۲۸ بهمن ۱۳۹۵ - ۱۲:۰۵
کد خبر: ۴۸۱۳۷۹
نوشتاری از صدرا؛

فراز و فرود دولت و تمدن در ایران

اگر دولت و تمدن هخامنشی و ساسانی پیشا اسلام و تمدن صفوی پس از اسلام را اوج و امواج تمدن سازی ایران بدانیم، می توان ادعا کرد که هم اینک در موج چهارم تمدن سازی نوین اسلامی هستیم.
صدرا

به گزارش خبرگزاری رسا به نقل از  مهر، متن زیر یادداشتی از علیرضا صدرا استاد دانشگاه تهران در مورد دولت سازی در ایران است که در ادامه می خوانید؛

«دولت»، چه به معنای نظام سیاسی و چه هیئت حاکمه، قدمتی به پیشینگی مدنیت داشته و دارد. شرق و ایران با اختراع دولت؛ خاستگاه گذار بشریت از بدویت و ورود به مرحله مدنیت گردید. به همین سبب نخستین قدرتهای بزرگ و نخستین تمدنهای تاریخ‌ساز در اینجا شکل گرفته و از اینجاها برخاسته اند.

توجه  داشته باشیم هر گونه توسعه و پیشرفت مدنی و اختراعاتی که امروزه از ماشین، موشک، هواپیما و انرژی هسته ای تا رایانه، ماهواره و مریخ‌پیما و فناوری‌های برتر، در دامنه تمدن بشری تحقق یافته و مرهون اختراع تمدن است. اختراع تمدن نیز مدیون اختراع دولت می باشد. بدین ترتیب؛ دولت و تمدن، بزرگ‌ترین و سرنوشت ساز ترین اختراع بشری است.

اگر نبود دولت و تمدن، هیچ یک از این پیشرفت ها و اختراعات موضوعیت نداشته و کشف یا اختراع نشده و نمی شد. زادگاه این بزرگترین اختراع به گواه تاریخ صادق؛ شرق و ایران بوده است. گستردگی سرزمینی و تنوع اقلیمی(آب و هوایی)، تنوع قومی و اجتماعی در کنار موقعیت راهبردی و مواهب خدادادی این سرزمین، تمرکز دولت و حکومت متمرکز را ایجاب می کرد.

هوشمندی مردم این خطه در درک این معادلات و شناخت فرصتها و به منظور دفع تهدیدات این چنین نظام سیاسی سراسری با دولت مرکزی ایجاد ساخته و پذیرفت. حکومت مرکزی از پدرسالاری خانوادگی و خونی طایفگی تا پیرسالاری قومی و حتی پخته سالاری(نخبه سالاری) سیاسی و چه بسا نظامی و دفاعی، به شیوه شاهی منجر شد.

فرهمندی شاهی و شاه آرمانی، در این ملت و سرزمین در عین حال تا حدود زیادی از استبداد مطلقه به ویژه از خودکامگی آن می کاست، ولی حاکمان غالبا با رأی خویش و حول محور خود و به اصطلاح با خودرأی و خودمحوری کشور را حفظ و اداره می کردند. در این صورت به شکل استبداد صالح بود. همچنین حکومت نوعا یا غالبا به صورت سلطنتی مطلقه درآمده بود.

سلطنت شخصی، خانوادگی و خاندانی، ملوکی و موروثی اداره می شد. در آن رابطه مالک و مملوکی بود. در آن؛ مملکت، مَلک، مال و متعلق به ملک بوده و نه مردم یا ملت و مَلک، مالک آن محسوب می شد، حتی چه بسا مردم و ملت؛ مملوک بوده و به حساب می آمدند. معمولا مردم و ملت؛ خادم بوده و دولت؛ مخدوم به شمار می آمد، نه برعکس.

شدت استبداد سلطنتی و سلطنت استبدادی بسته به شرایط، مراحل روی کار آمدن و نیز شخصیت اشخاص حاکم، کم و زیاد می شد، اما ماهیت همان بود. برخی شواهد و اسناد وجود دارد که آگاهی و حتی مذاکره در زمینه انواع حکومت از جمله حکومت اشراف و حتی مردم‌سالاری(دموکراسی)میان ایرانیان به ویژه نخبگان علمی و سیاسی آن ها موضوعیت داشته است.

چنانکه هرودت در سفر به ایران و در تاریخ معروف خود به این مطلب تحت عنوان مذاکرات سران ایران بعد از کورش، اشارت دارد. همچنین سنگ نوشته ای در موزه لور پاریس نگه داشته می شود که اشاره به انتخاب و تشکیل شورای شهر شوش مرکزیت سیاسی آن عصر ایران دارد. این لوح، تأییدیه اعتبار و تبریک انتخاب چهار تن به نمایندگی شورای شهر آن هم برای دومین بار از طرف اشک اول اشکانی در سال ۲۶ میلادی است، اما جایگزینی قدرت در دولت ها در ایران، غالبا قومی بوده و یک قوم با شمشیر بر قوم حاکم غلبه یافته و تشکیل حکومت و دولت می داد.

