۱۱ شهريور ۱۳۹۲ - ۲۰:۴۸
کد خبر: ۱۸۲۷۳۳

شماره 20 دوهفته‌نامه الکترونیکی باب‌الکریمه منتشر شد

خبرگزاری رسا ـ بیستمین شماره دوهفته‌نامه الکترونیکی باب‌الکریمه با هدف آشنا کردن نسل جوان با ابعاد شخصیتی کریمه اهل‌بیت(ع) در فضای مجازی منتشر شد.
شماره 20 دوهفته‌نامه الکترونیکی باب‌الکریمه منتشر شد
به گزارش خبرنگار خبرگزاری رسا، شماره 20 دوهفته‌نامه الکترونیکی باب الکریمه شامل دل‌نوشته، بانوان کریمه، سخن سردبیر، شعر، داستان، سبک زندگی، کرامات کریمه، پوستر و پادکست در فضای مجازی منتشر شد.
بیت‌النور، اخبار کریمه ، سبک زندگی کریمه‌ها، خبرنامه ، نمایه حجاب، آرشیو، چند رسانه‌ای و زیارت مجازی از دیگر بخش‌های این دوهفته‌نامه است و در بخش اخبار کریمه آخرین اخبار حرم حضرت معصومه(س) آمده است.
سخن سردبیر
در این بخش آمده است: غریبانه در سوگ کسی نشسته‌ایم که سال‌ها قبل از به دنیا آمدن نگین خلقت، فاطمه معصومه(س)، مژده آمدنش را داده بود.
«ان للّه حرماً و هو مکه ألا انَّ لرسول اللّه حرماً و هو المدینة ألا وان لامیرالمؤمنین علیه السلام حرماً و هو الکوفه الا و انَّ قم الکوفة الضغیرة ألا ان للجنة ثمانیه ابواب ثلاثه منها الى قم تقبض فیها اموأة من ولدى اسمها فاطمه بنت موسى علیهاالسلام و تدخل بشفاعتها شیعتى الجنة با جمعهم».
«خداوند حرمى دارد که مکه است پیامبر حرمى دارد و آن مدینه است و حضرت على(ع) حرمى دارد و آن کوفه است و قم کوفه کوچک است که از هشت درب بهشت سه درب آن به قم باز مى شود، زنى از فرزندان من در قم از دنیا مى رود که اسمش فاطمه دختر موسى(ع) است و به شفاعت او همه شیعیان من وارد بهشت مى شوند.
این روزها که سوریه غوغاست و مدافعان حرم، جان بر کف در دفاع از حریم حرم حضرت زینب(س) ایستاده‌اند، مانده‌ایم دست به دامن کدام معصوم بشویم که شر دشمنان را از سرمان کم کند، یا صادق آل محمد(ص) به حق فاطمه معصومه(س) شر دشمنان را به خودشان برگردان.
سلام بانو
در بخشی با عنوان دلنوشته مطلبی با عنوان سلام بانو به جشم می‌خورد که به این شرح است:
سلام ای همه مهربانی و زیبایی، امشب آسمان رنگ و حس جدیدی دارد که احساس می‌کنم تکراری نیست حسی که انگار برای اولین بار به کودکی که تازه به دنیا آمده است سلام می‌کند.
امشب رنگ گل‌های باغچه هم زیر نور ماه رنگ دیگری است رنگ غریبی است که نمی‌توانم توصیفش کنم عطر گل‌های شب‌بوی گلدان خانه هم تازگی خاصی دارد، تمام این تغییرات را دوست دارم می‌دانی چرا.
بانو حس می کنم امشب به شما نزدیکترم وقتی اسم شما را امشب تکرار کردم و تسبیح شما را دست گرفتم حس می‌کنم که چقدر دور بودم از خودم، چقدر دور بودم از شدن‌هایی که شما می‌خواستید و من تمام آنها را از خودم دور کرده بودم و ندانسته دنبال گریزی می‌گشتم تا از آنها فرار کنم
بانوی مهربان، تازه فهمیدم که چه اندازه از خودم دور و در غربت اشکهایم گم بودم، تازه فهمیدم که چقدر تو مهربانانه آغوشت را باز کرده بودی و من چگونه از آغوش مادرانه شما فرار می‌کردم.
