روشنفکران هیچگاه اجازه بحث در مورد علوم انسانی دینی را ندادهاند
به گزارش خبرگزاری رسا، حجت الاسلام رضا غلامی رئیس مرکز پژوهش های علوم انسانی اسلامی صدرا جوابیه ای به سخنان اخیر رسول جعفریان درباره علم دینی به نگارش درآورده که در ادامه می خوانید؛
من معمولا به سخنان شبه سیاسی که در شبکه های اجتماعی به نام سخن علمی طرح می شود پاسخ نمی دهم و آنها را قالبا نوعی انفعال در برابر ناخوشی های اجتماعی تلقی می کنم؛ اما اخیرا نکاتی را در یکی از پیام رسان ها درباره علم دینی از آقای رسول جعفریان خواندم که هر چند ممکن است قدیمی باشد اما حیفم آمد لااقل برای ثبت تاریخ هم که شده به این سخنان جواب ندهم.
آقای رسول جعفریان در بدو سخن، علوم انسانی دینی را کلی گویی دانسته اند، اما احتمالا این تاریخ پژوه محترم مثل خیلی از قضاوت های تاریخی خود که عجولانه و بدون تأمل صورت می گیرد در این فقره هم شتاب زده و بدون درنگ کافی صحبت کرده اند.
سئوال اینجاست که آیا آقای جعفریان به خودشان زحمت داده اند تا صدها مقاله علمی و پژوهشی و ده ها کتابی که فقط در همین ۱۰ سال گذشته در این باب – چه در ایران و چه در جهان اسلام – نوشته شده و جزئیات موضوع را در اکثر ابعاد مورد بررسی قرار داده تورق کنند؟
فرموده اند که پارادایم حاکم بر این سی – چهل سال این بوده است که علوم انسانی دینی درست کنیم! اگر این سخن را یک فرد ناآشنا به تاریخ زده بود ایراد چندانی به آن وارد نبود ولی آقای جعفریان! حقیقتا در این سی – چهل سال چنین پارادایمی بر نظام آموزش عالی یا دانشگاههای ما حاکم بوده است؟ حداقل چند سند تاریخی در این زمینه ارائه دهید تا این ادعا قابل اثبات باشد. اتفاقا برعکس آنچه ایشان فرموده اند، در این سی- چهل سال دوستان روشنفکر آقای جعفریان هیچگاه اجازه نداده اند که کسی از علوم انسانی دینی صحبت کند و هر کس در این زمینه نظری ارائه داده است بدون آنکه اجازه بررسی آزادانه سخن او در محافل علمی وجود داشته باشد، آن را با انواع هجمه ها و برچسب زنی های دیکتاتورمآبانه روبرو کرده اند تا دیگر جرأت ادامه دادن به این حرف ها را در دانشگاه ها پیدا نکند!
جالب اینکه در شورای عالی انقلاب فرهنگی هم اجازه نداده اند که از پارادایمی که آقای جعفریان از آن صحبت می کنند حرفی به میان آید و هرگاه بحث تحول در علوم انسانی در آن شورا مطرح بوده چیزی فراتر از بومی سازی و وصله و پینه کردن سرفصل های درسی نبوده است. حتی در دانشگاهی مانند دانشگاه امام صادق (ع) که از اساس برای پاسخگویی به نیازهای جمهوری اسلامی تأسیس شد نیز مطالبه دست یابی به علوم انسانی اسلامی مشاهده نمی شود و حداکثر اتفاقی که طی چند دهه گذشته افتاد کنار هم تدریس کردن علوم اسلامی سنتی با علوم انسانی مدرن بود!
آقای جعفریان ظاهرا خیلی علاقه دارند واکنش نشان دادن درباره راه صواب و غیرصواب یا صدق و کذب علمی، به شغل افراد گره بخورد! مثلا اگر کسی نانخور پژوهشگاه حوزه و دانشگاه بود با راه صواب و راه ناصواب یک جور برخورد کند و اگر نانخور دانشگاه تهران بود به نحو دیگری عمل کند! آیا شغل افراد است که تکلیف آنها را در مواجهه با حقیقت مشخص می کند یا وجدان های بیدار آنها؟
اینکه فرموده اید تا الان علوم انسانی دینی چه مشکلی را حل کرده است؟ باید در مقام پاسخ از خود شما پرسید که اولا مگر دوستان شما در این چهل سال، گذاشته اند که علوم انسانی دینی محلی برای ظهور و بروز داشته باشد که اینگونه طلبکاری می کنید؟ ثانیا جا دارد بفرمایید همین علوم انسانی سکولار که تا الان هزاران میلیارد تومان از بودجه بیت المال مسلمین را بلعیده، چند میلیون فارغ التحصیل بیرون داده، و هزاران تن از روشنفکران غربزده را به نان و نوای حسابی رسانده، چه گلی به سر کشور زده که جنابعالی امروز سینه چاک آن شده اید؟
