سبک زندگی اسلامی؛
جایگاه شانس در آموزههای دینی
خبرگزاری رسا ـ مسئله «علیّت و معلولیّت» یکی از اصول و ضروریّات عقل است که وحی نیز آن را تأیید کرده است. «بخت»، «شانس» و «اتّفاق» در عالم هستی مستحیل است و هر پدیدهای قطعاً علّتی دارد و معجزه نیز از این قانون عقلی استثنا نشده است.
هر کسی طبیعتاً دوست دارد که در زندگی خویش از شرایط ایدهآلی برخوردار باشد و گذر عمر همیشه بر وفق مرادش بگردد؛ لکن همانگونه که برای همگان واضح و روشن است، چنین چیزی در عالم خارج محقق نمیگردد و قطعاً هر کسی در زندگی با ناملایمات و اموری که خوشایندش نیست درگیر است؛ شدت و ضعف دارد، ولی اصل قضیه پابرجاست.
در این جا این سؤال پیش میآید که چرا اینگونه است و چرا بعضی، نسبت به بعضی دیگر از شرایط بهتری برخوردارند؟ یکی از نکاتی که خیلیها به آن معتقدند و در این طور موارد بیان میشود، بحث شانس است؛ مثلاً اگر در بحث ازدواج، همسر ناشایست و آلودهای نصیب شخصی شده باشد، میگویند فلانی بد شانس بود که چنین همسری قسمتش شد و اگر به عکس باشد، میگویند خوش شانس بوده که همسر صالح و خوبی نصیبش شده است و همینطور مثالهای دیگر که نمونه آن در زمینههای مختلف فراوان است.
معنای شانس
در ابتدا باید مشخص شود که منظور از شانس چیست و چه معنایی را در بر دارد؟
در عرف، گاهی شانس به معنای فرصت، موقعیت و احتمال استعمال میشود؛ مثلاً گفته میشود که فلانی از شانس خوبی برای عالم شدن برخوردار است و این به خاطر این است که مثلاً آن شخص در خانوادهای از اهل علم رشد و نمو کرده و مأنوس با علم و دانش بوده است و قاعدتاً از موقعیت بهتری برای دانشمند شدن برخوردار است. این معنای از شانس صحیح است و مورد بحث نیست.
اما معنای دیگری که اکثراً به این معنا استعمال میشود، امری تصادفی و بدون حساب و کتاب است که هیچ علتی ندارد و صرفاً به عنوان یک اتفاق از آن یاد میشود؛ مانند مثال ازدواج که بیان شد.
شانس به این معنا با آموزههای دینی سازگار نیست و صحیح نمیباشد؛ چرا که مستعمِل شانس در این معنا، عملاً معتقد به عدم علیّت در نظام هستی شده است و چنین چیزی قطعاً با واقعیت مخالفت دارد.
اگر کسی شغل خوب و پر برکتی دارد، اگر کسی فرزند صالح دارد و...، به خاطر خوش شانسی نیست؛ اگر مثلاً در یک حادثه رانندگی کسی فوت میکند، دیگری به شدت مجروح میشود و دیگری جراحت سطحی میبیند، از روی شانس بد و خوب نیست، تمامش دلیل و حکمت دارد. این گونه نیست که صرفاً از روی اتفاق، ماشینی دچار سانحه شده و عدهای کشته و زخمی شدهاند. حتماً بیدلیل نبوده؛ چرا که رابطه علیت در نظام هستی پابرجاست و هیچ حادثهای بیحکمت نیست؛ عملکرد خود ما تأثیر به سزا دارد، امتحان الهی است و عوامل دیگری که میتواند در این امور اثرگذار باشد و علت محسوب شود.
تبیین رابطه علیّت
مسئله «علیّت و معلولیّت» یکی از اصول و ضروریّات عقل است که وحی نیز آن را تأیید کرده است. معنای «علیّت» آن است که اگر هستی چیزی عین ذاتش نبود، یعنی به نحو ضرورت ازلی ضروری الوجود نبود، بلکه ممکن الوجود بود، چنین پدیدهای نه بیسبب وجود مییابد و نه بیسبب از بین میرود. «بخت»، «شانس» و «اتّفاق» در عالم هستی مستحیل است و هر پدیدهای، قطعاً علّتی دارد و معجزه نیز از این قانون عقلی استثنا نشده است.