جابه‌جایی قدرت نیز در درون قوم حاکم و عمدتا رؤسا یا خانواده و خاندان ریاست قوم به صورت موروثی و گاه با دسیسه به کمک کارگزاران دیوانی یا حتی اقدام مسلحانه به کمک امیران و سپاهیان انجام می گرفته است. آنچه مسلم است رأی مردم، نقشی در این میان نداشته است.

از ابتدای شکل گیری دولت، نظام سیاسی و حکومت ایران تا کورش، علیرغم فراز و فرودها، مجموعا می توان ادعا کرد که سیر مدنی و تمدنی؛ صعودی بود. چه از جهات قلمرو سرزمینی و چه از حیث اقتدار سراسری. برخلاف تلقی و تعبیر خیلی ها که مدعی امپراطوری ایران بوده در ایران شاهنشاهی رواج داشت. در امپراطوری استقلال حکومت های محلی در هم شکسته شده و با تشکیل مادر شهر(متروپل) همگی ادغام و وابسته به مرکز می شوند.

در شاهنشاهی، حکومت ها و دولت ها و حتی نظامات سیاسی منطقه ای و محلی به رسیمت شناخته شده و استقلال آنها حفظ و رعایت شده و مرکز بیشتر مرکزیت سیاسی و دفاعی ـ نظامی می باشد تا لزوما مرکزیت حتی اقتصادی یا فرهنگی و مذهبی باشد. به نوعی اتحادیه و ایالات متحده و فدراسیون یا کنفدراسیون بود، حتی وجود همزمان چند پایتخت در کشور و به اصطلاح چند پایتختی و گاه تمایز پایتخت سیاسی، نظامی ـ دفاعی، اقتصادی، فرهنگی و حتی دینی ـ مذهبی، چه بسا بدین سبب بود.

رمز ماندگاری ایران علیرغم تهاجمات و تحولات گوناگون و با فراز و فرودهای متعدد هم از حیث گستره سرزمینی و قلمرو سیاسی و هم از حیث اقتدار و حاکمیت چه بسا در همین ساختار شاهنشاهی قرار داشت. چرا که این ساختار سیاسی و حکومتی بسان خوشه انگور بوده که حکومت شاهنشاهی مرکزی حکم شاخه و سرشاخه را داشته و حکومت ها و دولت های محلی و به اصطلاح دولتهای جزء، بسان دانه ها خوشه انگور بوده و محسوب می شدند. به طوری که با استحاله و یا حتی جدا شدن برخی از این دولت ها بسان استحاله و جداشدن برخی دانه های انگور از خوشه انگور، خوشه انگور از بین نرفته و به زندگی خود ادامه داده و به روئیدن دانه ای دیگر می پردازد.

حال آنکه امپراطوری ها به سان امپراطوری روم، با ادغام نواحی و وابستگی آنها به مرکز ساختاری بسان یک هندوانه ایجاد می کردند. در نتیجه با آسیب دیدن و سوراخ شدن یا ترکیدگی یک قسمت از آن، تدریجا همه آن فاسد می شد.

شاید رمز خوش درخشیدن امپراطوری روم و دولت مستعجل(ولو چندین) بوده و تجزیه و فروپاشی آن در همین باشد. در هر صورت بعد از کورش سیر معکوس مدنی و تمدنی آغاز می گردد. حمله اسکندر در زمان کورش دوم، به فروپاشی ابرقدرتی شاهنشاهی ایران منجر شد.

اسکندر به توصیه ارسطو، ملوک الطوایفی را بر ایران حاکم ساخت. بدین ترتیب که اقوام مختلف ایران را حاکم ساخته و دولت سلوکی رومی، حُکم حَکَم میان اینها را یافت. این وضعیت قریب ۵قرن بر این مستولی بود.

با پارتیان به ویژه اشکانیان، که رهبران دینی و روحانیان مذهبی زمان بودند، وحدت ملی ایران بار دیگر تجدید شد. با ساسانیان که نیز راهبران دینی و روحانیان مذهبی زرتشتی ایرانی بوده دولت و تمدن ساسانی بزرگ و شاهنشاهی گسترده و ابرقدرتی بزرگ تجدید و تاسیس گردید. هر چند به درجه هخامنشی به ویژه عصر کورش نرسیدند.           

