۰۵ خرداد ۱۳۹۸ - ۲۲:۴۰
کد خبر: ۶۰۷۹۷۱

بازخوانی مثلث ترور امیرالمومنین

بازخوانی مثلث ترور امیرالمومنین
حجت الاسلام والمسلمین الهی خراسانی به بازخوانی مثلث ترور پرداخت و اشرافیت سیاسی و اقتصادی (ناکثین) جبهه اسکتبار (قاسطین) و گروهک تروریست (مارقین) را مثلث ترور عنوان کرد.

به گزارش خبرگزاری رسا در مشهد، حجت الاسلام والمسلمین مجتبی الهی خراسانی، عضو کمیسیون اجتماعی سیاسی شورای عالی حوزه علمیه خراسان به مناسبت هزار و چهارصدمین سالروز شهادت امیرالمومنین علی(ع) در یادداشتی به نقش سه جریان در شهادت امیرالمومنین(ع) می پردازد که بدین شرح است:

امیرمؤمنان علی(ع) در فرازی از خطبه شقشقیه می فرماید:«همين كه به امر خلافت اقدام نمودم گروهى پيمان شكستند، و عدهاى از مدار دين بيرون رفتند، و جمعى ديگر سر به راه طغيان نهادند، گويى هر سه طايفه اين سخن خدا را نشنيده بودند كه مىفرمايد: «اين سراى آخرت را براى كسانى قرار دهيم كه خواهان برترى و فساد در زمين نيستند، و عاقبت خوش از پرهيزكاران است»؟! چرا، به خدا قسم شنيده بودند و آن را از حفظ داشتند، امّا زرق و برق دنيا چشمشان را پر كرد، و زيور و زينتش آنان را فريفت.»

شب نوزده رمضان هر سال، یادآور مظلومیت امیرمؤمنان علی(ع) است که مظلومانه و در محراب عبادت، در خون غلطید و امسال، هزار و چهارصد سال از شهادت امیرمؤمنان و پیشوای صالحان و الگوی حاکمان علی علیه السلام در شب نوزدهم رمضان 40 هجری می‌گذرد.

به نقل تواریخ، سه تن از خوارج به نام عبدالرحمن بن ملجم، برک بن عبدالله و عمرو بن بکر تمیمی در مکه  با یکدیگر ملاقات و گفتگو کردند، آنان پس از حج و با انگیزه انتقام از کشتار یارانشان در نبرد نهروان، سوگند یاد کردند که علی، معاویه و عمرو عاص را که به اعتقاد آنها مسؤول خونریزی میان مسلمانان بودند در روز هفدهم یا نوزدهم رمضان بکشند.

کلید بازخوانی این توطئه، مروری دوباره بر دشمنان قسم‌خورده امیرمؤمنان(ع) و حکومت علوی است که نوشتار زیر می‌تواند مدخلی بر آن باشد.

ناکثین (اشرافیت سیاسی و اقتصادی)

پس از ارتحال پیامبر اکرم(ص)، سه دوره حکومت غاصبانه و رواج زدوبندهای سیاسی و اقتصادی میان حاکمیت و بخشی از فعالان اجتماعی، اقتصادی و مذهبی زمینه‌ای برای شکل‌گیری فساد گسترده میان مدیران و نخبگان جامعه اسلامی پدید آورد.

طبقه‌ای که به دریافت انواع رانت‌های مالی و سیاسی عادت کرده بودند و به بهانه‌های مختلف از جمله سوابق انقلابی و مبارزاتی، دست‌اندازی به بیت‌المال، زمین‌خواری و انباشت سکه و طلا و ارز رایج آن زمان را حق خود می‌پنداشتند، اینک با خلافت علی و حاکمیت عدالت، منافع خود را برباد رفته می‌دیدند و چاره را نخست در منحرف کردن مطالبه مردم برای حکومت علوی به حاکمیت دیگران، سپس تردید در صلاحیت مدیران و تخریب عملکرد ایشان دیدند. آنگاه پس از مدتی کارشکنی و اعتراضات و ناآرامی‌های اجتماعی، دست آخر بیعت شکستند و به مراکز حکومتی و اقتصادی و نظامی و کنترل برخی از شهرها (بصره) یورش بردند و پایگاهی رسمی برای جدایی‌طلبی و رویارویی مسلحانه با حاکمیت مرکزی تأسیس کردند.

