۲۰ خرداد ۱۳۹۱ - ۱۷:۳۴
کد خبر: ۱۳۰۴۲۲
بخش نخست/در گفت و گو با استاد فلسفه و عرفان مطرح شد؛

انقلاب اسلامی محصول عرفان امام خمینی است/عرفانی که دیدگاه های سیاسی اجتماعی ندارد عرفان نیست

خبرگزاری رسا ـ استاد فلسفه و عرفان حوزه علمیه در گفت و گو با رسا اظهار داشت: عرفان اسلامی با تمام مسائل اجتماعی و سیاسی سازگار است و انقلاب اسلامی ایران در واقع جلوه ای از عرفان امام خمینی محسوب می شود.
محمد باقر تحريري آيت الله  تحريري


حضرت امام خمینی(ره) شخصیت جامعی است که ابعاد وجودی زیادی را در خود جمع کرده بود، که یکی از مهمترین و اساسی ترین آنها، وجهه عرفانی ایشان بود.

امام خمینی(ره) عرفان نظری را در بالاترین سطح نزد اساتید به نام طی کرده و مهمتر اینکه با تلاش و مجاهدت، آن را در جان خود پیاده کرده بود.

توجه به این مسأله از آن رو با اهمیت است که برخی اشخاص و جریانات، که از یک سو با معارف عرفانی میانه خوبی ندارند و از سوی دیگر قادر نیستند عظمت شخصیت امام خمینی را مورد انکار و ابهام قرار دهند، این وجه از شخصیت وی را انکار کرده و ایشان را در جنبه های فقاهتی و اخلاقی و سیاسی محدود می کنند.

محدود کردن شخصیت امام خمینی و انکار برخی از ابعاد وجودی ایشان در واقع تحریف حقیقت است و نوعی ظلم به شخصیت ایشان محسوب می شود.

حجت الاسلام و المسلمین محمد باقر تحریری که از شاگردان مرحوم علامه طباطبایی و مرحوم آیت الله سعادت پرور(پهلوانی) و از اساتید سطوح عالی فلسفه و عرفان در حوزه علمیه است، در گفت و گو با خبرنگار خبرگزاری رسا، حضرت امام خمینی(ره) را عارفی می داند که در بحرانی ترین فعالیت های دنیایی و سیاسی، بر مبنای معارف توحیدی و عرفانی عمل می کردند.

وی معتقد است عرفانی مورد تأیید اسلام است که جامع بوده و با تمامی فعالیت های اجتماعی سازگار می باشد. وی تأکید می کند عرفانی که دیدگاه اجتماعی و سیاسی ندارد، عرفان اسلامی نیست.

مشروح این گفت و گو در ادامه می آید:

رسا - حضرتعالی شخصیت امام خمینی (ره) را در جنبه عرفان نظری و عرفان عملی چگونه ارزیابی می کنید؟

اولا باید عرض کنم که شخصیت بزرگ امام «رضوان الله تعالی علیه» به گونه ای است که اظهار نظر امثال بنده قطعا باعث نقص ایشان می شود، منتها عمدتا بررسی اینگونه مباحث از جهت آن آثاری است که از این شخصیت بزرگ در دسترس است از جمله؛ آثار نوشتاری، گفتاری و همچنین سیره عملی حضرت امام (ره).

سیره عملی ایشان، به نوعی نشان دهنده جایگاه عرفان عملی حضرت امام (ره) است و نشان دهنده این است که ایشان در چه عوالمی سیر می کردند، گرچه ما حقیقت آن عوالم را درک نمی کنیم، اما نموداری از آن را می فهمیم. همچنین آثار نوشتاری نشان دهنده آن دیدگاه های عرفان نظری ایشان است این در مرحله اول.

اما درمرحله دوم؛ آن مقداری که از آثار نوشتاری حضرت امام (ره) استفاده می شود، ایشان در مسأله عرفان نظری از عرفان نظری رایج که از آثار عرفای مسلمان و دارای مقام بالای علمی باقی مانده است، پیروی می کردند و همان خط و مشی را به نوعی در تدریس و تدوین مطالب دنبال می کردند.

