۱۶ مرداد ۱۳۹۱ - ۱۲:۰۲
کد خبر: ۱۳۴۷۴۰
آیت الله تهرانی:

شرک در نسل انسان‌ها تأثیر می‌گذارد

خبرگزاری رسا ـ آیت الله تهرانی گفت: شرک به گونه‌ای است که می‌تواند در خون انسان‌ها جاری و رسوخ کند.
آيت الله تهراني

 

به گزارش خبرگزاری رسا، آیت الله مجتبی تهرانی، استاد اخلاق و معارف اسلامی در چهاردهمین جلسه سخنرانی خود در شب‌های ماه مبارک رمضان با اشاره به اینکه شرک در نطفه و خون انسان‌ها تأثیر دارد، تصریح کرد: چندین سال پیش، پزشکی که در خارج تحصیل کرده بود پیش من آمد. رشته این پزشک هم ژنتیک بود. او به من گفت: در قرآن راجع به ژنتیک هم مطلبی آمده است؟ این شخص فکر کرد که یک حرف حسابی جلوی پای من انداخته. من در جواب گفتم: بله! گفت: کجا؟ گفتم: به همین سادگی نمی‏توانم به تو بگویم! این احتیاج به بحث دارد. به او گفتم: اوّلین شریعت روی زمین و اوّلین پیغمبر مُرسل که حضرت نوح(ع) بوده است، آمد و بحث ژنتیک را مطرح کرد. «وَ لا یَلِدُوا..» همین بحث است. بدون آزمایشگاه این بحث را مطرح کرده‏اند. «وَ لا یَلِدُوا إِلاَّ فاجِراً کَفَّاراً»؛ نطفه‏های این‏ها إلی یوم القیامة این است. شرک با خون این‏ها آمیخته شده است. این‏ها هدایت‏پذیر هم نیستند تا جایی‏که هرچه از آ‏ن‏ها متولّد شود، چیزی غیر از خود آن‏ها نخواهد بود. بنابراین چرا این‏ها باقی بمانند؟ 

 

أعوذُ باللّهِ مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجِیمِ؛ بسمِ اللّهِ الرّحمنِ الرّحیمِ؛

«اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ؛ وَ اسْمَعْ نِدَائِی إِذَا نَادَیْتُکَ وَ اسْمَعْ‏ دُعَائِی‏ إِذَا دَعَوْتُکَ‏ وَ أَقْبِلْ عَلَیَّ إِذَا نَاجَیْتُکَ فَقَدْ هَرَبْتُ إِلَیْکَ وَ وَقَفْتُ بَیْنَ یَدَیْکَ»

 

مروری بر مباحث گذشته

گفته شد ماه مبارک رمضان ماه تلاوت قرآن و ماه دعا است. تلاوت قرآن یعنی بازگو کردن کلام حق، کلامی که از مصدر وحی صادر شده و به آن قرآن نازل گفته می‏شود. دعا هم عبارت است از همان راز و نیاز کردن با پروردگار و اظهار آنچه را که از پروردگارش می‏خواهد درخواست کند، امّا درخواست خیر نه شرّ. به همین مناسبت نسبت به مشرکین و کافرین و امثال این‏ها این بحث را مطرح کردیم که دعا نسبت به این‏ها چه حکمی دارد؟ گفتیم: با شرایطی دعا برای عدّه‏ای از آن‏ها جایز نیست، امّا برای برخی از آن‏ها اشکالی ندارد، چون عرض کردیم در بین آن‏ها هم مستضعف وجود دارد و هم معاند.

بالاخره بحث ما به اینجا کشید که گفتیم انبیاء و اولیا، معاندین با حق را نفرین کرده‏اند، البتّه در صورتی‏که آن‏ها منشأ فساد در جامعه و انحراف افراد مستضعف جامعه باشند.

 

حضرت نوح(ع) و جریان نفرین او در قرآن

یکی از انبیاء حضرت نوح(ع) است که در قرآن، در سُور مختلف آیات متعدّدی راجع به او وجود دارد که در این آیات به نفرین او هم اشاره شده است و من در جلسه گذشته عرض کردم که نفرین او نفرین شخصی و قومی نبوده و حتّی ما در انبیاء کسی را نداریم که به این سبک نفرین کرده باشد. ایشان هر کافر مَن فِی‏الأرضی که بر روی زمین وجود داشت را نفرین کرد. بعد از آنکه گفت: «إِنَّکَ إِنْ تَذَرْهُمْ..»، بعد می‏گوید: « رَبِّ لا تَذَرْ عَلَى الْأَرْضِ مِنَ الْکافِرینَ دَیَّاراً». حضرت نوح(ع) گفت: پروردگارا! هیچ کسی از کافران را بر روی زمین باقی مگذار! همه کافرین را نفرین کرد! بحث ما درباره چرایی این مطلب بود؛ چرا نفرین همگانی نسبت به همه کفّار روی زمین؟ چرا؟