اما بررسی‌های تاریخی نشان می‌دهد که گرچه طلحه و زبیر از علی(ع)  ناخشنود بودند، ولی این ناخشنودی چندان نبود که سر به شورش بر ضد او بردارند، و در واقع بیشتر بازیچه نقشه‌های معاویه و البته تشویق‌های عایشه شدند.

بلاذری مورخ معتبر قرن سوم معتقد است که معاویه می‌خواست عثمان درگیرودار حوادث کشته شود، آنگاه خود ادعای خلافت کند، اما بر خلاف خواست معاویه، مردم گرداگرد امیرالمؤمنین علیه‌السلام آمدند و با او به عنوان خلیفه دست بیعت دادند. از این رو اول تلاش کرد تا اجماع قاطع بر خلافت علی علیه السلام را مخدوش نشان دهد و گزینه دیگری برای خلافت مطرح کند،  دوم آن که بخشی از صحابه را که نزد عامه مردم موجّه و مقبول بودند، به شورش علیه امیرمؤمنان(ع) وادارد.

او برای تحقق هر دو نقشه، در نامه‌ای به زبیر نوشت: «به بنده خدا زبیر امیرالمؤمنین، از معاویه بن ابی سفیان سلام بر تو... من برای تو از مردم شام بیعت گرفتم و موافقت نموده، سر فرود آوردند. کوفه وبصره نزدیک توست؛ نگذار پسر ابوطالب پیش از تو به آن دست یابد، و اگر این دو شهر به فرمان تو درآمد چیز دیگری باقی نمی‌ماند. من با طلحه بن عبید الله به عنوان جانشین تو بیعت کردم. بنابراین به خون خواهی عثمان برخیزید و مردم را به خونخواهی او دعوت کنید و شما دو نفر جدیت وتلاش بسیار خرج دهید. خدا شما دو نفر را پیروز گرداند و دشمنانتان را خوار سازد».

او به این ترتیب برای پیشبرد اهدافش، خواص و نزدیکان پیامبر (ص) را با خود همراه کرد تا خلافت امیرمؤمنان علیه‌السلام را غیراجماعی نشان دهد، و در صورت پیروزی مخالفان علی علیه‌السلام، هزینه براندازی و خلیفه‌کشی را خود نپردازد و حتی در صورت شکست، رویارویی امیرمؤمنان با خود را به تعویق بیندازد و فرصت کافی برای تدارکات جنگ بیابد.

پس از شکست سهمگین در مقابل علی علیه السلام، فراریان به خانه خزیدند و برخی که از مجازات اعدام رهایی یافته‌ و در حبس خانگی بودند، از همانجا در تنور فتنه می‌دمیدند و گاه و بیگاه دیگر هم‌مسلکان خود را روحیه می‌دادند.

در این میان، حتی در مقر خلافت اسلامی یعنی کوفه نیز کسانی مرتبط و همرأی با ناکثین بودند و در هر فرصتی با ناامیدسازی مردم از موفقیت و پیروزی، و شایعه‌سازی علیه حاکمیت علوی تلاش می‌‌کردند تا از قدرت سیاسی حکومت بکاهند و از نظارت‌های دقیق اجتماعی و اقتصادی آن برهند.

اظهار خشنودی برخی از سران فتنه جمل به هنگام شنیدن خبر ترور امیرمؤمنان علیه‌السلام، می‌تواند کلیدی برای جستجوی اسناد تاریخی بیشتر، در ارتباط ایشان با خوارج تروریست باشد.