در زمینه عرفان اسلامی به صورت مصطلح آن، کتاب های گوناگونی نوشته شده که بعضی از آن ها کتاب درسی به شمار می روند و به گونه ای به صورت درسی نوشته شده، بعضی از اینها هم کتاب درسی شده و از سابق در محیط های قهرا کوچک تدریس می شده، چون معارف عرفان نظری معارف بلندی است که هر سطحی از سطوح دانش و دانشمندان تحمل درک آن را ندارند، از این جهت فرا گیری آن مختص به یک عده خاصی است که از جهت بحث های عقلی اولا ؛ باید آن اعتقادات اساسی دین را از طریق برهان دارا باشند، که همان مباحث علم کلام است و سپس از جهت درک های عقلی در یک سطوح خاصی از مباحث عقلی قرار بگیرند، تا یک رشد عقلی پیدا کنند که برای این منظور باید یک دوره فلسفه اسلامی را بخوانند.

این روشی است که سابق بود سپس وارد فرا گیری عرفان نظری می شدند، موضوع عرفان نظری خدای متعال و اسماء و صفات و سپس مرتبه رجوع انسان به حق تعالی است، امام (ره) همین مسیر را نزد استاد بزرگشان حضرت آیت الله شاه آبادی طی کردند؛ این از جهت فراگیری ایشان نسبت به معارف عرفان نظری.

در همین راستا ایشان بر دو کتاب از کتاب های درسی عرفان نظری به نام های فصوص الحکم و مصباح الانس تعلیقاتی نوشته اند. منتها آنچه از ایشان باقی است مباحثی از عرفان نظری می باشد که خود این موارد آن شکل و سازمان خاص مباحث عرفان نظری رایج را ندارد، اما محتوایش همان مباحث است. کتاب مصباح الهدایه ایشان قسمتی از مباحث عرفان نظری است که درباره مقام ولایت کبری و خلافت کبرای الهیه نوشته اند، منتها با یک دیدگاه بسیار عمیق، یکی دیگر از کتاب های عرفانی حضرت امام (ره) که البته همان طور که عرض کردم آن نظام مباحث عرفان نظری را دارا نمی باشد اما مطالب در سطح معارف عرفان نظری است، کتاب «شرح دعای سحر» ایشان است، که عمدتا با دیدگاه عرفان نظری این دعا را شرح کرده اند. از کتاب های دیگر ایشان در مباحث عرفان نظری می توان از کتاب «اسرار الصلاة» نام برد که مقداری از مباحث عرفان نظری را آورده است، سپس کتاب «آداب الصلاة» یک مقداری کم تر و در کتاب «چهل حدیث» و «شرح جنود عقل و جهل» مباحث عرفان نظری را آورده اند، منتها در کتاب «چهل حدیث» و «شرح جنود عقل و جهل» غلبه با بحث های اخلاقی و روایی است.

در ادامه باید توجه داشت وقتی بحث از عرفان یا عرفان نظری می شود، به خاطر اینکه این مطالب در قالب اصطلاحات خاصی وارد می شود یا به خاطر القائات برخی مبنی بر اینکه عرفان اسلامی ریشه در فلسفه یونان یا فلسفه اشراقیین یا رواقیین دارد یا عرفان اسلامی مخلوطی از این هاست، ممکن است به غلط تلقی شود شخصی که در این وادی وارد می شود کاری با دین ندارد!

علت این تلقی اشتباه این است که این مباحث، مباحث بسیار عمیقی است و قابل درک برای همگان نیست، برای اینکه این توهم پیش نیاید، حضرت امام (ره) در کتاب هایشان مقداری به شرح آیات و روایات می پردازند و گاه و بی گاه تذکر می دهند این مباحث مباحثی است که در متن دین وارد شده است، منتها متن دین دارای ابعاد مختلفی است، یعنی هم دارای ابعاد است و هم دارای اعماق. اساسا امام برخی از شبهاتی که نسبت به عرفان اسلامی وارد شده را با عملکرد و سیره خود و همچنین با گفتارشان دفع نموده اند.

