۰۲ اسفند ۱۳۹۶ - ۱۱:۱۵
کد خبر: ۵۵۵۸۳۹
یادداشت؛

ضرورت و منطق مطالعات اسلامیِ آسیب های اجتماعی

رشد آسیب های اجتماعی یک مساله عالم گیر است و چه بسا شرایط امروز ما در ایران در بعضی موارد، در مقایسه با کشورهای دیگر حتی کشورهای به اصطلاح پیشرفته، به مراتب بهتر باشد.
حجت الاسلام رضا غلامی، پژوهشگر و مدرس در عرصۀ فلسفه سیاسی و مطالعات فرهنگی

به گزارش خبرگزاری رسا، هیچ تردیدی وجود ندارد که ما امروز با رشد آسیب های اجتماعی روبرو هستیم؛ اعتیاد، طلاق، مفاسد اخلاقی و فحشا، حاشیه نشینی، افزایش فزاینده پرونده های قضایی، بیکاری، بیماری های روحی و روانی، پیری جمعیت و از همه مهم تر، لطمه خوردن به سرمایه اجتماعی و هویت ملی- دینی، از جمله آسیب هایی است که جامعه ما را به ویژه در سال های اخیر در رنج و گرفتاری قرار داده است.

البته هیچ جامعه ای را نمی توان سراغ گرفت که بی آسیب باشد چراکه به اقتضای قواعد حاکم بر حیات دنیوی و تزاحمات و تصادفاتی که در این عالم و در سیر حرکت موجودات رخ می دهد، شکل گیری آفت و آسیب یک امر اجتناب ناپذیر است لکن بحث ما بر سر رشد آسیب ها و شکل گیری چالش اجتماعی است که یک امر فوق العاده محسوب می شود.

این را هم تاکید می کنم که رشد آسیب های اجتماعی یک مساله عالم گیر است و چه بسا شرایط امروز ما در ایران در بعضی موارد، در مقایسه با کشورهای دیگر حتی کشورهای به اصطلاح پیشرفته، به مراتب بهتر باشد. جان مشونیس، پروفسور جامعه شناسی کالج کینیون گامبیر اوهایو در کتاب مسائل اجتماعی می نویسد : تعجبی ندارد اگر مردمی که در امریکا زندگی می کنند بگویند جامعه ما کوهی از مشکلات دارد؛ مردم در امریکا معتقدند کار چندانی برای حل مسائل انجام نمی دهیم. ما بیش از آنکه به پیشرفت اقتصادی نیازمند باشیم، به مهار جرایم، مبارزه با اعتیاد، بهبود مدارس، ارتقاء بهداشت، گسترش مراقبت از کودکان و همچنین حفاظت از محیط زیست نیاز داریم.

در جای دیگر، یعنی کتاب مسائل اجتماعی از دیدگاه انتقادی، دی استنلی ایتزن می نویسد : از هشت نفر امریکایی یک نفر فقیر است؛ در سال 2009، حدود 36 میلیون امریکایی بن غذا دریافت کرده اند؛ در سال 2008، حدود 3/46 میلیون امریکایی از جمله یک-پنجم شاغلان و 3/7 میلیون کودک، فاقد بیمه خدمات درمانی بوده اند؛ در سال 2008، 1/17 میلیون امریکایی از طرف دولت شدیداً فقیر معرفی شده اند.

از طرف دیگر، همه قبول داریم که آسیب های اجتماعی یک شبه و آنی خلق نمی شوند؛ خیلی از آسیب ها، امواج و حتی سونامی حوادثی است که در دهه های قبل در کشور ما رخ داده است. بعضی از این حوادث، طبیعی و خارج از اراده و دایره مدیریتی انسانهاست مانند زلزله، سیل، خشکسالی و تهاجمات غیرمنتظره  بیگانگان به کشور، و بعضی از حوادث در دایره مدیریت جامعه و جزو خطاهای سهوی و یا عمدی گذشتگان است که برای نمونه می توان به سیاست های نادرست اقتصادی، نظام برنامه ریزی مغایر با عدالت، تکثیر و گسترش کلان شهرها، سنت ستیزی و مدرنیزاسیون کور، بی توجهی به فرهنگ و تهاجم فرهنگی و قربانی کردن آن به پای توسعه اقتصادی، عملیات روانی و غیره اشاره کرد که مبدأ بعضی از این موارد مانند نظام برنامه ریزی مغایر با عدالت، به دوران رژیم منحوس پهلوی و زمامی برمی گردد که امریکایی ها سازمان و تفکر برنامه ریزی را در ایران پایه گذاری کردند و تا سال های متمادی عوامل امریکایی رأساً مدیریت برنامه ریزی در کشور ما را عهده دار بودند.