 

نفرین در حقّ معاندان و مسبّبان گمراهی

قرآن در این زمینه دو علّت را ذکر می‏کند که به یکی از آن‏ها در جلسه گذشته اشاره کردم. فرمود: «إِنَّکَ إِنْ تَذَرْهُمْ یُضِلُّوا عِبادَکَ»، اگر تو آن‏ها را برجای خود باقی بگذاری، بندگانت را گمراه خواهند کرد. من عرض کردم این همان علّتی است که در باب نفرین تمام انبیاء و اولیا وجود دارد. اگر ما این را احراز کردیم که عدّه‏ای معاند با حق هستند و با آن دشمنی می‏ورزند؛ در اینجا است که مجوّزی برای نفرین به‏وجود می‏آید. من راجع به این بحث کرده‏ام. چنین افرادی اگر وجود داشته باشند ثمره‏ای که ندارند هیچ، گاهی مضرّ هم خواهند بود! لذا این از خود آیه به‏دست می‏آید؛ دقّت کنید! نوح(ع) به خدا خطاب می‏کند که: «إِنَّکَ إِنْ تَذَرْهُمْ یُضِلُّوا عِبادَکَ»، اگر تو آن‏ها را برجای خود باقی بگذاری، بندگانت را گمراه خواهند کرد! از این آیه دو مطلب برداشت می‏شود: اوّل اینکه این‏ها با حق معاند هستند، چون گفتیم همان‏طورکه قرآن می‏گوید، باید برای هدایت غیرمعاند دعا کرد، اصلاً انبیاء برای هدایت این‏ افراد یعنی مستضعفین آمده‏اند، معنا ندارد که غیرمعاندین را نفرین کنند! از این معلوم می‏شود که مراد حضرت نوح(ع) کفّار معاند بوده است، یعنی کسانی‏که دشمنی می‏ورزند.

 

دوم اینکه هرمعاندی هم مورد نفرین قرار نمی‏گیرد، بلکه منظور از معاند در اینجا آن کسی است که در جامعه اثر سوء داشته باشد، یعنی موجب انحراف عدّه‏ای از مستضعفین جامعه گردد. صریحاً می‏گوید: «یُضِلُّوا عِبادَکَ»؛ به تعبیری من آن‏ها را می‏شناسم! این‏ها کسانی هستند که اگر باقی بمانند به هرکسی برسند او را منحرف می‏سازند و دست‏بردار هم نیستند. تنها این نیست که خودشان منحرف باشند، آن‏ها به هرکسی برسند او را منحرف می‏کنند. این دو مطلب در این آیه وجود دارد.

 

 حضرت نوح(ع) چگونه عناد همه کفّار روی زمین را تشخیص داده‏اند؟

در اینجا مسئله‏ای پیش می‏آید و آن اینکه حضرت نوح(ع) این دو مطلب را احراز کند. سؤال این است که احراز کردن این دو مسئله توسّط حضرت نوح(ع) چگونه بوده است؟ این را چگونه احراز کرده است که تمام کفّار روی زمین، هم معاندند و هم مستضعفین را گمراه می‏کنند؟ من در جلسه گذشته اجمالی از تاریخ زندگی حضرت نوح(ع) عرض کردم. من در اینجا فقط به یک مقطع از زندگی ایشان اشاره می‏کنم که وقتی آن یک مقطع تمام شد مسئله نفرین به‏وجود آمد. مقطعی‏که در خود قرآن در سوره عنکبوت به آن اشاره شده است. حضرت نهصد و پنجاه سال با شرک مبارزه کرد، نهصد و پنجاه سال دعوت به توحید کرد.

 

میزان عمر مردم زمان حضرت نوح(ع)

شما خیال نکنید انسان‏های زمان حضرت نوح(ع) هرکدام چهار، پنج هزار سال سنّ داشتند، این‏طور نبوده است! اگر این‏طور بود حضرت نوح(ع) از جهت طول عمر گل سرسبد تاریخ عالم نمی‏شد! میزان عمر مردم زمان او به‏طور معمول بوده است.