دین در همه شؤون زندگی سایه گسترانده، که اساسش ایمان به خدای متعال و بعد عمل صالح در همه شؤون زندگی است. شؤون عبادی، خانوادگی، اقتصادی، اجتماعی و سیاسی. اما دین دارای عمق نیز هست؛ به این معنا که یک وقت انسان با یک ایمان و باور ساده به شؤون دین از قبیل خدا، قیامت و انسان می پردازد، این ایمان در حد خود خوب است و مورد پذیرش دین می باشد، منتها دیدگاه ها، باورها و معرفت انسان نسبت به خدای متعال دارای حیطه وسیع و عمیقی است. آن دیدگاه های ظریف دین نسبت به خدای متعال و رابطه موجودات با خدای متعال و دیدگاه نسبت به رابطه انسان نسبت به خودش و مراحل کمال حقیقی انسان، نشان دهنده عمق بالای دین است، این عمق بالا را عرفان می گویند.

منتها معرفت دو گونه است:

1. معرفت یا عرفان نظری: عمدتا در بحث های عرفان نظری با تحلیل های ظریفی نسبت به خدای متعال، نحوه صدور موجودات از حق تعالی، رابطه موجودات با خدای متعال، مرتبه وجودی انسان و نسبت به کمال واقعی انسان برای شخص معرفت حاصل می شود.

2. معرفت یا عرفان عملی: جایگاه عرفان عملی این است که انسان، با دیدگاه های اولیهء صحیح ایمانی اش، تعبد خاصی نسبت به انجام دستورات شرع مقدس پیدا کند و این تعبد با اخلاص خاص و مراعات انگیزه های الهی همراه باشد، این حرکت که حرکت عملی نامیده می شود، تحولات روحی در شخص ایجاد می کند و رابطه قلبی شخص با خدای متعال قوی تر می شود. این رابطه های قلبی دائما لطیف می شوند تا به مرحله شهود قلبی عوالم غیبی برای شخص می رسد.

قله عرفان عملی به این است که شخص به درک شهودی عوالم غیبی، اسماء و صفات حق تعالی و رابطه وجودی با حق تعالی برسد که از آن تعبیر می کنند به اینکه حقیقت توحید افعالی، سپس توحید اسماء و صفات و ذات را بیابد و از دانستن بالاتر رود و کم کم به مراحل بالاتری نائل شود، این را می گویند عرفان عملی و کسی که این مسیر را طی کند در مسیر عرفان عملی گام نهاده است.

با توجه به نکاتی که گفته شد، آیا ممکن است بفرمایید حضرت امام چه مراحلی از عرفان عملی را طی کردند؟

ما از سیره امام (ره) اینگونه کشف می کنیم که ایشان قطعا در مسیر عرفان عملی هم بوده است، اما مقدار آن را نمی دانیم. به هر حال کسی نمی تواند بگوید که ایشان به چه درجه ای از درجات عرفان عملی رفته و چگونه رفته؟ آن را هم نمی دانیم.

چون کشف قلبی حقایق عالم (که از آن به کشف عوالم توحیدی برای انسان تعبیر می شود و محصول سیر عملی است که مجموعه عرفان عملی را به همین تعبیر می کنند) 2گونه است:

یکی با روش تربیتی که شخص با یک سبک و سیاق خاصی به صورت مرتب و نظام مند دستوراتی را عمل می کند، یعنی همراه با یک استاد راه رفته و به مقصد رسیده حرکت می کند و در نتیجه عوالم غیبی و توحیدی برای او ظاهر می شود. این همان روش تربیتی است که عمدتا مرحوم علامه طباطبایی و اساتیدشان سردمداران این روش اند.

