رساله سالها پیش آماده شد اما آقا اجازه نشر ندادند
به گزارش سرویس پیشخوان خبرگزاری رسا به نقل از جوان، آنچه درپی میآید برشی از خاطرات جناب حجتالاسلام والمسلمین سیدمحسن موسویکاشانی از منش فردی، اجتماعی و سیاسی رهبر معظم انقلاب است که به دوران فعالیت ایشان در دفتر معظمله باز میگردد. جناب موسوی با احتیاط و تردید فراوان با انتشار این خاطرهها مواجه شدند، چه اینکه بارها به تجربه دریافتهاند انتشار اینگونه مطالب موجب ناخرسندی رهبری گشته است. با این همه آنچه پیش روی شماست محصول اصرار گروه تاریخ «جوان» در انتشار این روایتهاست، به دلیل درسهای ذیقیمتی که از آن میتوان فراگرفت.
ملاقات هر ۲۰ روز یک بار شخصیتها و افراد مختلف با حضرت آقا
روزهای اول رهبری آیتالله خامنهای مراجعهکنندگان بهقدری زیاد بودند که به عرض مقام معظم رهبری رساندیم اگر ۲۴ ساعت در روز هم به مردم وقت بدهند باز ملاقات با همه متقاضیان میسر نخواهد شد. مقام معظم رهبری با درایت خاصی که دارند فرمودند به همه متقاضیان اجازه ملاقات بدهید. گفتیم: «چه جوری به همه اجازه ملاقات بدهیم؟» فرمودند: «به همهشان بگویید یکجا بیایند. حرف و تقاضای اکثر آنها مشابه همدیگر است. وقتی یکجا به همه آنها اجازه ملاقات بدهید، یکی از آنها که حرف بزند، دیگر حرفی برای عده زیادی از آنها نخواهد ماند.» به این ترتیب توانستیم به همه مراجعین اجازه بدهیم که مستقیماً با ایشان ملاقات کنند. هنوز هم ۲۰ روز یک بار این ملاقاتها انجام میشود. این جلسات بسیار جالب و پربار هستند. افراد و چهرههای مختلفی از اقشار مختلف از جمله محققین، مؤلفین، نمایندگان محترم مردم در مجلس شورای اسلامی، ائمه جمعه، نمایندگان ولیفقیه و خانوادههای شهدا در این جلسات شرکت میکنند.
جورج جرداق: انّ سیدنا القائد بشرنی بالاسلام
در یکی از این جلسات آقای جورج جرداق، نویسنده مسیحی، خدمت مقام معظم رهبری رسید. از آنجا که ایشان نمیتوانست سوار هواپیما شود، ساحل به ساحل و مرز به مرز از لبنان به عشق دیدن مقام معظم رهبری به تهران آمده بود. در جریان ملاقات ایشان به زبان عربی با آیتالله خامنهای صحبت میکرد و آقا هم که به زبان عربی تسلط کامل دارند، با او صحبت کردند. آقای جرداق خدمت آقا گزارش میداد که کتابی راجع به امام علی(ع) نوشتهام و همچنین درخواست صله از مقام معظم رهبری کرد. آقا فرمودند: «به تهران خیلی خوش آمدید. امیدوارم سفر بر شما خوش بگذرد. از شهرهای مختلف ایران از جمله مشهد، اصفهان، شیراز و جاهای دیگر حتماً دیدن بفرمایید و به عنوان یک فرزند امیرالمؤمنین از شما تشکر میکنم. شما بر من منت گذاشتید و مطالبه صله کردید. صله شما بسیار بزرگ است، ولی به یک شرط، شرط آن است که کارتان را تمام کنید «الاحسان بالاتمام.» تکمیل کار شما این است که کتابی در باره حضرت زینب(س)، دختر امیرالمؤمنین (ع) بنویسید. من قول میدهم اگر شما این کتاب را بنویسید خداوند علّی اعلی صله بزرگی به شما خواهد داد.» آقای جرداق بعد از شنیدن این سخنان از رهبر معظم انقلاب تشکر و خداحافظی کرد. من ایشان را تا دم در بدرقه کردم. در همین اثنا آقای جورج جرداق به من گفت: «ان سیدنا القائد بشّرنی بالاسلام» و سه بار این حرف را تکرار کرد، یعنی« رهبر معظم، مرا به اسلام بشارت دادند.» پرسیدم: «ایشان به شما چه گفتند که شما را به اسلام بشارت دادند؟» پاسخ داد: «همین که فرمودند کتابی درباره حضرت زینب(س) بنویس، خداوند علی اعلی به شما صله بزرگی خواهد داد، بشارتی بود به اسلام یعنی اینکه اگر من کتابی درباره آن بزرگوار بنویسم توفیق اسلام پیدا خواهم کرد و مسلمان از دنیا خواهم رفت.»