البته روشن است که اگر پیشگیری از ظهور آسیب های اجتماعی و از بین بردن بسترها و یا به تعبیری موتور تولید آسیب ها یک اصل است، مقابله با آسیب های پدید آمده یک عکس العمل کاملاً عقلانی است که متأسفانه در دولت های فعلی و گذشته یعنی از دولت پنجم تا الآن، یا مورد غفلت قرار گرفته و یا نوع عکس العمل ها و اقدامات، خنثی و از آن بدتر، در مواردی موجب تشدید آسیب های اجتماعی شده است. البته طی دو سال اخیر و با ورود رهبر بزرگوار انقلاب به این میدان، دولت یازدهم و دوازدهم اقداماتی را آغاز کرده که بی انصافی است اگر به آن اشاره نکنم هرچند معتقدم این اقدامات به هیچ وجه با سطح انتظارات منطبق نیست.  

بنده در اینجا قصد دارم از دلیل اصلی به ثمر ننشستن اقدامات، چه در ساحت پیشگیری و چه در ساحت مقابله، پرده برداری کنم.

واقعیت این است که مدل های فهم و حل مسائل اجتماعی از پیش از انقلاب تا الآن، چه با تابلو و چه بی تابلو، غربی و مبتنی بر تفکر و ایدئولوژی الحادی بوده است. یعنی ما در یک رفتار کاملاً منفعلانه، سرمایه های فکریِ اسلامی در شناخت و حل مسائل اجتماعی را کنار گذاشته ایم و با قبول مبانی انسان شناسیِ مادی انگارانه و سکولار، عملاً با عینک غرب به جامعه و مسائل آن نگاه کرده ایم و با قلم غرب برای حل مسائل اجتماعی خودمان نسخه پیچیده ایم. این در حالی است که نگاه ناقص و علیل غرب به انسان و عدم درک گوهر وجودی آن، مسأله ای نیست که بتوان از کنار آن گذشت. بحث بر سر این است که جامعه شناسی و روان شناسی غربی با تنزل دادن انسان به یک شیء و یا یک حیوان اقتصادی، عملاً انسان را به مذبح برده اند و در چنین شرایطی، محصول تلاش این جامعه شناسی و روان شناسی، سطحی نگری مفرط در فهم آسیب های اجتماعی و ناتوانی در درک بخش مهمی از واقعیت های حاکم بر زیست انسان و به طریق اولی، حل مسائل اجتماعی است که برآیند این وضع، چیزی جز تشدید آسیب های اجتماعی در ایران نبوده و نخواهد بود.

احتمالاً تایید می فرمایید که غرب یک خط قرمز بسیار مهم دارد و آن، سبک زندگی غربی است؛ وجود این خط قرمز موجب می شود که در هرگونه مواجهه با آسیب های اجتماعی، عدم مغایرت راه حل با سبک زندگی غربی، یک اصل تلقی شود و با در نظر گرفتن این واقعیت که بخشی از آسیب های اجتماعی معلول قسم مهمی از سبک زندگی غربی است، طبیعی است که حل ریشه ای مسائل اجتماعی بی معناست.

