۱۴ آبان ۱۳۹۲ - ۱۰:۴۲
کد خبر: ۱۸۹۰۰۹

غریزه و رابطه آن با فطرت(1)

خبرگزاری رسا ـ همه انسان ها در طول زندگانی خود در دنیای مادی چاره ای جز تحقیق حول محور غرائز ندارند؛ چرا که با شناخت کافی از غرائز مادی است که مسیر زندگانی برای انسان هموار می شود. لذا یک انسان باید شناخت کافی از غرائز موجود در وجود خود داشته باشد تا به وسیله روشنایی این شناخت، حرکت خود را به سمت خدای متعال سامان دهد.
غریزه و رابطه آن با فطرت(1)

همه انسان ها در طول زندگانی خود در دنیای مادی چاره ای جز تحقیق حول محور غرائز ندارند؛ چرا که با شناخت کافی از غرائز مادی است که مسیر زندگانی برای انسان هموار می شود؛ لذا یک انسان باید پاسخ سوالات ذیل را به روشنایی بداند:

 

تعریف غریزه و دیدگاه های مختلف در این رابطه چیست؟

 

وجود غرایز جه اهمیتی در رسیدن انسان به هدفش دارد؟

 

فطرت با طبیعت و غریزه جه تفاوت هایی دارند؟

 

انسان با جمادات در خواسته ها چه تفاوت هایی دارد؟

 

در این یادداشت تلاش شده است شناختی بس اندک در رابطه با غریزه های انسانی و رابطه آن با غرائز حیوانی ارائه شود.

 

 

تعریف غریزه

 

معنای لغوی: غریزه به معنای سرشت ،ذات(فرهنگ معین) و استعداد فطری انجام دادن کارهای معین به صورت ذاتی؛ مانند لانه ساختن پرندگان

 

تعریف اصطلاحی غریزه: 1- غریزه گرایش های مشترک انسان و حیوان است؛ غریزه نوعی ویژگی درونی است که حیوان را برای ادامه زندگی و حفظ خود از خطرات هدایت می کند و او را آماده می سازد تا در شرایط ویژه به شیوه ای خاص عمل کند.

 

2- غریزه عبارت است از یک نیروی کشنده درونی در موجودات که آنها را به هدف و مقصد هدایت می کند و غریزه جنسی مثل سایر غرایز از همین قانون پیروی می کند و میل به آن در نهاد انسان و حیوانات نیز قرار داده شده است.(آموزه های بنیادین علم اخلاق)

 

 

غریزه در حیوانات و انسان ها

 

حیوانات نسبت به گرایشات غریزی خود، آگاهی حضوری دارند؛ ولی نسبت به این آگاهی خود آگاه نیستند؛ در نتیجه فعالیت آنان نیز فعالیتی نیمه آگاهانه است؛ ولی انسان به آگاهی خویش از میل غریزه آگاه است.

 

هیچ حیوانی در پاسخ گویی به ندای درونی خود تأمل نمی کند و فقط قوه ارزیابی او به حدی است که برخی از موارد تزاحم میان نداها را برطرف کند؛ مثلا میل به غذا در حیوان برای ادامه حیات و درک لذتی خاص است. اگر حیوان پاسخ گویی به ندای درونی برای خوردن غذا را همراه با خطری که بقای او را تهدید می کند ببیند، از خطر می گریزد.

 

انسان هر چه در پاسخ گویی به ندای درونی نا آگاهانه تر عمل کند و تصمیم به انجام فعل را با سنجشی عاقلانه انجام ندهد، رفتار او به رفتار حیوان نزدیک تر است و او را به حیوانیت نزدیک تر می نماید؛ بلکه از او بدتر می نماید: «اولئک کالانعام بل هم اضل».(سوره اعراف/179)

 

 

نمونه ای از غرایز حیوانات

 

*آیا می دانید جانوران گیاه خوار، گیاهان سمی را نمی خورند؟(با اینکه گیاهان سمی را هم کسی به آنها نشان نداده است.)

 

*آیا می دانید حیوانات داروی درد خود را می شناسند و آن را پیدا کرده و می خورند؟(در حالی که گیاهان شفا بخش را هم نزد آموزگاری نیاموخته اند.)

