۰۶ شهريور ۱۳۹۵ - ۰۸:۳۶
کد خبر: ۴۴۶۲۲۷
در قم برگزار شد؛

گردهمایی دبیران و دانش‌آموختگان مدرسه راهنمایی علامه طباطبایی دهه 60

جمعی از دبیران و دانش آموختگان مدرسه راهنمایی علامه طباطبایی دهه شصت در مراسمی گرد هم آمده و یاد و خاطره دوران نوجوانی خود را زنده کردند.
گردهمایی صمیمانه دبیران و دانش آموختگان مدرسه راهنمایی علامه طباطبایی در قم گردهمایی صمیمانه دبیران و دانش آموختگان مدرسه راهنمایی علامه طباطبایی در قم گردهمایی صمیمانه دبیران و دانش آموختگان مدرسه راهنمایی علامه طباطبایی در قم

به گزارش خبرنگار خبرگزاری رسا، گردهمایی صمیمی دبیران و دانش آموختگان مدرسه راهنمایی علامه طباطبایی دهه شصت عصر روز جمعه در سالن همایش های پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی قم برگزار شد.

در این گردهمایی سه ساعته جمع کثیری از دانش آموزان دهه شصت مدرسه علامه طباطبایی قم به همراه جمعی از دبیران و معلمان این مدرسه حضور داشتند که برخی از آنان بعد از سی سال یکدیگر را ملاقات کرده و از احوال هم جویا شدند.

مدرسه راهنمایی علامه طباطبایی بیش از 20 شهید بزرگوار تقدیم انقلاب اسلامی کرده که خانواده جمعی از این شهدا در این مراسم صمیمی حضور داشتند؛ از دیگر نکات قابل توجه در این مراسم تزیین فضای سالن جلسه به عکس های قدیمی شاگردان و معلمان این مدرسه در اردوها و به ویژه جبهه های جنگ بود.

در ادامه این مراسم و پس از قرائت قرآن و پخش کلیپ هایی؛ مرتضی کریمی نیا یکی از شاگردان این مدرسه که امروز به عنوان دکتر کریمی نیا پژوهشگر در حوزۀ مطالعات قرآنی غربیان مرکز پژوهشی میراث مکتوب شناخته می شود به ایراد سخن پرداخت.

وی گفت: به شکر خدا ما امروز در کشوری امن قرار داریم و باید دست استادان و مربیان و معلمان را ببوسیم؛ ما امروز خوشحالی کودکی خودمان را در دوران بزرگسالی کتمان نمی کنیم و این گونه جلسات فرصتی برای همفکری و دوستی های جدیدتر قرار داده شده است.

 

یاد شهیدان از اذهان پاک نمی شود

این پژوهشگر قرآنی با بیان این که امروز قدوم پدران و مادران شهدای بزرگوار عطر و بوی خاصی به مجلس بخشیده است، اظهار داشت: هیچگاه یاد شهیدان بزرگواری که با خون خود این انقلاب را به ثمر رساندند از ذهن ما بیرون نمی رود و ما همواره با یاد آنها لحظات زندگی را پشت سر می گذاریم.

کریمی نیا افزود: ما شاگردان در این مدرسه هرکدام پس از فارغ التحصیلی به جایی رفتیم، برخی به دبیرستان، برخی به حوزه علمیه، برخی در بازار کار مشغول به حرفه آموزی شدند و حوادث روزگار به گونه ای رقم خورد که ما را از هم دور کرد و شاید به ظاهر خاطرات کمرنگ شده باشد، ولی کلاس های درس، صبحگاه ها، کارنامه های قبولی و مردودی، برنامه تئاتر و سرود و مسابقات دهه فجر و البته اندکی چاشنی تنبیه های مختصر در ذهنمان هست و خاطرات آن روز و شیرینی آنها فراموش نمی شود.