 

 نسل‏های مختلف در طیّ نهصد و پنجاه سال پیامبری نوح(ع)

شما ببینید حضرت نوح(ع) در طیّ نهصد و پنجاه سال چند نسل را می‏تواند دیده باشد. راجع به حرف‏های من خوب فکر کنید! او چند نسل را دیده است که این‏طور نفرین می‏کند و بعد هم می‏گوید این‏ها هدایت‏پذیر نیستند. تازه تنها این نیست که او بعد از دیدن چند نسل از ابنای بشر و دعوت آن‏ها به توحید و عدم پذیرش آن چند نسل مگر به اندازه یک عدّه قلیلی که به او ایمان آوردند نفرین کرده باشد. من مسئله را فراتر از این می‏دانم. همه با او مخالفت می‏کردند و آن‏قدر او را می‏زدند که تا سه شبانه روز بر روی زمین می‏افتاد به‏گونه‏ای که از گوش او خون جاری می‏شد، امّا وقتی به‏هوش می‏آمد نفرین نمی‏کرد! معلوم است که چنین انسانی احراز می‏کند و یقین پیدا می‏کند که این‏ها هدایت‏پذیر نیستند و بعد نفرین می‏کند.

 

 خدا به حضرت نوح(ع) خبر داد که این‏ها دیگر هدایت‏پذیر نیستند!

من تنها به این مطلب اکتفا نمی‏کنم! من به روایتی از امام صادق(ع) هم اشاره کردم که دیگر آن را تکرار نمی‏کنم. روایت این بود: وقتی از حضرت سؤال می‏کنند که آقا ‏چرا حضرت نوح(ع) همه را نفرین کرد؟ چرا حضرت نفرینش را همگانی‏ کرد؟ چرا گفت که خدایا! احدی از کافرین را روی زمین باقی مگذار! فرمود: خدا به او خبر داد که این‏ها دیگر هدایت‏پذیر نیستند! این‏ها دیگر از شرک دست برنخواهند داشت! لذا خدا به او گفت که آن‏ها را نفرین کن! حتّی من گفتم او در ابتدای امر نفرین نکرد بلکه این امر الهی بود.

 

پس بخش اوّل این بود که گفت: خدایا! من نهصد و پنجاه سال تجربه دارم، این‏ها دیگر هدایت نمی‏شوند! دست‏بردار هم نیستند! هم خودشان منحرفند و از انحرافشان دست‏بردار نیستند و هم دیگران را به انحراف می‏کشند. این علّت اوّل.

 

 نسلی که جز فاجر و کافر از آن به دنیا نخواهد آمد!

امّا علّت دوم که در قرآن هم آمده این است که فرمود: «وَ لا یَلِدُوا إِلاَّ فاجِراً کَفَّاراً»، یعنی آن‏ها جز افراد پلیدکار و ناسپاس کسی را به دنیا نخواهند آورد. این یک مطلب دیگر است. مطلب در باب زاد و ولد است. «وَ لا یَلِدُوا..»؛ یعنی خدایا! از نطفه‏های این‏ها، انسانی متولّد نمی‏شود مگر اینکه او هم فاجر و ناسپاس خواهد بود. در اینجا دو مطلب وجود دارد: یک؛ این‏ها هم خود معاندند و هم دیگران را به انحراف می‏کشند و دو؛ از نطفه این‏ها هم افرادی مثل خودشان به دنیا خواهد آمد. ممکن است بگوییم این‏ها خودشان بد هستند امّا شاید فرزندانشان انسان‏های خوب و صالحی باشند! می‏گوید: نه! نطفه این‏ها هم چنین نطفه‏ای است که از آن جز مثل خودشان به دنیا نخواهد آمد؛ کأنّه إلی یوم‏القیامة از نسل آن‏ها چیزی جز این متولّد نمی‏شود.


 

شرک با خون آن‏ها آمیخته شده است

این مسئله کأنّه به این اشاره دارد که شرک به‏گونه‏ای در آن‏ها نفوذ کرده که حتّی در خونشان هم جاری شده است. شرک به‏ این صورت در خون آن‏ها رسوخ کرده است.

 

 مسأله ژنتیک در قرآن

من در اینجا قضیّه‏ای را نقل می‏کنم و بعد به ادامه بحثم می‏پردازم. حتماً این جریان را تابه‏حال نشنیده‏اید چون من آن را در جایی نگفته‏ام.

 هفت یا هشت سال پیش، پزشکی که در خارج تحصیل کرده بود پیش من آمد. رشته این پزشک هم ژنتیک بود. او به من گفت: در قرآن راجع به ژنتیک هم مطلبی آمده است؟ این شخص فکر کرد که یک حرف حسابی جلوی پای من انداخته. من در جواب گفتم: بله! گفت: کجا؟ گفتم: به همین سادگی نمی‏توانم به تو بگویم! این احتیاج به بحث دارد. به او گفتم: اوّلین شریعت روی زمین و اوّلین پیغمبر مُرسل که حضرت نوح(ع) بوده است، آمد و بحث ژنتیک را مطرح کرد. «وَ لا یَلِدُوا..» همین بحث است. بدون آزمایشگاه این بحث را مطرح کرده‏اند. «وَ لا یَلِدُوا إِلاَّ فاجِراً کَفَّاراً»؛ نطفه‏های این‏ها إلی یوم القیامة این است. شرک با خون این‏ها آمیخته شده است. این‏ها هدایت‏پذیر هم نیستند تا جایی‏که هرچه از آ‏ن‏ها متولّد شود، چیزی غیر از خود آن‏ها نخواهد بود. بنابراین چرا این‏ها باقی بمانند؟ مگر خدا می‏خواهد کارخانه کافر و مشرک‏سازی راه بیاندازد؟ دقّت کنید!