 

*آیا می دانید پاره ای از جانوران خطرهای آینده را پیش بینی می کنند و خود را از آنها محفوظ می دارند؟(و نشانه های خطرهای آینده را هم در کتابی نخوانده اند.)

 

 

مثال قرآنی

 

در داستان عبور حضرت سلیمان و سپاهیانش، مورچه ای گفت: «ای مورچگان! به خانه های خود وارد شوید تا سلیمان و سپاهیانش ندانسته شما را پایمال نکنند.»(نمل/18) این آیه آشکارا نشان می دهد که مورچه، سلیمان و سپاهیانش را می شناسد و هر شناختی مسبوق به اندیشه و ادارک است؛ یعنی خطر را می داند و از آن دوری می کند.

 

همان طور که امام صادق علیه السلام در توحید مفضل می فرمایند: ای مفضل بنگر که خدا... برای برخی از آنها سم هایی آفریده که از سختی و ناهمواری چراگاه ها آزار نبینند... . همچنین تأمل کن که چگونه در گوشت خواران، دندان هایی تیز، پنجه ها و چنگال هایی قوی و تیز و دهان هایی با فضای گشاده و بزرگ آفریده شده است.

 

از آن جا که تقدیر و حکمت اقتضا نموده که غذای این حیوانات از گوشت باشد، به گونه ای آفریده شده اند که مناسب این هدف باشد؛ در نتیجه این حیوانات با داشتن این صلاح و ابزار مناسب شکار، یاری شده اند.

 

پرندگان شکاری و درنده نیز داری نوک ها و چنگال های مناسب شکار هستند...

 

آیا نمی نگری که برای هر دسته از این دو چیزهای آفریده شده که با آن صنف و طبقه می سازد و مناسب و مایه بقا و مصلحت آن است؟(شگفتی های آفرینش)

 

 

مثال دیگر

 

مار دشمن دیرینه انسان و حیوانات است؛ بنابراین در مارگزیدگی انسان ها و حیوانات تقریباً به یک شیوه عمل می کنند و گرگ ها بعد از مار گزیدگی نوعی علوفه به نام caIIa PaIustris علمی می جوند، در طب عصاره ریشه این گیاه برای درمان زخم مار گزیدگی تهیه و تجویز می شود.(اطلاعات پزشکی)  

 

 

مهم ترین غرایز در وجود بشر

 

بی شک در وجود همه انسان ها غریزه هایی وجود دارد که تمام حرکت ها و فعالیت های درونی و برونی وی از آن برخاسته و متأثر می گردد. مهم ترین این غرایز عبارتند از:

 

حس کنجکاوی، حس حق جوی، حس شناخت و خداخواهی، حس زیبایی، حس عدالت خواهی، حس سودجویی، حس خودخواهی، حب نفس، حب بقا، حب شخصیت، حب مال و ثروت، حب جاه، مقام، شهوت، غضب و... و به طور مثال یکی از غرایز انسان حب نفس است؛ این غریزه سبب بسیاری از فعالیت های انسانی است که چون علاقه به زندگی دارد و می خواهد بماند، برای رسیدن به این هدف هر چه می خواهد کوشش می کند. غریزه حب نفس است که هنگام مواجه شدن با خطری از ناحیه دشمن، انسان را وا می دارد که با تمام نیرو و توان به دفاع از خود برخیزد؛ بنابراین وجود غرایز در انسان، منشأ عمل و محرّک او است.

 

 

فطرت و غریزه

 

مشترکات: غریزه و فطرت، ذاتیات و اقتضاهای آفرینشی را دلالت دارند و در این جهت مشترکند که اکتسابی نیستند؛ اما کاربرد آنها متفاوت است.

 

تفاوت ها: 1- غریزه اقتضاهای ذاتی وگرایش های حیوانی را در بر گرفته، خصوصیات مشترک بین انسان و حیوان را در بر می گیرد؛ مانند غریزه شیر خوارگی و... در حالی که فطرت حالت فراحیوانی و ویژه انسان است.

 

2- فطرت فقط ویژگی خدادادی انسان را به این لحاظ که انسان است، در بر می گیرد و بر جاذبه ها و ذاتیات غیر انسانی دلالت نمی کند؛ بدین سبب بسیاری از فطریات جنبه ارزشی و معنوی دارند نه مادی.