قرآن کریم بر اصل علیّت صحّه گذاشته و همه موجودات جهان را نیازمند علّت و مخلوق خدای سبحان میداند: «اللهُ خالقُ کلِّ شیء» سوره زمر، آیه 62
همه موجودات جهان، ممکن و مخلوق خداوندند و خدای سبحان است که بر هر چیزی کسوت وجود پوشانیده است. قرآن کریم، جهان را سلسلهای از علّت و معلولها میداند که «علّت کل» خدای سبحان است: «إنی توکّلتُ علی اللهِ ربی و ربِّکم ما من دابّة إلا هو آخذٌ بناصیتها إنّ ربّی علی صراطٍ مستقیم؛ هیچ جنبندهای نیست مگر آنکه زمامش به دست خداست و کار خدا بر صراط مستقیم و بر نظم و حکمت است». سوره هود، آیه 56
در جای دیگر بر تغییرناپذیری سنّت خود در آفرینش، تأکید میکند که: «فلن تجد لِسُنّتِ الله تبدیلاً و لَنْ تجدَ لِسُنَّتِ الله تحویلاً» سوره فاطر، آیه 43
قرآن کریم اصل خلقت، نیکویی و زیبایی آن را و نیز، هدایت موجودات جهان را به خداوند نسبت میدهد: «الذی أحْسن کلَّ شیء خلقَه» سوره سجده، آیه 7
و نیز میفرماید: «قال ربنا الذی أعطی کلّ شیء خلقَه ثم هدی» طه، آیه 50
موسای کلیم علیهالسلام در جواب فرعون که گفت: «قال فمن ربُّکُما یا موسی؛ ای موسی! پروردگار شما دو نفر کیست؟» سوره طه، آیه 49؛ پاسخ میدهد که پروردگار ما آن کسی است که خلقت نیکو و کامل را به هر چیزی داده و سپس او را به مقصود، هدایت فرموده است.
این آیات کریمه، خطوط کلّی بینش قرآنی است که تنها با نظام علّی و معلولی قابل تطبیق است و در مسائل جزئی نیز به استناد همین قوانین کلّی میفرماید: بر مسئله مرگ و حیات افراد و نیز اوج و حضیض(فرود) و هدایت و هلاکت امّتها، نظم دقیقی حکم فرماست؛ «کلّ نفسٍ ذائقة الموت» سوره آل عمران،آیه 185، «و لِکُلَّ أُمةٍ أجَل فإذا جاء أجلهم لا یستاخرون ساعةً و لا یستقدمون؛ هر انسانی و هر امتی را مرگ فرا میگیرد و آن زمان که نوبت انتقال هر یک فرا رسد، دیگر تخلّفپذیر نیست؛ نه به تأخیر میافتد و نه زودتر از موعدش صورت میگیرد.» سوره اعراف، آیه 34. قرآن در قرآن/ آیت الله جوادی آملی/ صفحه 95
کلید مخازن جهان به دست خداست و او همه درهای مخازن رحمت را بر روی حق میگشاید؛ ولی آن را بر روی باطل میبندد و هیچ مخزنی با باطل هماهنگ نیست. چنین نیست که امور جهان بر اساس اتفاق باشد. شانس، اتفاق و بخت از خرافات و باطل است. آنچه حق است، نظام علّت و معلول است و محور نظام علّی و معلولی جهان هم حق است، نه باطل. توحید حق است و شرک و کفر و نفاق، باطل و باطل نیز رفتنی است؛ پس جهان هستی همواره به کام اهل حق است و اهل حق در هر حال، موفقند؛ «قل لن یصیبنا الّا ما کتب الله لنا» توبه،51؛ لیکن نحوه کامیابی آنها در راه تحصیل رضای الهی گاهی به شکر است و گاهی به صبر. سیره پیامبران در قرآن/آیت الله جوادی آملی/ ج6/ص30
رابطه شانس با ایمان و کفر
مؤمن موحّد خود را در پناه ذات اقدس علیم، قادر، بصیر و خبیر میبیند و قلبش با یاد او آرامش مییابد؛ امّا کافر نمیداند کارش را به چه کسی واگذارد، از این رو به شانس، بخت، اقبال و مانند آن روی میآورد و همواره در اضطراب به سر میبرد.
کافران چون به مبدأ آفرینش اعتقاد ندارند، نقش قضا و قدر را در کارها نادیده میانگارند و با تکیه به اندیشه بشری، به تدبیر امور خویش میپردازند و آنگاه که ناتوان میشوند، به شانس و بخت و تصادفْ رو میآورند و خلأ ناشی از بیاعتقادی به مبدأ را با خرافات و موهومات پر میکنند.