قاسطین (جبهه استکبار)

دشمن خارجی و استکبار زمانه علی (ع) در شام، یعنی معاویه ابتدا با حملات ایذائی و شبیخون‌های مکرر به خصوص در شمال عراق، فضا را برای کسب و کار و تردد و زندگی مردم، ناامن ساخت و مراودات تجاری را در بخشی از مرزها، مختل کرد.

سپس با تدارک یک جنگ رسمی و تمام عیار، جبهه‌ای وسیع و درگیری فرساینده‌ای را تحمیل کرد. در این جنگ، به محاصره غذایی (بستن آب)، ترور و مسموم کردن مبارزان و فریب متحدان علی علیه‌السلام بسنده نکرد، . بلکه عملیات روانی و هجوم تبلیغاتی سنگینی را علیه حکومت علوی تدارک دید.

معاویه و حکومت شام، با القای شایعات ریز و درشت درباره ناتوانی رزمندگان حق، منفعت‌طلبی مدیران و فرماندهان انقلابی، و بزرگنمایی امکانات و نقشه‌های جنگی خود، تلاش داشت خود را پیروز قطعی منازعه و حاکم ذی‌صلاح امپراتوری اسلامی قلمداد کند.

استکبار اموی در طول مذاکرات حکمیت و پس از آن، علاوه بر تشدید جنگ تبلیغاتی توانست با به دست آوردن فرصت حساسیت‌زدایی و تماس مستقیم با نیروهای انقلابی، در میان آنها رخنه کند و زمینه را برای ارتباط و اقدام مشترک، فراهم آورد.

معاویه دست آخر و در اوج ناامیدی از پیروزی و حتی حفظ موجودیت خود، صلح‌طلبی و مبارزه با خشونت و جنگ را دستاویز ساخت و مذاکره و حاکمیت منشور مورد توافق طرفین ـ یعنی قرآن ـ را یگانه راه نجات از بن بست درگیری و خون‌ریزی تبلیغ کرد.

وی در پایان تمامی خطبه‌هایش امیرمؤمنان را ملحد و مسدودکردن راه دین خدا می‌خواند و رسماً زبان به لعن او می‌گشود و همین رسم را به تمامی امامان جمعه الزام کرد.

در برخی تواریخ جنگ صفین، جوانی در صف شامیان را گزارش کرده‌اند که می‌گفت: من از روی اعتقاد با شما می‌جنگم. چرا که رهبر شما نماز نمی‌خواند وعامل ریخته شدن خون عثمان است!

معاویه حتی از نفوذ به خانواده‌ها نیز نگذشت و با هدیه اسباب بازی و حیوانات خانگی به نام معاویه و سپس دزدیدن شبانه آن به نام علی، عواطف کودکان را علیه آن بزرگمرد الهی برانگیخت.

تبلیغات معاویه چندان مؤثر افتاده بود که به واسطه‌ای پیغام فرستاد: به علی بگو من با صدهزار نیرویی به مقابله با تو آمده‌ام که اگر بگویم ماده‌شتر نر است، می‌پذیرند!

فراموش نکنیم معاویه در کشتن چه کسانی دست داشته و به واقع باید او را پدر ترورهای صدر اسلام نامید. فهرست ترورشدگان او به شمشیر، نیزه، سم، و... چنین است: سعد بن عباده بخاطر وارد کردن فرزندش در حکومت شام در زمان ابوبکر، خالد بن ولید بن مغیره در زمان عمر به سبب احتمال کودتای وی در شام، مقداد بن عمرو، کعب بن امی، عبدالرحمن بن عوف، عبد الله بن مسعود، امام حسن (ع) در کوفه، مدائن و مدینه به دفعات متعدد، سعد بن ابی وقاص، زیاد بن ابیه برای به سلطنت رسیدن پسرش یزید، عبد الرحمن بن بی بکر (زنده‌ به گور کردن)، مالک اشتر (مسموم‌سازی)، محمد بن ابی بکر و مهم‌تر از همه، قتل عثمان، همچنان که امیرمؤمنان علیه‌السلام فرمود: «فو الله ما قتل ابن عمک غیرک».