 

به دنبال لذت مادی بودن، مانند دوست داشتن غذای لذیذ غریزی است؛ اما ایثار و فدا کردن لذت های مادی و شهوت رانی، برای هدف بالاتر و لذت معنوی فطری است.

 

3- انسان در بسیاری از غرایز تنوع طلب است؛ مثل خوردن، آشامیدن و در غریزه جنسی نیز همین طور است؛ زیرا در جهان حیوانات اعمال غریزه جنسی اوقات خاصی دارد، در حالی که در انسان کاملا متفاوت است؛ زیرا انبوهی از نیازهای جنسی و روحی انسان در سایه ایجاد و تقویت آن پدید می آید و این غریزه اگر چه از جنبه جسمی در انسان هم تقریباً محدود است، ولی از نظر تنوع طلبی و عطش روحی که در این ناحیه به وجود می آید، میل او سیری نا پذیر است.

 

4- غریزه جنسی توانمند، عمیق و دریا صفت است و هر چه بیشتر اطاعت شود، سرکش می شود؛ همچون آتشی که هر چه بیشتر به آن خوراک دهند، شعله ورتر می شود و دلیل نیرومندی آن به دلیل لذت اشباع آن است که اگر ادامه و استمرار پیدا کند، به صورت پرقدرت ترین لذت در آمده و انسان در مقابل آن احساس ضعف کرده و کاملاً تسلیم خواسته های آن می شود. بر همین اساس برخی از مفسرین قرآن کریم در تفسیر آیه شریفه «وخلق الانسان ضعیفا»(نساء/28) ضعف را به قدرت نداشتن و توانایی انسان در برابر امیال جنسی تفسیر کرده اند.

 

 

تفاوت انسان با حیوان و جمادات در خواسته ها

 

1- اینکه در انسان یک سلسله میل ها و جاذبه های معنوی وجود دارد که در سایر جاندارها وجود ندارد.

 

2- به نیروی عقل و اراده قادر است در مقابل میل ها، مقاومت و ایستادگی نماید و خود را از تحت تأثیر نفوذ جبری آنها آزاد نماید و بر همه میل ها حکومت کند.

 

3- یکی از مهم ترین تفاوت های اساسی بین انسان و حیوانات این است که تمایلات بشری، بر خلاف تمنیات حیوانی نامحدود و اقناع کامل آنها میسر نیست.

 

4- میل به قدرت طلبی در و وجود انسان سیری ناپذیر است و فقط موقعی اشباع می شود که به مقامی در خواسته هایش می رسد که در آن ارتباط کامل خود را با آفریدگار می یابد و خود را متعلق و مرتبط می بیند و در برابر او برای خود هیچ نوع استقلال و استغنایی نمی بیند.

 

 

ملاک امتیاز و ارزش های انسان بر دیگر موجودات

 

1- انسان خلیفه خدا در زمین است: «روزی که خداوند خواست او را بیافریند، اراده خویش را به فرشتگان اعلام کرد؛ آنها گفتند: آیا موجودی می آفرینی که در زمین تباهی خواهد کرد و خون خواهد ریخت؟

او فرمود: من چیزی می دانم که شما نمی دانید»!(بقره /30)

 

و در جای دیگر فرمود: «اوست که شما انسان ها را جانشین های خود در زمین قرار داده تا شما را در مورد سر مایه های که داده است، در معرض آزمایش قرار دهد.»(انعام/165)

 

2- او فطرتی خدا آشنا دارد، به خدای خویش در عمق وجدان خویش آگاهی دارد، همه انکارها و تردید ها، بیماری ها و انحراف هایی است از سرشت اصلی انسان: «هنوز که فرزندان آدم در پشت پدران خویش بوده و هستند و خواهند بود خداوند در زبان آفرینش آنها را بر وجود خودش گواه گرفت و آنها گواهی دادند».(اعراف 172)

 

«چهره خود را به سوی دین نگه دار، همان که سرشت خدای است و همه مردم را بر آن سرشت است.»(روم30)

 

3- در سرشت انسان افزون بر عناصر مادی که در جماد و گیاه و حیوان وجود دارد، عنصری ملکوتی و الهی وجود دارد. انسان ترکیبی است از طبیعت و ماوراء طبیعت، از ماده و معنی، از جسم و جان.

