۰۷ ارديبهشت ۱۳۹۹ - ۱۷:۲۶
کد خبر: ۶۴۹۹۶۹

پایان راه اروپای واحد

پایان راه اروپای واحد
بررسی وقایع حاکم بر بالاترین سطح تصمیم گیر اتحادیه اروپا در بحران کرونا نشان می‌دهد این قاره دیگر فقط نامی از اتحادیه را با خود یدک می‌کشد و شواهد این تحلیل را قوت می‌بخشد که ادامه این روند را می‌تواند منجر به پایان راه اروپای واحد دانست.

به گزارش خبرگزاري رسا، روزنامه وطن امروز در گزارشی مطول به بررسی وضعیت اتحادیه اروپا در مواجهه با ویروس کرونا پرداخته است  که اهم آن در ادامه از نظرتان می گذرد.

در دومین مجموعه سیاسی کرونا‌زده جهان پس از ایالات‌متحده، تاکنون بیش از 110 هزار مرگ بر اثر ابتلا به بیماری «کووید-19» گزارش شده اما رهبران اتحادیه اروپایی در آخرین گردهمایی خود روز پنجشنبه حتی نتوانستند وانمود کنند انسجام و عزمی مشترک برای مواجهه با نخستین بحران جدی در عمر کوتاه مجموعه‌شان دارند.

27 رهبر کشورهای عضو اتحادیه، در ویدئوکنفرانس اخیر که تحت مدیریت اورسولا فان در له ین، رئیس آلمانی کمیسیون اروپا برگزار شد، نتوانستند به راه‌حلی مشترک برای جلوگیری از سقوط اقتصاد حوزه یورو ناشی از تعطیلی‌ها و نابسامانی‌های متعاقب همه‌گیری 3 ماه اخیر کرونا برسند و تصمیم‌گیری برای توافق کلی را به تابستان موکول کردند.

در حالی که مجموع تولید ناخالص داخلی کشورهای عضو اتحادیه اروپایی، سقوطی آزاد از قله 20  تریلیون‌دلاری را تجربه می‌کند و هیچ چشم‌اندازی برای تحول بازار در وانفسای همه‌گیری بیماری ویروسی وجود ندارد، رهبران آن تنها به تجویز نسخه کوتاه‌مدت بسته نجات 540 میلیاردیورویی برای اتحادیه‌ای 500 میلیون‌نفری بسنده کردند، آن هم بی‌آنکه مشخص کنند این مبلغ تقریبا هزار یورویی به ازای هر شهروند، به صورت وام در اختیارشان قرار می‌گیرد یا در قالب مساعده.

از آن مهم‌تر اینکه شکاف میان حامیان رویکرد سیاسی یا رویکرد اقتصادی برای نجات اتحادیه از بحران فعلی، به حاد‌ترین شکل ممکن بروز کرده است. امانوئل مکرون، رئیس‌جمهور فرانسه که اخیرا در گفت‌وگوی مهم خود با فایننشال‌تایمز، از این دودستگی حیاتی در نظام مدیریت اتحادیه پرده برداشته بود، در نشست مجازی اخیر نیز به همراه رهبران ایتالیا و اسپانیا پرچم مخالفت جنوبی‌های ورشکسته را با اقتصاد‌های ثروتمند شمال اروپا به رهبری ژرمن‌ها برافراشت که البته آلمان  فعلا پشت دو کشور اتریش و هلند قایم شده است.

مکرون معتقد است روند کنونی جهانی شدن با محوریت اقتصادی باید پایان یابد و روند تازه‌ای آغاز شود که بر مبنای آن کشورهای برخوردار، باید هزینه کشورهای ضعیف‌تر را برای فائق آمدن بر بحران انسانی تامین کنند. در اجلاس پنجشنبه گذشته او به همراه کونته و سانچس، همتایان ایتالیایی و اسپانیایی‌اش مدعی بودند اگر شمالی‌ها می‌خواهند همبستگی و موجودیت اتحادیه اروپایی حفظ شود باید ثروت‌شان را صرف حل مشکلات جنوبی‌ها کنند. ابهامی که برجا ماند این بود که پس تکلیف اقتصادهای ضعیف شرق اروپا چه می‌شود؟ یعنی همان کشورهایی که همین حالا هم از بروکسل بریده‌اند و آمریکا، آلمان، روسیه و چین از جهات مختلف برای بلعیدن‌شان تلاش می‌کنند.

در نتیجه به نظر می‌رسد منظور مکرون از ضرورت پرداخت باج شمال به جنوب، صرفا حفظ شاکله بخش کاتولیک- لاتین- مدیترانه‌ای اروپا زیر چتر خود با رویای آقایی فرانسه بر اروپاست؛ همان‌گونه که او قبلا بارها در همین راستا کارآمدی ناتو، اتحادیه اروپایی و نظام مدیریتی غرب را زیر سوال برده بود.

