انتقام سخت بر سر شیطان بزرگ؛ تبیین پیام رهبر انقلاب در شهادت سردار
به گزارش خبرگزاري رسا، متن زیر یادداشتی از مهدی جمشیدی، عضوِ هیأتِ علمیِ پژوهشگاهِ فرهنگ و اندیشه اسلامی است در تبیین پیام تسلیت رهبر انقلاب در پی شهادت سردار سلیمانی که در ادامه میخوانید؛
[۱]. ارواحِ شهیدان، روحِ سلیمانی را در آغوشِ گرفتند
«ارواحِ طیّبه شهیدان، روحِ مطهّرِ قاسم سلیمانی را در آغوش گرفتند.»
پارهای از شهیدان، چنین وصف و حالی دارند که در لحظه جاندادن، یا اندکی پس از آن، دوستانِ شهیدانش، حاضر میشوند و آنها را از زمین به آسمان منتقل میکنند؛ و این، خلافِ چیزهایی است که ما در «ظاهر» میبینیم. آنچهکه به «چشمِ» ما میآید، درد و داغ و آتش و خون است، درحالیکه در پشتِ این ظاهرِ محسوس، یک «باطنِ شیرین و رحمانی»، نهفته است. از چشمی که فقط «مادّیّات» و «صورتهای ظاهری» را درمییابد، بیش از این نمیتوان انتظار داشت. مشاهده حقایقِ پشتپرده، «چشمِ شهود» میخواهد و لاغیر؛ همان چشمی که رهبرِ انقلاب را به چنین توصیفی واداشته است:
چشمِ تو، ادراکِ غیب آموخته
چشمهای حاضران، بر دوخته
(مثنویِ معنوی، دفترِ ۱، بیتِ ۳۷۵۱).
[۲]. مجاهدتِ مخلصانه، منزلتِ وصفناشدنی دارد
«سالها مجاهدتِ مخلصانه […]، سلیمانیِ عزیز را به این مقامِ والا رسانید.»
مقامِ «اخلاص»، مقامِ اولیای خاصِ الهی است که بهسادگی، حاصل نمیشود. آنکه فقط «رضای خدایمتعال» را طلب میکند و تنها، دلبسته قربِ الی الله است، نه به «خود» میاندیشد، نه به «مردمان»، نه به «تاریخ». موحدِ حقیقی، آنکه «توحید» بر سراسرِ وجودش حاکم است، ارادهی خویش را در ارادهی خدایمتعال، مستحیل ساخته و جز بهدنبالِ «وصال» نیست. برای چنین کسی، «دیدهشدن»، مانع است، نه مقصد؛ و «تمنّیاتِ مادّی»، سقوط است، نه سعادت. به چهره و حرکاتِ سلیمانی که نگاه کنی، چونان روز، آشکارا درمییابی که گویا در این عالَم بهسرنمیبرد و اینجهانی نیست؛ حتّی با «خود» ش هم بیگانه است؛ و نباید گفت «است»، بلکه «نیست» و به مرتبهی «فنا» رسیده است. آنکه «نیست»، اینچنین «منقطع» و «بریده» از دغدغههای حقیرِ مادّی است و فقط در طلبِ پیوستن به قافلهی شهیدانی است که از او، سبقت جستهاند:
هر که را جامه، ز عشقی چاک شد
او ز حرص و عیب، کلّی پاک شد
(مثنویِ معنوی، دفترِ ۱، بیتِ ۲۲).
[۳]. شقیترینِ آحادِ بشر، شیطانِ بزرگ است
«سالها مجاهدتِ مخلصانه […]، خونِ پاکِ او بهدستِ شقیترینِ آحادِ بشر، بر زمین ریخت.»
آمریکا، «شیطانِ بزرگ» است؛ شیطانی حقیقی که در دوره تاریخیِ ما، در خباثت و شقاوت، نظیر ندارد و سلیمانی را همین دسته از «شیاطینِ إنسی» به شهادت رساندند. گاهی دشمنِ آدمی، معرِّفِ هویّتِ اوست، و در اینجا نیز، میتوان سلیمانی را از ضدّش شناخت.
