۲۲ فروردين ۱۳۹۷ - ۲۰:۴۵
کد خبر: ۵۶۰۹۳۶
یادداشت؛

تغییر استراتژی الزامی است

اردیبهشت و خرداد، ۲ ماهِ مین‌گذاری شده در سال ۹۷ است. برجام، ارز، منطقه (با تمرکز بر سوریه) و تحریم، ۴ حوزه‌ای است که تلاش خواهد شد در آنها بحران ایجاد شود.
دیدار جمعی از مسئولان و مدیران نظام با رهبر انقلاب

به گزارش خبرگزاری رسا، اردیبهشت و خرداد، 2 ماه مین‌گذاری شده در سال 97 است. برجام، ارز، منطقه (با تمرکز بر سوریه) و تحریم، 4 حوزه‌ای است که تلاش خواهد شد در آنها بحران ایجاد شود. تبدیل مساله به بحران، غیرقابل حل نشان دادن موضوعات، ایجاد تبعات امنیت ملی برای موضوعات و در نهایت روی میز گذاشتن راه‌حل‌هایی از جنس سازش، مهم‌ترین پدیده‌هایی است که با آنها مواجه خواهیم بود. در همه این موارد مساله اصلی از دید کسانی که بیرون از ایران درصدد تجمیع بحران‌ها در ماه‌های اولیه سال هستند، گروگان گرفتن افکار عمومی ایران و ایجاد حس بن‌بست، تهدید و فروپاشی است. جنگی که در هفته‌های آینده با آن مواجه خواهیم بود جنگ روایت‌هاست، به این معنا که خود مسائل، به میزان روایتی که از آنها خواهد شد مهم نیستند. به تعبیر دیگر، منازعه ذهنی و ادراکی که در راه است، بسیار مهم‌تر از منازعه راهبردی، اقتصادی یا سیاسی خواهد بود.

اگر بخواهیم موضوع را کمی روشن‌تر کنیم می‌توان مورد به مورد بحث کرد که چگونه یک نبرد ادراکی جدید در حال آغاز شدن است. درباره برجام و تحریم‌ها مساله اصلی این نیست که ترامپ تصمیم گرفته از طریق عدم تعلیق تحریم‌های برجامی یا اعمال تحریم‌های جدید (یا هر دو) از برجام خارج شود، بلکه مساله اصلی این است که ترامپ قصد دارد ایران و به طور مشخص تامین‌کنندگان امنیت را به عنوان مقصر به هم خوردن برجام معرفی کند. در مساله ارز هم باز منازعه اصلی بر سر این است که نزاع دولت و مخالفان آن به عنوان ریشه اصلی بحران معرفی شود.

درباره منطقه هم روشن است که آمریکایی‌ها به طرز ناشیانه‌ای تصور می‌کنند می‌توانند پیروزی‌های منطقه‌ای ایران را به موضوع مجادله و اختلاف در داخل ایران تبدیل کنند و به این ترتیب حداقل از سرعت برنامه منطقه‌ای ایران بکاهند. ملاحظه می‌کنید که در تمام موارد آنچه در اصل هدف گرفته شده، افکار عمومی جامعه ایرانی است و آمریکا تلاش می‌کند از طریق وارد کردن افکار عمومی ایران در دوقطبی‌های جدید، تهدیدهایی مانند پیشروی‌های منطقه‌ای ایران را به فرصتی تازه برای خود بدل کند.

2 عامل هست که بسادگی می‌توان ادعا کرد طرف خارجی بشدت روی آن حساب کرده است؛ عامل اول ناکارآمدی، کارنابلدی و سردرگمی دولت در مدیریت بحران‌هاست. نگاه سیاسی به بحران‌ها و با ابزارهای دستوری و امنیتی درصدد حل آنها بودن و چسبیدن به یک سلسله راه‌حل‌های قدیمی، نپخته و مبتنی بر ایدئولوژی لیبرال، به همراه جدی نگرفتن هشدارها و خیرخواهی‌ها، دولت را بشدت در مقابل بحران‌سازی‌های دشمن بویژه در حوزه تحریم‌ها و اقتصاد آسیب‌پذیر کرده است.

دولت آقای روحانی باید درک کند که اکنون نیاز به تجمیع همه ظرفیت‌های کشور برای مقابله با بحران‌ها دارد و این مسلما از طریق صحنه‌سازی و اتهام‌زنی حاصل نخواهد شد. کنترل کسانی درون دولت که همچنان تصور می‌کنند دولت‌داری مساوی عملیات روانی است، نخستین گامی است که دولت باید برای بهبود اوضاع خود بردارد. دوره این هم که تصور کنند با هیولاسازی از رقیب و فرافکنی مشکلات همچنان می‌توانند از پذیرش مسؤولیت وضع موجود فرار کنند، گذشته است. حتی اگر رقیب آسیب‌پذیر باشد، افکار عمومی هوشمندانه به هر کس سهمی را که سزاوار آن است خواهد داد و آسیب‌پذیری رقبا را به عنوان توجیه کارنابلدی دولت در نظر نخواهد گرفت.