عمه سادات چقدر حس زیبایی دارد زمانی که فکر می‌کنم بانویی از تبار آب و آینه مهربانی از جنس هستی و ارزش زندگی، به من این اجازه را داده است که از میان تمام سیاهی‌ها صدایش کنم و مهربانانه به من نگاه می‌کند و حرفهایم را گوش می‌کند، گاهی احساس می‌کنم که دست مهربانانه‌ات نوازش خواهرانه‌ای بر سرم می‌کشد که تمام دردهایم را یک لحظه می‌برد و پاک می‌کند.
عمه سادات من این تازگی را دوست دارم، این حس قشنگ کنار شما را دوست دارم، می‌شود به من بگویید که چگونه همیشه با شما باشم، همیشه کنار آینه سفید روی و مهربان باشم، عمه سادات این دست گرفتن‌های شما را دوست دارم، می‌شود به من بگویید که چگونه همیشه در کنار شما باشم و از شما دور نشوم، می‌شود همیشه از شما بودن را، اخلاق مهربانانه را بیاموزم.
خوشمزه ترین پذیرایی
در بخش داستان این دوهفته‌نامه می‌خوانیم: پیراشکی شکری‌های مغازه‌های اطراف حرم حسابی وسوسه‌اش کرد، اما پولش را توی مشتش فشرد و رفت به سمت حرم، نیت کرده بود که پولش را در حرم بیندازد به شکرانه سلامتی مادرش که تازه از بیمارستان مرخص شده بود.
وارد صحن شد و نزدیک حوض رفت، دست‌های کودکانه ولی مردانه‌اش را روی سینه‌اش گذاشت و سلام داد.
حرم را دور زد و از در ورودی پایین پای بانو وارد شد، اذن دخول خواند و بعد یک راست رفت نزدیک ضریح، اسکناس پول توی جیبی‌اش توی مشتش مچاله شده بود، پول را صاف کرد، یک لحظه در شامه‌اش بوی پیراشکی‌های شکری پیچید، چشم‌هایش را بست و نفس عمیق کشید، سرش را چسباند به ضریح و خدا را شکر کرد و اسکناس را درون ضریح انداخت.
دست‌هایش را گذاشت دو طرف صورتش و گریه کرد، مردانه گریه کرد، وقتی که حسابی سبک شده بود، ضریح را بوسید و دست‌هایش را از پنجره‌های ضریح برداشت و برگشت که برود، هنوز دو متر از ضریح فاصله نگرفته بود که خادم‌ها با دیس‌های پر از پیراشکی شکری وارد حرم شدند.
با گوشه آستینش اشک‌هایش را پاک می‌کرد و پیراشکی شکری را گاز میزد، کف پوش‌های صحن زیر پایش تند تند رد می‌شدند.
رقیه خاتون
در بخش دیگری با عنوان بانوان کریمه این دوهفته‌نامه چنین آمده است: درباره زندگی‌نامه این بزرگ زنِ کوچک، تاریخ حرفی برای گفتن ندارد، در روایات مختلفی که نام فرزندان امام حسین‌(ع) آمده است، احتمال می‌رود فاطمه، همان رقیه باشد، زیرا امام حسین(ع) با توجه به علاقه و احترامی که برای مادرشان قائل بودن، نام فاطمه را برای فرزندان دخترشان برمی‌گزیدند و سپس لقب و کنیه دیگری نیز برایشان انتخاب می‌کردند، در اکثر روایات دو دختر برای امام حسین(ع) ذکر شده است بنام‌های سکینه و فاطمه.
رقیه، در اصل به معنای صعود و ترقی است، این نام مورد استفاده دیگر بزرگان نیز بوده است، حضرت رسول(ص) و همچنین حضرت امیرمؤمنان(ع)، دخترانی به این نام داشتند، بعدها نیز این نام مورد استفاده قرار گرفت، از جمله یکى از دختران امام حسن مجتبى و دو نفر از دختران امام موسى کاظم که به رقیه و رقیه صغرى خوانده مى‌شدند، درباره تاریخ ولادت دخت امام، سندی در دست نیست.
مادر آن حضرت نیز، مورد تردید علما و تاریخ نویسان است، برخی ام اسحاق را مادر ایشان معرفی کردند، ام اسحاق، همسر امام حسن(ع) بود و آن حضرت در وصیت خود به برادرش امام حسین(ع) سفارش کرد که با ام اسحاق ازدواج کند و فضایل بسیارى را براى آن بانو برشمرد و به نقلى ام‌جعفر قضاعیه، مادر حضرت رقیه بوده است ولى سند محکمی وجود ندارد.
