نظریه اسلامی پیشرفت ورزی
به گزارش سرویس پیشخوان خبرگزاری رسا، اسلام، انسان را موجودی همواره در حال سیر و صیرورت میبیند. انسان موجودی است پیوسته در حال شدن که همواره از قوه به فعلیت در حرکت است و به مفهوم عادی آن فاصله از مبدأ صفر انسانی تا نقطه صد انسانی بینهایت است.
آنقدر پیش روی انسان گشوده است و میتواند تکامل پیدا کند و تعالی بیابد که میتوان گفت یک راه بینهایت مقابل اوست؛ خلافت الهی، نمود یک بود است. یک واقعیت است به نام عبودیت الهی؛ چون اسلام، انسان را اینگونه میبیند و او را برخوردار از فطرت الهی میداند و چون انتصاب به ساحت الهی دارد و هر آنچه به خداوند متعال منسوب باشد، بینهایت است، از این جهت انسان در یک بستر بینهایت حرکت میکند.
«پیشرفت» نه «توسعه»
حرکت از هر نقطهای از حالت قوه و فعلیت در استعدادهای فطری» را میتوانیم به «پیشرفت» تعبیر کنیم.
جامعهشناسان در تعاریفی که راجع به «توسعه» داشتهاند، گفتهاند «حرکت از وضع موجود به وضع مطلوب» است. این تعریف مبهم است. وضع موجود چیست؟ وضع مطلوب کدام است؟ مطلوبیت چیست؟ ملاک مطلوبیت چیست؟ هیچ آگاهی و اطلاع ماهوی راجع به توسعه ارائه نمیکند. اما به هر حال کلمه پیشرفت حکایت از رو به جلو حرکت کردن دارد؛ برخلاف کلمه توسعه که حاکی از این نیست. میتوانیم پیشرفت را عبارت بدانیم از «حرکت پیوسته و پویا در جهت کمال که منتهی شود به فعلیت یافتن استعدادهای فطری انسان از رهگذر کشف مشیت تکوینی و تشریعی الهی و التزام و اعتقاد به آنها.»
بنا بر این تعریف ما از پیشرفت اسلامی، کشف مشیت تکوینی خدا، یعنی اینکه خدا در هستی چه چیزی را خواسته است. ما در این تعریف، «بستر» را عبارت دانستیم از شئون گوناگون حیات انسانی که اطلاق دارد؛ هم شئون فردی را شامل میشود و هم شئون اجتماعی، اقتصاد، مدیریت، معنویت و مادیت را.
روش الگوی پیشرفت
راجع به روش الگوی پیشرفت، آنچه به عنوان پیشرفت عرض میکنیم، «فهم و عملی شدن دین» است. پیشرفت چیزی جز تحقق دین نیست. آنگاه که دین خوب فهم شود و خوب تحقق پیدا کند، پیشرفت اتفاق میافتد؛ لذا میتوانیم بگوییم همین روش اجتهادی که در حوزههای علمیه رایج است، هم برای کشف مقوله پیشرفت و تهیه نظریه پیشرفتورزی و هم برای تهیه الگوی ایرانی - اسلامی پیشرفت مناسب است، منتها علیرغم اینکه اصول فقه در خدمت اجتهاد است، باید خودِ این اصول فقه، بازنگری شده و توسعه و تکامل پیدا کند.
رهبر معظم انقلاب منظومهای از مفاهیم و مباحث در ذهنشان وجود دارد که حسب شرایط آنها را مطرح میکنند. به عبارت دیگر، مجموعه بحثهایی که ایشان مطرح میکنند، مانند بحث تحول علوم انسانی، اسلامی شدن دانشگاهها یا مقوله تهاجم فرهنگی و مواجهه با آن، مسئله الگوی پیشرفت ایرانی ـ اسلامی، مسئله عدالت، مسئله سبک زندگی، همه اجزای یک منظومه است و جدای از هم نیستند. برخی جزو دیگری، برخی مکمل دیگری و برخی نتیجه و نماد دیگری است. اینها کاملاً با یکدیگر مرتبطاند.