اکنون البته زمان گروکشی هم نیست و ضرورت ندارد سر این بحث باز شود که بسیاری از این بحران‌ها و تهدیدها با جزئیات در ماه‌های گذشته پیش‌بینی و به دولت اطلاع‌رسانی شده بود و دولت یکسره به همه آنها بی‌اعتنایی کرد اما این هم پذیرفته نیست که دولت بی‌محابا شروع به متهم کردن کسانی کند که همه هشدارهای لازم را خیرخواهانه به آن داده بودند. کاملا روشن است که آمریکایی‌ها روی ناکارآمدی داخلی دولت حساب کرده‌اند و به میزانی که دولت از راه‌حل‌های واقعی و ابتکاری دوری کند و به سیاسی کردن مسائل علاقه نشان دهد، انگیزه دشمن برای فشار نیز تقویت خواهد شد.

عامل دومی که آمریکایی‌ها روی آن حساب کرده‌اند، شبکه همکار غرب در ایران و مشخصا اصلاح‌طلبان رادیکالی هستند که اخیرا همه مرزها میان خود و نتانیاهو، بن‌سلمان و ترامپ را برداشته‌اند و همان حرف‌های آمریکا را عینا در داخل تکرار می‌کنند. آمریکا بشدت به این شبکه همکار نیاز دارد تا فشار خارجی را به مطالبه سازش و تسلیم در داخل ترجمه کند. بخشی از این شبکه در میان مرتبطان دولت و مشخصا افراد فعال در مرکز بررسی‌های استراتژیک ریاست‌جمهوری و بخشی هم در بیرون دولت، سازمان پیدا کرده است.

تجربه پرونده هسته‌ای هم بخوبی نشان می‌دهد فشارها از زمانی «اثر» کرد که یک جریان داخلی شروع به خلق همان دوقطبی‌هایی در داخل کرد که آمریکا می‌خواست. اکنون آمریکا نیاز به کسانی دارد که خطر کنند و برنامه موشکی و منطقه‌ای ایران را زیر سوال ببرند و از آن مهم‌تر در برنامه موشکی و منطقه‌ای به جای ایران حق را به ترامپ و نتانیاهو بدهند. با تاسف باید گفت کسانی در ایران پیدا شده‌اند که این نقش را بازی کنند و تا زمانی که به این خیانت آشکار پایان داده نشود، جلوی برنامه آمریکا در ایران را نمی‌توان گرفت. تحریم و فشار اکنون جاده صاف‌کن‌هایی در داخل ایران دارد که اگر لازم باشد حاضرند در تانک آمریکایی بنشینند و وارد تهران شوند. اجماع ملی در طرد این خائنان و قاطعیت در مقابله با آنها عنصر ضروری هرگونه برنامه‌ریزی برای کنترل بحران در آینده است. 

مرور مولفه‌های این فضا تردیدی باقی نمی‌گذارد که دولت آقای روحانی اگر واقعا خواهان مدیریت بحران‌هاست باید تغییر پارادایم دهد. پارادایم‌های پیشین که به موضوعات امنیت ملی به عنوان ابزار چانه‌زنی سیاسی نگاه می‌کرد و همه شرکا را در غرب و همه فرمول‌ها را در برجام خلاصه می‌کرد به بن بست رسیده است. اگر دولت یک بار دیگر گزینه‌های خود را مرور کند خواهد دید امید به گرفتن نتیجه از فشار، مهم‌ترین عامل بحران‌های جدیدی است که آمریکا در تدارک آن است و اگر این امید کنترل یا زایل شود، زیرساخت تئوری جدید فشار فروخواهد پاشید.

دولت اکنون باید قبل از هر کار در شرکای داخلی و خارجی خود تجدید نظر کند و پارادایم‌های غیربرجامی در طرح سیاست خارجی خود را جدی بگیرد. آن زمان است که خواهد دید مسائل چندان هم غامض نیست. و در نهایت اینکه اکنون زمان اجماع ملی است و اجماع ملی رخ نخواهد داد مگر اینکه مرزها با دشمن شفاف شود و مدعیان وحدت ملی دست از نمایندگی سخنان آمریکا درون کشور بردارند. اگر آمریکا از ایجاد شکاف در ایران ناامید شود، گزینه‌های فشار و تحریم دچار بحران راهبردی خواهد شد./۹۶۹//۱۰۲/خ

منبع: وطن امروز

ارسال نظرات