خط قرمز اصلی دیگر در مدل های غربی، عدالت است. در واقع، آشتی دادن میان نظام لیبرال- سرمایه داری و عدالت، خیالی بیش نیست و کسانی هم که مانند جان رالز به دنبال ارائه قرائتی غرب پذیر از عدالت بوده اند، عملاً توفیقی در حفظ ذات عدالت در این نوع قرائت ها نداشته اند و لذا باید گفت در موقعیتی که حفظ و تداوم نظام سرمایه داری- آن هم به هر قیمت- یک اصل حیاتی محسوب می شود، صحبت از عدالت در جامعه در حد یک شوخی است و با این وضع مدل های غربی قادر به حل آسیب های اجتماعی نخواهند بود؛ و لذا من معتقدم، جامعه شناسی و روان شناسی غربی در یک روند غیر علمی، بیش از آنکه به حل ریشه ای مسأله توجه کنند، به مدیریت مسأله یا عبور از آن می پردازند و در چنین شرایطی است که بخشی از نسخه های جامعه شناسی و روان شناسیِ مدرن، نقش تخدیری دارند و مایل نیستند هیچگونه تعرضی به نظم و دیسیپلین غربی حاکم بر جوامع داشته باشند.

ضمناً همانطور که دکتر مشونیس در کتاب مسائل اجتماعی اشاره می کند، نه فقط پیشرفت های اقتصادی – حتی اگر با توزیع سطحی از رفاه در بین اقشار معمولی جامعه توأم باشد- حلّال آسیب ها و گرفتاری های اجتماعی نیست بلکه خود این پیشرفت و نوع نگاهی که به رفاه دارد، یکی از موتورهای تولید آسیب های اجتماعی به شمار می رود و لذا شما نمی توانید وجود آسیب های اجتماعی در پیشرفته ترین و مرفه ترین کشورها را منکر شوید هر چند جنس آسیب های اجتماعی در جوامع مرفه با جوامع ضعیف و محروم متفاوت است.

در نقطه مقابل، رویکرد متمایز اسلام به انسان و جامعه، به طور قطع در نحوه پرداخت به آسیب های اجتماعی اثرگذار است و نمی توان انتظار داشت از انسان شناسیِ اسلامی دستگاه متفاوتی برای شناخت مسائل اجتماعی و سپس پیشگیری و حل آن مسائل خلق نشود.

به نظر می رسد دستگاه فکری اسلام در مواجهه با آسیب های اجتماعی از سه جهت متمایز است : یکم به جهت مخالفت با شییء انگاری انسان و کرامت و شرافتی که اسلام برای انسان به خاطر گوهر وجودی او قائل است؛ و دوم، به جهت هویت و شخصیت نیمه مستقلی که برای جامعه، فراتر از فرد قائل است و آن را ذی روح تلقی می کند. حتی اگر برای جامعه هویت و روح قائل نشویم، باورها و ارزش های اسلامی و نفوذ آن در جان انسان مسلمان ( در هر درجه ای ) بافت متفاوتی به جامعه مسلمانان می دهد و آن جامعه را به جامعه اسلامی تبدیل می کند و تا بافت جامعه اسلامی با بافت جوامع غیر اسلامی به درستی درک نشود، طبیعی است که مسائل این جامعه، و نحوه مواجهه آن با این مسائل قابل درک نیست.

و سومین امتیاز دستگاه فکری اسلام در مواجهه با آسیب های اجتماعی، مخالفت آن با تخدیر و مستی، و بنایی است که اسلام در هوشیارسازی و حفظ هوشیاری انسان در جهت پیشگیری یا مقابله با آسیب های اجتماعی دارد. به بیان دیگر، اگر غرب مدیریت مسائل اجتماعی را از رهگذر تخدیر جستجو می کند، اسلام در نقطه مقابل آن، پیشگیری و حل مسائل اجتماعی را از مسیر هوشیارسازی انسان و تشویق او به خردورزی دنبال می کند. حتی غرب در مواردی که مسیر تفکر را می رود، باب تفکر را بر چارچوب نسبی گرایی استوار می کند که محصول این تفکر بعضاً آشوب زدگی، اضطراب، ترس و در نهایت نیهیلیسم است که همین پوچ گرایی عامل بخش مهمی از آسیب های اجتماعی مانند اعتیاد، الکلیسم و بیماری های روحی و روانی است که عمدتاً به خودکشی منجر می شود. 

