۱۳ فروردين ۱۳۹۶ - ۱۲:۵۰
کد خبر: ۴۸۹۱۵۳

بازشناسی مفهوم و ماهیت «روز طبیعت» از منظر آیت الله مکارم

حضرت ‌آیت الله مکارم تأکید کرد: بی شک پناه بردن به دل طبيعت از آن جهت است که همراه با تفكر و انديشه در حيات مجدد درختان و گياهان باشد، و در نتيجه انسان از حيات آنها درس زندگى بگيرد، و به ياد عظمت و قدرت و علم نامحدود خالق آن بيفتد.
آیت الله مکارم

به گزارش خبرگزاری رسا، بدیهی است عيد نوروز يك عيد طبيعى در جهان آفرينش است؛ زیرا فصل زمستان پايان مى‏ گيرد. بهار همراه با حيات طبيعت‏ به فرمان خدا شروع مى‏ شود، شكوفه‏ ها و برگ ها و گل ها بر شاخسار درختان آشكار مى‏ گردد و نشاط و جنبش و حركت در تمام عالم حيات آغاز مى‏ شود، همگام و همراه شدن با اين پديده عالم آفرينش، همگامى با سنت ‏هاى الهى است.[1]

حال خداوند بزرگ براى استفاده انسان ها، طبيعت‏ زيبا را در اختيار آنها قرار داده است، تا برای نيازهاى خود بهره‏ گيرند[2] واز زيبائي­ هاى طبيعت استفاده کنند.[3]‏

«روز طبیعت» و لزوم پيروى اصلاح‏ گرانه از آداب نیاکان

به راستی آيا هر كارى كه گذشتگان كرده ‏اند، آيندگان بايد انجام دهند، يا بايد اعمال گذشتگان را در ترازوى عقل و خرد سنجيد و تنها به آنچه كه عقل آن را تأييد مى‏ كند عمل كرد؟[4]

لذا آداب و سنت گذشتگان به صرف اين كه متعلق به نياكان بوده، لازم الاجرا نيست، بلكه تنها آن دسته از آداب و رسومى صحيح است كه مورد تأييد عقل و دين باشد.[5]

در این میان بعضى از آداب نياكان ما نياز به بازنگرى و اصلاح دارد. اگر اصلاح شود، انجام آن اشكالى ندارد. مثلا مراسم سيزده‏ بدر چنانچه به عنوان يك رسم بت ‏پرستى‏[6] انجام گردد غلط و نارواست؛ اما اگر به عنوان خارج شدن از شهر و فضاى آلوده آن، و پناه بردن به دل طبيعت و استفاده از هواى پاكيزه آن، و تفريح و استراحت سالم براى شروع مجدد به كار با انرژى و توان كافى باشد، امر مطلوبی است،[7]و حتی نسبت  به آن توصيه و سفارش نيز شده است، و روايات زيادى در اين زمينه از پيشوايان مذهبى در كتب معتبر نقل شده است.[8]

طبیعت گردی؛ حصول آرامش ، طراوات و شادابی و رهایی از خستگی روح و جسم

ناگفته پيداست كه زيبايى ‏هاى جهان طبيعت‏ در آرامش روح و رفع خستگى‏ وايجاد قدرت و نيرو براى فعاليت حيات، نقش مهمى دارد؛ بنابر اين، تنها سخن از زيبايى نيست، هر چند زيبايى ‏ها نشان ه‏اى از جمال و جلال خالق است؛ بلكه اين زيبايى ‏ها يكى از عوامل بقاى حيات و ادامه زندگى انسان‏ ها است.[9]

جسم و روح انسان بعد از انجام كارى سنگين، خسته مى‏ شوند و نياز به استراحت و تفريح براى رفع خستگى دارند كه آن استراحت اهميتش كمتر از آن كار نيست، زيرا بدن وى را آماده براى شروع به كار ديگر مى‏ كند. رفتن به دامان طبيعت‏ و ديدن مناظر زيبا، باغ‏ ها و گلستان‏ ها، آبشارها و سبزه ‏ها مى ‏تواند به جسم و روح خسته انسان آرامش دهد.[10]

مناظر زيباى طبيعى، درختان خاموش كه اسرار زيادى در دل نهفته دارند، نجوا و همهمه برگ هائى كه در معرض وزش نسيم ها قرار گرفته ‏اند،نقش‏ و نگار طبيعى زمين هر كدام براى ما كه ميهمانى رهگذر هستيم، به نوعى نشاط بخش و خاطره ‏انگيز است، مخصوصاً در دنياى ماشينى امروز كه از بس صحنه‏ هاى بى روح و ساختگى و غير طبيعى ديده ‏ايم خسته و كسل شده ‏ايم.[11]

