مدلهای مختلف تأثیرگذاری متافیزیک دینی بر علوم تجربی
به گزارش خبرگزاری رسا به نقل از مهر، مطلب زیر برگرفته از کانال شخصی حجت الاسلام عبدالحسین خسروپناه با موضوع «مدلهای مختلف تأثیرگذاری متافیزیک دینی بر علوم تجربی» است.
همچنان که گذشت، علوم تجربی مجرد و پالایش شده از متافیزیک و مفاهیم نظری غیرتجربی، وجود ندارد و اقرار بسیاری از فیزیکدانان معاصر به موضعگیریهای فلسفی در علم، به ویژه در فیزیک، و نیز یافتن بسیاری از اصول متافیزیکی در استدلالهای فیزیک دانان و مطرح بودن مسائل متعددی که جوابگویی به آنها از حد فیزیک محض خارجاند، جملگی بر این ادعا دلالت دارند. و اینک به مدلهای مختلف تأثیرگذاری متافیزیک دینی بر علوم تجربی اشاره میشود:
۱. تأثیر متافیزیک دینی بر فرضیههای علمی
تأثیر متافیزیک بر پیدایش و تحوّل فرضیهها و نیز تأثیر دیدگاههای متافیزیکی بر مفاهیم، مدلها، اصول و انواع نظریههای علمی مورد اتفاق، تقریباً وجود دارد؛ امّا در چگونگی تأثیرگذاری و طبقهبندی دیدگاههای متافیزیکی اختلاف وجود دارد.
*حاصل کلام آن که فرضیههای علمی، دیدگاههای متافیزیکی را به منزله بخشی از زمینه خود، پیشفرض میگیرند و این زمینه، بستر پیدایش و تحوّل فرضیههای علمی قرار میگیرد؛
*برای نمونه، کسی که در علوم انسانی تحقیق میکند، پیشفرضهای او در زمینه انسان، الهام بخش نوع معینی از مفاهیم، فرضیهها، مدلها، سبکها و تئوریهای علوم انسانی است و معرفتهای دینی در زمینه انسان میتواند به منزله پیشفرض علوم انسانی قرار گیرد.
این نوع تأثیرگذاری در علوم انسانی کاربردی، مانند مدیریت و علوم تربیتی بیشتر ظاهر میگردد. نکته قابل توجه اینکه از آن رو که علوم انسانی علاوه بر موضوع، در هدف و روش با علوم طبیعی تمایز پیدا میکنند، به ناچار در فهم پدیدههای طبیعی از روشهای تفسیری و تفهیمی به جای روشهای تبیینی استفاده میشود و برای تحلیل و تفسیر رفتارهای فردی و جمعی، از مفاهیمی مانند عزم، اراده، هدف و... بهره گرفته میشود و آموزههای دینی در تمام این مفاهیم و تحلیل و تفسیرها تأثیر میگذارد؛
برای مثال، پیاژه، روانشناس تجربی، یافتههای خود را به اعتبار شواهد تجربی در عرصه روانشناسی عرضه میکند؛ امّا نباید تعلق فرضیههای پیاژه به اندیشههای کانت را نادیده گرفت و نیز تفسیر توتم و تابوی فروید، از فرایند عبادت و نیز تفسیر ویلیام جیمز از آن، به عنوان حس پرستش آدمی، کاملا متأثر از متافیزیک دینی و ضد دینی آن دو شخصیت است؛
بنابراین در علوم انسانی از متغیّرهایی چون فکر کردن، خواستن، اراده کردن، تصمیم گرفتن، عواطف، ابزار کنترل کردن رفتار، سخن به میان میرود و معارف دینی در این دسته از متغیّرها تأثیر گذارند.
نمونه دیگر، فیزیکدانان در توضیح اصل انتروپیک (نسبت قوانین فیزیک با امکان تکّون حیات در زمین) به دو رویکرد گرایش یافتند: نخست، بیان تعداد زیادی از جهانها و دارا بودن شرایط حیات برای یکی از آنها و دوم، پذیرش جهان واحد و طراحی الهی. فیزیکدانان موحد، به رویکرد دوم و فیزیکدانان سکولار، به رویکرد نخست گرایش داشتهاند؛ با اینکه فیزیک هیچ شاهد مستقلی برای این جهانهای مستقل از هم ندارد. دلیل اینکه بعضی از فیزیکدانان در چند دهه اخیر، سراغ جهانهای نوسانی یا ماندگار رفتهاند و از نظریه انفجار بزرگ- که برای جهان یک آغاز زمانی قائل است- گریختهاند، فرار از در کار آوردن خدا بوده است و از طرفی بعضی از فیزیکدانان و فلاسفه، پیروزی نظریه انفجار بزرگ را به عنوان یک شاهد علمی بزرگ بر وجود خدا گرفتهاند.
شایان ذکر است که نمیتوان همیشه از تفاوت مبانی مابعد الطبیعی، تفاوت دستاورد علمی را استنتاج کرد؛ برای نمونه مسئله وحدت نیروهای طبیعت، (از جمله نیروی ضعیف هستهای و نیروی الکترومغناطیسی) که از اهم مسائل فیزیک نظری معاصر است، از سوی سه فیزیکدان نظریهپرداز (عبدالسلام، واینبرگ و گلاشو) مطرح گردید؛ امّا مبانی اینها از رفتن به دنبال مسئله وحدت نیروها متفاوت بود.