مکتب وحی، اعتقاد به شانس و تصادف را نکوهش کرده و نیز راه حق و باطل را نمایانده است. انسان نیز در انتخاب هر یک آزاد است و بر پایه گزینشش از خدا جزا میگیرد.
درباره قیامت هم میفرماید پاداش هر کسی، چه خوب و چه بد، بر اساس عملی است که در دنیا انجام داده است و خداوند به کسی ظلم نمیکند؛ «من یعمل سوءاً یُجْز به ولا یجد له من دون الله ولیاً و لا نصیراً» سوره نساء، آیه 123، «و من یعمل من الصالحات من ذکرٍ أو أُنثی و هو مومن فأولئک یدخلون الجنة و لا یُظلمون نقیراً؛ اگر کسی عمل سوء و رفتار بدی انجام دهد، جزایش را میبیند و هیچ کس نمیتواند در برابر خداوند، ولی و نصیر او باشد و مؤمن که اعمال صالحه را انجام داده، مرد باشد یا زن، به بهشت وارد شده و به اندازه «نقیری» به آنها ظلم نمیشود.» سوره نساء، آیه 124
«نقیر» یعنی مقدار اندکی که پرنده و مرغ با منقارش بر میگیرد و کنایه است از اینکه به اندازه کوچکترین ذرّه ممکن، به کسی ظلم نمیشود. «فمن یعمل مثقال ذرةٍ خیراً یره و من یعمل مثقال ذرةٍ شرّاً یره». سوره زلزال، آیات 7ـ 8
«علّت و معلول» در روایات معصومین علیهمالسلام
از حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام رسیده است که: «کلُّ معروفٍ بنفسه مصْنوع و کلُّ قائم فی سواه معلولٌ؛ هر چیزی که به ذات خود قائم نیست و هستی او عین ذاتش نیست، دارای علّت است». «و لکلّ ضَلّةٍ علّة؛ برای هر گمراهی سبب و علّتی وجود دارد.»
از امام صادق سلام الله علیه روایتی نقل شده است که فرمودهاند: «أبی الله أن یجریَ الأشیاء إلا بأسبابها فجعل لکلّ شیء سبباً؛ خدای سبحان برای هر چیزی سببی قرار داده و سنّتش بر این است که اشیا و افعال را بر اساس اسباب خود و بر محور نظم و قانون علّت و معلول صورت دهد.»
نتیجه آنکه: قانون «علیّت» قانونی عقلی است که اساس وحی و کتاب و سنّت نیز بر آن نهاده شده است و از این رو، معجزه توان آن را ندارد که این قانون را نقض کند. تفسیر تسنیم/آیت الله جوادی آملی/ج16/ص 123
اعمال انسان، نتیجه تغییرات الهی
«لَهُ مُعَقِّباتٌ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ یَحْفَظُونَهُ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ لا یُغَیِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتَّى یُغَیِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ وَ إِذا أَرادَ اللَّهُ بِقَوْمٍ سُوْءاً فَلا مَرَدَّ لَهُ وَ ما لَهُمْ مِنْ دُونِهِ مِنْ والٍ» سوره رعد،آیه 11
خداوند به حکم عالم الغیب و الشهادة بودن، از پنهان و آشکار مردم با خبر و همه جا حاضر و ناظر است.
در آیه فوق اضافه مىکند که خداوند علاوه بر این، حافظ و نگاهبان بندگان خود نیز مىباشد؛ "براى انسان مامورانى است که پى در پى از پیش رو و پشت سر او قرار مىگیرند و او را از حوادث حفظ مىکنند؛ لَهُ مُعَقِّباتٌ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ یَحْفَظُونَهُ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ"؛ اما براى اینکه کسى اشتباه نکند که این حفظ و نگاهبانى بىقید و شرط است و انسان مىتواند خود را به پرتگاهها بیفکند و دست به هر ندانم کارى بزند و یا مرتکب هر گونه گناهى که مستوجب مجازات و عذاب است بشود و باز انتظار داشته باشد که خدا و ماموران او، حافظ وى باشند، اضافه مىکند که: "خداوند سرنوشت هیچ قوم و ملتى را تغییر نمىدهد، مگر اینکه آنها تغییراتى در خود ایجاد کنند؛ إِنَّ اللَّهَ لا یُغَیِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتَّى یُغَیِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ"
و باز براى اینکه این اشتباه پیش نیاید که با وجود ماموران الهى که عهده دار حفظ انسان هستند، مساله مجازات و بلاهاى الهى چه معنى دارد، در پایان آیه اضافه مىکند که "هر گاه خداوند به قوم و جمعیتى اراده سوء و بدى کند، هیچ راه دفاع و بازگشت ندارد؛ وَ إِذا أَرادَ اللَّهُ بِقَوْمٍ سُوْءاً فَلا مَرَدَّ لَهُ"
"و هیچ کس غیر خدا نمىتواند والى و ناصر و یاور آنها باشد؛ وَ ما لَهُمْ مِنْ دُونِهِ مِنْ والٍ"
به همین دلیل هنگامى که فرمان خدا به عذاب و مجازات یا نابودى قوم و ملتى صادر شود، حافظان و نگهبانان دور مىشوند و انسان را تسلیم حوادث مىکنند!