انحطاط دین زرتشتی و تشتت سیاسی سبب ضعف ساسانی گردید. با ظهور اسلام و رسیدن پیام رهایی بخش اسلام، ایرانیان که هماره دنبال حقیقت بودند نمایندگان برجسته ای بدان سو گسیل داشتند تا حدی که در فرمایش پیامبر(ص)، او را جزو خاندان اهل بیت(ع) خود بر شمرد. حمله مسلمانان به ایران، تسلیم ایرانیان به اسلام و نه لزوما شکست آنان را در پی داشت. از همان اوان شکل گیری خلافت اسلامی و هماره ایران به عنوان دولت جزء درآمد که از مرکزیت خلافت مستقل بوده و جزئی در برخی تشریفات شکلی به مقتضای خود عمل می کرد. نه جزء دولت که در حد استانداری بوده که خلیفه والی آن را تعیین می نمود. حقیقت جویی ایرانیان، حق طلبی و دفاع از مظلوم نیز گرایش آنان را به سوی خاندان اهل بیت(ع) معطوف نمود.

انحراف و تحریف دولت اسلامی بعد از نبوت از امامت و ولایت به خلافت و آنگاه از معاویه به بعد تبدیل آن به سلطنت بازتاب های خود را در ایران نیز بر جای گذاشت. سیر دولتها در ایران پسا اسلام نیز جز در چند مورد معدود و محدود بسان سامانی و صفاریان، کما بیش قومی بود. بسان غزنویان، سلجوقیان و خوارزمشاهیان. سلجوقیان اوج دولتداری و تمدن سازی ایران بعد از اسلام است. فاصله گرفتن از اسلام حقیقی، تنازعات داخلی و جنگ های دویست ساله صلیبی نظام سیاسی و جهان اسلام را تضعیف و چندپارچه کرد.

حمله وحشیانه مغول در سه موج چنگیزی، هلاکویی و تیموری جانمایه آسیب دیده از رنج استبداد و سلطنت مطلقه و جنگهای خانگی جهان اسلام و بیش و پیش آن ایران را از درون تهی ساخت.

حکومت های محلی به صورت مجزا و در تعارض مستمر و فزاینده با هم، بار دیگر رخ نمود. دولت صفوی در چنین شرایطی پا به عرصه وجود گذاشت. گروهی صوفی به رهبری شیخ حیدر صوفی صفوی، توانست با غلبه بر دو حکومت محلی در منطقه آذربایجان و اردبیل، اساس دولتی جدید را بریزد. بعدها با انتقال پایتخت به قزوین و سرانجام به اصفهان، بر مرکزیت و دامنه گستره و برد حکومتی خود افزود.

با احساس نیاز به نظریه و احکام فقهی سیاسی در اداره حکومت و دولت، به فراخوانی فقهای شیعی به ویژه از جبل عامل لبنان آن عصر نمود. محقق کرکی، پدر و خود علامه مجلسی و شیخ بهایی برجسته ترین اینان بودند.

بدین ترتیب دولت صوفی که با حرکتی عرفانی با برخی آموزه های حق طلبی و عدالت خواهی و امامت و ولایت شیعی آغاز و تأسیس شده بود، تدریجا به فقه شیعی روی آورد. بدین ترتیب با تمسک به مذهب شیعی نخست در بعد عرفانی و سپس فقهی، در پی ملت سازی واحد در گستره ایران و دولت سازی و نظام سازی سیاسی در قلمرو کشور و حتی فراتر از افتاد.

بدین ترتیب شیعه مذهب اکثری و رسمی شد. دولت نیز مورد پشتیبانی علمای شیعی قرار گرفت تا حدی که می توان آن را دولت و حکومت شیعه یعنی یک نفر شیعه ولی نه شیعی نامید. به سان حکومت مسلمانان که غیر از حکومت اسلامی است.

تجدید وحدت ملی و دولت و نظام سیاسی واحد در ایران و تجدید و تأسیس تمدن ایرانی اسلامی صفوی در ایران بعد از اسلام بزرگترین دست آورد آن بود. همانند همان نقشی بود که دولت پارت به ویژه دولت اشکانی در ایران پیشا اسلام ایفا نموده و زمینه دولت سازی تا مرز تمدن ساسانی را فراهم ساخت، البته وجود رقیب سرسختی همانند دولت عثمانی در همسایگی ایران در دوره صفوی، مانع از بسیاری بلندپروازی های آن در گسترش گستره حکومتی آن به ویژه از ناحیه غرب بود، اما در جنوب غربی، جنوبات، شرق و شمال در آسیای مرکزی و حوزه فرا خزر تا جنوبات چین و کشمیر را در بر می گرفت و نفوذ فزاینده ای نیز در هندوستان و آسیای جنوب شرقی داشت.

دولت ملی و تمدن سازی صفوی فرای جهات ظاهری به سان عمران، راهسازی، کاروانسازی، پل سازی، شهرسازی و باغستانها، بازارها و صنایع دستی پر رونق و ماندگار، از حیث حکمت و نیز هنر، معماری و خطاطی در اوج است.

