خاطر شرایط اجتماعی با جریان چپ التقاطی همراه شده و از این جریان حمایت میکردند. استاد مطهری با تسلط بر دانش ایدئولوژیک حوزوی و دانشگاهی، با دیدی عمیق و همه جانبه به مبارزه با جریان مذبور شتافت.[4]
در سال 1348 به دلیل صدور اعلامیهای با امضای ایشان و استاد علامه طباطبایی و آیت الله حاج سید ابوالفضل مجتهد زنجانی مبنی بر جمع آوری اعانه برای کمک به آوراگان فلسطینی و اعلام آن طی یک سخنرانی در حسینه ارشاد، دستگیر شد و مدت کوتاهی در یک زندان تک سلولی به سر برد. از سال 1349 تا 1351 برنامههای تبلیغی، فرهنگی و مبارزاتی خود را در مسجد الجواد زیر نظر گرفت و در آن مسجد به سخنرانی می پرداخت تا بار دیگر از سوی رژیم دستگیر و روانه زندان شد. پس از آزادی، سخنرانی های خود را در مسجد جاوید، ارک و برخی دیگری از مساجد تهران دنبال میکرد.
در سال 1352 که رژیم بر اثر فعالیتهای استاد مطهری و دوستان نزدیکش و دیگر مجموعههای وابسته و حرکتهای فرهنگی و مبارزاتی ایشان با موج جدیدی از انقلاب روبرو و کاملا غافلگیر شده بود، دست به تعطیلی مراکز مهم و دستگیری اشخاص ذی نفوذ زد. در میان این دستگیریها استاد مطهری و دکتر شریعتی نیز بازداشت و زدانی شدند. در سال 1354 نیز ساواک ابتدا استاد مطهری را به دنبال درگیری با یک استاد کمونیست دانشکده الهیات از انجام کارهای آموزشی در دانشگاه ممنوع و سرانجام او را فاقد شرایط لازم جهت تدریس در دانشگاه تشخیص داد و در اقدامی دیگر وی را ممنوع المنبر کند. در همین سالهاست که استاد مطهری به همراه آیت الله دکتر شهید بهشتی و دیگر همفکران خود و تنی چند از شخصیتهای روحانی «جامعه روحانیت مبارز تهران» را بنیان میگذارد، تا یک سازمان تشکیلاتی منسجم برای دستیابی به یک انقلاب اساسی به وجود آید.
همچنین استاد مطهری به دلیل علاقه به شهر قم از سال 1351 تا 1357 هفتهای دو روز به قم می رفت و تدریس می کرد. وی پیرو خواست امام خمینی (ره) که فرموده بود: «اگر چند نفر مثل مطهری را به قم ببرید حاضرم هر هزینه ای را در این زمینه پرداخت کنم»، دروس مهمی از جمله شناخت اصل غائیت، فلسفه هگل، معارف قرآن، مارکس و مارکسیسم، منظومه و نجات اسفار را تدریس میکرد.
در سال 1355 طی مسافرتی به نجف اشرف، خدمت امام خمینی (ره) می رسد و درباره مسائل مهم نهضت و حوزه های علمیه با ایشان مشورت و گفتگو می نماید. پس از شهادت آیت الله سید مصطفی خمینی و آغاز دوره جدید نهضت اسلامی، استاد مطهری به طور تمام وقت به نهضت خدمت می کند و در تمام مراحل نقش اساسی را ایفا می نماید.
در پاریس از امام خمینی (ره) دستور می یابد تا شورای انقلاب اسلامی را تشکیل دهد و در ایران برای جذب روحانیون مورد اعتماد خود برای آینده مملکت اقدام نماید. هنگام بازگشت امام خمینی (ره) به ایران مسولیت کمیته استقبال از امام خمینی (ره) را به عهده می گیرد و تا پیروزی انقلاب اسلامی و پس از آن در کنار امام خمینی (ره) و به عنوان مشاوری دلسوز و مورد اعتماد قرار میگیرد.
استاد مطهری یکی از چهرههای پرکار جامعه علمی بود که توانست با درک صحیح از ضرورتها و مقتضیات زمان و اسلام مجموعه ای از دروس و کتابها را به جامعه علمی تحویل نماید. حاصل عمر علمی استاد آثار گرانبها، صدها سخنرانی و بحث علمی ارزشمند بود که از او به یادگار ماند.
استاد مطهری در کتاب عدل الهی با اشاره به نوشته های خود مینویسد: «نوشته های این بنده برخی فلسفی، برخی اجتماعی، برخی اخلاقی، برخی فقهی، برخی تاریخی است با اینکه موضوعات این نوشتهها کاملا با یکدیگر مغایر است، هدف کلی از همه اینها یک چیز بوده و بس. دین مقدس اسلام یک دین ناشناخته است ، حقایق این دین تدریجاً در نظر مردم واژگونه شده است و علت اساسی گریز گروهی از مردم، تعلیمات غلطی است که به این نام داده میشود».[5]
ایران اسلامی یازدهم اردیبهشت ماه سال 1358 را فراموش نخواهد کرد. شبی که امام امت و امت ایران داغدار از دست دادن مغز متفکر خود شد. شبی که امام خمینی (ره) فرزند خود را از دست داد.
