در انتظار آشتی همقطاران
باشگاه نویسندگان حوزوی خبرگزاری رسا | مجید پاکنیت
می واهم این بار به عشق علی(ع) بنویسم: جنگ روانی است دیگر، کارش روانی کردن مردم است. از قدیم هم همین بوده. به قول شاعر طنزپرداز: «تا بوده چنین بوده و تا هست چنین است، حمام بود گرم و خنک زیرزمین است».
تفرقه بیانداز و حکومت کن! چه انگلیس باشی، چه دروغنای دروغنویس یا چَپَکینای چپکینویس، جواب میدهد؛ درگیری، فراگیری، تازگی و شهرت ارزش خبری دارند. حالا آیا مهم است که بعد از فرونشستن غبار دعوا بین دو عالمِ فاضل چه میشود؟ برای دروغگذاریهای زرد، فقط منافع جناحی و جنابی مهم است و چندرغاز پول بیشتر؛ چه در نظام ناسالم، چه در نظام اسلامی. اینها با خوردن حبۀ انگور اختلافافکنی، شنگول و منگول شدهاند، اندک تأملی در تیترهای بعضی رسانهها گویای همه چیز است. برای نااهلان چه چیزی بهتر از به جان هم انداختن دو فرزند بزرگ خانواده و سرگرم کردن مردم با این چیزها؟
رفتار بعضیها در ماجرای آیت الله یزدی و آیت الله آملی لاریجانی، شده حکایت «مشت اول هزار». بعضی عناصر رسانهای، فرصت را غنیمت شمردهاند، با گفتهها و نوشتههایشان وارد گود شدهاند، سوء تفاهمها را بازگو و زخمهای احیاناً کهنه را دستکاری میکنند. بعضی با این کارها ثابت کردند که نه به فکر مردمند، نه شرافت دارند. ترور رسانهای کمتر از ترور جسمی نیست. آنها تیر نمیتوانند بزنند، تیتر که میتوانند!
گاهی با خود فکر میکنم، بعضی از اینها اگر در کربلا بودند، با عمربنسعد بر سر زدن تیر اول و روشن کردن آتش کارزار، دعوا میکردند که بده من بزنم! اینها و همپالگیهایشان تماشاخانهی رسانهای ساختهاند، هر روز برای کشتوکشتار آبروی مردم و مسئولین جنگ روانی بر پا میکنند. این وسط فقط همین را کم داشتیم که احساس خطر عقلا و نخبگان سیاسی و دینی هم گل کند، یکییکی وارد گود شوند. چه شود! بعضی خودیها را که دیگر نگو! علیه علما دست به سلاح شدهاند؛ با فحش و فضیحت. شایسته است که در این گونه وادیها، عقلمان را فراتر از کاغذ و کیبوردزدگی به کار بگیریم.
آقایان دلسوز! فرهنگ دوربینی و فیلمبرداری از حوادث، به شما هم سرایت کرده است؟ به همین زودی «فقط به عشق علی(ع)» را فراموش کردید!؟ بر سفیهان سیاستزدۀ دروغنگار که حرجی نیست، نشُسته پاکند، این ور آبیها دیگر چرا آتش را شعلهور میکنند، به جای یافتن راه حل، راه را گم می کنند.
پرداختن بیش از اندازه به این رخداد، سبب «برجستهسازی» هرچه بیشتر آن شده است، از سوی دیگر دامن زدن به آن، جریان انقلابی را در «مارپیچ سکوت» زندانی میکند. هر رویدادی برد رسانهای خود را از دست میدهد، مگر با گسترش دامنۀ آن به موضوعات با ربط و بیربط گوناگون و وسط کشیدن پای افراد مختلف. در چنین شرایطی تأیید و تکذیب و تحلیل و نبش قبر هم چیزی نیست جز نمک پاشیدن بر زخم. موفقیت موذیان و نفوذیان فرهنگی نیز وابسته به ادامۀ همین درگیریهاست.
در هر حال سخنان منتسب به آیت الله یزدی، سبب تبیین بیشتر ماجرای مرجعیت فرد خاص و افشای نقش روزنامهچیهای نفوذی طیف او شده است و این که رسانه های نزدیک به دولت با تمام توان حامی افرادی ست که رفتارهای اصلاح طلبانه تدبیریها را تأیید کنند، و عملکردی که جان مردم را در اقتصاد و فرزندآوری برجام به لب آورده است، به راستی چه کسانی طبل "استقلال مراجع" را به صدا در می آورند؛ اصلاح طلبان؟! چرا اینان؟ رفتار سیاسی و فرهنگی اینان که به فرنگ و فرهنگش بیشتر نزدیک است تا قم.
ترک انفعال از سوی عناصر اثرگذار دینی و سیاسی نیز روی دیگر سکه است. نمیدانم دیگر باید چه اتفاقی بیفتد تا آبروداران دین و سیاست دست از حرف زدن بردارند و وارد عمل شوند؛ فقط به عشق علی(ع). شاید فقط همین یک کار مشکل را حل کند؛ از میان دوستان مشترک آن دو فقیه ارجمند، هرکسی میتواند، باید میانجیگری کند. به خدا قسم، ثوابش از دیدار سادات و صلۀ رحم کمتر نیست! عمر انقلابیها را در پیمودن مسیر انقلاب بیشتر میکند. «کابن اللبون» بودن در عید غدیر یعنی ریشۀ تفرقه را خشکاندن، و پشت جداییها را به خاک مالیدن.
ماهی رفع کدورت بین انقلابیها را نمیتوان هر وقت از آب گرفت. در شرایطی که سمپاتهای بعضی رسانههای داخلی و خارجی به دنبال ترور اتحاد و انسجام ملی هستند، هم سکوت بیجاست، هم تأیید و تکذیبهای پیدرپی سیاسیون و مردان دین بر ابهامات میافزاید.
عِجالتاً یک خبر میتواند توطئۀ روانی ناجوانمردان و فرصتطلبها را خنثی سازد، دلهای دلسوزان دین و کشور را شاد و لبانشان را خندان کند، آن هم با این تیتر: دیدار صمیمانۀ آیتالله یزدی و آیتالله آملی لاریجانی+عکس
این کار میانجیگری میخواهد؛ توسط دوستان مشترک، فقط به عشق علی(ع). هر بزرگی میتواند، بسم الله!/918/ی702/س/918/ی702/س
کاین آب رفته باز نیاید به جوی خویش
سیراب در محیط شدم ز آبروی خویش
در پای خم ز دست ندادم سبوی خویش
در حفظ آبرو ز گهر باش سختتر
کاین آب رفته باز نیاید به جوی خویش
خاک مراد خلق شود آستانهاش
هر کس که بگذرد ز سر آرزوی خویش
از نوبهار عمر وفایی نیافتم
چون گل مگر گلاب کنم رنگ و بوی خویش
از مهلت زمانهٔ دون در کشاکشم
ترسم مرا سپهر برآرد به خوی خویش
صائب نشان به عالم خویشم نمیدهند
چندان که میکنم ز کسان جستجوی خویش