حکمت متعالیه، برترین دست آورد حکمی این عصر محسوب می گردد. حکمت متعالیه مرحله تجمیع، تعادل  تعالی حکمت در سیر متکامل خود یا ساختار کامل آن تا آن زمان بود. حکمتی که در پیروزی اصول گرایی بر اخباری گری تأثیری تعیین کننده داشته و جهت بخش جریانات نواندیشی سیاسی و اصلاح گری از سید جمال الدین اسدآبادی، تا امام خمینی(ره) و انقلاب اسلامی گردید.

بدین ترتیب صفویه موفق به دولت سازی بر بن‌مایه‌های نگرشی و گرایشی صوفی، شیعی، ملی و فقهی گردید. بدین سان فرای صوفیان(قزلباش)، فقها و سایر اقشار اجتماعی، مذهب شیعه، فقه شیعی و ملیت ایرانی و ایرانیت، عناصر مقوم دولت صفوی بودند. در نتیجه دولت صفوی، دولتی مرکزی، متمرکز، مقتدر بر دغدغه و داعیه شیعی ـ ایرانی  در جهت ایجاد وحدت ملی، اقتدار و حاکمیت ملی، تمامیت جایگزین چندپارگی ملی و ضعف دولت سراسری بود. شکل آن استبدادی سلطنتی مرکزی با ولایاتاتی چند بود.

بعد از صفوی باز حکومت های ایلیاتی افشار، زند و قاجار مستقر گردیدند. سیری قهقرایی همزمان با رنسانس و تجدید حیات غرب و توسعه و تمدن سازی آن همراه با جهانگیری و استعمار غربی طی گردید. ایران هیچ وقت مستعمره نشد. چنان که در برابر حمله اسکندر و نیز  در مقابله با حمله مغول شکست خورد و تسلیم کردید ولی رضایت نداد. گاه با مقاومت منفی یعنی عدم همکاری و گاه با ورود به مناصب کارگزاری و نیز با تدوین سیاستنامه های گوناگون، سعی در خنثی سازی شکست و جبران مافات می کردند. با تلاش زایدالوصف به جای جذب و هضم در فرهنگ قوم غالب، قوم غالب را مغلوب خود ساخته و در خود جذب و هضم نمود. به صورتی که نشانی از قوم غالب نماند، البته در این جریانات برخی از آموزه های نیک یا بد آنان را نیز گرفت و یا حداقل از آنها تاثیر پذیرفت، البته خود ملت ایران و تمدن ایران بسان سرزمین آن ملت، تمدن و سرزمینی باز بوده و هماره شاهراه، چهارراه و پایانه(ترمینال) بارانداز اقوام، ادیان، فرهنگ ها و تمدنها بوده و همچنان می باشد.

وحدت ملی در عین کثرت اقوام و حتی ادیان و مذاهب و کثرت قومی و دینی و مذهبی در عین وحدت ملی است. بسان موزائیک و گل های یک فرش زیبا که در کمال سازواری در همزیستی هم‌افزایی بسر می‌برند. انتقال اسلام و نظام جمهوری اسلامی ایران اولین تجربه موفق در جایگزینی قدرت و تاسیس دولت با خواست و اراده مردمی و مدنی و نه قومی و یا نظامی است،  کما اینکه جابجایی دولتمردان نیز با رأی مردم صورت می پذیرد. این تجربه اگر موفق به نهادینگی حداقل یک قرنه شده می تواند توسعه و تمدنسازی پایداری را در این کشور رقم بزند. به گونه ای که با رفتن یکی و هر کس، همان گونه که امام خمینی(ره) اعلام و عمل کرد، سیر حرکت تکاملی این ملت این کشور و نظام دچار خدشه و خلل نگردد که نمی گردد. انشاء الله

دولت نوبنیاد و نظام سیاسی انقلابی بدیع جمهوری اسلامی ایران، با پشت سر گذاشتن هر چه موفقیت آمیزتر تاسیس، تثبیت و دفاع مقدس، توسعه زیربنایی هم اینک چشم انداز توسعه متعالی بیست ساله و الگوسازی اسلامی ایرانی پیشرفت خود را پیاده داشته و در جریان تجدید و تاسیس تمدن نوین خویش می‌باشد.

اگر دولت و تمدنهای هخامنشی و ساسانی پیشا اسلام و دولت و تمدن صفوی پسا اسلام را اوج و امواج سه گانه دولت‌سازی و تمدن‌سازی ایران و ایرانی بدانیم، می‌توان ادعا نمود که هم اینک در فرایند اوج و موج چهارم دولت سازی و تمدن سازی نوین اسلامی ایرانی هستیم./1325//102/خ

ارسال نظرات