چگونگی برگزاری گردهمایی

وی با بیان این که گاهی برای نزدیک شدن دل به یکدیگر نیاز به یک تلنگر وجود دارد، ابراز داشت: یکی از این تلنگرها همین گردهمایی است که ایده این برنامه در تابستان گذشته به ذهن ما خطور کرد؛ چند نفر از دوستان 10 یا پانزده نفره دور هم جمع می شدیم و ارتباط های خانوادگی برقرار و خاطرات گذشته را با هم مرور کردیم و در ادامه صفحه مجازی در شبکه های مجازی ساختیم و یاد تک تک استادان و هم شاگردی ها را زنده کردیمو

این شاگرد قدیمی مدرسه علامه طباطبایی ادامه داد: از حدود چندماه پیش این جمع را کامل تر کنیم و برنامه ریزی برای برگزاری گردهمایی در شهریور با حضور استادان و مربیان و هم شاگردی هایی که از دست داده بودیم صورت دادیم تا به هم برسیم و تجربیات جدید را با هم در میان بگذاریم.

در ادامه این مراسم از حاج حسین عزتی یکی از قدیمی ترین معلمان این مدرسه که برخی از معلمان آن روز نیز شاگرد وی بودند دعوت شد تا پشت ترییون بیاید؛ آقای عزتی که در اول کمی از این کار امتناع می کرد با اصرار دوستان بالا آمده و تشکری از دوستان برگزار کننده این مراسم کرد و در جای خود قرار گرفت.

 

خاطراتی جالب از یک معلم قدیمی مدرسه

در ادامه آقای شکراللهی که خود معلم زبان انگلیسی دهه شصت در این مدرسه بوده است با تمجید از معلم خود آقای حاج حسین عزتی ابراز داشت: بنده هنوز در خاطر دارم ایشان قواعد درس ریاضی را چه مقدار زیبا توضیح دادند که هنوز بخشی از آنها را به یاد دارم.

این معلم قدیمی مدرسه علامه طباطبایی با بیان این که این جمع شدن های دوباره دور هم که با اهتمام دوستان شکل گرفته جای تشکر و قدردانی دارد به خاطره گویی در این مراسم پرداخت و ابراز داشت: پسر برادر من در بانک کشاورزی میدان جهاد قم مشغول عملیاتی بانکی بود که فردی به او می گوید آیا شما با این آقای شکراللهی که معلم زبان انگلیسی بود نسبتی دارید؟ او می گوید: بله ایشان عموی من هستند.

وی افزود: پسر برادر من ساعت 2:30 بعد از ظهر زنگ زد و گفت آقایی از شاگردان قدیم می خواهد با شما صحبت کند و می گوید من فتوت هستم، بنده سؤال کردم فتوت بداغی، او گفت: بله چقدر عجیب است که از آن دوران شما هنوز پسوند نام خانوادگی مرا هم بلد هستید؛ من گفتم شاگردان به سه دلیل در ذهن انسان می ماند؛ یا خیلی زرنگ هستند، یا شیطان و یا تنبل...

آقای شکراللهی با اشاره به خاطره دیگری ابراز داشت: بنده چند وقت پیش جلوی حرم مطهر می رفتم که به یکباره دیدم فرد دوچرخه سواری دو، سه متر زود تر از این که به من برسد دوچرخه خود رها کرد و شروع کرد دست مرا ببوسد؛ من دست خودم را کشیدم و گفتم مثل این که شما باید از شاگردان من باشی؛ ایشان گفت بله من شاگرد شما بودم و در حال حاضر درس حوزوی می خوانم و کارشناسی زبان هم قبول شدم و دارم درس خود را ادامه می دهم.

در ادامه این مراسم کلیپی از شهدای دانش آموز این مدرسه پخش شد؛ از شهدای این مدرسه می توان به شهیدان ضیاءالدین رازینی، بهاء الدین رازینی، حامد شریف زاده، عباس شریفی، مرتضی جعفری مجد، محسن طاهری، محمدجواد گلفشان، محمدجواد ملک‌محمدی، مهدی کاملی، محمدباقر لامنع و سید محمد موسوی اشاره کرد.

شهید محمد کشتکار یتیمی عاشق شهادت

آقای کشتکار برادر شهید محمد کشتکار در این مراسم با اشاره به خاطراتی از برادر شهید خود پرداخت و اظهار داشت: برادر من در سن یازده سالگی مادر  و 14ماه بعد پدر خود را از دست داد و بعد از انقلاب دانش آموز این مدرسه شد که برادر دیگر ما یعنی حسین زوتر شهید شد.