۲. همه فعالیتهای آدمیان به سمت و سوی خاصّی جهت پیدا میکند. این جهتگیریها، زاییده انگیزه انسانها است و انگیزهها نیز از بینشها، ارزشها و اهداف تأثیر میپذیرند. بر این اساس، التزام عالمان به آموزههای دینی، بر فعالیتهای پژوهشی و علمی آنان تأثیر میگذارد و در اقبال و ادبار عالمان به دانش خاصّی یا رشد تحوّل آن مؤثر است؛
برای نمونه میتوان به بینش صحیح دینی چند قرنی در اسلام اشاره کرد که با تفسیری درست از مفاهیمی، مانند: زهد، صبر، دنیا زدگی، انتظار فرج و نیز با اهمیّت بخشیدن به طبیعتشناسی و شناخت آیات آفاقی الهی، مسیر تحقیق و تتبع علوم تجربی باز شد و انگیزه عالمان بر گسترش تحقیقات علمی بیشتر گشت؛ ولی بعدها با رواج صوفیگری و تفاسیر نادرست از زهد، دنیا زدگی، صبر و مفاهیم دیگر، این گونه تحقیقات مسدود شد و انگیزه انحطاط علمی ترویج یافت و همچنین میتوان به اندیشه مسیحیان در قرون وسطا و بیاعتنایی تام به وحی و عقل و بیاعتنایی به مطالعات تجربی و طبیعتشناسی اشاره کرد که منشاء رواج الهیات طبیعی (خداشناسی عقلی) و الهیات وحیانی (خداشناسی نقلی) گردید؛ ولی از منزلت اجتماعی عالمان تجربی کاسته گشت؛ و در مقابل به اندیشه و بینش پروتستانی اشاره کرد که مشاغل دنیوی همانند مشاغل دینی ارزشمند و بلند پایه معرفی شد و پیشه طبیعتشناسی نیز شرافتمند و مفید معرفی گشت و منشأ پیشرفت تحقیقات علمی و اقتصادی گردید؛ زیرا اینان بر این باور بودند که خداوند خود را در آیات آفاقی، ظاهر و متجلی ساخته است و در واقع انسان با مطالعه و شناخت طبیعت، به معرفت خداوند دست یافته و به تعظیم شأن الهی میپردازد بر این اساس مطالعات تجربی، جذّابیّت فوقالعادهای یافت و عالمان تجربی منزلت اجتماعی یافتند.
۳. پیشفرضهای متافیزیکی، مانند: انحصار هستی در ماده، تفکیک معرفتشناختی و هستیشناختی عالم ناسوت و جبروت، امکان شناخت عالم طبیعت یا شکّاکیّت و نسبیت معرفتشناختی، در مبادی علوم تجربی، مانند: اصل سادگی و افزایش در کارکردها اثر میگذارند. توضیح مطلب اینکه علوم تجربی به ظاهر از آزمایش و مشاهده شروع میشوند و حال آنکه پیشفرضها و زمینههای فلسفی بر مبادی علوم اثر میگذارند و پیشفرضهای فلسفی نیز از جهانبینی دینی و معرفتشناسی برگرفته از کتاب و سنّت تأثیر میپذیرند
۴. هر فعالیت ارادی آدمی، غایتمند است. علم نیز به عنوان فعالیت انسانی، به ناچار غایتی خواهد داشت و از طرفی غایتها از دیدگاههای جهانشناختی، معرفتشناختی و کلامی دینی عالمان سرچشمه میگیرد و علم در بستر چشم اندازهای متافیزیکی معین و در زمینه دیدگاههای دینی میروید. تحوّل در هدف و تبدیل کشف اسرار طبیعت، به عنوان هدف علوم، به تسلط بر عالم طبیعت و ارتقا بخشیدن به فنآوری در جامعه انسانی در تحوّل روش علم از چرایی به چگونگی، مؤثر بوده است و این تحوّل نیز با اوجگیری سکولاریسم و انکار غایات طبیعت و خالق و قادر و مدبّر مطلق گسترش یافت و آبشخور پیدایش سیطره کمّیتگرایی و ریاضی شدن علوم جدید نیز از این ناحیه است؛ برای نمونه اگر محققی بر پایه مشرب فلسفی، دیدگاه دترمینیتیک را بپذیرد و در تبیین اصل موجبیّت، نگرشی جبرگرایانه داشته باشد، رویکرد غایتگرایانه او نیز تحوّل می پذیرد.
نتیجه سخن این که اولا، فعالیت تحقیقی عالمان در چارچوب مفهومی خاص و در بستر و زمینه و سرمشق معین هستیشناسی و معرفتشناسی انجام میپذیرد. این سرمشقها و دیدگاههای متافیزیکی، هم در مقام گردآوری و هم در مقام داوری، نقش تجویزی و تحریمی دارند.ثانیاً، هرچه از قلمرو علوم تجربی طبیعی به محدوده علوم تجربی انسانی نزدیکتر میشویم، انگیزش آرای متافیزیکی ـ دینی، بر تئوریپردازی قوّت میگیرد./1325//102/خ