دوم به صورت جذبه ای است که خدای متعال به شخص عنایتی می کند و یک مرتبه به اندازه ظرفیت وجودی اش پرده هایی از آن حقایق غیبی را برای قلبش ظاهر می کند، منتها اینگونه افراد اول باید یک زمینه ای داشته باشند، چون هر کسی مشمول این عنایت نمی شود و این نحوه هم خیلی نادر است. در بین عارفانی که به مجذوبین تعبیر می شوند، در زمان معاصر، آن شخصی که از حالات و گفتارش روشن است که این گونه برای او جلوه کرده، مرحوم انصاری همدانی است.

اینکه حقائق توحیدی با کدام یک از این دو روش برای امام (ره) کشف شده، معلوم نیست.

حضرت امام علاوه بر بعد عرفانی یک سیاست مدار بزرگ نیز بودند، آیا ورود ایشان به عرصه سیاسی در چارچوب همان اندیشه عرفانی ایشان است؟ جمع بین عرفان و سیاست را در شخصیت ایشان چگونه ارزیابی می کنید؟

این نکته را باید دقت کنیم که این مباحث اگر درست روشن نشود خیلی بین مباحث خلط می شود، از این رو هر کس نباید در این مسایل وارد شود.

نباید به صرف ورود امام(ره)به صحنه سیاست بگوییم ایشان از مسایل توحیدی و عرفانی بهره ای نداشته، چون از سبک و سیاق امام و توجهاتش نسبت به خدا، این را درک می کنیم که ایشان قطعا به این عوالم رسیده اند که در بحرانی ترین فعالیت های دنیایی، آن مقصد اصلی را فراموش نکردند. عرفان ایشان همان عرفان ائمه (علیهم السلام) است و یک عرفان جامع می باشد که با تمامی فعالیت های دنیایی که مورد تأکید دین است، جمع می شود.

اگر عرفانی باشد که اصلا دیدگاه اجتماعی و سیاسی نداشته باشد عرفان اسلامی نیست. عرفان امام (ره) حقیقت عرفان اسلامی را نشان داد. منتها این را هم باید دقت داشته باشیم که عرفای سابق ما معمولا زمینه ای پیدا نمی کردند معارف دین را در عرصه اجتماع اظهار کنند.

امام (ره) فقط عارف نبود یک شخصیت جامعی بود که هر بُعدش یک وظیفه ای را بر عهده ایشان گذاشته بود، ایشان در برهه ای سیر فلسفه را طی کرد، در برهه ای همزمان با تحصیل عرفان نظری، فقه را هم تحصیل کرد. به همین دلیل توانست این شخصیت را بسازد که دست به تشکیل حکومت بزند.

اساسا عرفان اسلامی دنبال رساندن انسان ها به ولایت الهی است و یکی از مشخصات ولایت الهی پیاده شدن دین او است. عارف واقعی باید مشتاق پیاده شدن دین الهی در تمامی ابعادش باشد. این طور نیست که دین از عرفان و سیاست و مسائل خانوادگی جدا باشد. دین مجموعه این مسائل است که توجه ما را به خدا ایجاد می کند، دین فقط یک سری مسائل ذهنی نیست که فقط بدانیم اما به کار نبریم، دین نحوه صحیح زندگی سعادتمندانه دنیا و آخرت است.

پس در مرحله اول از عارفان حقیقی پیاده کردن کامل دین خواسته شده است. عارفان حقیقی خود انبیا و اهل بیت (ع) هستند، امام این حقیقت را به اندازه خودش نشان داد که جایگاه رسالت، امامت و امام معصوم چیست و با داشتن مقام قربش موظف است دین را در حد لازم پیاده کند. منتها ایمه ما موانع زیادی سر راهشان بود، امیرالمؤمنین علی (ع) در یک برهه ای فرصت پیدا کرد تا دین الهی را پیاده کند آن فرمان نورانی اش به مالک اشتر نشان می دهد که با چه دیدگاهی می خواست دین را پیاده کند، «مِن عبدالله امیرالمومنین» همین چند کلمه هدف را بیان می کند.

