نقش طلبه در آموزش پژوهش محور
به گزارش خبرگزاری رسا ـ حجت الاسلام والمسلمین حسن معلمی مقطع خارج فقه واصول را از محضر آیات عظام وحید خراسانی، فاضل لنکرانی، جعفر سبحانی، نوری همدانی و مرعشی نجفی بهره برده و معقول را نزد استادان بزرگواری چون حضرات آیات مصباح یزدی، جوادی آملی، گرامی و فیاضی فراگرفته است. 30 کتاب و 33 مقاله از تالیفات ایشان است که از آنها میتوان به «حکمت متعالیه»، «معرفت شناسی»، و «درآمدی برفلسفه اصول» اشاره کرد. وی هم اکنون مدرس خارج و دبیر عالی حکمت اسلامی هستند.
طلاب چگونه میتوانند در تحصیل به نتیجه مطلوبی برسند و در مراحل تحصیل و تحقیق شوند؟
این بود ابتدا که به تدریس می پرداختم فکرم این بود که فرآیند تحصیل باید به گونهای باشد که طلبه مهمترین نقش را ایفا کند و هر چه بیشتر باید در متن آموزش درگیر شود؛ لکن این فکر به صورت خام در ذهن من بود تا اینکه حدود 20 سال پیش با استادی آشنا شدم که در روش تحقیق دارای نظرات بدیعی بود.
وی دسته بندیهایی از روش تدریس ارائه کردند: روش سخنرانی، کنفرانس، پرسش و پاسخ و... میفرمود سخنرانی بدترین نوع تدریس است. البته این مطلب در نظامهای تعلیم و تربیت اثبات شده است. در واقع باید طلبه در فرآیند و روند آموزشی قرار بگیرد و درس به درس و جلسه به جلسه متحول شده و در درون خود این تحول را حس کند. لذا اگر بخواهیم تحولی در تحصیل طلاب و تدریس اساتید اتفاق بیفتد، باید نگاهمان به تدریس این گونه باشد و این گونه عمل کنیم. استاد برای این امر باید طلاب را موظف کند تا قبل از کلاس مطالب را بخوانند و حتی مباحثه کنند و با آمادگی قبلی سرکلاس بیایند. ممکن است طلبه در ابتدا مشکل داشته باشد و 20 درصد مطلب را بفهمد اما با استمرار این روش، قبل از آمدن به کلاس بیش از 90 درصد مطالب را درخواهد یافت. این یک مطلب امتحان شده است و خودم در تدریس حلقات و اصول فلسفه و بدایه و نهایه و رسائل و مکاسب و... اینکار را انجام دادم و نتیجه گرفتم. در این روند استاد نقش مکمل را دارد. در تدریس مکاسب با همین شیوه چند سطر اول، 5 ساعت طول کشید ولی وقتی به اواسط کتاب رسیدم 99 درصد مطالب را طلاب میفهمیدند و کلاس نقش جمع بندی و رفع اشکال داشت.
اینکه استاد تمام درس را بگوید و طلبه وظیفه ای جزگوش دادن و احیانا اشکال کردن نداشته باشد، کم فایده است طلبه باید از ابتدا خود را در متن آموزش قرار دهد و به یک معنا آموزش او پژوهش محور باشد. اگر طلبه بخواهد برای درس خارج که تمرین اجتهاد است آماده شده باشد، باید از ادبیات تا کفایه را طوری بخواند که توان و تسلط کافی برای مراجعه و فهم متون و تجزیه و تحلیل متون پیدا کرده باشد؛ در صورتی که با روشی که در حال حاضر درس میخواند، این توان را ندارد. روشی که گفتیم طلبه را به جایی میرساند که بتواند با اندوختههای خودش و با مراجعه به شروح ومتون اصلی، کار خود را راه بیندازد. اینکار توان فهم طلبه را هم جهش خواهد داد.
حتی المقدور باید درس با مطالعه و مباحثه قبلی و کنفرانس و خلاصه نویسی همراه شود تا آموزش ما به پژوهش محوری نزدیک شود و اگر این طور نباشد، طلبه با مباحث درگیر نشده و توانایی درک و فهم متنهای اساسی و اصلی را پیدا نمیکند و خودش نمیتواند به قرآن و حدیث و متون مراجعه کند و هدف تحصیل حاصل نمیشود.