گریه بینظیر بوتو در دیدار با مقام معظم رهبری
زمانی که خانم بینظیر بوتو، نخستوزیر پاکستان بود، در زمان وزارت خارجه آقای دکتر ولایتی، همراه هیئتی از مقامات بلندپایه پاکستان به ایران آمده بود و در واقع مهمان دولت جمهوری اسلامی ایران بود. خانم بوتو در این سفر میخواستند به ملاقات مقام معظم رهبری بیایند. ما در دفتر رهبری نگران این بودیم این خانم با چه لباسی به خدمت آقا شرفیاب میشود. وقتی خانم بوتو وارد شد دیدیم لباس مناسبی برای ملاقات با مقام ولایت و رهبر مسلمین بر تن ندارد.
به هر حال تصمیم بر این شد که چادری به خانم بینظیر بوتو داده شود تا ایشان در ملاقات با مقام معظم رهبری چادر بپوشد. خلاصه خانم بینظیر بوتو با چادر منتظر ماند که آقا تشریف بیاورند. مقام معظم رهبری تشریف آوردند و شروع به صحبت فرمودند و خطاب به خانم بینظیر بوتو گفتند: «شما جزو امت اسلام هستید، جزو اهل بیت پیغمبر(ص) هستید. ناموس دین هستید. هرگز پیغمبر اسلام(ص) راضی نیست شما در برخورد با دشمنان اسلام، اجانب و بیگانگان برخوردی دور از شأن یک زن مسلمان داشته باشید.» خانم بینظیر بوتو گریه کرد و گفت: «خواهش میکنم در روز قیامت ما را شفاعت کنید.» آقا فرمودند: «شفاعت مال انبیاست، شفاعت مال خداست و بنابراین اگر اطاعت خدا را داشته باشید خودتان مورد توجه خداوند متعال قرار خواهید گرفت.»
مقام علمی رهبر انقلاب
در بین بزرگان و علمای شیعه، شخصیتهای زیادی بوده و هستند که به دلیل تواضع و فروتنیای که داشتند علاقهای به اینکه بهعنوان مرجع تقلید مطرح شوند، نداشتند. حضرت امام نماد شاخص این موضوع هستند. امام بهقدری روی انتشار رسالهشان حساس بودند که از نظر ایشان منفورترین عبارت مطالبه رساله بود. مقام معظم رهبری هم همینطور هستند. ایشان در تدریس بسیار مهارت دارند و مسائل را در عین عمیق و علمی بودنشان بهقدری ساده و روان مطرح میکنند که حاضران در جلسه از درس ایشان بسیار لذت میبرند. با این همه و بهرغم اینکه همه دروس ایشان فیلمبرداری و ضبط میشوند، ایشان هرگز اجازه ندادهاند آنها را پخش کنند. عدهای از طلاب قم و تهران مشترکاً از نظرات معظمله رسالهشان را جمعآوری و در چند باب اعتقادات، معاملات، سیاسات و اخلاقیات تدوین و ضبط کرده بودند که ایشان اجازه نشر آن را ندادند، به دلیل همین تواضع و فروتنی علمی رهبر انقلاب، مراجع احترام خاصی برای معظمله قائلند.
دم عیسوی و شفابخش مقام معظم رهبری
اوایل رهبری حضرت آیتالله خامنهای، حضرت آیتالله حائریشیرازی دچار مریضی سختی شدند. در شیراز شورای پزشکی تشکیل شد و تصمیم گرفتند ایشان را برای معالجه به خارج از کشور اعزام کنند. آیتالله حائری فرمودند: «علاج من در لندن، فرانسه، فرانکفورت و شرق و غرب و... نیست، بلکه علاجم در تهران است. یک نفر باید به تهران برود و به خدمت مقام معظم رهبری، ولی امر مسلمین برسد و یک تکه از آن نباتهایی را که معظمله دعا میخوانند، برایم بیاورد. اگر از آن نباتها بخورم خوب میشوم.» یک نفر از شیراز به تهران آمد و معظمله به یک تکه نبات، دعایی را خواندند و به وی دادند. آیتالله حائری آن را خورد و سلامتیاش را بازیافت.