 

4- آفرینش انسان، آفرینشی حساب شده است و تصادفی نیست، در چه زمانی انسان واقعا ًانسان می شود؟ هنگامی انسان حقیقتاً و بالفعل انسان می شود که پا از مرتبه حیوانات فراتر می نهد و مسجود ملائک می شود که در راه تقرب به سوی پروردگار قدم بردارد؛ در این مرتبه است که می تواند بالاترین درجه محبت را به والاترین محبوب ها پیدا کند و به نهایت قرب و وصول و ارتباط حقیقی به او نایل شود.(در جایگاهی راستین نزد سلطانی قدرتمند). «فی مقعد صدق عند ملیک مقتدر.»(قمر55)

 

 

بدترین جانداران درقرآن

 

1- به تحقیق بدترین جنبندگان نزد خدا کسانی هستند که کافر شدند، پس ایشان ایمان نمی آورند.(انفال55)

 

2- به تحقیق جنبدگان نزد خدا کر و لال هستند که تعقل و تفکر نمی نمایند.

 

 

امتیاز هوش و دعوت به تفکر

 

قرآن کریم پیوسته و با تاکید فراوان انسان را به تفکر دعوت می کند. آیات قرآنی با واژه های گوناگونی از قبیل(تفکر، نهی، تفقه، شعور، بصیرت ،درایت، ذکر ، تدبر و مانند آن) از تعقل ستایش کرده و آن را مورد تاکید و تشویق قرار داده است. دعوت به تفکر در سراسر قرآن هست و به تعبیر علامه طباطبایی شاید پیش از سیصد مورد به تفکر، تذکر و تعقل دعوت کرده است.

 

قرآن مجید از یک سو صاحبان اندیشه را ستوده و از سوی دیگر مقام کسی را که از عقل و تفکر خود استفاده نمی کند، تا حد حیوان تنزل داده است که در آیات قبلی درباره آن صحبت شد.

 

حقیقتاً نا بخرد و نادان واقعی کسی است که در زمینه حق، ناشنوا و گنگ باشد و آن که حق را نگوید و نشنود، انسان نیست؛ حیوان «دواب» است.

 

افزون بر این در آیات فراوانی انسان ها را به دلیل اینکه نمی اندیشند و به تفکر نمی پردازند، سرزنش و ملامت می کند: «افلاتعقلون؛ چرا اندیشه نمی کنید؟»، «افلا یتدبرون القرآن؛ چرا درقرآن تدبر نمی کنند؟»، «افلا تتفکرون؛ آیا تفکر نمی کنید؟»، «افلا تذکرون؛ آیا متذکر نمی شوید؟»

 

از سوی دیگر خداوند متعال در هیچ موردی انسان ها را به بندگی کورکورانه فرمان نداده، بلکه تقلید را در اصول دین و به ویژه در توحید را ممنوع کرده و تحقیق قبل از پذیرش را الزام کرده است. در آیات متعدد همچنین مردم از پذیرش بی چون چرا و بی اندیشه منع شده اند؛ آنجا که می فرماید: «و چون به آنها گفته شود از حکم کتابی که خدا فرستاد و از دستور رسول او پیروی کنید، گویند آن دینی که پدران خود را بر آن یافتیم ما را کفایت است. آیا باید از پدران خود در صورتی که آنها مردم جاهلی بوده و به حق راه نیافته باشند، باز پیروی کنند».(مائده 104)

 

 

فواید وجود غرایز در موجودات

 

موجودات زنده این عالم از سه ویژگ‍ی مشترک برخوردارند:

 

1- تغذیه؛

 

2- تولید مثل؛

 

3- مکانیزم دفاعی که به وسیله آن خطرها دفاع می گردند.

 

 

آن چه در انسان وجود دارد

 

انسان دارای یک سری گرایش های فطری است که با روح او در ارتباط هستند و منشأ رفع نیازهای روحی او می شوند.

