امام حسین بزرگترین شهید راه امر به معروف و نهی از منکر
به گزارش خبرگزاری رسا، حضرت آیت الله لطف الله صافی گلپایگانی در نوشتاری تاکید کرد: امام حسین علیه السّلام هم با وضعی که پیش آمده بود و احکام قرآن و موجودیت اسلام را شدیدترین خطرات تهدید میکرد و آینده اسلام، تاریک و مبهم بلکه معلوم بود که به زودی خورشید نورانی اسلام غروب و دوران شرک و جاهلیت بازگشت خواهد کرد، نمیتوانست با در نظر گرفتن احتمال یا قطع به ضرر، دست روی دست بگذارد و در خانه بنشیند و ناظر این مصیبات برای عالم اسلام شود.
متن کامل نوشتار این مرجع تقلید به این شرح است:
بسم الله الرحمن الرحیم
حضرت سیدالشهداء علیهالسّلام در وصیّت خود به محمد بن حنفیه، هدف اصلی قیام و نهضت عاشورا را اصلاح امور امّت که به فساد مبدّل شده بود و امر به معروف و نهی از منکر اعلام کرد و فرمود: «اِنَّما خَرَجْت لِطَلَبِ الاِْصْلاحِ فی اُمَّةِ جَدّی مُحَمَّد صلّیالله علیه و آله وسلّم اُریدُ اَنْ آمَرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ اَنْهی عَنِ الْمُنْکَرِ...».
از این عبارات استفاده میشود که نقش امر به معروف و نهی از منکر در اصلاح امور، نقشی پایهای است و از واجبات مهمّه و بقاء عزّت و اعتبار دین به آن وابسته است و ترک آن موجب فساد امور و زوال اعتبار اسلام است.
امر به معروف و نهی از منکر، از احکام عالی و ترقی بخش اسلام است و به همگان حق میدهد که اجرای احکام را از همه و هر کس مطالبه کنند و با معصیت و خلاف شرع مبارزه نمایند.
این حکم والا و انسانساز اسلام حتی مثل یک فرد عادی را موظف و مأمور میسازد که بر اجرای حدود و احکام و حُسن جریان امور نظارت نماید.
امر به معروف و نهی از منکر، ضامن اجرای قوانین اسلام است و عزّت و آبروی مسلمانان در گرو عمل به این حکم است و ذلّت و بیچارگی آنها راجع به ترک این واجب است.
مسلمانان در صدر اسلام، رعایت این حکم را پشتوانه حفظ حقوق خود و جلوگیری از ظلم و تجاوز میدانستند و کسانی پیدا میشدند که بزرگان و زمامداران را با صراحت لهجه، امر به معروف و نهی از منکر مینمودند و از اعمال و رفتارشان انتقاد میکردند و آنها هم در مقابل عکسالعمل سوئی نشان نمیدادند.
بعد از پیغمبر اکرم صلّیالله علیه و آله اگر چه خلافت از مجرای صحیح و اصیل خود منحرف شد ولی در عمل به سایر احکام اسلام و اجرای حدود، چون به زمان پیغمبر صلّیالله علیه و آله نزدیک بودند مراقبت میکردند و صورت برنامههای اسلامی محفوظ و امر به معروف و نهی از منکر معمول بود و مسلمانها این حق و آزادی را برای خود نگاه میداشتند و بر اجرای احکام نظارت مینمودند و کسی هم به آمرین به معروف و نهیکنندگان از منکر اعتراضی نمیکرد.
زمان خلافت عثمان که شکل حکومت از سادگی و بیپیرایگی به تدریج خارج شد و نخست معاویه و بعد سایر بنی امیه از روش کسریها و قیصرها تقلید نموده و خود و اطرافیان خود را از مردم جدا و بالاتر شمرده و برادری و برابری اسلامی را ضعیف ساختند؛ امر به معروف و نهی از منکر نیز به واسطه عکسالعملهای شدیدی که عمّال آنها نشان میدادند متروک شد.
شاید نخستین کسی که علناً در برابر امر به معروف و نهی از منکر عکسالعمل و مقاومت به خرج داد عثمان بود که تذکّرات و انتقادات صحابه و سائر مسلمانان را نسبت به روش ناصواب حکومتی خود ناشنیده گرفت.
پس از عثمان، اگر چه در مدّت خلافت حضرت امیرالمؤمنین علی علیهالسّلام در آن قسمت از کشورهای اسلامی که در قلمرو خلافت آن حضرت بود، وضع زمان پیغمبر صلّیالله علیه و آله تجدید شد و مردم آزاد شدند و علی علیهالسّلام شخصاً امر به معروف و نهی از منکر میفرمود و در بازارها و مجامع این وظیفه را انجام میداد، امّا آن روش حکومت هم دیری نپایید و هم همان تربیتشدگان مکتب بنی امیه و حکومت عثمان مانع پیشرفت و تغییر وضع شدند.