 بازگشت به آغوش طبيعت‏، طبيعتى كه دست آفرينش، آن را مملو از لطف و زيبايى ساخته، به روح و جان مرده ما زندگى و طراوت مى‏پاشد، زيرا نقش ها، رنگ ها، خطوط و چهره ‏هايش همه براى روح ما مأنوس و آشناست، نه مانند نقوش و خطوط زندگي هاى ساختگى و بى ‏روح و فاقد لطافت!.[12]

اين اثر جالب درختان ، گياهان و گل‏ها بر كسى پوشيده نيست كه با زيبائى خيره كننده خود روح انسان را نوازش مى‏ دهند؛ قلب را آرام و در برابر فشارهاى شديد زندگى به انسان تسكين مى‏ دهند، و به همين دليل انسان‏ ها براى رفع خستگى‏ و تجديد نيرو به آغوش طبيعت‏ در ميان درختان و باغ‏ ها و گندم زارها پناه مى ‏برند.[13]

«روزطبیعت»؛ صحنۀ ایثار در پرتو تفکر انسان

بی شک پناه بردن به دل طبيعت از آن جهت است که همراه با تفكر و انديشه در حيات مجدد درختان و گياهان باشد، و در نتيجه انسان از حيات آنها درس زندگى بگيرد، و به ياد عظمت و قدرت و علم نامحدود خالق آن بيفتد. بر همين اساس جمهورى اسلامى ايران آن  را به روز «طبيعت» تغيير داد.[14]

به عنوان نمونه در آموزه های قرآنی و در توصيف باغهاى پربركت مى‏ خوانيم: «و لم تظلم منه شيئا[15]؛ آن باغها هيچگونه ستمى در تقديم ثمرات خود به جهان انسانيت نداشتند»، ولى در باره صاحب آن باغ مى‏ گويد: «و دخل جنته و هو ظالم لنفسه‏[16]؛ در حالى كه به خود ستم مى‏كرد در باغش گام نهاد».[17]

يعنى اى انسان چگونه مى‏ خواهى گل سرسبد اين جهان باشى اما همه مواهب را به خويش اختصاص دهى و حق ديگران را بربايى؟!،[18] نگاهى به جهان آفرينش كن ببين اين درختان پرثمر و زراعت هاى پربركت، چگونه هر چه دارند در طبق اخلاص گذارده، و به تو تقديم مى‏دارند نه از انحصارطلبى آنها خبرى است، و نه از بخل و حسد اثرى، جهان آفرينش صحنه ايثار است و بذل و بخشش، زمين آنچه را در اختيار دارد به گياهان و حيوانات ايثارگرانه تقديم مى‏ كند، و درختان و گياهان تمام مواهب خويش را در اختيار انسان ها و جانداران ديگر مى‏ گذارند، قرص خورشيد روز به روز لاغرتر مى ‏شود و نور افشانى مي كند، ابرها مى‏ بارند و نسيم ­ها مى‏وزند و امواج حيات را در همه جا مى‏ گسترانند، اين نظام آفرينش است.[19]

جهان طبیعت؛ فعل خدا

جهان طبیعت همه فعل خدا، خواست او و مظهر مشيت و اراده اوست و هيچ يك از اينها از خود استقلال و اختيار ندارند.[20]

اينهاست كه ما را به وجود آن مبدأ بزرگ علم و قدرت رهبرى مى‏ كند، اينها همان گواه وجود آن مبدأ بزرگ هستى است، اينها در عين خاموشى هزار زبان دارند و با هر زبان علم و حكمت آفريدگار خود را شرح مى‏ دهند، اينها همه وابسته به او و سر به فرمان اويند.[21]

جهانى كه تمام دانشمندان در برابر اسرار آن خاضعند و تنها كشف يك راز آن كافى است كه كاشف آن را براى هميشه سربلند ساخته و نام او را با افتخار تا ابد به عنوان كاشف يا مخترع بزرگ در تاريخ بشريت ثبت كند، چنين جهانى نمى ‏تواند معلول ماده بى روح و طبيعت بى شعور باشد، پس اين طبيعت فعل خداست نه بيگانه از او.[22]

«روز طبیعت»؛ دریچه ای به سوی خداشناسی

با توجه به اين‏كه مهم‏ترين مسأله در اسلام مسأله توحيد و خداشناسى است، و مهم‏ترين دليل آن در قرآن برهان نظم، و مهم‏ترين منبع برهان نظم جهان طبيعت و آفرينش است، اهميت‏ حس و مشاهده و تجربه‏ از نظر قرآن روشن مى ‏شود.[23]