مشهور شده است که ترورکنندة معاویه یعنی برک بن عبد الله فقط موفق می شود ران او را مجروح کند و ترورکننده عمروعاص یعنی عمرو بن بکر موفق نمی شود، چرا که شخص دیگری در محراب قرار می گیرد و فقط ابن ملجم موفق می‌شود علی(ع)را به شهادت برساند! اماا با این اوصاف، داستان آن دو تن دیگر ـ که بدون هیچ همدستی به قتل دشوار معاویه و عمروعاص در دمشق و مصر پرداخته باشند و به آسانی دستگیر شده باشند ـ تا حدی ساختگی می‌نماید.

یا اصل ماجرای ترور سه‌گانه از اساس ساختگی است و یا نمایشی از پیش تنظیم شده از سوی معاویه و عمرو عاص بوده است.

ناکامی دو هم‌پیمان دیگر ابن ملجم برای ترور معاویه و عمروعاص، اگر ساخته و پرداخته دستگاه خبری بنی امیه برای سرپوش گذاشتن بر همدستی در ترور امیرمؤمنان علیه‌السلام نباشد، دست کم می‌تواند کلید دیگری برای کشف اشراف و ارتباط امنیتی قاسطین با مارقین تروریست باشد.

مارقین (گروهک تروریست)

ترور پرچمدار سنت نبوی و رهبر انقلاب علوی با شمشیر زهرآگین عبدالرحمن بن ملجم مرادی صورت گرفت. وی تا دیروز در جبهه صفین و همرزم انقلابیان علیه استکبار معاویه می‌جنگید و بعد تبدیل به انقلابی پشیمان از جنگ و سپس عضو اپوزیسیون مسلح و ضدانقلابِ بی‌منطق یعنی خوارج شد.

خوارج، انقلابیان خودسری بودند که پس از سرخوردگی از ساده‌لوحی خود در حکمیت، خواستند از عذاب وجدان در تبدیل قله پیروزی به دره شکست، فرار کنند. از این رو به جای پذیرش اشتباه در تحمیل مذاکره بر امام مسلمین، با تحلیلی غلط و به خیال خود بی‌طرفانه، رهبران دو طرف ـ علی و معاویه ـ را بدون تمیز حق از باطل و مظلوم از ظالم، مسبب جنگ میان مسلمانان و کشتار بی‌گناهان قلمداد کردند. سپس برای تئوریزه کردن تحلیل خود، اساساً شیوه رایج حکومت را ـ چه بر انتخاب عادلانه و چه کودتای ظالمانه ـ غیر الهی و مخالف حکم قرآن دانستند و آرمانی دست نیافتنی به عنوان حاکمیت مستقیم الله را مطرح کردند.

پس از ورود خوارج به فاز اقدام مسلحانه که به نابودی ایشان انجامید، بقایای آنها به علت آن که افراد شاخصی چونان ناکثین و قاسطین نبودند، و از سوی دیگر چهره‌های خودی و آشنای محافل داخلی محسوب می‌شدند، به راحتی در همه جا رفت و آمد می‌کردند و به راحتی از انقلابیان واقعی قابل تشخیص نبودند.

ابن‌ملجم به آسانی به کوفه، نزد هم‌قبیله‌اش اشعث کندی رفت و به گزارش یعقوبی در آنجا بیش از یک ماه به آماده‌سازی سلاح ترور، مشغول شد.

