مبانى فكرى مهدى هاشمى
دستگيرى مهدى هاشمى و اعترافات بااهميت وى، بيش از پيش پرده از ژرف انديشى و آينده نگرى امام خمینی(ره) در متن حوزه و انقلاب برداشت.
به گزارش خبرگزاری رسا، دستگيرى مهدى هاشمى و اعترافات با اهميت وى درباره شاخصههاى اين جريان، خصوصا شرح شاخصههاى فكرى آن، بيش از پيش پرده از ژرف انديشى و آينده نگرى امام (ره) در برخورد با اين حركت التقاطى در متن حوزه و انقلاب برداشت. حركتى كه براى روشنگرى نسل آينده و شناخت اسلام حقيقى از شبه اسلام، حركتى الزامى مىنمود كه امام (ره) با شناخت كامل از ريشهها و شاخصههاى آن، بر آن خط بطلان كشيد. مهدى هاشمى، شاخصههاى اين جريان را به گونهاى به تصوير مىكشد كه شناخت و شناساندن آن مستلزم تطبيق اين افكار التقاطى با مبانى اسلام و تشيع است كه مجال و مقال ديگرى را نيازمند است. از آنجا كه تحليل، تفسير و نقد شاخصهها و مبانى فكرى جريان مهدى هاشمى و همقطارانش به درازا خواهد كشيد، به جز موارد خاصى، فقط به اعترافات مهدى هاشمى استناد مىكنيم و شرح و تفسير بيشتر را به صاحبان قلم و انديشه وا مىگذاريم. شايان ذكر است، شرح همه شاخصههاى فكرى اين جريان، به لحاظ ساختار خاص آن مقدور نيست. چرا كه وابستگى فكرى اين گروه به منابع و مآخذ گوناگون غير اسلامى، علاوه بر پذيرش مبانى ديگر، «خشونت» را از اصول اساسى رسيدن به هدف مىداند. در حالى كه جناح ديگر آن را مانعى در دستيابى به اهداف برمىشمارد. مهدى هاشمى در اعترافات خود از اين ويژگىها به ضعف تعبد، تعقلگرايى، اجتهاد به رأى، نوگرايى، جوان زدگى و ايدئاليسم نام مىبرد. بى شك بسيارى از اين مفاهيم در اسلام نيز مذموم و مردود شمرده نمىشود، چرا كه اسلام خود مكتب تعقّل است و برنامههاى خاصى براى همه افراد جامعه دارد. اما دقت در اعترافات، سخنرانيها، و نوشتههاى مهدى هاشمى، انحراف، التقاط و مقابله مفاهيم مورد نظر او را در برابر تعبد و اصول اساسى شيعه نشان مىدهد.
ضعف تعبد: ضعف تعبد، پيامد دو عامل اخلاقى و فكرى است. مهدى هاشمى به عوامل نفسانى و اخلاقى در خود اشاره مىكند كه باعث شكستن جدار تقوى و ضعف معنويت شده و سپس ضعف تعبد را در پى داشته است. در كنار معاشرت با احزاب و افراد گوناگون، زندگى سياسى، گريز از درس اخلاق علما و مشورت نكردن، قرار گرفتن مهدى هاشمى در فضاى مسموم منابع خارجى و مطلق دانستن ديدگاههاى كسانى كه آگاهانه يا ناآگاهانه در صدد تضعيف دين و روحانيت بودند، وى را نسبت به برداشتهاى بزرگان دين درگذشته و حال بدبين ساخت. اين روند تا بدانجا ادامه يافت كه وى ضمن رد تعبد، به بسيارى از مفاهيم دينى كه تعبد شرط اساسى آنهاست، به صورت تعقلى نگريست و روزنههاى بازگشت خويش را به راه صحيح مسدود ساخت. وى در نوار سوم، ضمن بيان نگرش تعقلى به برخى مفاهيم دينى چون توكل، شفاعت، توسل و گريه، نقطه آغازين انحراف را ناديده گرفتن نظريات علما و عدم تعبد نسبت به آنان برمىشمارد و ميگويد: «نقطه انحراف اولاً اين بود كه ما به كل فكر علما دهن كجى مىكرديم كه اين خب غلط است؛ يعنى علما خيلى از مسايلشان حق بوده...»