بدون اینکه ما علوم انسانی را متحول کنیم و علوم انسانی اسلامی تأسیس شود، بحث از طراحی الگوی ایرانی ـ اسلامی پیشرفت معنادار نیست؛ چون عرصه پیشرفت، عرصهای از حیات آدمی است که با علوم انسانی اداره میشود. اگر علوم انسانی اسلامی وجود نداشته باشد، مقوله پیشرفت و عناصر پیشرفت نمیتواند تحقق پیدا کند. مگر میشود با علوم انسانی سکولار یا غربی، الگوی دینی و بومی طراحی کرد؟!
دو نکته اساسی
بحثم راجع به پیشرفتورزی اسلامی است، نه الگوی پیشرفت. در اینجا دو نکته وجود دارد؛ یکی انسان (به شکلی که توضیح دادیم)، پیشرفتورز و تکاملخواه است و اگر از فطرتش فاصله نگیرد، پیوسته در حال صیرورت است؛ این یعنی پیشرفتورزی. دوم، الگوی پیشرفت عبارت است از اینکه این پیشرفت و پیشرفتورزی را با ظروف اجتماعی، تاریخی، فرهنگی، اقلیمی و واقعیتهای موجود منقطهای و قوم و قبیلهای تطبیق دهیم. آنگاه که برای کشور ایران (با توجه به اساس پیشرفتورزی اسلامی)، مدلهای اجرایی تهیه کردیم که بتواند عملی بشود و تحقق پیدا کند، الگو ارائه دادهایم.
ما باید از دو نقطه شروع کنیم: 1. مبانی و زیرساختها را دقیقاً کشف و طرح کنیم و 2. منطقِ روشمان را روشن کنیم. به هر حال منطق و روششناسی که از دل آن توسعه غربی برآمده، با منطقی که ما باید از آن استفاده کنیم، متفاوت است. ضمنا الگوی پیشرفت هم یکبار برای همیشه تهیه نمیشود بلکه پیوسته در حال تطور هست؛ چون شرایط در حال تغییر است و پیوسته حیات انسان، تحول پیدا میکند. رهبر معظم انقلاب در جلسات عمومی و در دیدار با اعضای مرکز الگوی پیشرفت، این را صراحتاً گفتهاند که اولاً این کار کوتاهمدت نیست، ثانیاً کاری نیست که باید الان متن آن تهیه شود و برای یکبار و همیشه همان را اجرا کنیم بلکه همیشه باید بازنویسی، تهیه و تجدید شود و تکامل پیدا کند.
نسبت «پیشرفت» با «علوم انسانی»
آنچه عرض کردیم، تعریف پیشرفت اسلامی بود اما پیشرفت ایرانی را هنوز تعریف نکردهایم. اینها مبتنی بر علوم انسانی است. هرگونه نظریهای در علوم انسانی داشته باشیم، در این تلقی و تعریف ما تأثیر میگذارد. مثلاً در انسانشناسی (که میشود گفت مبدأ یا مادر علوم انسانی است)، از نظر ما وقتی انسان را فطرتمند بدانیم، درست درمیآید. بنابراین در انسانشناسی تا زمانیکه به نظریه فطرتمندی انسان دست پیدا نکنیم، در نظریههای دیگرمان فطرتنمونی را نمیتوانیم مطرح کنیم. در حقیقت میشود گفت مقوله پیشرفت و مطالعات پیشرفتی و «پیشرفتپژوهی»، مبتنی بر نظریههایی است که در علوم انسانی داریم. از طرف دیگر، خودِ تأسیس و توسعه علوم انسانی جزیی از پیشرفت است و وقتی علوم انسانیِ دینیِ جدید و تئوریهای نوینی را در این حوزه ارائه کنیم، پیشرفت میکنیم./998/د101/ب6
منبع: ماهنامه معارف