[۴]. مکتبِ امام خمینی، چنین تربیتشدهای دارد
«او، نمونه برجستهای از تربیتشدگانِ […]مکتبِ امام خمینی بود.»
افقی که امام خمینی برای گشود، چه بیاندازه وسیع است که همچنان، ناشناخته و کشفنشده باقی مانده است؛ چنانکه اگر امروز از سلیمانی سخن میگوئیم و او را میستاییم، در حقیقت، در برابرِ اراده تاریخسازِ «امام خمینی»، زانوی ادب و تواضع میزنیم و به تبعات و ثمراتِ انقلابِ او، اشاره میکنیم. سلیمانی و سلیمانیها، همگی شعاعهایی از درخششِ آن عهدِ قُدسی هستند که امام خمینی، آن را بنا نهاد:
مُلکِ دنیا، تنپرستان را حلال
ما غلامِ مُلکِ عشقِ بیزوال
(مثنویِ معنوی، دفترِ ۶، بیتِ ۴۴۲۱).
[۵]. به کمتر از انتقامِ سخت، رضایت نخواهیم داد
«انتقامِ سختی در انتظارِ جنایتکارانی است که دستِ پلیدِ خود را به خونِ او و دیگر شهدای حادثهی دیشب آلودند.»
جسارتِ شیطانِ بزرگ به حریمِ پاسدارِ عزیزِ انقلاب، نباید «بیپاسخ» بماند، بلکه باید «انتقامِ» این خونِ پاک، گرفته شود؛ «انتقامی سخت و مهیب» که در اثرِ آن، پوزهی نجسِ شیطانِ بزرگ، طوری به خاک مالیده شود که دیگر سربرنیاورد. «انتقامِ سخت»، یعنی عبرتی به آمریکا تحمیل شود که از ندامت، به ورطهی مرگ افتد:
گر زمین و آسمان بر هم زدی
ز انتقام این مرد، بیرون نامدی
(مثنویِ معنوی، دفترِ ۴، بیتِ ۲۹۴۲).
[۶]. سلیمانی، چهره عینیِ مقاومت بود
«شهید سلیمانی، چهرهی بینالمللیِ مقاومت است.»
سلیمانی، صورتِ عینیِ «نظریهی مقاومت» است؛ صادقترین و گویاترین روایت از «مقاومت»، خودِ اوست، و ستودنِ «او»، ستودنِ «مقاومت» است. آنان که در برابرِ نظریهی مقاومت، بیراههی «مذاکره» و «سازش» را گشودند، در جبههی مقابلِ سلیمانی قرار دارند و هویّتِ وی را به چالش میکِشند. اگر «سلیمانی»، مایهی اقتدار و ابّهتِ ماست، پس «مقاومت» نیز چنین حکمی دارد. «سلیمانی» منهای «مقاومت»، یعنی «سلیمانی» منهای «سلیمانی»!
[۷]. پیروزیِ قطعیِ خطّ مقاومت، از راه خواهد رسید
«همهی دوستان -و نیز همهی دشمنان- بدانند خطّ جهادِ مقاومت، با انگیزهی مضاعف ادامه خواهد یافت، و پیروزیِ قطعی، در انتظارِ مجاهدانِ این راهِ مبارک است.»
«پیروزیِ قطعی»! این «قطعیّت»، ریشه در چه تحلیلی دارد؟! و آیا، چیزی از جنسِ «تحلیل» است؟! کدام تحلیلگرِ سیاسی، میتواند اینچنین دربارهی آیندهای که گرفتارِ «ابهام» و «سیّالیّت» است، با اینچنین جزمیّتی سخن بگوید؟! آبشخورِ معرفتیابی به «پیروزیِ قطعی»، امرِ دیگریست./1360/
منبع: مهر
نام و یاد و راهش، دلهای خواب رفته را بیدار کرد
و
این
بزرگترین انتقام است
تنها میتوان از خدا خواست:
که از این مردان، بیشتر نصیب این ملت کند،
و چشم عقل را به دیدنشان بیدار کند