مهدى هاشمى در جاى ديگرى، در بيان علل عدم انتخاب راه صحيح براى رسيدن به تفكر اصيل اسلامى، به مطلق دانستن ديدگاههاى نويسندگانى اشاره ميكند كه نگرش تعقلى آنان به مفاهيم دينى و ساير مقولههاى سياسى، اجتماعى، تاريخى و.... آنان را از طرح هر گونه مسايل غيبى و تعبدى در تحليلها بازداشته بود: «در مورد قسمت اول يا بند الف، نپيمودن راه صحيح براى دستيابى به تفكر اصيل اسلامى اين را كلاً اشاره بكنيم كه خود ما در طول اين چند سال چه قبل و چه بعد از پيروزى انقلاب در روش برداشت از اسلام و مقولههاى اسلامى آن، مقدمات آن زمينههاى لازمى كه مشخصا وجود داشته در حوزهها و در فقه ما و در انديشه اسلامى، براى استخراج و استنباط و درك مسايل اسلامى آن مقدمات را يا اصلاً نمىپيمودهايم، طى نمىكرديم؛ يا بطور ناقص و خيلى ضعيف عمل مىكرديم و همين نپيمودن و مراعات نكردن آن مقدمات و زمينهها ما را به يك سلسله برداشتهاى غلط يا لغزشها و انحرافات فكرى انداخته كه ذيلاً به آن اشاره مىشود. اولين نتيجه اين حالت مطلق كردن برداشتهاى دانشمندان اسلامى از اسلامى بود، مثل سيد قطب، محمد قطب و مرحوم شريعتى و غيره كه دقيقا اينطورى بود كه آن نظريات و برداشتهايى كه اين دانشمندان از مسايل اصول و فروع اسلام يا تاريخ يا جامعه يا هر يك از مقولههاى اسلامى داشتند با اينكه يك برداشت بود و يك نظريه بود و حق مطلب اين بود كه اين برداشت و آن نظريه تلقى مىشد؛ منتهى چونكه آن زمينههاى لازم در ما نبود و مقدمات را مراعات نمىكرديم، اين نظريهها براى ما مىشد الگو، ملاك. و ما از اين نقطه درك و فهم و شناخت و تبيين و تبليغاتمان را، شكل مىداديم و همين نقطه آغاز يك سرى لغزشهايى در شناخت و فهم ماست كه البته حالا اگر بتوانيم يك يك اينها را به تفصيل وارد بشويم. سيد قطب و محمد قطب و كلاً سران اخوان المسلمين در مصر اينها يك نوع مكتب تعقلى و بينش تعقلى را از قرآن داشتند و در تفاسير خودشان منعكس است. بينش تعقلى متكى به تاريخگرايى و اجتماعيگرى؛ و كمتر مسايل تعبدى و غيبى را مطرح كردهاند. يك چنين جوى حاكم است بر كل نوشتههاى سيد قطب، محمد قطب، زينب الغزالى و حتى مولودى و ندوى و اين دانشمندانى كه در پاكستان و هندوستان بودهاند و هكذا دكتر شريعتى؛ آن هم بيشتر جو جامعه شناسى بر بينشهاى اسلامىاش حاكم بوده و به عنوان يك فردى كه خُب يك سرى برداشتهاى جديدى از جاذبيتهاى جامعه شناسى يا غير جامعه شناسى اسلام داشته در حد خودش محترم بوده؛ منتهى ما بخاطر همان خلأ درونى كه در خودمان احساس مىكرديم و وجود داشت اين نظريات [را] به عنوان سكوى اصلى درك و بينش و فهم اسلامى تلقى مىكرديم و همين باعث شد كه مسايل بعدى را متوقف كنيم در بينشها و در برداشتهاى اين شخصيت كه اين به نظر من يك نوع لغزش جزيى از اول بوده و بعدا در ادامه به انحراف كشيده شد.»