یک بار نیز یکی از فرزندان خودم مریض و در بیمارستان خاتمالانبیا بستری شد. تشخیص دکترها این بود که ایشان آپاندیسیت دارد و باید عمل شود. وقتی میخواستند از در اتاق عمل ایشان را به داخل ببرند، اعتراض و داد و فریاد کرد و گفت: «من حاضر به عمل نیستم. یک تکه از آن نباتهایی را که مقام معظم رهبری بر آن دعا میخوانند، بخورم، خوب میشوم.»ایشان را برگرداندیم. من خدمت حضرت آقا شرفیاب شدم و ماجرا را برایشان تعریف کردم. آقا آن روز دعای مفصلی خواندند. نبات را به مریض دادند. از آنجا که ماه رمضان بود، فردای آن روز اصرار کرد من خوب شدهام و باید روزه بگیرم. مریضی ایشان نیز به این نحو خوب شد.
نظم و حساب در برنامههای رهبری
از جمله مسائل مهم که رهبر انقلاب بهشدت رعایت میکنند، وقتشناسی است. وقتشناسی ایشان از جنبههای مهم و آموزنده زندگیشان است. مقدم بر همه حضرت امام(ره) بسیار وقتشناس بودند. ایشان بهقدری منظم بودند که حتی فضلای نجف میگفتند ما ساعتمان را با ورود امام تنظیم میکردیم. نقل میکنند یک بار حضرت امام دیر تشریف آوردند و همه ما تعجب کردیم تا اینکه متوجه شدیم ساعت حرم امیرالمؤمنین(ع) پنج دقیقه جلو نشان میدهد. شهید مظلوم بهشتی نیز همواره تأکید میکردند این تفکر که میگوید نظام ما روحانیون در بینظمی است، اشتباه است.
منش و رفتار خصوصی ایشان بهقدری ساده و بزرگمنشانه است که حتی یک پاسدار و محافظ ایشان نیز بهراحتی با ایشان خودمانی میشود. این درحالی است که در مقام سیاسی و به عنوان رهبر یک کشور اسلامی بهقدری اقتدار، ابهت و درایت از خودشان نشان میدهند که شخصی مثل خاویر پرز دکوئیار، دبیرکل اسبق سازمان ملل متحیر میشود و از آقای موسویاردبیلی، حاج احمدآقا خمینی یا از دکتر ولایتی میپرسد: «آقای خامنهای در کدام دانشگاه تحصیل کردهاند؟ ما هم برویم یاد بگیریم.»
هنگامی که رهبر انقلاب عازم سفری هستند، وقتی هواپیما اوج میگیرد و چراغ کمربند به نشانه اینکه مسافرین میتوانند از جایشان بلند شوند، خاموش میشود. اولین کسی که از جایش بلند میشود معظمله هستند. از این سر هواپیما تا آن سر هواپیما یکییکی با همسفرانشان احوالپرسی میکنند. در یک مورد آموزنده دیگر که حضرت آقا در باغی در مشهد، قدم میزدند به پاسدارها نصیحت فرموده بودند: «مبادا دخالت داشته باشید که میوهای از درختی بیفتد یا شاخهای بشکند. درست است این باغ ملک آستان قدس رضوی است، ولی میوههای آن مال مردم است. میوههای باغ از قبل فروخته شدهاند و مواظب باشید مرتکب حرام نشوید.»
در زندگی رهبر معظم انقلاب چیزهای به ظاهر سادهای وجود دارد که پیام بسیار بزرگی دارند. مانند چفیهای که ایشان بر گردن مبارک خود میاندازند. این چفیه مقداری پارچه سفید با خطهای سیاه نیست، بلکه پیام دیگری دارد. پیام آن این نیست که آن را بگیریم و ببوسیم و به عنوان تبرک نگه داریم. امروز چفیه انداختن معظمله یعنی حفظ ارزشهای جنگ، یعنی ما برای از جان گذشتگی آمادهایم. پیام چفیه شهادتطلبی است. ایشان با این روش میخواهند به آرمانهای جنگ و ارزشهای آن ارج بنهند.
گاهی در ملاقاتهایی که ایشان با خانوادههای شهدا دارند جوانانی کاملاً آگاه و نجیب پیش حضرت آقا میآیند و از فساد و ابتذال فرهنگی گلایه میکنند یا خانوادههای شهدا شکایت میکنند با این ابتذال فرهنگی خون شهیدانمان چه میشود؟ بچههای ما خونشان را فدا کردند تا اسلام پابرجا بماند. ایشان در جواب آنها میفرمایند: «به من گفته شده که آینده نزدیک از آن شماست. نگران نباشید.»
این حرف بزرگی از رهبر انقلاب است که البته در جایی گفته نشده است. ایشان این گفته را یک بار نیز در یکی از ملاقاتهای مردمی تکرار کردند. یکی از شاگردان حضرت آیتالله جوادیآملی، با سوز و گداز خدمت آقا گلایه میکرد که ما در دانشگاهها عنقریب مسخره میشویم که چرا ریش داریم؟ چرا نماز میخوانیم و چرا پایبند ولایت هستیم؟ آقا در جواب فرمودند: «نگران نباشید به ما گفته شده که آینده نزدیک از آن شماست.»