در کلمات انبیا آمده «اعبدوا الله» این عبودیت اظهار خضوع در برابر یک حقیقت در تمام شؤون زندگی است و آن هم با اطاعت از دستورات حق حاصل می شود. در مرحله اول این کار انبیا بوده و علی (ع) در حدی که جامعه ظرفیت و کشش را داشت، تشکیل حکومت داد تا دین الهی را پیاده کند. امام (ره) این رسالت را عهده دار شد و عرفان امام (ره) همین بود.

نقش عرفان امام (ره) را در ایجاد انقلاب و در هدایت مردم قبل و بعد از انقلاب و همچنین در اداره کشور، چگونه ارزیابی می کنید؟

خب همان طور که عرض کردم کسی که می خواهد دنبال پیاده کردن دین باشد باید یک تعبد و دلسوزی خاصی به دین داشته باشد که دین را بر جان و شؤون ظاهری خودش ترجیح بدهد و هیچ ترسی نداشته باشد. این حالت جز با آن معرفت خاص برای شخص پیدا نمی شود، به هر حال باید مزه دین را چشیده باشد تا بفهمد دین، انسان را در چه اوجی قرار می دهد، آن وقت است که می تواند برای انسان ها دلسوزی داشته باشد، از همین جاست که می بینیم امام (ره) نه تنها برای مملکت خودمان، بلکه برای همه انسان ها دلسوزی دارد.

این عملکرد برخاسته از معرفتی است که بر اساس محتوای دین به دست آمده است. قرآن نبی اکرم (ص) را اینگونه معرفی می کند: « لَقَدْ جاءَکُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِکُمْ عَزیزٌ عَلَیْهِ ما عَنِتُّمْ حَریصٌ عَلَیْکُمْ بِالْمُؤْمِنینَ رَؤُفٌ رَحیم‏» این محتوای دین است، یعنی نجات همه انسان ها از منجلاب بدبختی، نشان دادن آن جایگاه خودش که خلیفة الله است، همه این ها را عرفان اسلامی بیان می کند.

شخص باید در مرحله اول تعهد و تعبد بالا نسبت به حقانیت دین داشته باشد، سپس باور به امکان پیاده شدن دین داشته باشد تا بتواند حرکت کند و حضرت امام (ره) همه این ها را داشتند.

رابطه ولایت عرفانی و ولایت فقهی چیست؟

ولایت عرفانی طبق اصطلاحی که دارند این است که شخص از جهت سیر معنوی به درجه ای از شهود عوالم غیبی برسد که ابتدا بیابد خدای متعال در افعال و آثار موجودات ولایت دارد که همان کشف قلبی توحید افعالی است، بعد بیابد که خدای متعال زمامدار و سرپرست همه کمالات و اوصاف کمالی است که همان کشف توحید اسماء و صفات است و در نهایت بیابد که جز یک حقیقت بی نهایت در عالم نیست که همه موجودات نمود او هستند.

اگر این حقایق برای شخص کشف قلبی بشود در این صورت است که او به مقام ولایت رسیده است. منتها ولایت عرفانی یک اصطلاح دیگر هم دارد و آن این ست که در حد ظرفیت شخص، به او اذن تصرف در عالم داده شود.

البته این مرتبه، در مسایل عرفانی متفرع بر مرتبه اول است، منتها این مرتبه یک وادی است که به نوعی بر قوت نفس تکیه می کند، و اگر کسانی از غیر مسیر تعبد به دین هم نفس را تقویت کنند، خدای متعال آن ها را بی بهره نمی گذارد و تا حدی در امور غیبی و تصرفات در اشیاء راه پیدا می کنند، آن ها هم به نوعی تصرفات و کارهای خارق العاده می رسند، اما کسانی که از طریق غیر دینی بروند، همین مسایل برای آن ها مانع رسیدن به سعادت حقیقی می شود.