در بخشى از اعترافات مهدى هاشمى، هنگامى كه از علل انحراف وى سخن به ميان مىآيد، از مقولههايى چون، مطلق دانستن اصل خشونت، توجيه وسيله براى رسيدن به هدف، نگرش خطى به معادلات سياسى، وجود خصلتهاى شيطانى چون قدرتطلبى در خود ياد ميكند و ضعف تعبد و پرداختن به تعقل را سومين عامل انحراف مىداند: «3ـ ضعف تعبد و معنويت و پرداختن به تعقل و تجزيه و تحليل و اينكه همه چيز را با منطق تعقلى بايد فهميد.»
دقت در اين جمله پرده از نگرش انحرافى اين جريان نسبت به مقوله «تعبد» برمىدارد كه نمىتوان جز «تقابل تعبد و تعقل»، نامى بر آن نهاد. از منظر اين جريان و ديگر گروههاى روشنفكرى، تعبد در مقابل تعقل قرار دارد و تعقل در برابر تعبد. اين نيز به سان برداشت ديگر جريانهاى وابسته به جناحهاى روشنفكرى، درباره «دين و علم» و «دين و سياست» است. بىشك اين برداشتهاى غلط حاصل عدم درك واقعى از اسلام، تأثيرپذيرى از منابع خارجى و مطلق دانستن ديدگاههاى نويسندگان خارجى و روشنفكران غربزده است. در اسلام راهى كه علم مىپيمايد و فرضيهاى كه قطعيت مىيابد، بر آن مُهر تأييد زده مى شود. تعقل صحيح چيزى جز تعبد و سياست چيزى جز اجراى احكام دين به شمار نمىرود. مفهوم اين جملات آن است كه اگر علم به جايى كه دين بدان اشاره دارد، نرسيده است دليل اشتباه دين نيست. در گذشته نيز دين بر مقولهها و مفاهيم بسيارى مهر صحت مىزد كه پس از قرنها انكار آن توسط علم، امروزه صحت باورهاى دينى آن مشخص شده است. از اين رو مىتوان گفت اگر تعقل به درك واقعى برخى مفاهيم دينى نرسيد، دليل مردود شمردن اين مفاهيم نيست. گذشته از اين، تعبد چيرى جز تعقل درست نيست. با اين تفاوت كه راه و ابزارهاى رسيدن به آن، نه تنها در قالب واژهها نمىگنجد، بلكه چنين درّى تنها در كف تمناى كسى نهاده مىشود كه خود اين مسير نورانى را طى كرده باشد. مجموعه علل و عوامل مختلف نفسانى و فكرى باعث شد تا مهدى هاشمى به جايى برسد كه در آن از تعبد به عنوان برداشت و تلقى عدهاى خاص در طول تاريخ اسلام و ابزارى براى پيشبرد اهداف اين عده ياد كند. برداشتى كه قبل از مهدى هاشمى در نوشتههاى نويسندگان دوران مشروطيت و نيز مستشرقين و روشنفكران غربزده به وضوح به چشم مىخورد. بطلان اين برداشت را مىتوان در آيات قرآن كريم و حتى ساير كتابهاى آسمانى و سيره و سخن پيامبران الهى و ائمه اطهار(ع) مشاهد كرد.
دقت در اين جمله پرده از نگرش انحرافى اين جريان نسبت به مقوله «تعبد» برمىدارد كه نمىتوان جز «تقابل تعبد و تعقل»، نامى بر آن نهاد. از منظر اين جريان و ديگر گروههاى روشنفكرى، تعبد در مقابل تعقل قرار دارد و تعقل در برابر تعبد. اين نيز به سان برداشت ديگر جريانهاى وابسته به جناحهاى روشنفكرى، درباره «دين و علم» و «دين و سياست» است. بىشك اين برداشتهاى غلط حاصل عدم درك واقعى از اسلام، تأثيرپذيرى از منابع خارجى و مطلق دانستن ديدگاههاى نويسندگان خارجى و روشنفكران غربزده است. در اسلام راهى كه علم مىپيمايد و فرضيهاى كه قطعيت مىيابد، بر آن مُهر تأييد زده مى شود. تعقل صحيح چيزى جز تعبد و سياست چيزى جز اجراى احكام دين به شمار نمىرود. مفهوم اين جملات آن است كه اگر علم به جايى كه دين بدان اشاره دارد، نرسيده