عصر پساغرب در روابط بین الملل
به گزارش سرویس سیاسی خبرگزاری رسا، جهان امروز در آستانهی تحولی ژرف قرار گرفته است. بیش از یک دهه است که نشانههای فرسایش تمدن غرب آشکار شده و اکنون در نظریههای روابط بینالملل، سخن از «عصر پساغرب» نه یک فرضیه، بلکه یک روند عینی است.
تحولات اقتصادی، سیاسی و فرهنگی جهان نشان میدهد که نظم تکقطبی قرن بیستم جای خود را به نظمی چندلایه و تمدنی داده است؛ نظمی که دیگر از واشنگتن و بروکسل هدایت نمیشود، بلکه از تهران، پکن، دهلی و مسکو نیز معنا میگیرد.
افول هژمونی غرب در آینه نظریههای روابط بینالملل
نظریههای عمده روابط بینالملل هر یک تلاش کردهاند این تحول تاریخی را توضیح دهند، اما همه در یک نکته مشترکند: نظام سلطه غربی در حال زوال است.
واقعگرایی: بازگشت به رقابت قدرتها
آمریکا دیگر قدرت بلامنازع نیست؛ شکست در افغانستان، عراق و تضعیف ناتو گواه آن است؛ چین و روسیه با سرمایهگذاری در زیرساخت، انرژی و امنیت، بهویژه در آسیای مرکزی، به بازیگران تعیینکننده تبدیل شدهاند و توازن قوا جای نظم تکقطبی را گرفته است.
لیبرالیسم: ضرورت بازسازی همکاری جهانی
نهادهایی مانند سازمان ملل و حق وتو با بحران مشروعیت مواجهاند؛ اتحادیه اروپا درگیر شکاف داخلی و کاهش انسجام است (از برگزیت تا بحران مهاجرت).
همکاری بینالمللی دیگر در چارچوب «غربی» تعریف نمیشود، بلکه در قالب ابتکاراتی مانند بریکس و شانگهای بازآفرینی شده است.
سازهانگاری: تغییر در هویت و معنا
گفتمانهای تمدنی جایگزین الگوهای لیبرالی شدهاند و ملتها در حال بازتعریف خود بر پایهی فرهنگ و ایماناند؛ همانگونه که در گفتمان «تمدن نوین اسلامی» و «چینگرایی کنفوسیوسی » دیده میشود.
نظم جهانی آینده ؛ متنوع و چندصدا
نظریههای تمدنی و منطقهمحور
محبوبانی از «پایان قرن غربی» سخن میگوید و زکریا از «ظهور دیگران»؛ هانتینگتون هشدار داده بود که آینده نه بر برخورد، بلکه بر همکاری تمدنها استوار خواهد بود - چنانچه در قالب همکاری ایران، چین و روسیه مشاهده می شود .
نظریههای انتقادی و پسااستعماری
نظم غربی بر پایه سلطه معرفتی و استعمار فکری بنا شده بود؛ نظریه پردازانی چون ادوارد سعید و رابرت کوکس بر «جهانیسازی از پایین» تأکید دارند — همان چیزی که در بیداری ملتها و استقلال معرفتی جهان جنوب دیده میشود.
زوال یک قرن برتری
تمدن غرب از قرن شانزدهم با تلفیق علم، استعمار و سرمایهداری بر جهان سیطره یافت؛ اما بنیاد معرفتی آن بر "علم منهای ایمان " و «انسان خودبنیاد منهای وحی» و «قدرت منهای عدالت» استوار بود. امروز این ساختار دچار فرسایش شده است:
بحران اقتصادی و بدهیهای ۴۰ تریلیون دلاری آمریکا
شکستهای نظامی و حیثیتی وفروریختن مجسمه تمدن غربی با جنایت ونسل کشی بی سابقه در غزه که با مشارکت وحمایت امریکا وغرب اتفاق افتاده است وترمیم نشدن شکست طوفان الاقصی ونفرت جهانی از امریکا وصهیونیسم بین الملل بویژه کاهش اعتماد کشورهای پیرامون ؛بحران خانواده، تنهایی و فروپاشی اجتماعی در اروپا، موج معنویتخواهی و گرایش به اسلام در غرب، فروکاستن اعتبار نهادهای جهانی چون بانک جهانی و شورای امنیت.
در مقابل، تمدنهای شرقی و اسلامی با محوریت ایران، چین، هند و روسیه مسیرهای تازهای را برای معنا و قدرت ترسیم کردهاند.