***

همگرایی اروپایی، آخر خط

بنیانگذار نظام امروزین «اتحادیه اروپایی» عمیقا نگران پیش‌زمینه‌های تخریب ساختاری آن است. ژاک دلورس، هشتمین رئیس کمیسیون اروپا که مبتکر پیمان ماستریخت بود، یکی از آخرین چهره‌های شاخص اروپایی بود که با مشاهده تفرقه افسارگسیخته کشورهای محوری، سکوتش را شکست و هشدار داد:« فقدان همبستگی خطری مرگبار برای اتحادیه اروپایی است».

این همان هشداری است که جانشین کوتاه‌مدت دلورس در سمت وزارت دارایی فرانسه و کسی که امروز بر کرسی ریاست‌جمهوری این کشور تکیه زده نیز بر آن مهر تایید زده است. از نگاه امانوئل مکرون «کرونا باعث به آخر خط رسیدن جهانی‌سازی شده و این می‌تواند بنیان‌های مردم‌سالاری را سست کند». او اروپا را همزمان با ویروس کرونا درگیر ویروس پوپولیسم(عوام‌گرایی) می‌داند و هشدار می‌دهد اگر ساختار سرمایه‌داری به‌‌سرعت بازسازی نشود، ناسیونالیست‌های (ملی‌گرایان) افراطی در جهان آزاد جولان خواهند داد. اما در همان حال دولت مکرون که مدعی احیای لیبرالیسم در مهد آن، فرانسه بوده است، در خط مقدم اقتدارگرایی ملی‌گرایانه در اتحادیه اروپایی حرکت می‌کند و به لطف کرونا در حال تدفین «لیبرالیسم» است.

انریکو لتا، آخرین نخست‌وزیر ایتالیایی حامی همگرایی اروپایی نیز اعتراف می‌کند: «اروپا‌گرایی با بحران‌های دهه اخیر تضعیف شده و روح اجتماع‌گرایی اروپای امروز از 10 سال قبل ضعیف‌تر است». او ویروس ترامپ را خطرناک‌تر از کرونا می‌داند و می‌گوید حالا شعار «اول آمریکا» به «اول ایتالیا»، «اول آلمان» و «اول فرانسه» تبدیل شده و به جان اروپای واحد افتاده است.

پس از آن که آمریکای ترامپ با دهن‌کجی به درخواست عاجزانه نزدیک‌ترین متحد بین‌المللی‌اش بوریس جانسون و دریغ کردن دستگاه‌های تنفسی لازم برای بیماران کرونایی از پسرعموهای آنگلوساکسون، فاتحه مسؤولیت‌پذیری در نظام سرمایه‌داری را خواند، این رفتار تبدیل به یک الگوی اروپایی شده است.

مکرون که پاییز گذشته پس از نهایی شدن خروج بریتانیا از اتحادیه اروپایی، برای «دوستان انگلیسی» خود در آن سوی کانال مانش نامه فدایت شوم نوشته و آنها را به همبستگی دوباره با اروپا دعوت کرده بود اما از وقتی که موج همه‌گیری کشورش را فراگرفته حتی حاضر به قول شفاهی کمک به بریتانیا و هیچ کشور دوست دیگر نکرده است. دولت فرانسه حتی متهم به دزدیدن محموله ماسک آلمانی‌هاست.

آلمان، قوی‌ترین اقتصاد اروپا که مدعی است به همراه اتریش و لوکزامبورگ در بیمارستان‌هایش را به روی بیماران کرونایی از سراسر جهان گشوده است، وقتی نوبت به عمل رسید شانه خالی کرد و این ارتش روسیه بود که واحدهای امدادی‌اش را به عمق قلمروی دشمنش ناتو، برای کمک به ایتالیا و اسپانیای کرونا زده اعزام کرد. کمک‌های دیگر به مصیبت‌زده‌ترین کشورهای اتحادیه اروپایی بر اثر همه‌گیری ویروسی، از چین و کوبا در آن سوی دیوارهای «جهان آزاد» رسیدند.

در سایه این بی‌مسؤولیتی اتحادیه بود که یک ماه و نیم پیش، 88 درصد مردم ایتالیا در یک نظرسنجی سیاست‌های حمایتی بروکسل را غلط و عضویت در اتحادیه را بی‌فایده خواندند. هیثر گراب، مشاور پیشین توسعه درکمیسیون اروپایی معتقد است «هر بحران با کاهش اعتماد میان دولت‌های عضو، سبب مشکلی بزرگ‌تر در کل ساختار اتحادیه می‌شود». نمونه آن حمله نخست‌وزیر پرتغال به وزیر دارایی هلند بود که هفته پیش کشورهای عضو را به‌خاطر نداشتن برنامه برای بحران مواخذه کرده بود. آنتونیو کاشتا پس از آن مواضع هوکسترا را برای اغلب کشورهای اروپایی نفرت‌انگیز خواند.