است دليل اشتباه دين نيست. در گذشته نيز دين بر مقولهها و مفاهيم بسيارى مهر صحت مىزد كه پس از قرنها انكار آن توسط علم، امروزه صحت باورهاى دينى آن مشخص شده است. از اين رو مىتوان گفت اگر تعقل به درك واقعى برخى مفاهيم دينى نرسيد، دليل مردود شمردن اين مفاهيم نيست. گذشته از اين، تعبد چيرى جز تعقل درست نيست. با اين تفاوت كه راه و ابزارهاى رسيدن به آن، نه تنها در قالب واژهها نمىگنجد، بلكه چنين درّى تنها در كف تمناى كسى نهاده مىشود كه خود اين مسير نورانى را طى كرده باشد. مجموعه علل و عوامل مختلف نفسانى و فكرى باعث شد تا مهدى هاشمى به جايى برسد كه در آن از تعبد به عنوان برداشت و تلقى عدهاى خاص در طول تاريخ اسلام و ابزارى براى پيشبرد اهداف اين عده ياد كند. برداشتى كه قبل از مهدى هاشمى در نوشتههاى نويسندگان دوران مشروطيت و نيز مستشرقين و روشنفكران غربزده به وضوح به چشم مىخورد. بطلان اين برداشت را مىتوان در آيات قرآن كريم و حتى ساير كتابهاى آسمانى و سيره و سخن پيامبران الهى و ائمه اطهار(ع) مشاهد كرد.
مهدى هاشمى در خصوص اين موضوع مىگويد: «يك حالت انفعال داشتيم از مسايل تعبد و اين طورى تحليل مىكرديم تعبد را كه يك عدهاى در طول تاريخ همواره بودهاند مىگفتند اسلام قابل فهم نيست؛ قرآن قابل فهم نيست براى همه و بعد آنها آمدند قرآن را منحصر به يك طبقه و قشر خاص كردند و اين را تحليل مىكرديم. خُب در نتيجه دورى مردم از قرآن و اينكه بگوييم اسلام، قابل شناخت براى توده مردم نيست، مردم هم به گمراهى زيادى مىافتادند. در طول تاريخ كه اين خب يك واقعيت تاريخى هست؛ امّا در تحليلمان اين را خيلى افراط مىكرديم و در انفعال از اين حالت، مىآمديم به يك عكس العمل افراطى بيشترى مىافتاديم كه پس براى همه قابل تعقل هست و براى همه قابل فهم هست قرآن. و لذا هم در بين خود ما، يعنى در خود من و هم در بين دوستانى كه با ما بودند اين حالت اينكه مثلاً آيات قرآن را مىتوانند به سادگى بفهمند تفسير بكنند و از قرآن نتيجه گيرى بكنند در بحث و مشاجرات خودشان بهش استدلال بكنند به اين دليل، يك نمونه عينىاش همان برخورد با آيات قرآن بوده است.»
تعبد زدايى: تعبد زدايى و تلاش براى حذف آن در برداشتهاى فكرى، فرهنگى، سياسى و اجتماعى، سرلوحه برنامههاى اين جريان بود. عناصر اين جريان از كوچكترين فرصتى براى القاى اين انديشه در اذهان مردم به ويژه جوانان تحصيلكرده بهره مىجستند. اين تلاش را بخوبى مىتوان در سخنرانيها، نوشتهها و موضعگيريهاى اين جريان مشاهده كرد. اين گروه براى طرد تعبد از معادلات سياسى و اجتماعى، گاه مبلّغ و مروّج ديدگاهها و تلقيهايى مىشد كه بدان اعتقاد نداشت و صرفا بخاطر تعارض اين نظر با تعبد، از آن استفاده مىكرد. جريانى كه خود با ذهنيتى پيش ساخته و مشحون و مملو از مبانى غربى و الحادى به سراغ آيات، روايات و تاريخ اسلام مىرود و آنها را در خدمت تفكرات الحادى و التقاطى قرار مىدهد براى حذف تعبد از ذهن و انديشه مخاطبين، مبلّغ استقلال فكرى و آزادانديشى در برخورد با آيات و روايات مىشود.
برای مطالعه ادامه این موضوع به اینجا مراجعه کنید./999/د102/س
گذرستان؛ نشریه الکترونیکی تاریخ سیاسی معاصر ایران
ارسال نظرات