۰۵ آبان ۱۳۹۴ - ۰۷:۰۱
کد خبر: ۲۹۷۹۸۸

دشمن زدگی برخی مسؤولان خلاف مکتب عاشورا و روحیه جمعی ملت ایران است

خبرگزاری رسا ـ دولت در موقعیت متناقضی قرار گرفته است. اصالتا باید کانون صیانت از منافع ملی و خط مقدم دفاع باشد و در عین حال یکی از مراکز اصلی در حوزه آسیب‌پذیری و نفوذ تلقی می‌شود، از این‌رو دشمن‌زدگی به هر دلیل و با هر توجیهی که باشد، برای یک ملت و دولت در معرض تهدید، مصیبت‌بار است.
آمريکا

به گزارش سرویس خبرگزاری رسا، دولت در موقعیت متناقضی قرار گرفته است. اصالتاً باید کانون صیانت از منافع ملی و خط مقدم دفاع باشد و در عین حال یکی از مراکز اصلی در حوزه آسیب‌پذیری و نفوذ تلقی می‌شود. میان آنچه دولت باید باشد با آنچه هست فاصله‌هایی دیده می‌شود که طبیعتاً به خاستگاه، چیدمان و ترکیب، ظرفیت و قابلیت دولت و میزان ژرف‌اندیشی و اعتماد به نفس و استقلال فکری و انسجام و اهتمام آن باز می‌گردد. توقعاتی از هر دولت از جمله دولت یازدهم وجود دارد که متأسفانه برخی واقعیت‌ها، برآورده شدن آن انتظارات را به چالش می‌کشد. به عنوان مثال وقتی می‌شنویم فلان مدعی اصلاح‌طلبی (عضو شورای شهر اول تهران) دولت را «رحم اجاره‌ای اصلاح‌طلبان» می‌نامد یا آن دیگری (وزیر کشور دولت اصلاحات) از آقای روحانی به عنوان «کاتالیزور» اصلاحات یاد می‌کند و یا طیفی از این آدم‌ها با صراحت می‌گویند «دولت فاقد گفتمان و عقبه مستقل اجتماعی است و هر چه از گفتمان و پایگاه اجتماعی دارد مدیون ماست»، اما در مقابل این جریان پردازش افکار عمومی چیزی جز انفعال و سکوت و تسلیم دیده نمی‌شود، آن گاه این سؤال پیش می‌آید که برخی اجزای دولت چه قدر خود را مستقل و محترم و دارای عزت می‌شناسند تا بتوانند در قواره‌های عزت و شخصیت ملی ظاهر شوند؟

 

طبعا پاسخ سؤال بعدی سخت‌تر می‌شود مبنی بر اینکه وقتی دولت نتواند نسبت خود را با چهار تا و نصفی عنصر ورشکسته اما پرروی سیاسی معلوم کند و نوعی احساس بدهکاری دیده می‌شود، به طریق اولی چگونه می‌تواند در برابر بیگانگان -از آل سعود پیزوری تا آمریکا و استکبار غرب- سینه سپر کند؟ این یک واقعیت رنج‌آور است که اعضای غیرتمند دولت و حامیان صادق و دلسوز آن باید برایش چاره‌ای بیاندیشند. اگر نه همین می‌شود که وزیر خارجه آلمان را با آن استقبال و مراسم کم سابقه در تهران تحویل بگیرند و نشست مقدماتی خلق‌الساعه برای «کنفرانس مونیخ» ترتیب دهند و فرش قرمز برای وی در دانشگاه تهران پهن کنند اما همین وزیر سر به زیر نزد صهیونیست‌ها، در همان نشست خواستار احترام ایران به رژیم صهیونیستی شود و 2 روز بعد که به ریاض سفر کرد به پاسداشت همه آن سرویس دادن‌های نابه‌جا، خلیج فارس را «خلیج عربی» بخواند!