وی ادامه داد: برادر من علاقه زیادی داشت که جبهه برود و به همین دلیل در شناسنامه دست برده بود که وقتی از او پرسیدم چرا در اسناد دولتی دست برده ای گفت: من مقلد امام هستم و از ایشان کسب اجازه کرده ام؛ به هر صورتی بود برای اعزام به جبهه در سن دوازده سالگی اقدام کرد و دوره هایی را در قصرفیروزه تهران پشت سر گذاشت و مدتی بعد در جبهه با این که قد کوتاهی داشت به عنوان بیسیم چی انتخاب شد.

جگر شیر نداری سفر عشق نکن

کشتکار با اشاره به عزم راسخ برادر شهیدش در راه خدا و بی ادعایی او، ابراز کرد: وقتی به جبهه اعزام می شود، فرمانده تیپ بعدها به من گفت در راه رفتن به سمت خط مقدم من بارها محمد را از ماشین پیاده کردم و از او خواستم که به قم برگردد ولی دوباره بر می گشت و واقعا دل و جرأت زیادی داشت به همین دلیل پشت لباس خودش نوشته بود: جگر شیر نداری سفر عشق نکن...

 

از نکات جالب در این مراسم حضور آقای کریمی ناظم مدرسه علامه طباطبایی دهه شصت بود که دوباره با همان ژست آن روز با در دست داشتن خط کش آهنی پشت تریبون آمد و اظهار داشت: من هیچگاه اهل خشونت نبوده و نیستم و علت استفاده از خط کش در دست من این بود که آن دوران مدرسه ما با تراکم بالای دانش آموزان همراه بود به گونه ای که هر کلاس بیش از 45 دانش آموز داشت به همین راهی برای کنترل کردن غیر از این که چیزی در دست داشته باشیم نبود.

 

در ادامه این گردهمایی از مادران و پدران شهدای دانش آموز مدرسه علامه طباطبایی تجلیل شد و این افراد لوح تقدیر و هدایای خود را از دست آیت الله سیدجعفر میرعظیمی، از اساتید حوزه علمیه قم تحویل گرفتند.

احمد شیخ حائری، مدیر مدرسه علامه طباطبایی دهه شصت و دبیر برگزاری این مراسم که به عنوان یکی از مدیران کاروان حج شناخته می شود، ضمن گرامیداشت یاد و خاطره بیش از 20 شهید مدرسه علامه طباطبایی، اظهار داشت: بنده در سن 23 یا 24 سالگی با دو سال تجربه معلمی مدیر شدم و خدا می داند وقتی از من این کار خواسته شد نمی خواستم این کار صورت بگیرد، ولی آنها قبول نکردند و از فردای آن روز کار آغاز شد ولی به شکر خدا کار به خوبی پیش رفت و این جز با کمک همکاران امکان پذیر نبود.

وی افزود: با یاری خدا کار را ادامه دادیم هرچند اشتباهاتی هم داشتیم که قابل انکار نیست و این جا بهترین فرصت است که از همه حلالیت بطلبیم و از خطاها و اشتباهاتی که در حق یکدیگر داشتیم بگذریم.

راه رسیدن به آرامش در زندگی

شیخ حائری در ادامه با بیان این که همه ما به دنبال زندگی همراه با آرامش، عزت نفس، غنای نفس و بی نیازی از دیگران هستیم، عنوان داشت: برای رسیدن به این کمالات و کسب سعادت و خوشبختی، باید چند نکته مهمی که از روایات ما به دست می آید رعایت کنیم؛ نخست آن که باید زندگی ما خدامحور بشود که اگر این گونه شود زندکی خوبی خواهیم داشت.

وی ادامه داد: نکته دوم قناعت در زندگی است که حضرت علی(ع) فرمود: «خوش ترین زندگی را کسی دارد که قانع باشد و همسری سازگار و شایسته داشته باشد» و امام صادق(ع) فرمود: «کسی که به روزی اندک خدا خرسند باشد خدا هم به عمل اندک او راضی می شود» و نکته سوم داشتن دوستان شایته است که پیامبر فرمود: «یکی از لوزام خوشبختی انسان همراهان و دوستان و همنشینان شایسته است».

این مدیر قدیمی مدرسه علامه طباطبایی با تأکید بر این که نباید گمان کنیم هرچه ما در دنیا می خواهیم و آرزوی رسیدن به آن را داریم حتما به صلاح ما است، ابراز داشت: خداوند در قرآن می فرماید: «چه بسا از چیزی کراهت داشته باشید که برای شما خیر باشد و چه بسا به چیزی علاقه داشته باشید در حالی که شر شما در آن باشد»، بنابراین گاهی انسان در چیزی اصرار می کند که چه بسا به صلاح او نباشد.

