۰۸ خرداد ۱۳۹۶ - ۲۳:۲۵
کد خبر: ۵۰۱۵۹۶
شهید مدافع حرم سید اسحاق موسوی:

کنایه زنندگان به مدافعان حرم اگر در کربلا هم حضور داشتند جزو تماشاگران بودند

شهید مدافع حرم «سید اسحاق موسوی» در وصیت‌نامه خود آورده است: پدر و مادر! خواهران و برادرانم! بعد از من عده‌ای سبک مغز و جاهل به تمسخر و نصیحت بی‌جای شما لب خواهند گشود؛ به والله قسم اگر این جماعت در کربلا بودند حسین بن علی(ع) را یاری نمی‌کردند و تنهایش می‌گذاشتند.
مدافع حرم
به گزارش خبرگزاری رسا به نقل از دفاع پرس، شهید مدافع حرم «سید اسحاق موسوی» فرزند «سید محمد»، در اول خردادماه سال 1359 در استان «بغلان»، شهرستان «پلخمری»، منطقه کوه خاتم الانبیاء (ص)، پسته مزار در افغانستان در خانواده‌ای مذهبی از سادات موسوی دیده به جهان گشود.

هنوز دو ساله نشده بود که بیماری و قحطی حاصل از حمله شوروی سابق، امان مادرش را برید و مادر چشم از جهان فرو بست.

سید اسحاق، تحت تکفل مادر بزرگش «بی‌بی شیرین حسینی» قرار گرفت؛ چندی نگذشت که بی‌بی شیرین نیز بر اثر اصابت موشک‌های بالگردهای شوری سابق، مصادف با ۲۷ رمضان سال  1358 به شهادت رسید.

پدر سید اسحاق با خانم «لیلاحسینی» ازدواج کرد و سید اسحاق زیر چتر مادرانه‌ی خانم لیلا سادات حسینی رشد یافت.

هجرت به مشهد

هنوز ۶ ساله نشده بود که پدر به‌خاطر جنگ و بیماری‌های حاصل از جنگ و قحطی، برای حفظ جان خانواده‌اش تصمیم به مهاجرت به ایران گرفت و در مشهد، جاده «چناران-ناظریه» ساکن و به کار کشاورزی مشغول شد.

سید اسحاق در مشهد مشغول به تحصیل تا اخذ دیپلم شد؛ اما به‌خاطر مشکلات، موفق به ادامه تحصیل نشد و به کار نقاشی ساختمان روی آورد. او در کنار این کار در هنر نقاشی و خطاطی هم تخصص داشت.

بعد از اینکه سید اسحاق ازدواج کرد و صاحب فرزند شد، پدرش به یکباره میل وطن کرد و همراه مادر، برادران و خواهران عازم افغانستان شد؛ ولی سید به همراه همسر و فرزندش به زندگی در ایران ادامه داد.

همزمان با ورود پدر به افغانستان، حمله طالبان آغاز شد. این بار سید اسحاق و همسر و فرزندش عازم افغانستان شدند و پدر و خانواده پدری وی دوباره به ایران برگشتند.

جهاد بر ضد طالبان

سید اسحاق وارد شهرستان پلخمری در استان بغلان شد و با حزب «حرکت اسلامی» با طالبان وارد جنگ شد. پس از سقوط بغلان، وی به «هرات» رفته و در لباس سپاه محمد (ص) به جنگ با طالبان پرداخت.

در همان روزها بود که شهید موسوی همسر و فرزندش که ساکن منازل سازمانی «اسماعیل خان» در هرات بودند را بر اثر اصابت موشک از دست داد.

او خسته از جفای روزگار و درد از دست دادن همسر و فرزند، درمانده به ایران مهاجرت و چند ماه در خانه پدری‌اش ساکن شد. اصرار پدرش نتوانست او را راضی به ازدواج مجدد کند؛ او هرگز نتوانست همسر و فرزند خود را فراموش کند.