آن کسی که از طریق تعبد به دین حق این کرامات را دارا شود، اینها برایش مانع نیست. این ها کرامات حقه است. خلاصه اینکه هر دو این مراتب را به نوعی ولایت می گویند که نحوه تصرف در امور و اطلاع از غیوب است، منتها ولایت عرفانی قسم دوم که امکان تصرف باشد متفرع است بر قسم اول که کشف حقایق توحیدی است.

اما ولایت فقه یا ولایت فقیه یک ولایت اعتباری است. شرع مقدس به شخص فقیه جامع الشرایط که آگاه به معارف دین باشد و تابع هوای نفس نباشد یک نحوه ولایتی داده تا تشکیل حکومت بدهد و امورات دیگران را رتق و فتق کند، که از آن به «ولایت فقیه» تعبیر شده است.

ولایت فقیه یک امر اعتباری از ناحیه شرع است که در حیطه ولایت تشریعی است و ولایت عرفانی در واقع ولایت تکوینی است. اینها اجمالی بود از بحث ولایت اما این بحث بسیار عمیق است و در این مجال نمی توان به طور کامل آن را شرح داد.

حضرت امام (ره)چگونه ولایت عرفانی و ولایت فقهی را با هم جمع کرد؟

ولایت فقهی حیطه اش دستورات شرع است که ملاحظه می کند شرع مقدس به این عالِم چقدر اختیارات داده است. حضرت امام (ره) بین این دو تفکیک قائل شدند؛ به این معنا که سمت اداره جامعه که یک جنبه اعتباری دارد، اول به عهده پیامبر (ص) و امام (ع) است، سپس از ناحیه خدا به شخص داده می شود، پس در واقع ولایت تشریعی مقامی الهی است که در حیطه اداره جامعه به شخص اعطا می شود.

البته ائمه مقام دیگری هم دارند، مقام هدایت و راهنمایی که به آن مرجعیت علمی گفته می شود. یک مرجعیت علمی دارند و یک مرجعیت سیاسی که به جنبه مرجعیت سیاسی آنها ولایت تشریعی گفته می شود.

حضرت امام(ره) می فرماید فقیه همان مرجعیت سیاسی را که رسول خدا (س) و اهل بیت داشتند بعد از مرجعیت علمی و فقهی، دارا می باشد. فقیه هم مرجعیت تشریعی و هم مرجعیت سیاسی دارد. البته اگر شخصی مقام ولایت عرفانی را هم دارا باشد خیلی بهتر است، ولی شرط ولایت فقیه و ولایت تشریعی، رسیدن به ولایت عرفانی نیست.

آیا حضرت امام (ره)در رهبری خود از آن تصرف و ولایت عرفانی که بحثش گذشت استفاده کرده اند؟

ما چیزی در دست نداریم که امام از آن مقام ولایت عرفانی خود استفاده کرده باشند، اما به هر حال، اگر این ولایت فقیه بخواهد تحقق پیدا کند نیاز به یک نوع ارتباط برقرار کردن با خدا دارد، یعنی شخص به این درجه از معنویت برسد که فرموده اند «مخالفاً لهواه مطیعاً لامر مولاه» این امر لازمی است که همه فقها دارند منتها کم و زیاد است. ولی فقیه هم باید این را داشته باشد، از این رو این ارتباط معنوی امام(ره) گاهی ایجاب می کرد که یک تضرع ها و اتصال های خاصی به خدا و اهل بیت داشته باشد، آنها هم دستگیری می کنند.

نمونه اش قضیه لغو حکومت نظامی است، آن طور که نقل شده و در صدا و سیما هم بیان شد به آیت الله طالقانی فرمودند این دستور خاصی از ناحیه امام زمان (عج) بوده که ایشان در آن قضیه خاص توسل به حضرت کردند. موارد دیگری را بیت ایشان گفته اند که شنیده شده در خفا تضرع های خاصی به امام زمان (عج) داشتند که حضرت هم عنایت هایی کرده اند. در ولی فقیه قدرت عرفانی مصطلح لازم نیست، اما این مقام نیازمند بعد معنوی خاصی است.

ادامه دارد...

/923/گ401/ر



ارسال نظرات