نکتههایی پیرامون آیه
1- معقبات چیست؟
" معقبات" چنان که طبرسى در مجمع البیان و بعضى دیگر از مفسران بزرگ گفتهاند، جمع "معقبه" است و آن هم به نوبه خود جمع "معقب" مىباشد و به معنى گروهى است که پى در پى و به طور متناوب به دنبال کارى مىروند.
ظاهر این آیه آن است که خداوند به گروهى از فرشتگان، ماموریت داده که در شب و روز، به طور متناوب به سراغ انسان بیایند و از پیش رو و پشت سر، نگاهبان و حافظ او باشند.
بدون تردید انسان در زندگى خود در معرض آفات و بلاهاى زیادى است؛ حوادثى از درون و برون، انواع بیماریها، میکروبها، انواع حادثهها و خطراتى که از زمین و آسمان مىجوشد، انسان را احاطه کردهاند، مخصوصا به هنگام کودکى که آگاهى انسان از اوضاع اطراف خود بسیار ناچیز است و هیچ گونه تجربهاى ندارد؛ در هر گامى خطرى در کمین او نشسته است و گاه انسان تعجب مىکند که کودک چگونه از لابلاى این همه حوادث جان به سلامت مىبرد و بزرگ مىشود، مخصوصاً در خانوادههایى که پدران و مادران چندان آگاهى از مسائل ندارند و یا امکاناتى در اختیار آنها نیست؛ مانند کودکانى که در روستاها بزرگ مىشوند و در میان انبوه محرومیتها، عوامل بیمارى و خطرات قرار دارند.
اگر به راستى در این مسائل بیندیشیم، احساس مىکنیم که نیروى محافظى هست که ما را در برابر حوادث حفظ مىکند و همچون سپرى از پیش رو و پشت سر محافظ و نگهدار ما است.
در بسیارى از مواقع، حوادث خطرناک براى انسان پیش مىآید و او معجزهآسا از آنها رهایى مىیابد؛ به طورى که احساس مىکند همه اینها تصادف نیست؛ بلکه نیروى محافظى از او نگهبانى مىکند.
در روایات متعددى که از پیشوایان اسلام نقل شده نیز روى این تاکید شده است؛ از جمله در روایتى از امام باقر علیهالسلام مىخوانیم که در تفسیر آیه فوق فرمود: «به فرمان خدا انسان را حفظ مىکند از اینکه در چاهى سقوط کند یا دیوارى بر او بیفتد یا حادثه دیگرى براى او پیش بیاید، تا زمانى که مقدرات حتمى فرا رسد؛ در این هنگام آنها کنار مىروند و او را تسلیم حوادث مىکنند، آنها دو فرشتهاند که انسان را در شب حفظ مىکنند و دو فرشتهاند که در روز که به طور متناوب به این وظیفه مىپردازند.»
در حدیثى دیگر از امام صادق علیهالسلام مىخوانیم: «هیچ بندهاى نیست مگر اینکه دو فرشته با او هستند و او را محافظت مىکنند، اما هنگامى که فرمان قطعى خداوند فرا رسد، او را تسلیم حوادث مىکنند.»
در نهج البلاغه نیز مىخوانیم که امیر مؤمنان على علیهالسلام فرمود: «با هر انسانى دو فرشته است که او را حفظ مىکنند، اما هنگامى که مقدرات حتمى فرا رسد او را رها مىسازند.»
همچنین در خطبه اول نهج البلاغه در توصیف فرشتگان و گروههاى مختلف آنها مىخوانیم: «و منهم الحفظةُ لعباده؛گروهى از آنها حافظان بندگان اویند.»
البته عدم آگاهى از وجود این فرشتگان از طریق حس یا از طریق علوم و دانشهاى طبیعى هرگز نمىتواند دلیل بر نفى آنها باشد؛ چرا که این منحصر به مورد بحث ما نیست. قرآن مجید و همچنین مذاهب دیگر خبر از امور فراوانى که ما وراء حس انسان است، دادهاند که بشر از طرق عادى نمىتواند از آنها آگاهى یابد.