مدتی به فیروزکوه رفت و به نقاشی ساختمان مشغول شد، اما دوباره به مشهد بازگشت و در منطقه «گلبهار» ساکن شد. او هفته‌ای یکبار به دیدار مادر و پدرش که دیگر توانایی جسمی خود را از دست داده و فلج شده بودند، می رفت و کمک خرج آن‌ها بود.

همراهی با برادر در جبهه مقاومت

بعد از تحولات سوریه و تسلط تکفیری‌ها بر این سرزمین و تخریب و نبش قبر «حجر بن عدی» و تهدید حرم حضرت زینب (س)، سید حسن برادر سید اسحاق قصد دفاع از حرم کرد.

سید اسحاق در ابتدا با برادرش سید حسن مخالفت کرد ولی بعد از توضیحات او در مورد هدف و نیت حضورش در سوریه، سید اسحاق نیز شوق حضور در جبهه مقاومت پیدا کرد.

گرفتن رضایت مادر

دو برادر برای رفتن به سوریه توانستند رضایت پدر را سریعاً جلب کنند، ولی مادر راضی به رفتن آن‌ها نبود. باز آن‌جایی که سید اسحاق علاقه‌ی عجیبی به مادر داشت و بدون اجازه مادر کاری نمی‌کرد و از طرفی هم لیلا سادات او را مانند فرزند خود پرورش داده بود و به او توجه و محبت ویژه‌ای داشت، لذا او تمام تلاش خود را کرد تا رضایت مادر را جلب کند و بعد از دو هفته مادر هم راضی به این امر شد.

سفر به شام بلا

سید اسحاق و سید حسن با جلب رضایت مادر و بعد از طی دوره‌های آموزشی نظامی در تاریخ 27 آذرماه 1392 وارد دمشق شدند. سید حسن به یگان توپ ۲۳ و سید اسحاق به یگان تخریب معرفی شدند.

سید اسحاق به دستور «ابوحامد» فرمانده تیپ فاطمیون، که آن زمان گردان بود و هنوز استعداد تیپ را پیدا نکرده بود، به فرماندهی یگان تخریب منصوب شد و در یگان تخریب رشادت‌ها و از جان گذشتگی‌های فراوانی از خود نشان داد.

سید اسحاق موسوی فرماندهی عملیات‌های یگان تخریب در مناطق مختلف دمشق همچون «حران عوید»، «احمدیه»، «زمانیه»، «فروسیه»، «قریه‌ی شامیه» و «بهاریه» را بر عهده داشت.

حضور همیشگی و تأثیرگذار او در مناطق مختلف سوریه باعث شده بود تا ابو حامد با مرخصی رفتن او مخالفت کند. بالاخره بعد از سه ماه ماندن در جبهه به مرخصی آمد و یک ماه بعد دوباره عازم منطقه شد.

جانشینی تیپ فاطمیون در حما

بعد از شهادت «حسین براتی» فرمانده فاطمیون در «حما»، شهید موسوی بنا به درخواست ابوحامد فرمانده تیپ فاطمیون، وارد حما شد و به جانشینی فرماندهی این تیپ در آن منطقه منصوب شد. سید اسحاق در حما نیز جانفشانی‌ها و رشادت‌های زیادی را از خود نشان داد.

بعدها به دستور ابو حامد همراه نیروهایش وارد «حلب» شد  و در عملیات «حندرات ۲» شرکت کرد. هدف این عملیات بازگرداندن شهدای جا مانده از عملیات «حندرات ۱» و محاصره «نبل» و «الزهرا» بود. او در کنار نیروهایش و دوستانی همچون شهیدان «مهدی صابری» و «خدابخش خاوری» (علی شارژی) مجاهدت‌ها کرد. اهداف عملیات تقریباً محقق شده بود ولی مهمات و تجهیزات به پایان رسید. به دلیل کوهستانی بودن منطقه، رساندن تجهیزات و مهمات میسر نبود.