ابن ملجم همچنین با اطلاع از عزاداری قطامه بنت شجنه برای بستگان کشته‌شده‌اش در نهروان، از وی خواستگاری کرد و او نه تنها قتل علی علیه‌السلام را بخشی از مهریه خود خواند، بلکه فردی از قبیله‌اش به نام وردان را به کمک وی فرستاد و خود ابن ملجم نیز شبیب بن بجره از قبیله بنی‌اشجع را همکار خود ساخت. اگر داستان قطام ساختگی نباشد، دست کم در مورد خارجی بودن او باید تردید کرد؛ چه این که نقل‌های دیگری مبنی بر فاجره بودن وی و زنای ابن‌ملجم با مبلغ زیاد با او وجود دارد. در بسیاری از نقل‌ها نیز آمده که خود قطام بر تن ابن‌ملجم، لباس زیری از حریر (برای محافظت در برابر شمشیر) پوشانید و او در مسجد با حریر حاضر شد. نه چنان فحشا و مبلغ سنگین آن و نه چنین حریربستنی، با شهرت خوارج به ساده‌زیستی، مقدس‌مآبی و متدین‌نمایی نمی‌سازد!

همچنین تماس‌های تروریست‌ها با اشراف کوفه و زخم‌خوردگان داخلی که با دشمنان بیرونی کاملاً مرتبط بودند، نشان از یک نقشه چند‌جانبه به رهبری شام دارد که فقط اجرای نهایی آن را خوارج بر عهده داشته‌اند.

تاریخ طبری، مقاتل الطالبین ابوالفرج اصفهانی و الارشاد شیخ مفید نوشته‌اند که اشعث از نقشه ترور خبر داشته و ابن ملجم شب واقعه را در مسجد جامع (برخی منابع: در منزل اشعث) در حال مشاوره با وی بوده و در هنگام سحر، اشعث به ابن ملجم علامت داد؛ چندان که حجر بن عدی آن را شنید و مشکوک شد و برای اطلاع دادن به منزل امیرمؤمنان علیه‌السلام رفت، اما دیر رسید و حضرت به مسجد آمده بود. اشعث به ابن ملجم رسیدن سحر را خبر داد که منابع شیعی آن را نشانه‌ای از تشویق وی برای کشتن علی می‌دانند. حجر بعد از شهادت علی علیه‌السلام به اشعث می‌گفت که در اصل تو قاتل علی بودی!

در تاریخ بلاذری به اشعاری از نجاشی اشاره شده که در آن معاویه را به خاطر تحریک ابن ملجم برای کشتن علی علیه‌السلام ستوده است.

آنچه گفته شد، درآمدی است برای تحقیقی گسترده‌تر در اثبات این که ترور علی علیه‌السلام، نه صرفاً به دست یک خارجی، بلکه به طراحی جبهه استکبار اموی، همدستی عهدشکنان و شورشیان خودی، و اجرای افراطیان تروریست بوده است.

خوشبینانه‌ترین روایت این است که طراحی ترور امیرمؤمنان علیه السلام به دست افراطیان (مارقین) که از دیدرس اطلاعاتی براندازان (قاسطین) و حدس عهدشکنان (ناکثین) پنهان نمانده بود، مورد استقبال و پشتیبانی و تشویق ایشان قرار گرفت و با بسیج امکانات اقتصادی و امنیتی خود زمینه را برای این اقدام فاجعه‌بار تسهیل کردند.

سه گروه با امیر المؤمنین مواجه شدند: گروه قاسطین؛ یعنی بنی امیّه و اهل شام. این‌ها اهل عملِ به ظلم و روش ظالمانه بودند؛ كارشان هم با امیر المؤمنین به شدّت ظالمانه بود.

گروه دیگر ناكثین- بیعت‌شكنان- بودند؛ یعنی همرزمان و دوستان قدیمی امیر المؤمنین كه طاقت عدالت او را نیاوردند و با او درافتادند؛ كسانی كه علی را می‌شناختند و به او اعتقاد داشتند. بعضی از آن‌ها حتّی در روی كارآمدن امیر المؤمنین هم نقش داشتند و با او بیعت كرده بودند؛ اما طاقت عدالت امیر المؤمنین را نیاوردند و با او درافتادند؛ چون دیدند آن حضرت به آشنایی و سابقه و رفاقت توجّهی نمی‌كند.