بعد از شهادت حضرت علی علیهالسّلام، مأموران حکومت معاویه از امر به معروف و نهی از منکر به شدّت جلوگیری کردند و کار به جایی رسید که احدی را جرأت چون و چرا در کارهای دستگاههای حکومتی نبود و اگر کسی حرفی میزد به سیاهچال زندانهای زیاد و دیگران میافتاد.
به نظر ما بزرگترین سدّی را که بنی امیه شکستند و بزرگترین خطری که آن روز و در هر عصر اجتماعات اسلامی را تهدید مینماید، آزاد نبودن امر به معروف و نهی از منکر است.
فشار ظلم و زور سر نیزه و شمشیر به طوری مردم را در وحشت و بیم انداخت که بعد از شهادت حضرت امام مجتبی علیهالسّلام، بزرگان صحابه جرأت آن که منکری را انکار و بر خلاف سیاست بنیامیه سخن بگویند نداشتند و جامعه مسلمانان در یک سکوت مرگبار و خفقان عجیب فرو رفت.
در چنین محیط پر از ارعاب و در زیر سر نیزهها و شمشیرهائی که خون هزاران بی گناه از آن میچکید، معاویه زمینه ولایتعهدی یزید را فراهم کرد و به سربازان جلاد و دژخیمان آدم کش مأموریت داد هر کس مخالفت کند بی درنگ گردنش را بزنند.
تشریح وضع اسفبار و رقّتانگیزی که مسلمانان در اثر ترک امر به معروف و نهی از منکر و همکاری نکردن با امثال ابیذر، مقداد، حجر و عمار به آن مبتلا شدند، به طور وضوح واقعاً دشوار است.
آری وقتی امر به معروف و نهی از منکر ترک شده و جامعه به قدرتهای فردی تسلیم گردید و خود را به آنها فروخت، نتیجه همین میشود که در حکومت بنیامیّه به آن گرفتار شدند؛ رجال و صلحا و طرفداران مصالح عامه کشته یا زندانی میشوند. اموال بیتالمال صرف عیاشی و هرزگی میگردد، حتی به ناموس افراد تجاوز و احکام و حدود تعطیل و شعائر اسلام را تحقیر مینمایند و کنیزکان و زن ها را به کارهای مختص به مردها میگمارند و ولید کنیز خودش را با حال جنابت به مسجد میفرستد تا بر مردها امامت کند و فرماندار کوفه با حال مستی به مسجد میرود، و زنا و بی عفتی رایج میشود.
غرض از این گفتار، شرح مفاسد حکومت بنیامیه و انتقاد از آن نیست، بلکه غرض این است که بنی امیه دانستند که اگر بخواهند آزادانه به حکومت ظلم خود ادامه دهند و مقاصد پلید خود را اجرا نمایند باید این آزادی انتقاد را که اسلام به جامعه داده بگیرند.
با این وضعیت اسفناک و مفاسد بی شمار که بر جامعه اسلامی حکمفرما شده بود، حضرت امام حسین علیهالسّلام که ناظر این اوضاع ناهنجار اجتماعی و سیاسی مسلمین بود علاوه بر آن که مانند یک فرد از مسلمانان تکلیف داشت امر به معروف و نهی از منکر نماید، از نظر مقام و موقعیت و محبوبیت خاصی که در بین مسلمین داشت، تکلیفش سنگینتر بود.
حضرت سید الشهداء علیهالسّلام وظیفه داشت و مکلّف بود که برای نهی از منکر بپا خیزد و عالم اسلام را بیدار کند و با بذل جان خود و یارانش، بزرگترین ضربت کاری را بر پیکر نحس و نجس حکومت بنی امیه وارد سازد.
حسین علیهالسّلام به شدّت مسئولیتی را که داشت احساس میکرد و در ضمن خطبهها و بیاناتی که ایراد میکرد، این مسئولیت بزرگ را برای مردم شرح میداد.
حال اگر کسی بگوید در این وضعیتی که برای حضرت امام حسین علیهالسّلام پیش آمده بود شرایط نهی از منکر موجود نبود زیرا از جمله شرایط آن احتمال تأثیر است که معلوم بود یزید و پیروانش نه از حکومت کنار میروند و نه از روش خود دست بر میدارند و شرط دیگر آن نیز امن از ضرر است که آن هم موجود نبود.
پاسخ این است که اولاً ما شرایط احکام و خصوصیّات و فروع آن را باید از امام حسین علیهالسّلام استفاده کنیم و استوارتر دلیل بر جواز شرعی هر عمل این است که حسین علیهالسّلام آن را انجام داده باشد و به عبارت دیگر گفتار و رفتار آن حضرت از ادلّه احکام شرعیه است.