لذا آشنايى به زبان طبيعت‏، راهى است كه مى‏توان به‏ وسيله آن بسيارى از مسايل‏ «خداشناسى» را بوسيله آن حل كرد. بدون آلوده شدن به تشبيه و قياس آن ذات نامتناهى با موجودات فانى، اين علوم كمك هاى زيادى در اين گونه مباحث به ما مى‏ كنند زيرا موضوع شناخت اين علوم‏ «جهان آفرينش» است كه آشنايى با جهان آفرينش در حل‏ «معماى آفرينش» كمك رسان خوبى است.[24]

از این رو باید گفت تمام موجودات و دستگاه ‏هاى كوچك و بزرگ جهان، معلول يك مبدأ بزرگ علم و قدرت است كه از روى هدف و اراده مشخصى، چرخ‏ هاى عظيم آفرينش را به گردش در آورده است و در پشت دستگاه حيرت ‏آور مجموعه علل و قوانين طبيعت، آفريدگار و خداى دانا و توانايى وجود دارد كه سرچشمه هستى جهان و پديدآورنده تمام علت‏ ها و نظم دهنده تمام قوانين عالم است.[25]

كسانى كه با ديده ‏اى باز و فكرى روشن، گوشه‏ اى از جهان پهناور آفرينش را مطالعه مى ‏كنند، به خوبى اين حقايق روشن را در مى‏ يابند و نواى دلنشين و آهنگ روح پرور توحيد را از دل ذرات جهان به گوش جان مى‏ شنوند. آرى، سراسر طبيعت‏ ، نمايشگاه وجود، قدرت و علم خدا و هر ذره بى مقدار، كتاب بزرگى از توحيد و خداشناسى است. همه آنها به ما درس‏ توحيد و معرفت مى ‏آموزند. كيست‏كه چنين حقايقى را بنگرد و دل او سرشار از ايمان، معرفت، عشق و محبت نگردد؟!.[26]

برگ درختان سبز در نظر هوشيار     هر ورقش دفترى است معرفت كردگار

معاد طبیعت؛ تحول بهار؛ توجه به معاد

قرآن کریم از «مشاهدات حسى» در اثبات معاد بهره‏ فراوان مى‏ گيرد، و صحنه‏ هاى معاد را در آيات فراوانى در همين جهان طبيعت‏ در مقابل چشم انسان مجسم مى‏ كند، به عنوان نمونه در سوره ق مى ‏خوانيم: «ونزلنا من السمآء ماء مباركا فأنبتنا به جنات وحب الحصيد- واحيينا به بلدة ميتا كذلك الخروج[27]؛ ما از آسمان آب پر بركتى فرستاديم و به وسيله آن باغ‏ها و دانه ‏هاى غذايى را رويانديم، و زمين‏ هاى مرده را با آن زنده كرديم، زنده شدن مردگان در قيامت نيز همين‏گونه است»!.[28]

 به هر حال مى‏ بينيم كه قرآن با چه منطق مستدل و روشن به آنها كه در مسئله معاد شك و ترديد داشتند و حتى ادعاى آن را دليل بر جنون مى‏ پنداشتند پاسخ دندان‏شكن مى‏ دهد، و امكان معاد را به روشنى اثبات مى ‏كند .[29]

طبیعت؛ طرح­واره ای از رستاخیز الهی

در  قران کریم می خوانیم: «و الله الذى ارسل الرياح فتثير سحابا فسقناه الى بلد ميت فاحيينا به الارض بعد موتها كذلك النشور؛[30]خداوند كسى است كه امواج باد را مأموريت داد كه ابرها را به حركت درآورند، و به سوى سرزمين ‏هاى مرده برانند، و به وسيله آن زمين مرده را زنده كنند، رستاخيز نيز چنين است».[31]

لذا در فصل زمستان نگاهى به چهره طبيعت‏ مى‏ كنيم همه جا بوى مرگ مى‏ دهد درختان كاملا از برگ و گل و ميوه برهنه شده، و چوب خشك بى‏هيچ حركتى بر جاى باقى مانده، نه گلى مى‏خندد، نه شكوفه ‏اى مى‏ شكفد و نه جنبش حيات در كوه ‏ها و صحراها به چشم مى‏ خورد.[32]

فصل بهار فرا مى‏ رسد، هوا ملايم مى‏ شود، قطرات باران حيات‏بخش نازل مى‏ گردد، يك مرتبه جنبشى در سراسر طبيعت آشكار مى‏ شود: گياهان مى‏ رويند، درختان برگ مى ‏آورند، شكوفه‏ ها و گل ‏ها ظاهر مى‏ شوند، پرندگان بر شاخه ‏هاى درختان جاى مى‏ گيرند، و شور «محشر» بپا مى‏ شود!.[33]

حال اگر زندگى بعد از مرگ مفهوم نداشت ما اين صحنه را هر سال در برابر چشم خود نمى‏ ديديم، اگر زندگى بعد از مرگ امرى محال، و سخنى جنون‏ آميز باشد، به صورت يك امر حسى در برابر چشمانمان تكرار نمى‏ شود.چه فرق مى‏ كند حيات زمين بعد از مرگ يا حيات انسان بعد از مردن؟[34]

