۲۱ شهريور ۱۳۹۱ - ۰۲:۰۰
کد خبر: ۱۳۸۲۵۳
یاد یاران سفر کرده (31)؛

خوشا آنان که بر این عرصه خاک چو خورشیدی درخشیدند و رفتند

خبر گزاری رسا - سید مهدی اسلامی خواه سبزواری در وصیتنامه‌اش نوشت: سلام بر برادران روحانی و طلاب مسؤول، این پیامبران عصر ما که به هر سو پیام این شهیدان را می‌رسانند؛ و مردم را از نغمه‌های شوم آگاه می‌کنند.
ياد ياران سفر کرده
به گزارش خبرگزاری رسا، در آخرین ماه فصل گرم تابستان یعنی اول شهریور 1336 در یکی از روستاهای شهرستان سبزوار مولودی به دنیا آمد که کتاب رشادت و حماسه، برگ برگ عاشقی‌اش را مرهون چون اویی است.
 شهید سید مهدی سه بهار را بیشتر تجربه نکرده بود که به همراه خانواده عزم دیار غربت نمود و در استان تهران سکنی گزید.
سید مهدی از سال 1344 تا 1350 در دبستان چهاردانگه به تحصیل همت گمارد. شهید در آن روزها با وجود کمی سن، شمه‌ای از بزرگی‌هایش را بروز داد.
روح تشنه را در حوزه سیراب کرد
نبوغ و کیاست شهید، امری بود که او را متفاوت می‌ساخت. روح تشنه شهید اسلامی خواه که در تب‌وتاب عمل به خوبی‌ها و علاقه‌مند به اسلام بود، او را بر آن داشت تا راهی حوزه علمیه گردد.
مدرسه علمیه «حجت» اولین میعادگاه پاک این نوجوان متعهد گردید. پس از آن، زمانی را در مدرسه علمیه «چیذر» تلمذ کرد و سپس عزم دیار مقدس قم نمود.
شهید در خلال تحصیل، به وعظ و تبلیغ نیز اهتمام ورزیده، شکوه‌های نور از لبان ارشادش به زمین دل‌های آماده می‌نشست. شهید اسلامی خواه که دل درگرو دین داشت، با متانت و صبر و اخلاص در پی نشر خوبی‌ها بر آمده، در وجین علف‌های هرز فساد و گناه، گام بر می‌داشت.
پروازی تماشائی
او تا سال 1360 در مناطق مختلفی گام نهاد و با ارشاد و تبلیغ، روزهای سبزی از حضورش را به ثبت رساند.
در سال 1360، آن گاه که زیاده‌خواهان چرکین گام، از آن سوی مرزها آمده بودند تا در خیال خامشان بر سینه بلند امنیت و صلابت پرشکوه عفت گام نهند، کمر دفاع بست و به سینه سرخان نسل شقایق پیوست تا متجاوزان بدانند که به گران جایی پا نهاده‌اند. بُستان، بُستانِ دست افشانی سید مهدی شد که قفس تن را شکافته، در پروازی تماشایی از کرسی خاک رخت بر می‌بست. 14/9/1360 روز وداع او با این کره خاکی بود.
وصیت نامه
«یا ایها الذین آمنوا هل ادلکم علی تجاره تنجیکم من عذاب الیم. تؤمنون بالله و رسوله و تجاهدون فی سبیل الله باموالکم و انفسکم ذالکم خیرٌ لکم ان کنتم تعلمون». (صف/11-12) ای اهل ایمان، آیا شما را به تجارتی سودمند که از عذاب دردناک الهی نجاتتان بخشد، دلالت کنم؟
آن تجارت این است که به خدا و رسول او ایمان آورید و با مال و جان خود در راه خدا به پیکار برخیزید، این کار از هر تجارت، برای شما بهتر است اگر دانا باشید.
سلام و درود بر آنان که خالصانه و بدون ریا، در راه الله به قیام علیه استکبار برخاستند و به «اشداء علی الکفار» و «رحماء بینهم» جامه عمل پوشیدند و جان شیرین خود را در راه خدا و جانشینان خدا هدیه کردند و سلام بر رهبران توحیدی از آدم تا خاتم و از محمد -صلی‌الله‌علیه‌وآله- تا صاحب الزمان -عجل‌الله‌تعالی‌فرجه-
و سلام بر نایب و وارث انبیاء و امامان، خمینی کبیر، رهبر جهان اسلام که روزها چون شیر می‌خروشد و شب‌ها چون جد بزرگوارش، امام سجاد -علیه‌السلام- به دعا و نیایش با خداوند مشغول است.
سلام بر پیامبران عصر ما
سلام بر ابرمردی که چون جدش علی -علیه‌السلام- سکوت و دردهای 25 ساله را در دل دارد و سلام بر شهیدان گلکون‌کفن پاسداران، این حامیان دودمان حسین -علیه‌السلام- که مانند او غریبانه می‌جنگند و بسان او شهید می‌شوند و نهال انقلاب را آبیاری می‌کنند.
سلام بر برادران روحانی و طلاب مسئول، این پیامبران عصر ما که به هر سو پیام این شهیدان را می‌رسانند؛ و مردم را از نغمه‌های شوم آگاه می‌کنند؛ و سلام بر ملت غیور و شهیدپرور ایران و نابودی و ذلت و خواری از آنِ مشرکین کفار و منافقین و شیطان بزرگ آمریکای جهان خوار باد.