 

آیا از همین نمونه‌های زبان‌درازی کوتوله‌هایی نظیر عادل الجبیر و والتراشتاین نمی‌توان سرنوشت عملکرد دولت و وزارت خارجه درباره برجام را حدس زد؟ آیا عجیب نیست که طرف غربی، برجام را مبتنی بر بی‌اعتمادی و مقدمه جمع کردن بخش مهمی از زیرساخت هسته‌ای ایران بخواند اما این طرف، کسانی همین توافق را مسیر آشتی‌کنان با آمریکا و مدل قابل توسعه برای شراکت‌های بیشتر از جمله درباره مسائل مهم منطقه نظیر سوریه و گشایش سفارت شیطان بزرگ بنامند؟! معلوم نیست مخاطب باید از صداقت نهفته در کلمات یک مقام دولتی خوشحال باشد یا غمگین، که می‌گوید «تمام تلاش خود را می‌کنیم که خدای ناکرده فریب طرف مقابل را نخوریم»! معلوم نیست باید از صداقت نهفته در نامه 4 وزیر به رئیس جمهور که هشدار می‌دهند بی‌تدبیری‌های اقتصادی دولت، در حال نابود کردن آثار روانی توافق هسته‌ای است، چه احساسی پیدا کرد و درباره واکنش مشاور ارشد رئیس جمهور (ترکان) به همین نامه مبنی بر اینکه 4 وزیر دنبال «رانت» و «پول مفت» بوده‌اند، چه قضاوتی باید داشت. آیا اینکه از هر گوشه دولت، صدایی ناهمخوان با دیگری بلند است و برنامه‌ای غیر از برجام کذایی که این اجزا را هماهنگ کند دیده نمی‌شود، دغدغه برانگیز نیست و مخاطب عام را وادار نمی‌کند نسبت به روند دولت در حوزه صیانت از منافع ملی نگران باشد؟! آیا بار کردن تمام تکالیف مدیریتی بر دوش فرافکنی و بهانه‌جویی و مسئولیت ناپذیری، می‌تواند کمترین دستاوردی در حوزه کفایت و کارآمدی و اقتدار و پیشرفت ملی داشته باشد؟

 

ماجرای مذاکرات و توافق موسوم به برجام- با هر قضاوتی که نسبت به آن بشود- عبرت‌ها و درس‌ها و هشدارهای مهمی با خود به همراه دارد. یکی از مهم‌ترین نتایج این آزمون، واقعی شدن ظرفیتی از بدفهمی و سوء برداشت نسبت به خود و حریف است. اینجا یکی از بزنگاه‌های مهم نفوذ است. دو طیف، یکی از سر خطا و دیگری به عنوان خط برنامه‌ریزی شده - ندانسته یا از سر تعمد- به انحطاط و ابتذال شعور عمومی دامن می‌زنند و از تضارب این دو خط، عملاً تحریف و تحمیق و تحقیر و خودکم‌بینی و انفعال و «ما نمی‌توانیم» سر برمی‌آورد. وقتی یک مدیر یامشاور ارشد اشتباهی، به هر انگیزه‌ای می‌گوید «ما فقط در حوزه آب گوشت بزباش و قرمه‌سبزی، برتری تکنولوژیکی داریم»، «باید مدیر از خارج وارد کنیم»، «آمریکا ظرف 5 دقیقه می‌تواند تمام ظرفیت دفاعی ما را نابود کند» و...، پارسنگ که نه، وزنه‌های سنگینی را در کفه ترازوی دشمن می‌گذارد؛ هم او را جسورتر می‌کند و هم بر طلبکاری‌اش پای میز مذاکره می‌افزاید. وقتی یک مدیر ارشد دولتی یا غیردولتی برای متنی پر از آسیب و منفذ و پر خلل و فرج نام «فتح‌الفتوح» یا «پیروزی بزرگ‌تر از فتح خرمشهر» اطلاق می‌کند یا مثلاً در همایش «روز ملی روستا »می‌گوید «این توافق، در 100 سال اخیر بی‌سابقه است»، طبیعتا «تلقین» حریف پسند را به عنوان یک «تلقی» قابل اعتماد (خودی) به افکار عمومی پمپاژ می‌کند و ادامه‌اش همین می‌شود که در قبال زیاده‌خواهی و زورگویی و خباثت و بدعهدی دشمن بگویند «حق و حد ما همین بود» و تازه باید ممنون معتدل‌ها (پلیس خوب‌های) آمریکا در برابر تندروها و پلیس بدهایشان هم باشیم!