عروج

سید اسحاق دستور عقب نشینی داد ولی دیر شده بود چون توسط دشمن قیچی و محاصره شده بودند. محاصره به سختی شکسته شد و سید اسحاق توانست تمامی نیروهایش را از قتلگاهی که تکفیری ها ترتیب داده بودند، نجات و شخصاً تمام مجروحین و شهدا رابه عقب برگرداند و از منطقه خارج سازد.

اما خودش مورد هدف تک تیرانداز دشمن قرار گرفت و دو تیر بر قلب او نشست. او شربت شهادت را نوشید و به دیدار سالار شهیدان، دوستان و همرزمان شهیدش و مادر بزرگ، همسر و فرزندش شهیده‌اش نائل شد.

پیکر این شهید والامقام در 10 دی‌ماه 1393 همزمان با سالروز شهادت امام حسن عسکری (ع) بر روی دستان مردم شهید پرور مشهد مقدس تشییع و بعد از طواف برگرد بارگاه ملکوتی حضرت ثامن الحجج (ع) در جوار همرزمان شهیدش آرام گرفت.

بعد از شهادت سید اسحاق، سید محمد پدر سید اسحاق نتوانست داغ فرزند رشیدش را تحمل کند و همزمان با ایام سالگرد شهادت فرزندش در تاریخ 14 آبان ماه 1394 به دیدار حق شتافت و بدنش در بهشت شهدای عسکریه آرام گرفت.

وصایا و توصیه های شهید سید اسحاق موسوی:

پدر و مادر عزیزم!

مرا بخشید و حلال کنید و برای آمرزش و عاقبت بخیری‌ام دعا کنید، زیرا رضایت خداوند در رضایت شماست. بعد از من گریه و ناله نکنید. خوشحال و شادمان باشید، زیرا خداوند در قرآن می فرماید: «شهدا زنده‌اند و نزد پروردگارشان روزی داده می‌شوند».

پدر و مادر! خواهران و برادرانم! بعد از من عده‌ای سبک مغز و جاهل به تمسخر و نصیحت بی‌جای شما لب خواهند گشود؛

به والله قسم اگر این جماعت در کربلا بودند، حسین بن علی را یاری نمی‌کردند و تنهایش می‌گذاشتند و فقط تماشا می‌کردند که چگونه امامانشان را به شهادت می‌رسانند.

این جماعت از اسلام فقط دولا راست شدن و تسبیح چرخاندن و حرف‌های قشنگش را فهمیده‌اند و از بصیرت بی‌بهره‌اند. اینان کسانی‌اند که اگر مهدی فاطمه (عج) ظهور کند، او را تنها و غریب خواهند گذاشت. پس محکم و استوار باشید و غم به خود راه ندهید، به سخنان این جماعت که روی اهل کوفه را سفید کرده‌اند توجه نکنید.

برادرانم!

شما، فرزندان علی مرتضی هستید، پس علی‌وار زندگی کنید و بدانید حجاب فقط مختص بانوان نیست. شما نیز مایه‌ی افتخار علی (ع) باشید.

مبادا کاری کنید که موجب ناراحتی قلب نازنین آقا امام زمان (عج) شود، زیرا شما از نسل زهرای مرضیه‌اید پس نماز اول وقت، امر به معروف و نهی از منکر و نیز دعای فرج را هیچگاه فراموش نکنید.

همیشه پاسدار ولایت علی و آل علی باشید و در این راه از جان و مال خود دریغ نکنید. پاسدار حجاب و نماز اول وقت باشید.

خواهرانم!

شما فرزندان زهرای مرضیه هستید پس مایه‌ی افتخار ایشان باشید و حجاب خود را رعایت کنید و همیشه ملزم به رعایت حجاب و نماز اول وقت باشید./۱۳۲۵//۱۰۲/خ

ارسال نظرات