 

1- حقیقت جویی؛ هر انسانی کم و پیش در خود میل به شناختن را احساس می کند. انسان در رویارویی با محیط افراد خود خواستار شناخت چیزهایی است که با آنها رابطه دارد. میل به دانستن، نخست در سطحی ابتدایی مطرح می شود و معمولاً در قلمرو محسوسات است. انسان در دوره کودکی تمایل دارد چیزهایی را که حواس ظاهری او را تحریک می کنند، بیازماید و به تدریج تصویری از تجارب حسی خود را در ذهن ذخیره سازد.

 

اثر دیگر تمایل به حقیقت جویی، فراهم آوردن امکانات تصرف در جهان است که تأمین نیازهای انسان به آن وابسته است.

 

با توجه به این دو اثر مهم می توان گفت: تبعیت از این گرایش(حقیقت جویی) همانند خود گرایش حقیقت جویی، امری طبیعی است؛ زیرا انسان نباید از شناخت مقصد حیات خویش چشم پوشی کند و نمی تواند به شناخت های لازم برای تأمین نیاز خود بی اعتنایی کند.

 

2- گرایش به زیبایی؛ همه انسان ها به زیبایی گرایش دارند، همه انسان ها چیزهایی را زیبا می دانند و در مواردی زیبا بودن یک چیز مورد اجماع آنهاست و یا حداقل مقبولیت گسترده ای دارد؛‌ زبیایی ها حواس ظاهری ما و قوه خیال و عقل را در ما پدید می آورند. این احساس خوشایند را همه انسان ها تجربه کرده اند و هرکس به رجوع به خویشتن می تواند احساس های خوشایند ی را به خاطر آورد.

 

3- گرایش اخلاقی؛ همه انسان ها در مواجهه با برخی اعمال در خود احساسی نا خوشایند می یابند و فاعل آن عمل را نکوهش می کنند و در برخورد با اعمالی دیگر احساسی خوشایند دارند و در اثر این احساس خوشایند فاعل آن عمل را می ستایند.

 

آن چه موجب ستوده شدن یک عمل، «خوبی» و آن چه باعث نکوهیده دانستن یک عمل است، «بدی» خوانده می شود. برخی از اعمال را همه انسان ها خوب می شمارند و برخی را بد می انگارند؛ این فطرت ماست که ما را به خوش اخلاقی مایل و از بد اخلاقی گریزان کند.

 

4- گرایش به خلق و ابداع؛ یکی از چیز هایی که در انسان نوعی احساس لذت پدید می آورد، آفرینش است. کسی که یک اثر هنری پدید می آورد، از عمل خود خرسند می شود. این خرسندی گاه ناشی از فواید و منافعی است که اثر برای خالق آن در پی دارد؛ ولی در موارد زیادی هم حتی اگر کسی هنرمند را نبیند و هیچ منفعت مادی و یا شهرتی را برای او پدید نیاورد، او به اثر خویش با خرسندی می نگرد و از اینکه چنین اثری خلق کرده است، خشنود است. حتی کودکی که با اسباب بازی های خود وسایلی را می سازد، از اینکه فکر می کند چیزی را خلق کرده، خشنود می شود. این احساس خوشایند را هر انسانی تجربه کرده است و همه انسان ها دوست دارند که چنین احساسی را در خود پدید آورند؛ یعنی مایلند که چیز ی را خلق کنند تا دوباره از احساس لذت ناشی از خلق و ابداع بهرمند شوند.

 

مثال: انسان های اولیه در ابتدا با دست شکار می کردند؛ این کار سخت و گاهی موجب مرگ آنها می شد. بعد از آن دانستند با سنگ و چوب می توانند بهتر شکار کنند، پس از آن سنگی را با لیف ها «طناب های گیاهی» به چوب می بستند و برای شکار و دفاع از خود استفاده می کردند.

 

 

فطرت

 

ویژگی امور فطری

 

1- همگانی و فراگیری: فطریات چون به سرشت و آفرینش انسان مستندند، همه افراد را بدون استثنا در بر می گیرد؛ اگر چه تحت تاثیر اوضاع و عوامل بیرونی، میزان آن در افراد، شدت و ضعف خواهد داشت.