 

مکتب عاشورا و قیام کربلا، گرانیگاه و عمود قائم نهضت ملت ما برای آزاد شدن از بند بردگی طاغوت‌هاو مستکبران عالم- استقلال و عزت ملی- است. تحریف و مغالطه یا بد تفسیر و توجیه کردن این قیام برای مثلاً توجیه رویکرد پرابهام دولت در نسبت با شیطان بزرگ و دیگر مستکبران عالم، زدن به ریشه و اصل انقلاب و جمهوری اسلامی است و نه فقط توجیه انفعال مقابل استکبار در فلان مسئله خاص. این که گفته شود «درس داستان کربلا، مذاکره بود»، «امام حسین(ع) هم با عمر سعد مذاکره کرد و دست داد» و یا «دولت در مذاکرات هسته‌ای از تاکتیک امام حسین(ع) بهره جست»، دادن آدرس غلط به افکار عمومی و تحریف میزان و فرقان الهی عاشوراست. کدام ناظر بیطرفی حتی اگر محبتی به امام حسین علیه‌السلام نداشته باشد، می‌پذیرد که شعارها و مرام آن حضرت، مرام معامله و شراکت با یزید بود چنان که برخی می‌گویند مدل برجام را باید به سایر حوزه‌های مشترک همکاری و شراکت و تعامل در سیاست خارجی و مسائل منطقه‌ای - مشخصا با آمریکا -گسترش داد؟!

 

همه آنهایی که در یکی دو سال گذشته به ویژه هفته اخیر جهد بلیغ کردند تا اشتیاق مذاکره با آمریکا و تداوم آن را با داستان کربلا گره بزنند، یک‌بار این شعارهای راهبردی را که امام حسین(ع) پای آنها ایستاد مرور کنند و سپس بگویند که اعتماد و حسن‌ظن به شیطان بزرگ انفعال در برابر او چه نسبتی جز تنافر و تناقض با این شعارها دارد؛

 

 «الا و ان الدعی ابن الدعی قد رکزنی بین اثنین بین السلّهْ و الذّلهْ و هیهات منّاالذّله ...». «الموت اولی من رکوب العار...». «انّی لا اری الموت الا سعادهْ و الحیاهْ مع‌الظالمین الا برما». «والله لو لم یکن ملجأ و لامأوی لما بایعتُ یزید بن معاویه». «لا اعطیکم بیدی اعطاء الذلیل و لا اقرّ اقرار (افرّ فرار) العبید». آیا ترجمه امروزی «الدّعی ابن الدّعی» -زنازاده پسرزنازاده- می‌شود «کدخدای مؤدب و معتدل» که می‌شود با او توسعه همکاری و شراکت داد؟! (و البته که سهم کدخدا با رعیت اصلا قابل قیاس نیست و رعیت می‌شود صدقه خور ارباب!). شما را به خدا با هزار من سریش می‌توان نرمش یکطرفه و حسن ظن بی‌حساب به مستکبران را به ماجرای عاشورا یا حتی صلح عزتمندانه امام حسن علیه‌السلام - در نهایت تنهایی و بی‌یاوری - چسباند؟ آیا امام حسن علیه‌السلام در همان دوران غربت پس از صلح، هرگز زبان برنده و صریح را درباره معاویه و اطرافیانش (عمر و عاص و دیگران) در غلاف کرد و در آن رویارویی و بحث معروف رسوایشان نکرد؟! اینکه به ما اهانت و اتهام روا دارند یا طلبکارانه سخن بگویند و دولتمردانی بگویند برای مصرف داخلی خودشان است، اقتدا به سیره امام حسن است یا امام حسین (علیهما السلام)؟!