یك گروه هم مارقین بودند؛ یعنی آن جمعیت افراطی و متعصّب در نظرات خود؛ بدون اینكه اعتقاد دینی آن‌ها ریشه‌ی معرفتیِ درستی داشته باشد. این افراد به‌خاطر اینكه ریشه‌ی معرفتی و اعتقادیِ درستی ندارند، به‌راحتی صد و هشتاد درجه مسیر انحراف را طی می‌كنند. اگر بخواهید نمونه‌ی این قضیه را در انقلاب ما پیدا كنید، منافقین هستند؛ همین هایی كه اوّلِ انقلاب در مبارزه با امریكا امام را هم قبول نداشتند، بعد رفتند زیر دامن امریكا مخفی شدند و از امریكا پول گرفتند و به صدّام پناهنده شدند. وقتی ریشه‌ی معرفتی نباشد؛ غرور ناشی از نادانی به یافته‌های ذهنی خود باشد و تمسّك به ظواهر دین هم وجود داشته باشد، نتیجه این می‌شود؛ مارقین.

اما از همه‌ی این‌ها خطرناك‌تر برای امیر المؤمنین، قاسطین بودند؛ كسانی كه اهل بنای ظالمانه‌ی در حكومت بودند؛ اصلًا مبنای علوی و اسلامی را در حكومت قبول نداشتند... برای اینكه با عدالت علوی مبارزه كنند، آمدند به احترامِ به صحابه و اصل شورا متمسّك شدند. این مطلب خیلی مهمّی است. برای این كه اصل عدالت را بكوبند و ارزش عدالت را كه محور حكومت امیر المؤمنین بود، از یادها ببرند، آمدند ارزش اسلامی دیگری را- كه البته اهمیت آن به‌مراتب كمتر از ارزش عدالت است- در مقابل امیر المؤمنین عَلَم كردند. قصد آن‌ها حمایت از آراء صحابه یا از خود صحابه یا از شورای صحابه نبود. امیر المؤمنین در نامه‌ای همین معنا را به نحوی به معاویه می‌نویسد و می‌گوید تو می‌خواهی بین مهاجرین و انصار قضاوت كنی؟ تو می‌خواهی به ما یاد بدهی؟! شما تازه‌مسلمانان می‌خواهید اسلام را به علی بن ابی طالب كه وجودش آمیخته‌ی با اسلام و ساخته‌ی دست اسلام است، یاد بدهید؟!

مقام معظم رهبری در فرازی از خطبه نماز جمعه می فرماید:«امروز هم در دنیا همین‌طور است، نظام جمهوری اسلامی تداوم شعارهای علوی و نظام علوی است. اشتباه نشود؛ نمی‌خواهیم بگوییم امروز نظام حكومتی ما منطبق بر الگوی امیر المؤمنین است؛ نه، خیلی فاصله است. این را هم هیچ‌كس نمی‌تواند ادّعا كند كه‌در زمان ما، در نظام كنونی ما و بلكه در زیر این آسمان، غیر از ولیّ‌عصر أرواحنا فداه كسی وجود داشته باشد كه با علی بن ابی طالب قابل مقایسه باشد. امام بزرگوار ما كه فرد ممتاز طراز اسلامی در زمان ما بود، افتخار می‌كرد كه خود را كمترین كمترانِ یاران علی بداند؛ افتخار می‌كرد كه خدمتگزار خدمتگزارانِ علی بن ابی طالب باشد. اما نظام اسلامی چرا، ادامه‌ی همان نظام و الهام‌گرفته‌ی از آن است و با همان مسائل هم روبه‌روست.»/864/د102/ب1

امیر خاکراه
ارسال نظرات