آیت الله موسوی اردبیلی می گوید: «نخستین روز عید، به منزل استاد رفتم، خانم ایشان خوابی را از استاد برایم نقل کرد که ایشان، دو شب پیش از شهادتش، برای نماز شب برخاست و آن شب، زودتر از شبهای پیش، از خواب برخاسته بود و همواره پاهایش را به زمین می زد. من با صدای پای ایشان بیدار شدم. حالت خاصی دیدم، پرسیدم، گفت: من خواب عجیبی دیده ام. خواب دیدم که من و امام خمینی در مسجد الحرام هستیم که درِ بیت الله الحرام باز شد و پیغمبر (صلی الله علیه وآله) از داخل بیت به سوی من آمد و مرا بوسید. کمی دستپاچه شدم و گفتم : یا رسول الله! ایشان فرزند شما هستند، حضرت فرمود: بله، آنگاه به سوی امام رفته و او را نوازش کرد و بوسید و دوباره به سمت من آمد و برگشت و لبهایش را روی لب من گذاشت. به طوری که هنوز گرمی لبهای پیغمبر را احساس می کنم. خانم مطهری می گوید: از استاد پرسیدم، این خواب را چگونه تعبیر می کنید؟ پاسخ داد: اتفاق بزرگی در زندگی من رخ خواهد داد».[6]
بخشی از پیام امام خمینی (ره) به مناسبت شهادت استاد مطهری: «اینجانب به اسلام و اولیاى عظیم الشأن آن و به ملت اسلام و خصوص ملت مبارز ایران ضایعه أسفانگیز شهید بزرگوار و متفکر و فیلسوف و فقیه عالی مقام مرحوم آقاى حاج شیخ مرتضى مطهرى- قدس سره- را تسلیت و تبریک عرض مىکنم. تسلیت در شهادت شخصیتى که عمر شریف و ارزنده خود را در راه اهداف مقدس اسلام صرف کرد و با کجرویها و انحرافات مبارزه سرسختانه کرد، تسلیت در شهادت مردى که در اسلام شناسى و فنون مختلفه اسلام و قرآن کریم کم نظیر بود. من فرزند بسیار عزیزى را از دست دادم و در سوگ او نشستم که از شخصیتهایى بود که حاصل عمرم محسوب مى شد. در اسلام عزیز با شهادت این فرزند برومند و عالِم جاودان ثُلمهاى وارد شد که هیچ چیز جایگزین آن نیست. و تبریک در داشتن این شخصیتهاى فداکار که در زندگى و پس از آن با جلوه خود نورافشانى کرده و مىکنند. من در تربیت چنین فرزندانى که با شعاع فروزان خود مردگان را حیات مىبخشند و به ظلمتها نور مىافشانند، به اسلام بزرگ، مربى انسانها و به امت اسلامى تبریک مىگویم. من گرچه فرزند عزیزى را که پاره تنم بود از دست دادم لکن مفتخرم که چنین فرزندان فداکارى در اسلام وجود داشت و دارد. مطهرى که در طهارت روح و قوّت ایمان و قدرت بیان کم نظیر بود، رفت و به ملأ اعلى پیوست، لکن بدخواهان بدانند که با رفتن او شخصیت اسلامى و علمى و فلسفىاش نمىرود ...اینجانب روز پنجشنبه سیزده اردیبهشت 58 را براى بزرگداشت شخصیتى فداکار و مجاهد در راه اسلام و ملت، عزاى عمومى اعلام مىکنم و خودم در مدرسه فیضیه روز پنجشنبه و جمعه به سوگ مىنشینم. از خداوند متعال براى آن فرزند عزیز اسلام رحمت و غفران و براى اسلام عزیز عظمت و عزت مسئلت مىنمایم. سلام بر شهداى راه حق و آزادى...».[7]
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. سه گفتار پیرامون استاد شهید مرتضی مطهری، ص 71.
2. استاد شهید به روایت اسناد، ص 81، سند شماره، 2، 1/2 و 2/2.
3. سرگذشتهای ویژه از زندگی استاد شهید مطهری، ج 1، ص 66.
4. بنگرید به: استاد شهید به روایت اسناد، علی کردی، ص 36 ـ 39.
5. عدل الهی، ص 8 ـ9.
6. سرگذشتهای ویژه از زندگی استاد شهید مطهری، ج 3، ص 148.
7. صحیفه امام، ج7، ص 179و 180.
ارسال نظرات