 

این روحیه، خلاف روحیه جمعی ملت ایران است که در مکتب اهل بیت(ع) و بر محور شجاعت و عزت و دشمن‌شناسی و بصیرت و غیرت و حکمت پرورش یافته است. خطر چنین روحیه‌ای به مراتب بیشتر از امتیازهایی است که مثلا به واسطه برجام ممکن است به دشمن بدهیم. مسائل مهم‌تر از برجام اینهاست. «دشمن‌زدگی» به هر دلیل و با هر توجیهی که باشد، برای یک ملت و دولت در معرض تهدید، مصیبت‌بار است. احساس صمیمیت با دشمن - چنان که در برخی گفتارها یا رفتارهای نا به جای دیپلماتیک به دفعات دیده شد- یا احساس ابهت و جبروت در دشمن یا رعب و خود کم‌بینی و تلقی یا تلقین اینکه هر چه قدر عقب بنشینیم و امتیاز بدهیم، طبیعی است چون حد و حق ما همین پایین دستی است، دقیقا خلاف مصلحت عالیه یک ملت است، چه سیاستمداری بخواهد با دشمن بجنگد و چه مذاکره و صلح کند. در حقیقت صاحبان چنین تلقی‌هایی نه تنها رزمندگان مقاومی برای امنیت و منافع ملی نیستند، بلکه حتی مذاکره‌کنندگان و معامله‌کنندگان و صلح‌کنندگان شایسته‌ای هم نیستند.

 

اصلا لازم نیست کسی حقوق خوانده یا دیپلمات باشد تا بفهمد «همزمانی» تعهدات در کنار «توازن» و برگشت‌پذیری و ضمانت اجرا و تضمین قرارداد، یک اصل کاملا بدیهی حتی در معامله میان دو فرد عوام و بی‌سواد است. با این وصف چه اتفاقی می‌افتد که تیم ایرانی می‌پذیرد تعهدات چند لایه و متعدد خود را قبل از روز اجرای توافق انجام دهد و پس از آن تازه «روز اجرا» برسد تا مثلا حریف، تعلیق بخشی از تحریم‌ها را به اجرا بگذارد؛ آن هم با این استخوان‌لای زخم که تحریم‌ها- برخلاف تعهدات برگشت‌ناپذیر ما- به سرعت چکاندن یک ماشه، برگشت‌پذیر باشد و با کمترین شکایت و بهانه‌ای، الزاما باید برای ادامه تعلیق تحریم‌ها، نظر مساعد هر 8 عضو کمیسیون مشترک جلب شود؟! آیا به این معنا - و به انواع قرائن - توافق موسوم به برجام، عبرت‌آموز نیست؟ و اگر انواعی از این ایرادها و آسیب‌های بزرگ در جای جای آن- مانند یک میدان مین- تعبیه شده، نباید نخبگان و صاحب‌نظران ما نگران ابهام‌ها و ضعف‌های ساختاری و خسارت‌های بزرگ محتمل در مسیر اجرای برجام و تبعات آن باشند؟

 

دولت در ابعاد «استقلال سیاسی- فکری»، «تحلیلی- رویکردی»، «نحوه تعامل با دوستان و دشمنان» و «قضاوت کلان نسبت به خود و بیگانه» دچار آسیب‌ها و خطاهای متعددی است. این آسیب‌ها و رخنه‌ها باید برطرف شود، چه به همت اعضای مومن و غیور دولت، چه با مطالبه صاحب‌‌نظران و نخبگان و کارشناسانی که دل‌مشغولی‌های انقلابی یا حتی صرفا ملی دارند. اگر انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی مبتنی بر بسیج همیشگی نیروها و ظرفیت‌هاست، اولویت بسیج ملی بستن این آسیب‌ها و روزنه‌های فرهنگی، سیاسی، مدیریتی، اقتصادی و امنیتی است. البته باید میان «خطا و بدفهمی» و «خط نفوذ و تحریف و تحقیر»، مرز پررنگی ترسیم کرد تا ظرفیت خودی در خدمت دشمن قرار نگیرد./998/د12/س

منبع: روزنامه کیهان

ارسال نظرات