در گرماگرم پیکار سختی که ملت به پا خواسته و مسلمان ایران به رهبری قائد اعظم، خمینی کبیر، علیه استکبار جهانی آغاز نموده است و به هنگامی که یاران اسلام چون: اباذر، سلمان، مقداد، سمیه و پاسداران انقلاب اسلامی و ... همچون سدی محکم در مقابل یاران شیطان بزرگ آمریکا و... ایستاده‌اند، می‌رود تا طومار این دجالان را در هم بپیچد؛ از این روی انسان بر سر دو راهی انتخاب قرار گرفته و یکی از دو راه را باید انتخاب کند.
راهی که برای بی ارادگان و سست ایمانان بسته است
یا عزت یا ذلت؛ یا حسین یا یزید؛ یا تسلیم را یا شهادت؛ یا بهشت یا دوزخ. به هر حال پیکارگر مسلمان باید با تمام توان و نیروی خویش به مبارزه با کفر و شرک و استکبار بپردازد و با دشمن متجاوز بستیزد و در نبردی بی‌امان، چون حسین حمله کند و راهی را که به عزت و بهشت می‌انجامد، بپیماید.
ملت رزمنده مسلمان ایران باید بداند که این راه، راهی نیست که به روی هر انسان بی‌اراده و سست ایمانی گشوده شود؛ بلکه پاک باختگان ایثارگری، چون حسین -علیه‌السلام- و یاران باوفای او... توان رفتن به این راه را دارند که به درجه ارزشمند و والای دوستی خاص خدا رسیده باشند.
 اولیاءالله کسانی‌اند که از آزمایش‌های سخت الهی با موفقیت بیرون آمده، ارزش، اعتبار و ایستادگی خویش را برای رسیدن به درجه بلند دوستی الهی به اثبات رسانده‌اند در این میان کسی که در جهاد به رویش باز شده باشد به دوستی خاص می‌رسد ... به قول علی -علیه‌السلام-: جهاد پوششی محکم از تقوا و پرهیزکاری است و سپر قوی خداوندی به شمار می‌رود.
روشن و آشکار است جامعه‌ای که در پوشش زره الهی قرار گیرد، از هر گونه آسیب و رنجی مصون خواهد ماند و با نبرد دلاورانه پیکارگران راه حق و دشمنان خویش پیروز خواهد شد. بقا و پایداری یک جامعه نیاز مبرمی به فداکاری و از جان‌گذشتگی دارد.
جامعه‌ای که مردم آن بی‌تفاوت باشند و از حیثیت، شرف و انسانیت خویش دفاع ننمایند، تجاوزگران بر آن‌ها مسلط شده، نکبت و بیچارگی را برای آنان به ارمغان خواهند آورد؛ چنین جامعه‌ای نمی‌تواند شرافتمندانه و سربلند زندگی کند و لباس ذلت، زیبنده‌ترین جامه آنان است.
این مردمی که به پیکار بر نمی‌خیزند، باید منتظر بلا و گرفتاری‌های پی در پی باشند. نتیجه طبیعی سستی و بی‌توجهی نیز به این امر مهم گرفتاری‌ها و رنج‌های فراوان است.
کسی که از جهاد شانه خالی کرده و برای سالم ماندن، خویش را محفوظ نگه داشته، باید بداند این گریز او را به درجات وحشتناکی از پستی و حقارت کشانده، زندگی ننگینی را به او هدیه خواهد کرد؛ او ناچار است در دنیایی نفس بکشد که سراسر فضای آن پر از تعفن بیداد، ستم و تجاوز است و در سرگردانی و حیرانی می‌ماند و راه را نمی‌شناسد و دچار چنان پریشان‌حالی و آشفتگی می‌گردد که مرگ، هزاران بار بهتر از چنین زندگی حیرت‌آور ورنج‌زایی است.
از اثرات نکبت بار دیگر عدم شرکت در جهاد، دور شدن از راه خدا و دور افتادن از راه حق است. خمودگی و خاموشی دامن چنین فردی را می‌گیرد و از عدل و انصاف جدایش می‌سازد.
خوشا به حال شما که در زمره دوستان مخصوص خداوند هستید
اکنون شما ای دلاوران اسلام، ای پیکارگران مجاهدی که برای رضای خدا پای در میدان نبرد گذاشته‌اید و ای ملت بزرگ و رزمنده ایران! بر عقیده و ایمان خود استوار باشید و سخنان گران‌بهای پیشوا و رهبرتان خمینی بت‌شکن را بشنوید.
خوشا به حال شما که در زمره دوستان مخصوص خداوند هستید و درهای بهشت را به روی خویش گشوده‌اید. لباس برازنده تقوا بر شما مبارک باد! از زره الهی که به تن دارید و سپر قوی خداوندی که به دست دارید، سخت محافظت کنید. سنگرهای ننگ دشمن را درهم کوبید. ندای حق، عدل و انصاف را در سراسر گیتی بگسترانید. زبونی و ذلالت را نصیب دشمن کنید.
مردان پیکارگر اسلام! بر کودکان و زنان معصوم امت خویش و برادران و خواهران بی‌گناهتان که در زیر چکمه‌های ستمگرانه و کافر نگون بختی چون صدام مزدور له می‌شوند، نظری بیفکنید و دست‌ها را محکم بر سلاح خویش به فشارید و با تمام توان و نیرویتان - که از ایمان پاکتان سرچشمه می‌گیرد- بر دشمن حمله برید.
 