تکیه اصلی من در این بحث روی این عقیده است که اسلام برای ساخت جامعه سالم و مصون نگهداشتن آن از آسیب های کشنده، طرح و برنامه دارد. بنده در اینجا فقط از باب نمونه به چند عنصر اجتماعی حیات بخش و صیانت کننده اشاره می کنم که از بطن هر یک از این عناصر می توان به ده ها مسأله و موضوع پژوهشی دست پیدا کرد.

عنصر اوّل، تقواست که باید از آن به یک مکانیزم قدرتمند و بی بدیل برای مدیریت نفس در فکر و همچنین عمل یا عکس العمل تعبیر کرد. البته یادآوری می کنم که تقوا مولود ایمان اسلامی است و تنها در اتمسفر ایمان است که حیات دارد. عنصر دوم، امر به معروف و نهی از منکر است که بر اساس «ولایت اجتماعی» اعضاء جامعه نسبت به یکدیگر، می تواند در هر دو ساحت پیشگیری و مقابله نقش منحصر بفردی ایفا کند. عنصر سوم، عبادت است که در رأس آنها نماز، تأثیر فوق العاده ای در رفع اضطرابات و آشوب های درونی، و در بازداشتن از منکرات و ترغیب به نیکی ها دارد. عنصر چهارم، اعتدال اخلاقی است که به عنوان سلول بنیادی نظام تربیت اسلامی، می تواند بستر بخش مهمی از آسیب ها را از بین ببرد. عنصر پنجم، معاد باوری و آخرت گرایی است که به عنوان دیگر سلول مرکزی نظام تربیت اسلامی، جلوی بسیاری از آفت های اجتماعی را سد می کند.

عنصر ششم، کار و رویکرد خاص اسلام به کار و تلاش است که می تواند ضمن رفع بخش مهمی از محرومیت های عرضی، به ارتقاء و پیشرفت جامعه کمک شایان توجهی بکند. عنصر هفتم، تعاون اجتماعی است که مبتنی بر انگیزه های معنوی و نه مادی، در دو جنبه ایجابی و سلبی قادر به پیشگیری و مقابله قاطع با آسیب هاست. عنصر هشتم، توجه منحصر بفرد اسلام به نهاد خانواده و مناسبات درونی و قواعد حاکم بر این نهاد است که در پیشگیری و مقابله با آسیب های اجتماعی قدرت اعجاز گونه ای دارد. عنصر نهم، قناعت است که در نقطه مقابل مصرف زدگی، و افزایش دائم انتظارات مادی، آرامش را به زندگی مردم برمی گرداند و عنصر دهم که به نظر من جزو مهم ترین و کلیدی ترین عناصر محسوب می شود، عدالت اجتماعی است که می تواند مانع پولادین در برابر شکل گیری و رشد آسیب های اجتماعی ای باشد که از پیامدهای تبعیض و توزیع ناعادلانه منابع و امکانات در جامعه به حساب می آیند.

البته حتماً توجه می فرمایید که بنده در اینجا فقط به دنبال ذکر چند نمونه بارز هستم و در صدد احصاء کامل عناصر یا طبقه بندی منطقی آنها نیستم.

آنچه مسلم است، مواجهه اسلام با آسیب های اجتماعی یک مواجهه سیستماتیک است و دهها عنصر اصلی و فرعی در سیستم پیشگیری و مقابله اسلام با آسیب های اجتماعی نه فقط در جای واقعی خود قرار دارند، بلکه بخشی از کارکرد خود را با هماهنگی، هم افزایی و تعامل چندطرفه عینیت می بخشند. طبیعی است که هدف از طرح این مباحث، بازشدن پنجره های تازه به روی پژوهشگرانی است که مایلند در این عرصه قدم های محکمی بردارند. در عین حال، در اینجا جای طرح و پاسخ به یک سوال اساسی باز می شود و آن این است که به چه مطالعه و پژوهشی در ساحت آسیب های اجتماعی عنوان «اسلامی» اطلاق می شود؟ آیا هرگونه دریافت ذوقی و بی قاعده از اسلام آن هم توسط کسانی که اشراف کافی بر ظرایف تفکر اسلامی ندارند می تواند رویکرد اسلامی به پیشگیری و مقابله با آسیب های اجتماعی قلمداد شود؟