از زبان بعضی از همراهان و پاسداران که با ایشانند، شنیده شده است که یک بار در یکی از کوهپیماییها خانمی که از کلاه و لباسهایش مشخص بود ورزشکار است، میخواست به حضرت آقا نزدیک شود. ما که متوجه بودیم اطراف معظمله را فرا گرفته بودیم تا آن خانم نتواند به ایشان نزدیک شود. چند مرتبه خانم خواست به مسیر نزدیک شود، ولی ما مانع شدیم تا اینکه یکباره زرنگی کرد و سریع از ما جلو زد، بهنحوی که آقا متوجه حضور وی شدند. بعد خانم با زبان داشمشتی به ایشان گفت: «آقای خامنهای خیلی مخلصیم، ما شما را دوست داریم ولی بعضی از همراهان شما از شمر بدترند! نصیحتشان کنید.»
چند قدم جلوتر رفتیم. با دختر و پسری برخورد کردیم که بازو به بازوی هم گره کرده بودند و به طرف بالای کوه میرفتند. یکی از آنها تا دید آقا دارند میآیند، ایشان را شناخت و با صدای بلند گفت: «این آقا را میشناسی؟» رهبر انقلاب خودشان نیز صدا را شنیدند. دومی گفت: «نه، نمیدانم! مگر کی هست؟» گفت: «آقای خامنهای است.» آنها برای اینکه مطمئن شوند شخصی که میبینند رهبر انقلاب هستند یا نه، جلو آمدند و دختر سلام کرد. آقا جواب سلام دادند و فرمودند: «اینجا چه کار میکنید دخترم؟ با این آقا نسبتی دارید؟! دختر با خنده گفت: «نه، نسبتی ندارم!» آقا فرمودند: «این دفعه که میآیی مواظب باش با برادرت یا با پدرت با کسی که محرم است بیایی. خداوند شاهد اعمال ماست. کاری کنید که همیشه لطف خدا شامل حال شما باشد. اینها را گوش کن دخترم. موفق باشید انشاءالله.»
ما باید انضباط داشته باشیم. رهبر انقلاب نیز همچنان که گفتیم بسیار وقتشناس هستند. برنامههایشان را طوری تنظیم میکنند که در میان دو برنامه مختلف هیچ زمان دیگری تلف نشود و به بطالت نگذرد، به عنوان مثال اگر با یک شخصیت سیاسی ملاقات دارند و بعد از آن نیز تصمیم دارند به نماز ظهر بروند، اول فکر میکنند دیدارشان با آن شخص ممکن است چند دقیقه طول بکشد، اگر جلسه آنها نیم ساعت بیشتر طول نکشد، دقیقاً همان نیم ساعت قبل از اذان ظهر در جلسه حضور مییابند و بعد از اتمام جلسه یعنی سر وقت اذان برای اقامه نماز جلسه را تمام میکنند. در سفرهایی که به شهرها و استانهای مختلف تشریففرما میشوند، وقتشان را خیلی دقیق تنظیم میکنند. به همراهانشان میگویند فلان ساعت کجا باشند و چه ساعتی سوار هواپیما شوند.
درسهایی از خصوصیات اخلاقی و رفتاری مقام معظم رهبری
زندگی خصوصی رهبر انقلاب بسیار ساده و بیآلایش و بدون تشریفات است. در عروسیهایی که برای فرزندانشان برگزار میکردند، یک رقم غذا بیشتر نبود. در مهمانیهایی که دارند غذاهایی که مورد استفاده قرار میگیرد بسیار ساده و همیشه در ظروف معمولی و ساده پذیرایی میشوند.
دختر با شنیدن سخنان معظمله منقلب شد و گریه کرد و رفت. اشکهایش را پاک کرد و دوباره برگشت و در مسیر آقا ایستاد و گفت: «حاجآقا! ـاین دفعه دیگر گفت حاجآقاـ سلام!» فرمودند: «سلام دخترم!» گفت: «حاجآقا! یک خواهش دارم.» فرمودند: «چی هست؟» گفت: «خواهشم این است که در روز قیامت از ما شفاعت کنید.» آقا فرمودند: «شفاعت به دست خداست. به دست کسی نیست. اگر شما مطیع خدا باشید و همان را که گفتم رعایت کنید، خودتان شفیع دیگران میشوید.» گفت: «پس ما را دعا کنید.» معظمله فرمودند: «من دعایتان میکنم. انشاءالله موفق باشید.» خانم لباسش را مرتب کرد و رفت./971/پ202/ی