 قرآن عین جملة اوّلین پیغمبر مُرسلی که با خود شریعت آورد را نقل می‏کند. «نعوذبالله»! قرآن که در نقل یک جمله به حضرت نوح(ع) خیانت نمی‏کند! قرآن عین جمله حضرت نوح(ع) را نقل کرده است. حضرت در این جمله دو علّت را ذکر کرده که علّت دوم ژنتیک است. غیر از این هم راه دیگری وجود ندارد که شما بتوانید با آن این مسئله را توجیه کنید. او از کجا فهمید که همه کفّار روی زمین معاند هستند؟ یک راه همین راه است. شرک با خون آن‏ها آمیخته شده بود.

 

  حضرت نوح(ع) دوهزار و پانصد سال عمر کرد

روایتی از امام صادق(ع) وجود دارد که حضرت در آن فرمود: حضرت نوح(ع) دوهزار و پانصد سال عمر کرد. من این را به شما گفتم که ما روایت متعدّدی راجع به عمر دو هزار و پانصد ساله حضرت نوح(ع) داریم. این را هم گفته‏اند که هشتصد و پنجاه سال در بین مردم زندگی می‏کرد درحالی‏که مبعوث نشده بود. وقتی هم که مبعوث شد نهصد و پنجاه سال پیغمبر مُرسل بود. بعد هم کارش به نفرین کشید، دویست سال طول کشید تا کشتی را بسازد، بعد از آن هم که عذاب همگانی نازل شد و آن‏ها از کشتی پیاده شدند پانصد سال زندگی کرد که مجموع این مدّت همان دو هزار و پانصد سال می‏شود.

 

عمر حضرت نوح(ع)، در نگاه خودش

حضرت فرمودند: روزی حضرت نوح(ع) در آفتاب نشسته بود. ملک‏الموت به‏سراغش آمد و به او سلام کرد. حضرت نوح(ع) جواب سلامش را داد. گفت: چه‏کار داری؟ یا به قول ما گفت: به چه منظوری آمدی؟ گفت: آمدم تا جانت را بگیرم! حضرت نوح(ع) از او پرسید: یک مقدار به من مهلت می‏دهی تا از آفتاب به سایه بروم تا در سایه جانم را بگیری؟ گفت: بله! حضرت نوح(ع) بلند شد، از آفتاب رفت در سایه نشست. حضرت بعد از آنکه نشست رو کرد به ملک‏الموت و گفت: ای ملک‏الموت! آنچه در دنیا بر من گذشت همانند این بود که از آفتاب به سایه آمدم! می‏گوید: دو هزار و پانصد سال فقط همین بود! تمام زندگی من به همین مقداری که از زیر این آفتاب بلند شدم و در این سایه نشستم گذشت.

 در روایت دیگری دیدم که ظاهراً حضرت جبرئیل از حضرت نوح(ع) بعد از موتش سؤال می‏کند که زندگی دنیا را چگونه دیدی؟ می‏گوید: زندگی دنیا را مانند خانه دو دری دیدم که از یک در وارد شده و از در دیگر بیرون آمدم، همین! این قرن‏ها در نزد من این‏گونه گذشت!

 

 گناه در عمری که چنین با شتاب می‏گذرد

بعد دارد که وقتی حضرت رفت و در سایه نشست رو کرد به عزرائیل که حالا بیا و جانم را بگیر! می‏خواستم یک تذکّر بدهم! کسانی‏که برای دنیا یقه پاره می‏کنند، کسانی‏ که همه زندگی خودرا به‏پای دنیا می‏ریزند، کسانی‏که ناموس و حتّی دینشان را سر این مسأله می‏گذارند، مگر چه خبر است؟ آیا می‏توانید به اندازه عمر این آقا عمر کنید؟ ببینید ایشان که این‏همه عمر کرد چه می‏گوید!؟ می‏گوید این عمر طولانی به اندازه بلند شدن از آفتاب و نشستن در سایه گذشت، یا با توجّه به آن روایت این زندگی بلند مدّت به اندازه ورود از یک در و عبور از یک در دیگر سپری شد. توجّه کنید! آیا می‏ارزد که انسان «نعوذبالله»! بیاید و زشت رفتار کند و پستی داشته باشد؟ آیا این‏همه جنایت و ظلم و تعدّی و تجاوز ارزش دارد؟ یک مقدار فکر کنید//958/د102/ع

ارسال نظرات