 

خاطره ای بسیار عجیب و تکان دهنده

وی در ادامه با اشاره به خاطره ای عجیب و تکان دهنده از این که گاهی برخی اوقات خداوند امور به ظاهر بد را برای انسان خیر قرار داده است، گقت: در زمان مجردی برای اولین بار سفری به خارج از شهر داشتیم و با اجازه والدین به کاشان رفتیم؛ مادرم به من توصیه کرد که باید تا ساعت پنج بعد از ظهر به خانه برگردی و ما هم قبول کردیم و رفتیم.

شیخ حائری افزود: در کاشان گشت و گذاری کردیم و عجله ای هم برای برگشت به قم نداشتیم چراکه معتقد بودیم ساعت چهار هم که کنار جاده بیاییم تا ساعت پنج به قم خواهیم رسید؛ مطابق قراری که داشتیم ساعت چهار عصر کنار میدان آخر شهر کاشان که به آن میدان مدخل می گفتند آمدیم ولی از قضا به دلیل مناسبتی که بود جمعیت زیادی منتظر اتوبوس بود و با آمدن هر ماشینی عده زیادی داخل ماشین می رفتند و نوبت به ما نمی رسید.

وی ادامه داد: کم کم ساعت شش بعد از ظهر شده بود و هنوز ماشینی برای رفتن به قم پیدا نکردیم و همه ناراحتی من به خاطر نگران شدن مادرم بود؛ بالأخره بعد از گذشتن سه چهار ساعت مینی بوسی از قم آمد مسافرها را پیاده کرد و برای سوار کردن مسافران از کاشان به سمت قم به این طرف خیابان آمد؛ من و دوستم به هر زحمتی که بود خودمان را به ماشین رساندیم و در آخر مینی بوس جایی برای خود پیدا کردیم؛ راننده مینی بوس که دید مشتری های زیادی دارد فکر کرد که می تواند از آب گل آلود ماهی بگیرد و گفت کرایه ماشین تا قم 10 تومان است در حالی که در آن روز کرایه پنج تومان بود.

این مدیر کاروان حج افزود: من به دیگر مسافران گفتم ما نباید پول زور به کسی بدهیم و با هم قرار گذاشتیم که بیشتراز پنج تومان ندهیم؛ شاگرد مینی بوس برای جمع کردن مبالغ اول سراغ من آمد و گفت 10 تومان بده؛ من گفتم من پنج تومان بیشتر نمی دهم همانطور که دیگر این مسافران 10 تومان نخواهند داد در همین حین بودیم که راننده ماشین را نگاه داشت و من و رفیقم را وسط بیابان رها کرد و هیچ یک از مسافران حمایتی از ما نکردند.

وی تصریح کرد: ما شب هنگام ماندیم در وسط بیابان؛ و مرتب خودمان را لعن و نفرین می کردیم که چرا از ماشین پیاده شدیم. حدود 30 دقیق در بیابان پیاده رفتیم تا این که بالاخره یک اتوبوس ایستاد و ما سوار شدیم و همین که کمی جلو تر رفتیم دیدیم همان مینی بوسی که ما را پیاده کرده با کامیونی شاخ به شاخ شده و بسیاری از افراد از دنیا رفته و پارچه سفید روی آنها کشیده شده است؛ آن جا بود که فهمیدیم پیاده شدن ما از مینی بوس و سختی راه رفتن ما در بیابان بی حکمت نبوده است.

 

در پایان این گردهمایی صمیمی عده ای از حاضران به نمایندگی از هم شاگردی های خود هدایایی به رسم یاد بود به معلمان خود اعطا کردند و در پایان اکثر حاضران در جلسه برای گرفتن عکس یادگاری در پایین جایگاه در کنار معلمان خود قرار گرفتند./1330/ز504/ی

ارسال نظرات
نظرات بینندگان
دکتر صدیقی
Iran (Islamic Republic of)
۱۸ مهر ۱۴۰۱ - ۱۷:۳۳
با سلام بنده از دانش آموزان دهه ۶۰ مدرسه علامه طباطبایی هستم لطف نی فرمایید اگر بنده رو به جمع دوستان قدیمی کانکت بفرمایید
0
0