آیا در نظام فعلی این روش قابل اجرا است؟ لوازم این نوع آموزش چیست؟
برای آموزش پژوهش محور افزون بر این موارد باید نظام آموزش همراهی کند، مثلا باید تعداد شاگردان کم باشد تا استاد بتواند با همه ارتباط برقرار کند و همه بتوانند جمعبندی خود را به استاد ارائه کنند. در این صورت هم توانایی افراد بالفعل میشود و استعداد خود را مییابند و هم استاد شناخت کافی نسبت به طلاب پیدا میکند. تا طلاب در مدت کوتاهی نسبت به آموزش فعلی به نتایج مطلوب و اجتهاد دست یابند. علاوه بر این اگر از ابتدا طلبه به تحقیق بپردازد با محققین و منابع اصلی و فرعی آشنا میشود و علاقه مند شده و خودباوری پیدا میکند و توانایی درک متون را نیز در خود مییابد.
با این روش، طلبه 4 مرحله تحقیق، یعنی تتبع، تجزیه و تحلیل، نقد و نظریه پردازی را به مرور میآموزد، اشتراکات و اختلافات نظریهها را مییابد و نقاط قوت و ضعف آنها را مییابد و قدرت خلاقیت پیدا میکند. آنگاه با قوی شدن طلبه در مرحله پیش مطالعه و پیش مباحثه، آماده پژوهش میشود و آموزش در کلاس هم پژوهش محور میشود. در این حالت در خود کلاس هم کار باید با سوال و پرسش و پاسخ جلو برود. طلبه باید سوال کند، استاد هم باید از طلاب سوال کند تا ذهنشان درگیر شود. حتی میتوان وقت کلاس را به دو قسمت تدریس و سوال تقسیم کرد. سوالات استاد از طلبه و طلبه از استاد نیز آموزش را به سوی پژوهش سوق میدهد. محور کار، خود طلبه است و اینکار باید تا جایی پیش برود که 80 درصد آموزش با طلبه باشد و استاد نقش تکمیلی و هدایتی داشته باشد.
طلبه در این کار صرفا به حفظ نمیپردازد بلکه متفکر میشود. در این فرآیند جرات نقد وانتقاد و اعتماد به نفس و آزاد اندیشی هم پیدا میکند؛ البته استادی میتواند این کار را انجام بدهد که خود قوتی جدی داشته باشد و الا از پس کار برنمیآید و ضعفهایش آشکار میشود.
اگر استاد و طلبه هر دو وقت بگذارند؛ استاد هم نفع خواهد برد و البته نظام آموزشی و متون ویژه برای این دروس نیاز است. تعداد طلاب هم باید متناسب باشد و زیاد نباشد.
برای چنین کلاسی زمان بندی هم معنا ندارد و به دست آوردن توانایی در طلبه باید محور چنین تحصیل و تدریسی باشد و نباید برنامه ریزی صلبی برای آموزش پژوهش محور انجام داد.
ممکن است 10 صفحه کتاب چند ماه طول بکشد و ممکن است، ولی به مرور زمان توانایی حاصل می شود. به دست آوردن این توانایی بسیار مهم تر از تمام شدن کتاب است. در چنین کلاسی همه چیز حول محور استاد و اختیارات استاد جلو میرود. استادی که ضمانت اجرایی ندارد و همه چیز در دست مدرسه و نظام آموزشی است، نتیجه مطلوبی ندارد. در آزادی کلاسها چند نفر قلیلی که تربیت میشوند، بسیار بیشتر از تعداد فراوانی که در کلاسهای آموزشی دیگر هستند ارزش دارند.
سنجش چنین کلاسی هم خود بخود انجام میشود و با نظارت و دقت استاد طلبه به امتحان کشیده میشود؛ ذره ذره و مداوم. برخلاف سنجشی که سالی یکی دوبار آن هم عمدتا براساس تلخیص و حفظیات انجام میشود. شرح فعالیت طلاب در این چنین کلاسهایی خود بهترین نمره برای ارتقاء طلاب است. اگرچه امتحانات عمومی هم کارآیی خودش را دارد. چنین فردی حتی مثلا اگر حلقات خوانده است، از معالم از او امتحان بگیری عموما از عهده آن برمیآید.
برای چنین کلاسی نگاه اساتید و طلاب باید به مقوله آموزش عوض شود و علیرغم قوتهایی که در وضع موجود داریم، ضعفهای امروز آموزش و ضرورت تحول در آن را در یابند./971/پ202/ی