گفته شده است که نازدانه امام حسین(ع)، در روز عاشورا سه یا چهار ساله بودند، ایشان که در مکتب پدر، مادر، عمو و عمه بزرگ شده‌اند، مسلما دارای کرامات و شخصیت بزرگ‌تری نسبت به سن خود بودند.
در مقتل‌های تاریخی آمده است که حضرت سکینه(س) در روز عاشورا به خواهر سه ساله‌اى که به احتمال قوى همان رقیه(س) باشد، گفت: «بیا دامن پدر را بگیریم و نگذاریم برود کشته بشود».
امام حسین(ع) با شنیدن این سخن بسیار اشک ریخت و آنگاه رقیه صدا زد «بابا، مانعت نمى‌شوم، صبر کن تا ترا ببینم، امام حسین(ع) او را در آغوش گرفت و لب‌هاى خشکیده‌اش را بوسید، در این هنگام آن نازدانه ندا در داد که «العطش العطش، فان الظما قدا احرقنى، بابا بسیار تشنه‌ام، شدت تشنگى جگرم را آتش زده است، امام حسین(ع) به او فرمود کنار خیمه بنشین تا براى تو آب بیاورم، آنگاه برخاست تا به سوى میدان برود، باز هم رقیه دامن پدر را گرفت و با گریه گفت «یا ابه این تمضى عنا؛ بابا جان کجا مى‌روى، چرا از ما بریده‌اى»، امام(ع) یک بار دیگر او را در آغوش گرفت و آرام کرد و سپس با دلى پر خون از او جدا شد.
بعد از شهادت امام حسین(ع) و یاران باوفایش و اسارت زنان و بچه‌ها، بی‌تابی حضرت رقیه در فراق پدر شروع شد، اسرا را به شام بردند و در خرابه‌ای اسکان دادند، بی قراری و گریه‌های رقیه، شدت گرفت و هیچ کدام از بانوان نتوانستند او را آرام کنند، یزید ملعون دستور داد سر امام حسین(ع) را برای دخترش ببرند تا آرامش کنند، وقتی سر پدر را بر بالین دختر آوردند، بعد از گریه و فریاد، خود را روی سینه پدر انداخت و همان‌جا از دنیا رفت.
مرقد ایشان در سوریه و نزدیک مرقد عمه بزرگوارشان حضرت زینب(س) میعادگاه عاشقان حسینی است.
دریافت هدایا هنگام تنگدستی
در بخش کرامات کریمه دوهفته‌نامه الکترونیکی باب‌الکریمه می‌خوانیم: آقای رضا خادم، کفشدار آستانه حضرت معصومه(س) نقل می‌کردند: در گذشته، درب کفشداری‌ها را من باز می کردم.
یک روز در خلال این کار، به خانم حضرت معصومه(ع) عرض کردم، من با آنکه خادم و خدمتگزار شما هستم، در بین اعضای فامیل مانند متکدیان هستم و در جیبم فقط چهل تومان پول دارم.
در همین احوال، یک خانم بحرینی را دیدم که کنار صندوق هدایا ایستاد و بیست تومان به صندوق انداخت و چهل تومان هم به من هدیه داد که به اصرار ایشان گرفتم.
در آن لحظه فکر این بودم که مبادا کسی مرا دیده باشد و برایم مشکلات درست کند، چون به دستور مدیریت حرم، هیچ خادمی حق گرفتن پول از زوار را حتی به عنوان هدیه نداشت.
در آن روز افراد متعددی به من هدیه دادند که بدون نگاه کردن به آن، در جیبم می‌گذاشتم و از خانم بابت کراماتش تشکر می‌کردم، تا پایان روز مبلغ نهصد تومان به من هدیه داده بودند، در حالی‌که حقوق ماهیانه من در آن زمان، دو هزار و یکصد تومان بود.
بیستمین شماره دوهفته‌نامه الکترونیکی باب‌الکریمه همراه با شماره‌های قبلی این دوهفته‌نامه در پایگاه اینترنتی باب‌الکریمه قابل مشاهده است و علاقه‌مندان می‌توانند برای مشاهده و استفاده از مطالب آن به نشانی اینترنی www.babolkarimeh.com مراجعه کنند./907/ت302/ی
ارسال نظرات