مفهوم «پساغرب»؛ تغییر مرکز معنا و قدرت
«پساغرب» به معنای فروپاشی فیزیکی غرب نیست، بلکه افول اقتدار نرم و سخت آن در هدایت جهان است و در این دوران جدید:
آمریکا دیگر موتور رشد جهانی نیست؛ سهم آن از تولید جهانی از ۴۰٪ در دهه ۱۹۶۰ به کمتر از ۲۴٪ در ۲۰۲۵ رسیده، اروپا دچار بحران جمعیت و هویت شده و کشورهای مستقل مانند جمهوری اسلامی ایران به مراکز تولید معنا و سیاست تبدیل میشوند.
این تغییر نه انکار علم و پیشرفت غربی، بلکه بازتعریف آن در چارچوبهای اخلاقی، انسانی و الهی است.
دیدگاههای مخالف و پاسخهای اقناعی
ادعا: غرب هنوز از نظر فناوری برتر است.
پاسخ: چین در هوش مصنوعی و انرژی سبز، ایران در فناوری دفاعی و نانو، و هند در داروسازی از مرز برتری غرب عبور کردهاند.
ادعا: نظم بدون غرب موجب بیثباتی میشود.
پاسخ: شواهد میدانی بریکس و شانگهای نشان میدهد نظم چندقطبی نه هرجومرج، بلکه تعادل و احترام متقابل را تقویت میکند.
ادعا: پساغرب شعاری ایدئولوژیک است.
پاسخ: آثار نظریه پردازان مشهور روابط بین الملل در محافل اکادمیک جهانی از جمله آچاریا و بورل در تحلیل نظم چندلایه (Multiplex Order) نشان میدهد این روند، واقعیتی علمی و تجربی است، نه شعار سیاسی.
جبهه تمدنی در حال خیزش
در برابر فروپاشی غرب، جبههای تمدنی از شرق و جنوب در حال برخاستن است:
ایران با الگوی جمهوری اسلامی و «جهاد تمدنی» ، چین با ترکیب اقتصاد هوشمند و فلسفه کنفوسیوسی، روسیه با بازگشت به هویت ارتودوکسی و استقلال سیاسی، آمریکای لاتین با خیز عدالتخواهی و ضداستعماری، محور مقاومت اسلامی از لبنان تا یمن و فلسطین با الهام از مقاومت دینی و مردمی که این جبهه، نظم پساغربی را بر پایهی عدالت، استقلال و ایمان بنا میکند.
راهبردهای جمهوری اسلامی ایران در عصر پساغرب
۱. تحکیم استقلال علمی و فناورانه با توسعه زیرساختهای انرژی، سایبری و دفاعی.
۲. دیپلماسی تمدنی بر محور اتحاد ملتهای عدالتخواه و همکاری جنوب–جنوب.
۳. تحول فرهنگی و تربیتی برای ساخت نسلی مؤمن، خلاق و امیدوار.
۴. اقتصاد مقاومتی و دانشبنیان بهعنوان موتور استقلال ملی.
۵. نهادسازی تمدنی برای حکمرانی الهی و مردمی در سطح منطقهای و جهانی.
این راهبردها، ایران را از بازیگر منفعل به معمار نظم جدید جهانی تبدیل میکند.
مقاومت و مرجعیت تمدنی
عصر پساغرب، فرصتی تاریخی است تا ملت ایران از موقعیت مقاومت تمدنی به مرجعیت تمدنی برسد؛
مرجعیتی که در آن علم با ایمان، قدرت با اخلاق و پیشرفت با عدالت پیوند میخورد.
جهان پس از غرب، نه بازگشت به گذشته است و نه تکرار الگوی شرق، بلکه آغاز نظمی است که ارزشهای وحیانی، عقلانیت دینی و عدالت جهانی را در متن سیاست بینالملل جای میدهد.
امروز پایان سلطه است، اما آغاز توازن؛
پایان تقلید، اما آغاز خودآگاهی تمدنی؛
و در این مسیر، جمهوری اسلامی ایران میتواند پرچمدار عصر پساغرب باشد.
بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامی؛
نظم جدید جهانی
۱_ ضعیف شدن قدرتهای استکباری دنیا
۲_ بر امدن قدرتهای جدید منطقه ای و جهانی
نظم جدید جهانی
امروز یک تحوّل بزرگی در دنیا، یا دارد آغاز میشود یا آغاز شده است. امروز روزی است که ملّتهای منطقه نباید دچار غفلتی بشوند که در دوران استعمار یا بعد از جنگ اوّل جهانی شدند؛ باید ملّتهای منطقه بیدار باشند.۱۴۰۲/۰۶/۲۰
(وَنُرِيدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِينَ) (٥)
عباس کعبی