از این گذشته، همان گونه که گفته شد، ما در زندگى روزانه خود، نشانههاى واضحى از وجود چنین نیروى محافظى مىبینیم و احساس مىکنیم که در برابر بسیارى از حوادث مرگبار به طور اعجاز آمیزى نجات مىیابیم که تفسیر و توجیه همه آنها از طریق عادى و یا حمل بر تصادف مشکل است.
2- همیشه تغییرات از خود ما است!(یک قانون کلى)
جمله "إِنَّ اللَّهَ لا یُغَیِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتَّى یُغَیِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ" که در دو مورد از قرآن با تفاوت مختصرى آمده است، یک قانون کلى و عمومى را بیان مىکند؛ قانونى سرنوشتساز و حرکت آفرین و هشدار دهنده! این قانون که یکى از پایههاى اساسى جهان بینى و جامعهشناسى در اسلام است، به ما مىگوید مقدرات شما قبل از هر چیز و هر کس در دست خود شما است و هر گونه تغییر و دگرگونى در خوشبختى و بدبختى اقوام در درجه اول به خود آنها بازگشت مىکند. شانس، طالع، اقبال، تصادف، تاثیر اوضاع فلکى و مانند اینها، هیچ کدام پایه ندارد؛ آن چه اساس و پایه است، این است که ملتى خود بخواهد سربلند، سرفرازع پیروز و پیشرو باشد و یا به عکس، خودش تن به ذلت و زبونى و شکست دهد؛ حتى لطف خداوند، یا مجازات او، بىمقدمه، دامان هیچ ملتى را نخواهد گرفت؛ بلکه این اراده و خواست ملتها و تغییرات درونى آنهاست که آنها را مستحق لطف یا مستوجب عذاب خدا مىسازد.
به تعبیر دیگر: این اصل قرآنى که یکى از مهمترین برنامههاى اجتماعى اسلام را بیان مىکند، به ما مىگوید هر گونه تغییرات برونى متکى به تغییرات درونى ملتها و اقوام است و هر گونه پیروزى و شکستى که به قومى رسید، از همین جا سرچشمه مىگیرد؛ بنابراین آنها که همیشه براى تبرئه خویش به دنبال "عوامل برونى" مىگردند و قدرتهاى سلطهگر و استعمار کننده را همواره عامل بدبختى خود مىشمارند، سخت در اشتباهند؛ چرا که اگر این قدرتهاى جهنمى، پایگاهى در درون یک جامعه نداشته باشند، کارى از آنان ساخته نیست.
مهم آن است که پایگاههاى سلطهگران و استعمار کنندگان و جباران را در درون جامعه خود در هم بکوبیم، تا آنها هیچ گونه راهى براى نفوذ نداشته باشند.
آنها به منزله شیطانند و مىدانیم شیطان به گفته قرآن بر کسانى که عباد اللَّه مخلصین هستند، راه ندارد. او تنها بر کسانى چیره مىشود که پایگاهى در درون وجود خود براى شیطان ساختهاند. تفسیر نمونه/ج10/ذیل آیه 11سوره رعد
علی علیهالسلام میفرماید: به خدا قسم، رفاه و خوشی از امتی زایل نمیشود، مگر به واسطه کردار زشتی که انجام دادند؛ زیرا خداوند به بندگان ستم نمیکند. نهج البلاغه/خطبه 178
در جای دیگر میفرماید: از گناهان اجتناب کنید که هیچ بلا و کمبود روزی نیست، مگر به واسطه گناه کردن؛ حتی خراش بدن و زمین خوردن و مصیبت دیدن. خداوند میفرماید: «وَ ما أَصابَکُمْ مِنْ مُصیبَةٍ فَبِما کَسَبَتْ أَیْدیکُم؛ هر مصیبتی که به شما میرسد نتیجه و اعمال خود شماست.» خصال صدوق/ج2/ص616
از امام صادق علیهالسلام نقل شده است که انسان گناهی میکند و از نماز شب محروم میگردد؛ تأثیر عمل شر در صاحبش از تأثیر چاقو بر گوشت سریعتر است. محاسن برقی/ج1/ص 115
امام رضا علیهالسلام میفرماید: هر زمان بندگان گناهان تازهای که قبلا انجام نمیدادند مرتکب شوند، خداوند بلاهای ناشناختهای بر آنها مسلط میکند. کافی/ ج2/ص275
و الحمدلله رب العالمین
/999/702/ر
ارسال نظرات