 

2- فراحیوانی و ارزشی بودن: چنان که گفته شد، فطرت به انسان اختصاص دارد و داری جنبه فراحیوانی است؛ بدین لحاظ فطریات همگی خیر و از فضایل انسان شمرده می شوند. هیچ یک از شرور ریشه فطری ندارد و اعمال زشت و نا پسند انسان ها را نمی توان به حساب فطرت و سرشت انسانی گذاشت. حتی بدترین و ظالمانه ترین انسان ها به حسب آفرینش، عدالت و احسان و زیبایی را دوست دارند و ظلم و تعدی را زشت می شمارند؛ گر چه در عمل به آن پایبند نبوده، به سبب منفعت طلبی و تحت تأثیر غرایز و نفسانیات، جهت گیری خود را بر خلاف فطرت انسانی قرار دهند.

 

3- غیر اکتسابی: فطریات همگی محصول علم حضوری است. آنها به تعلیم و تعلّم نیاز ندارد؛ گر چه هدایت و رشد و شکوفایی آن به راهنما نیازمند است؛ چنان که بی توجهی و غفلت یا تغافل از امور فطری باعث خمودی فطرت می شود.

 

4- تغییر و تحول ناپذیری: اصل امور فطری در همه زمان ها و مکان ها و در همه انسان ها وجود دارد و دگرگونی اجتماعی، علمی و سیاسی، فطرت انسان و سرشت او را دست خوش تغییر و تحول و آنها را تعریض نمی کند؛ چنان که قرآن فرمود: «لا تبدیل لخلق الله»

 

5- تجربه شدنی: هر انسانی با رجوع به وجدان و سرشت خویش می تواند امور فطری مانند حقیقت جویی، میل به صداقت و راستی و انزجار از زشتی را درک کند و آن را بیابد.

 

 

فرق عادت و فطرت در چیست؟

 

جواب: عادت به کرداری گفته می شود که انسان آنها را از جامعه و محیط و با تکرار و به تدریج در انسان استقرار می یابد؛ ولی فطرت در موردی گفته می شود که انسان با آنها سرشته شده است و جزء ساختار انسان از ابتدای آفرینش بوده است. چنان چه این آیه قرآن دلالت دارد: «فطرت الله التی فطر الناس علیها لا تبدیل لخلق الله ذلک الدین القیم و لکن اکثر الناس لا یعلمون»(روم30)

 

فطرت حالتی است که خداوند مردم را بر اساس آن آفریده است. برای آفرینش الهی، دگرگونی نیست.

 

 

نکته

 

فطرت در لغت به معنای شکافتن پرده عدم و آفرینش یک موجود است. گویا خداوند انسان را به گونه ای آفریده که به حق تمایل دارد و از باطل بی زار است، درست همانند علاقه مادر به فرزند که امری تعلیمی نیست، بلکه فطری و غریزی است.

 

 

پیام ها

 

1- انسان ذاتاً دین گرا و طرفدار حق است: «فاقم وجهک للدین حنیفا فطرت الله التی فطر الناس علیها»

 

2- انحراف یک عارضه است؛ زیرا گرایش به دین حق، در نهاد هر انسانی نهفته است: «فطر الناس علیها»

 

3- دین فطری، ثابت و پایدار است: «فطر الناس علیها... ذلک القیم»

 

4- تکوین و تشریع با یکدیگر هماهنگ است: «فطر الناس علیها...ذلک الدین القیم»

 

5- امور فطری انسان کم و زیاد می شود؛ اما به کلی محو نمی شود: «لا تبد یل لخلق الله»

 

6- گرایش های حق طلبانه ای که در درون انسان نهفته شده، با تغییر مکان و زمان عوض نمی شوند «لاتبدیل لخلق الله»

 

7- هر گونه گرایش سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، نژادی و اقلیمی که در درون انسان سرچشمه ای نداشته باشد، پایدار نیست: «ذلک الدین القیم»

 

8- اسلام تنها دین پایدار است: «ذلک الدین القیم»

 

/929/701/ر

 

 

ارسال نظرات
نظرات بینندگان
نیستانک
Iran (Islamic Republic of)
۱۲ بهمن ۱۴۰۰ - ۰۰:۴۰
سلام بنده نظرم اینست که شاید ما فکر کنیم تمام رفتار حیوانات را غریزه شامل میشود و عقل جایی ندارد.
0
0