***

وارونگی نظام ارزشی لیبرال

کرونا میخ آخر را بر تابوت توهم خود‌برتر‌پنداری غرب کوبید. این سقوطی مبنایی است که بر همه ابعاد دیگر انسانی، اجتماعی و اقتصادی بحران کرونا سایه می‌اندازد. شاید اروپایی‌ها و آمریکایی‌ها بتوانند خسارت‌های مادی‌ای را که این طاعون جدید به بار آورده جبران کنند اما آنچه جبران‌ناپذیر است، شکستن تابوی انسان‌گرایی سرمایه‌داری غربی است. انسان غربی که خدا را در مرگ سیاه قرون وسطی گم کرده بود، حالا حقوق خدای‌گونه‌ای را که طی 5 قرن رنسانس چندمرحله‌ای برای خود قائل شده بود هم زیر پا می‌گذارد.

رویکرد شبه‌دیکتاتوری دولت‌های غربی در کنترل واگیر ویروس کرونا، باعث شد ستون‌های نظری لیبرالیسم ترک بخورد. ارجحیت دموکراسی، مشروعیت جمهوری و حق برابری شهروندان بسادگی نقض شده‌ است به گونه‌ای که متفکران و روشنفکران غربی از هابرماس تا ژیژک معتقدند دولت‌های غربی در فاصله‌گذاری اجتماعی به مرز ایجاد فاصله میان جامعه و حقوق خود رسیده‌اند.

به نظر می‌رسد غرب به تعریف سنتی توماس هابز، نظریه‌پرداز انگلیسی از قدرت بازگشته که بر مبنای آن ارتکاب هر جنایتی توسط حکومت برای حفاظت از منافعش و شهروندانش علیه هر ماهیتی که مشروعیت دولت و جامعه را زیر سوال می‌برد مجاز بر شمرده می‌شود. با این تعریف برای دفاع از قانون اساسی حتی دولت‌های مدعی آزادی می‌توانند به طور موقت آزادی شهروندان‌شان را محدود کنند. اما در مقابل این مونتسکیوی فرانسوی بود که روح قانون را در تغییر مکانیسم کنترل منافع ملی به نفع حقوق و آزادی‌های شهروندی جست‌ و زمینه عقلانی انقلاب کبیر علیه حکومت مطلقه را فراهم آورد. از آن به بعد حکومت مدرن مشروطه شد و دولت‌های مدرن اروپایی و آمریکایی دست‌کم در شعار مدعی بوده‌اند آزادی غایت نظام‌های مردم‌سالارانه (دموکراتیک) است.

اما کشورهای اتحادیه اروپایی در نقض آزادی‌های قانونی و عرفی به بهانه مقابله با کرونا گاه از ایالات متحده هم پیشی گرفته و جلوتر از تمام آنها این رژیم فرانسه، مهد لیبرالیسم است که ارتجاعی نابخشودنی به سوی ناسیونالیسم دیکتاتورگونه دارد. این رجعت سیاه نه‌تنها در شعارهای امانوئل مکرون در گفت‌و‌گوی اخیرش با فایننشال‌تایمز با اشاره به حق قدرت‌مداری دوباره فرانسه در اروپا منعکس شده است بلکه در عمل نیز دولت او و شرکای غربی‌اش در کنترل بحران در قیاس با حکومت‌هایی مثل چین سرافکنده شدند، همان نظام‌هایی که توسط آنها به دموکراتیک نبودن متهم می‌شوند.

این طنزی تاریخی است که در اروپایی که حجاب و برقع ممنوع بود، امروز نداشتن پوشش بر چهره و بدن (ماسک، دستکش، گان) جرم محسوب می‌شود، چرا که فرد را در معرض آسیب‌های دو‌جانبه محیطی قرار می‌دهد. رژیم‌های لیبرال هیچ توضیحی جز اعلام اصول یک‌جانبه بهداشتی درباره این تغییرات ناگهانی به شهروندان خود نمی‌دهند. پاسخ پرسش‌هایی از این دست که «مگر فلسفه حجاب هم چیزی جز حفاظت فرد از آسیب‌های محیطی است؟» داده نمی‌شود.

به همین شکل درباره بقیه حقوق مسلمی که از جامعه سلب شده است: حق کار کردن، حق انتخاب و ارتباط آزاد، حق آزادی بیان بدون ترس از متهم شدن به تشویش افکار عمومی. اعتراضات خیابانی فرانسه، آمریکا و ایتالیا در روزهای اخیر نشان می‌دهد جوامع غربی رفته‌رفته از شوک ناباوری حصر جمعی خود بیرون آمده و به زیر و رو شدن یک‌شبه زندگی‌شان واکنش نشان می‌دهند. این به معنای پایان ارزش‌هایی است که نظام فعلی اتحادیه اروپایی بر آنها استوار شده‌ است؛ ارزش‌هایی که از انقلاب کبیر قرن هجدهم میلادی برای اروپای مدرن به یادگار مانده بود. آزادی، برابری، برادری!

فرانسه و اروپای استعماری (غربی) در این عرصه حتی به آمریکا و دیگر قلمروهای کاپیتالیسم در جهان جدید (کانادا، استرالیا، ژاپن...) نیز فخر می‌فروختند که منشأ ارزش‌های نظام لیبرالی هستند. حال با وارونگی ارزش‌ها معلوم نیست اتحادیه اروپایی در جهان پساکرونا، می‌خواهد مشروعیتش را بر مبنای کدام مفاهیم تداوم بخشد./1360/

ارسال نظرات