روشن است که کسی به این پرسش پاسخ مثبت نخواهد داد. بنده برای پاسخگویی به این سوال، ابتدا لزوم منطقه بندی علم انسانی و اجتماعی را یادآوری می کنم. در واقع، علم انسانی و اجتماعی اسلامی به سه منطقه عمده قابل تقسیم است: منطقه یک، منطقه قرآن و سنت که بر اساس آیه شریفه ویُعَلِّمُکُم ما لم تکونوا تَعلَمون، حوزه انحصاری تعالیم دین به شمار می رود و طبعاً در این منطقه حضور علوم عرفی، حضور ابزاری و از باب بستر سازی است. منطقه دوم، منطقه علوم عقلی است که البته بخشی از کارکرد این منطقه مقدم بر کارکرد منطقه اول و در زمان شکل گیری ایمان است که جای بحث آن اینجا نیست.

این منطقه، ساحت عقل برهانی و ریاضی است که می تواند نیازهای علم انسانی و اجتماعی را به گزاره های یقینی و نیمه یقینی فراهم کند و طبعاً حضور علم تجربی در این ساحت جنبه مقدمی دارد. منطقه سوم، منطقه علوم عرفی و تجربی است که در زیر چتر جهان بینی و شریعت اسلامی – نه خارج از آن- می تواند به بخش مهمی از مسائل جزئی یا عملیاتی سازیِ دستورات اسلامی پاسخ دهد. و البته این سه منطقه، که در بطن هر کدام روش شناسی های گوناگونی قرار گرفته، می توانند در منطقه خود یا در یک منطقه جدیدی که می توان از آن به منطقه چهارم تعبیر کرد با یکدیگر هم افزایی نمایند؛ ضمناً منطقه اول به سه لایه عقاید، اخلاق و احکام تقسیم می شود، اما منطقه دوم عمدتاً مربوط به لایه مبانی و هسته سخت علم انسانی و اجتماعی است هرچند همانطور که اشاره شد، عقل به عنوان یک منبع فعّال در هر سه منطقه نقش خود را بر حسب جایگاهی که برای آن در نظر گرفته شده ایفا می کند. منطقه سوم، که می توان از آن به منطقه الفراغ تعبیر کرد، باب اعتباریات و تولید قواعد جزئیِ اجتماعی را باز می کند که البته چنانچه عرض کردم در زیر چتر جهان بینی و شریعت اسلامی است.

از طرف دیگر، در منطقه اول که میدان اختصاصی و انحصاری تعالیم دینی است، روش شناسی اجتهاد حرف اول و آخر را می زند. در حقیقت، استنباط از قرآن و حدیث و نسبت دادن یک آموزه به اسلام، جز از مسیر اجتهاد نمی گذرد و طبعاً «اجتهاد محوری»، مانع از برداشت های بی مبنا و سلیقه ای از تعالیم اسلامی می شود.

در این نقطه از بحث، اهمیت تحقیقات بنیادی را یادآوری می کنم. در حقیقت، در این برهه که در ابتدای راه هستیم و هنوز لایه سخت دستگاه فکری اسلام در مواجهه با آسیب های اجتماعی شکل نگرفته است، ورود بی حساب به تحقیقات کاربردی می تواند لطمه زننده تلقی شود. البته ما برای پاسخگویی به سوالات کاربردی ناچار به تعیین مفروضات اساسی و تکیه کردن به آنها برای ورود به مطالعات کاربردی هستیم لکن همانطور که اشاره کردم باید ورود به پژوهش های کاربردی کاملاً حساب شده باشد.

متن سخنرانی حجت الاسلام والمسلمین دکتر رضا غلامی در هم اندیشی اساتید و محققان مطالعات اسلامی آسیب های اجتماعی، 26 بهمن 1396، مشهد مقدس/۹۶۹//۱۰۲/خ

منبع: فارس

ارسال نظرات