بار دیگر ملتی را به جرم عقایدش تکه تکه کردند
بگذارید ثابت شود که یک بار دیگر در تاریخ خون‌بار بشر، ملتی پدید آمده که علیه همه رسوایی‌ها، ننگ‌ها و ذلت‌ها می‌شورد و تسلیم خون خوارترین و وحشی‌ترین موجودات روی زمین و قلدران زبون که ابرقدرتشان می‌نامند، نخواهید شد.
بگذارید تاریخ بنویسد که بار دیگر ملتی را به جرم عقایدش تکه تکه کردند و پیکرهای پاک آنان را همچون درندگان وحشی از هم دریدند. بگذارید بنویسند که آن‌ها شجاعانه ایستادند و از سیل جوشش خون نهراسیدند و بدن‌های تکه پاره و له شده برادرانشان، شجاعت بیشتری به آنان داد و با عزمی سخت‌تر از پولاد بر قلب دشمن تاختند و زبونی و ذلت را از آن آنان ساختند؛
زیرا این تبهکاران و بی‌مایگان نمی‌دانند که اشتیاق ملت بزرگ ایران برای شهادت، بیش از اشتیاق طفل به پستان مادر است. خوشا آنان که با عزت ز گیتی بساط خویش بر چیدند و رفتند خوشا آنان که بر این عرصه خاک چو خورشیدی درخشیدند و رفتند نـگردیـدنـد هرگـز گرد بـاطـل حقیقـت را پـرستـیدنـد و رفـتند درود بر مجاهدان راه خدا و به امید پیروزی اسلام و انقلاب، 15/10/1359 سید مهدی اسلامی خواه سبزواری
خاطرات
«قامت بلند نماز»
سید مهدی از جنس عاطفه و مهربانی بود. اگر از تمام اندوخته‌اش گذشت و به مصاف گلوله‌ها شتافت، به خاطر مهربانی‌هایش بود که نمی‌توانست اضطراب و گریه کودکی را در هجوم متجاوزان زیاده‌خواه، ببیند. مادرم می‌گفت: روزی در حال اقامه نماز بودم که ناگاه متوجه شدم سید علی در کنارم قامت بلند نماز بسته است. در نگار ضمیرم رنگ سرخ شهادتش نقش بسته بود و می‌دانستم خاکی نیست. پس با خود اندیشیدم که نماز را به درازا کشم تا از عطر حضورش بیشتر استشمام کنم. او با من ماند. من آهسته می‌خواندم و او پا به پای من مثل روزهای حضورش آهسته می‌خواند. اگر هم نمازم را سرعت می‌بخشیدم، او نیز چنین می‌نمود. در سجده آخر، با خود گفتم که در سجده بمانم تا او هم بماند؛ اما ناگاه متوجه شدم که چادر روی دستم سنگینی می‌کند؛ جوری که نمی‌توانستم سر از سجده بردارم. لحظاتی بعد که سر برداشتم، جای خالی لاله‌ام را دیدم. او بارها و بارها اتفاق افتاد که آمد و از من خبر گرفت. «به نقل از برادر جانباز شهید، سید محمدباقر اسلامی خواه»

شایان ذکر است، علاقه‌مندان به کسب آگاهی بیشتر از زندگی‌نامه، وصیت‌نامه و خاطرات شهدای روحانی، می‌توانند به پایگاه اینترنتی«جلوه ایثار، روایت حماسه شهدای روحانی» به نشانی http://www.jelveisar.ir مراجعه کنند./995/د101/ن

ارسال نظرات