آقای جعفریان از عصر مشروطه و مخالفت علما با قانون اساسی صحبت به میان آورده اند اما ظاهرا با اینکه می دانند مساله علما، جلد و اسم قانون اساسی نبود بلکه کپی برداری کور از قانون اساسی دول غرب و تبدیل ایران به عروسک خیمه شب بازی اروپا بود، باز هم برای اثبات مدعی خود تاریخ را تحریف می کنند! آیا همه قضاوت های تاریخی جنابعالی تا این حد سست و بی مبناست؟ آیا برداشت شما از مخالفت امثال شیخ فضل الله نوری با روند سکولاریزاسیونِ کامل و بی رحمانه در ایران، که در قامت ترقی خواهی سر بر آورد تا این حد سطحی است؟ البته چه ایرادی است به کسانی که با فهم عمیق جامعیت و کمال دین، قوانین حقه و پویای شریعت اسلامی را درون مایه و پایه و اساس همه قوانین می دانستند و هنوز هم می دانند؟ اگر کسی اینگونه فکر نکند باید در قدرت فاهمه او درباره اسلام تردید کرد. حتی در جایی که ایشان درباره حق رأی زنان صحبت کرده اند نگفته اند که اولا همه علما در آن عصر چنین دیدگاهی نداشتند و ثانیا منشا نگرانی آن دسته از علماء که مثلا با حق رأی زنان مخالفت کردند چه بود و پروژه نواستعماری که – همچون یک مار خوش و خط خال – درباره زنان ایران طراحی شده بود، قرار بود چه بر سر ناموس این ملت بیاورد؟
آقای جعفریان شما ادعای زیادی درباره شناخت مشروطه دارید اما خوب است یکبار دیگر رساله های مشروطه را مطالعه کنید و سپس از خود بپرسید آیا مشکل علمایی مانند شیخ فضل الله نوری ورود هر چیز از غرب یا بلاد کفر بود یا مشکل یا نگرانی آنها فلج کردن ملت و محو سرزمین مستقل ایران بود؟ واقعا سطحی نگری جنابعالی نسبت به مطالبات علما در عصر مشروطه بهت آور است.
اما شاهکار آقای رسول جعفریان این جمله ایشان است که می نویسد: «بخشی از آنچه اسلام می دانیم، نتیجه ترکیب علوم یونانی و اسلامی در قرن سه و چهار و بعد از آن است». ایشان حتی به خودشان زحمت نداده اند که این مطلبِ سراسر کذب را به جای «اسلام» به «تفکر حکمای مسلمان» نسبت دهند و می گویند آنچه از خود اسلام می دانیم ترکیبی از علوم یونانی و اسلامی است! واقعا درباره این حد از جهل که به اسم علم خود را ظاهر کرده است چه می توان گفت؟
اگر ایشان یک دوره نهج البلاغه یا صحیفه سجادیه که مربوط به قرن اول هجری است و لبریز از مطالب چشم خیره کن عقلی و برهانی است را یک بار دیگر و البته باورمندانه مطالعه کنند و مطالب امثال سقراط و افلاطون و ارسطو را با مطالب آن مقایسه کنند شاید(!) تایید کنند که فلسفه یونانی به گرد پای آنها هم نمی رسد و لااقل شیعیان با بهره مندی از این معارف غنی و منحصربفرد نیازی به تقلید کورکورانه و واردات فله ای معارف حکمی از یونان باستان نداشتند. بگذریم از خود قرآن که برای تبدیل شدن به منبع یک علوم انسانی اسلامی مترقی و جهان شمول کافی است. ضمنا توضیحات مکرر امثال علامه طباطبایی و شهید مطهری درباره نسبت فلسفه اسلامی و فلسفه های یونان باستان هم موجود است و فکر نمی کنم لازم به تکرار آن باشد.
نکته جالب در سخنان امثال آقای رسول جعفریان درباره فلسفه اسلامی این است که اگر فلاسفه ما اهل تعامل علمی با دیگران نبودند، متهم به دگم اندیشی و بی خبری از عالم علم می شدند و حال که به سمت تعامل و هم افزایی درست و روشمند، و نه تقلید رفتند، متهم به یونانی زدگی می شوند!
اگر از اخباریون گذر کنیم که علوم عقلی و در رأس آن فلسفه را برنمی تابند، کدامیک از علمای روشن بینِ امروز ما معتقدند که حکمت اسلامی، آیات قرآن و یا احادیث قطعی اهل بیت(ع) را با آنچه آقای جعفریان به ساخته های متکلمان معتزلی تعبیر می کنند جابجا کرده و نام آن را اسلام گذاشته است؟ اگر حکمت را هم کنار بگذاریم، آیا اصولا دأب فقه امامیه که قطعا بخشی از علوم انسانی دینی را می سازد، این بوده است؟
گذشته از آنچه بیان شد، مشکل اصلی آقای رسول جعفریان «عقل کل پنداری» است. بدون مطالعه عمیق نظریات مرتبط با عرصه علوم انسانی اسلامی و منطق حاکم بر آن، به خود اجازه می دهند درباره هر چیزی فتوا بدهند. ای کاش جوزدگیهای سیاسی که عمدتا محصول هم نشینی های شبه روشنفکران سرخورده عصر ماست، قلم آقای جعفریان را به هر سو نمی چرخاند و حتی سابقه و اعتبار ایشان در رشته اصلیِ شان یعنی تاریخ پژوهی را زیر سئوال نمی برد./۹۶۹/د۱۰۲/ب۱
منبع: مهر