پس فرضاً اگر دلیلی که دلالت بر اشتراط امر به معروف به احتمال تأثیر و امن از ضرر دارد، به عموم یا اطلاق شامل این مورد هم بشود، همان اقدام حضرت حسین علیهالسّلام مخصِّص یا مقیِّد آن خواهد بود و میفهمیم که در این مورد دو شرط نام برده در وجوب دخالت ندارد و باید امر به معروف و نهی از منکر نمود هرچند احتمال تأثیر داده نشود و معرض ترتب ضرر هم باشد. ثانیاً مسلّم نیست که شرعاً در هر مورد، وجوب امر به معروف و نهی از منکر، مشروط به امن از ضرر باشد بلکه میتوان گفت در بعضی موارد عکس آن ثابت است و باید اهمیت مصلحت امر به معروف و نهی از منکر را با ضرر و مفسدهای که از آن متوجه میشود سنجید، اگر مصلحت آن اهمّ و شرعاً لازم الاستیفا باشد، مثل بقای دین، تحمّل ضرر لازم و ترک امر به معروف جایز نیست.
ثالثاً احتمال تأثیر بر دو نوع است: گاهی شخصی را که اکنون آماده یا مشغول معصیتی است میخواهیم نهی از آن منکر کنیم اگر احتمال تأثیر ندهیم، نهی از منکر واجب نیست و گاهی نهی از منکر مینماییم و بالفعل احتمال تأثیر نمیدهیم ولی میدانیم در آینده مؤثر واقع میشود که در این صورت نهی از منکر واجب، و با صورت احتمال تأثیر فعلی فرق ندارد.
مثل آنکه احتمال بدهیم اگر با فرق ضالّه مبارزه کنیم و معایب و مفاسد و مقاصد سوء آنها را به گوش مردم برسانیم و اعلام خطر کنیم، پس از مدتی دستگاهشان بیمشتری و بر چیده میشود یا اثر آنها در فساد اجتماع کمتر و یا حداقل از گسترش بیشتر تبلیغات و فسادشان جلوگیری به عمل میآید و اگر کارگردانان آنها دست از خیانت برندارند در اثر نهی از منکر، تبلیغات سوء آنها باعث گمراهی نخواهد گشت، که در این مورد امر به معروف و نهی از منکر با احتمال تأثیر آن در آینده، واجب است.
امام حسین علیه السّلام هم با وضعی که پیش آمده بود و احکام قرآن و موجودیت اسلام را شدیدترین خطرات تهدید میکرد و آینده اسلام، تاریک و مبهم بلکه معلوم بود که به زودی خورشید نورانی اسلام غروب و دوران شرک و جاهلیت بازگشت خواهد کرد، نمیتوانست با در نظر گرفتن احتمال یا قطع به ضرر، دست روی دست بگذارد و در خانه بنشیند و ناظر این مصیبات برای عالم اسلام شود.
آن حضرت کاملاً از خطری که متوجّه دین شده بود آگاه بود لذا در همان آغاز کار که مروان در مدینه به آن حضرت توصیه کرد که با یزید بیعت کند و به اصطلاح او، محترم و با خاطری آسوده زندگی نماید فرمود:
«اِنّا للهِ وَ اِنّا اِلَیْهِ راجِعُونَ وَ عَلَی الاْسْلامِ السَّلامُ اِذْ قَدْ بُلِیَتِ الاْمَّةُ بِراع مِثْلِ یَزیدَ؛ باید با اسلام وداع کرد چرا که امّت به شبانی مانند یزید مبتلا شده، یعنی وقتی یزید زمامدار مسلمین شود معلوم است که اسلام به چه سرنوشتی گرفتار میشود آنجا که یزید است اسلام نیست و آنجا که اسلام است یزید نیست.
در مقابل چنین خطر و منکری، حضرت سیدالشهداء علیه السّلام باید بپا خیزد و دفاع کند و سنگر اسلام را خالی نگذارد هرچند خودش و عزیزانش را بکشند و خواهران و دخترانش را اسیر کنند، زیرا حسین بقای اسلام و بقای احکام اسلام را از بقای خودش مهمتر میدانست، پس جان خود را فدای اسلام کرد.
آری حسین علیه السّلام یقین به تأثیر نهی از منکر و امر به معروف خویش داشت و میدانست که نهضت و قیام او، اسلام را حفظ میکند و حرکت او ضامن بقای دین خواهد بود.
او میدانست که شهادت او و اسارت اهل بیت، ماهیّت بنیامیّه و عداوت های آنها را با اسلام و شخص پیغمبر آشکار میسازد و عکس العمل قتل او ریشههای اسلام را در دل ها استوار کرده و حسّ تمرد و سرپیچی از اوامر امویین را در همه ایجاد مینماید و احساسات اسلامی و شعور دینی مردم را بیدار و زنده میکند.
آری! به همین سبب حضرت امام حسین علیهالسّلام در ادای وظیفه نهی از منکر، با آن همه شدائد و سختی ها عذری نیاورد و برای ترک آن بهانهجویی نکرد و خالصانه و استوار به میدان آمد و همه چیز خود را فدای دین و اجرای حدود و احکام الهی و فریضه مهم امر به معروف و نهی از منکر کرد./924/د102/ج