سخن آخر

در خاتمه باید گفت برای  پى بردن بشر به مبدأ اصلى جهان و پيمودن اين راه هر زمان با تفکر و اندیشه، حقايق تازه‏اى از جهان طبيعت براى انسان كشف شود، فوراً به وجود يك عامل «عقل و شعور» پى مى ‏برد كه اين طرح زيبا و ظريف را به خاطر زيبايى و يا منافع ديگر آن ريخته است و هرگز به فكر او نمى‏ گذرد كه مهندس اين ساختمان «تصادف‏» و سازنده‏ اش «اتفاق‏» و باغبان و گلكارش «پيش آمدهاى ناگهانى‏» بوده است! بلکه به همان نسبت راه توحيد و خداشناسى در نظر او روشن‏تر و آشكارتر مى ‏شود.[35]

[1] كليات مفاتيح نوين ؛ ص907.

[2] رساله احكام جوانان (پسران) ؛ ص151.

[3] اخلاق اسلامى در نهج البلاغه (خطبه متقين) ؛ ج‏1 ؛ ص306.

[4] داستان ياران: مجموعه بحث هاى تفسيرى حضرت آيت الله العظمى مكارم شيرازى (مدظله) ؛ ص278.

[5] همان ؛ ص279.

[6]  سرچشمه مراسم خرافى سيزده بدر از نظر تاريخى به اصحاب الرس، كه در قرآن به آن اشاره شده، برمى‏ گردد. به حالات اصحاب الرس در تفاسير اشاره شده، و در يكى از شرح‏ هاى نهج ‏البلاغه نيز داستان مفصل آن را چنين يافتم: دوازده شهر يا آبادى بود، كه هر شهر و آبادى به يكى از ماه‏هاى سال خورشيدى ناميده شده بود؛ آيين مردم آن شهرها بت‏پرستى بود. درختان صنوبر را پرستش مى‏كردند. زيرا صنوبر منبع درآمد خوبى براى آنها بود. روز اول سال، همه مردم از تمام دوازده شهر يا روستا در شهر فروردين جمع مى‏شدند، و مراسم جشنى داشتند. فردا به شهر ارديبهشت مى‏رفتند، و در آنجا مراسمى داشتند. روز سوم به آبادى خرداد مى‏رفتند ...، تا به آبادى اسفند كه مى‏رسيد، دوازده شهر تمام مى‏شد؛ روز سيزدهم دسته‏جمعى از آبادى‏ها خارج شده، به بيابان‏ها مى‏رفتند، و مراسم سيزده و جشن و پايكوبى و آلودگى به انواع مفاسد را در آنجا برگزار مى‏كردند. بنابراين سيزده بدر سنتى بوده كه از بت‏پرستان باقى مانده است، همانطور كه مراسم شب چهارشنبه‏سورى، كه احترامى براى آتش قائل مى‏شوند، سنتى از آتش‏پرستان است.

[7] قهرمان توحيد، شرح و تفسير آيات مربوط به حضرت ابراهيم (ع) ؛ ص84.

[8] تفسير نمونه ؛ ج‏6 ؛ ص151.

[9] پيام امام امير المومنين عليه السلام ؛ ج‏4 ؛ ص158.

[10] همان ؛ ج‏12 ؛ ص537.

[11] معاد و جهان پس از مرگ ؛ ص112.

[12] همان.

[13] پيام قرآن ؛ ج‏2 ؛ ص324.

[14] قهرمان توحيد، شرح و تفسير آيات مربوط به حضرت ابراهيم (ع) ؛ ص84.

[15] سورۀ کهف؛آیۀ33.

[16] همان؛آیۀ35.

[17] تفسير نمونه ؛ ج‏12 ؛ ص442.

[18] همان.

[19] همان.

[20] آفريدگار جهان ؛ ص226.

[21] همان.

[22] همان.

[23] پيام قرآن ؛ ج‏1 ؛ ص132.

[24] خدا را چگونه بشناسيم ؛ ص40.

[25] آفريدگار جهان ؛ ص159.

[26] همان.

[27] سورۀ ق؛ آیۀ 9و11.

[28] پيام قرآن ؛ ج‏1 ؛ ص132.

[29] پنجاه درس اصول عقائد براى جوانان ؛ ص367.

[30]سوره فاطر، آيه 9.

[31] برگزيده تفسير نمونه ؛ ج‏4 ؛ ص124.

[32] پنجاه درس اصول عقائد براى جوانان ؛ ص364.

[33] همان.

[34] همان.

[35] فيلسوف نماها ؛ ص98.

/1323/د102/ص

ارسال نظرات