۲۰ ارديبهشت ۱۳۹۹ - ۱۶:۲۷
کد خبر: ۶۵۲۰۴۰

وحشی‌گری به روایت یک سریال

وحشی‌گری به روایت یک سریال
تمدن غرب مدرن با سینما یعنی بهترین و گویاترین محصولی که برای تفهیم ایده‌هایش به بشر عرضه کرده، دارد جهان فکری و گفتمان رایجش را به مردم دنیا ارائه می‌دهد.

به گزارش خبرگزاري رسا، فیلم‌ها مخصوصا فیلم‌های تخیلی و علمی-تخیلی، خواه ناخواه، چیزهای زیادی درباره آن جهان فکری می‌گویند که ایده‌هایشان در آن‌ها زاییده شده و رشد یافته است. به نظر شما ایده مرکزی سریالی مثل «وست‌ورلد» جاناتان نولان یا فیلم‌هایی چون «پرتقال کوکی» استنلی کوبریک، در کدام جهان فکری زاده شده‌اند؟ چطور می‌شود که انسانی، حالا چه با زاویه‌ دید انتقادی و چه با زاویه ‌دید اثباتی، جهانی تخیلی را می‌سازد که در آن، شخصیت‌ها جز ارضای قوه غضبیه و شهویه خود چیز دیگری نمی‌خواهند.

نمایی از فیلم سینمایی «دنیای غرب» که توسط نویسنده‌اش مایکل کرایتون نویسنده مجموعه پارک ژوراسیک ساخته شد

 

حتی اگر خیلی اهل فیلم دیدن هم نباشید، احتمالاً عبارت «فیلم وسترن» را خیلی شنیده‌اید. فیلم‌هایی که در آن‌ها یک قهرمان گاوچران یا همان «کابوی» باید به تنهایی در برابر «نیروی شر» بایستد. نیروی شری که می‌تواند معنا و مصداق بسیار گسترده‌ای داشته باشد؛ از یک دزد فراری از زندان یا یک قاتل اجیری گرفته تا حمله سرخ‌پوست‌ها و خشکسالی. همه این فیلم‌ها در جایی از خاک آمریکا اتفاق می‌افتند که به آن «غرب وحشی» می‌گویند و این «وحشی بودن» هم از اسب‌هایی که باید خود گاوچران‌ها رام‌شان کنند تا گاوها و زمین بی‌آب و علف را شامل می‌شود و معنایش تا آدم‌های وحشی مثل سرخ‌پوستان، بومیان آمریکایی، مجرمان متجاوز، دزد و غارتگر توسعه پیدا می‌کند.

نمایی از سریال «دنیای غرب»

اینکه قهرمان یا همان کابوی «کلاه سفید» باید به تنهایی به معنای دقیق کلمه یعنی تنهایی که مثلاً به اندازه تنهایی «ویل کِین» در فیلم «صلاه ظهر» بزرگ است، با همه این‌ها بجنگد تا بر غرب وحشی پیروز شود باعث خلق جهان دراماتیک مؤثر و قدرتمندی شده که از اولین فیلم وسترن تاریخ سینما یعنی «سرقت بزرگ قطار» تا بیش از صد سال بعد هنوز هم فیلم‌های وسترن در ژانرهای مختلف ساخته شوند و مخاطبان گسترده‌ای داشته باشند.

نمایی از سریال «دنیای غرب»

 

حالا دیگر فیلم‌های وسترن حتی تخیلی هم شده‌اند و شخصیت‌ها، داستان‌ها و فضاهایشان در جهان‌های نامأنوسی مثل جهان فیلم «بلید رانر» یا «جنگ ستارگان» و بسیاری دیگر از فیلم‌های مهم تداوم یافته‌اند یا تقلید شده‌اند. به هرحال بی‌جهت نیست که حتی ابراهیم حاتمی‌کیا هم به فیلم وسترن ابراز علاقه می‌کند و در آخرین اثرش «خروج»، کاملاً به سمت خلق فضاهای وسترن می‌رود یا محمدحسین مهدویان، الگوی وسترن را برای ساخت آثارش به‌عنوان الگوی اصلی و الهام‌بخش معرفی می‌کند.

اما همه فیلم «وسترن» قهرمان‌های خونسرد و ماهر در اسب‌سواری و هفت‌تیرکشی، مغرور و غیرت‌مند در برابر زنان و خشن و بی‌رحم و انتقام‌جو در برابر اشرار نیست. «وسترن» برخلاف تصویر بیابانی توی فیلم‌هایش به مرور در تاریخ سینما تبدیل به زمین حاصلخیزی شده که همه ایده‌های «غرب وحشی» در آن، کشت و برداشت می‌شود. ایده‌هایی که دارند درباره یک تمدن با تمام لوازمش حرف می‌زنند.
 

آمریکایی‌ها بیش از هر چیز، سینمای وسترن را معرف «آمریکایی بودن» می‌دانند چراکه در آن، مرد سفیدپوست مقتدر عملگرا، به شکل موفقی در برابر هر عامل نامساعد انسانی، طبیعی و غیر طبیعی می‌ایستد. بنابراین معادل قرار دادن «جهان آمریکا» با «جهان وسترن» احتمالاً یکی از موفق‌ترین نظریه‌های جامعه‌شناختی سینمایی خواهد بود. جهانی که داستان‌هایش با دو عنصر اصلی پیوند خورده است: خشونت و زن.

تنها مسأله این است که آمریکایی‌ها خودشان زودتر از بقیه فهمیدند که هیچ تضمینی نیست این جهان همیشه با پیروزی نیروی خیر تمام شود. در طول این صد سال، آدم بدها که قبلاً قاتلان اجیری فراری یا سرخ‌پوست‌ها بودند، شاید جایشان را به فضایی‌ها یا ربات‌ها دادند، چکمه‌های چرمی با ستاره آهنی و کمربند هفت‌تیر و کلاه از تن قهرمان درآمد و کت و شلوار با سلاح نوترونی برآن‌ها پوشانده شد اما یک چیزهایی هیچ وقت تغییر نکرد؛ زنانی که مورد تجاوز و تعدی قرار می‌گرفتند و مردانی که با تمام توان، خشونت‌شان را در راه حق یا باطل به جریان می‌انداختند.

آیا غرب که تسلط معنایی آن در اختیار آمریکاست همین‌قدر وحشی است؟

اگر این سؤال را از کارگردان‌های آمریکایی فیلم‌های وسترن بپرسید، حتماً پاسخ‌شان بدون شائبه توهین به هویت آمریکایی، مثبت خواهد بود. آمریکا، واقعاً وحشی است و سعی دارد به هر نحو بگوید اگر آدم‌بدهای خشن وجود دارند، آدم‌خوب‌های خشن‌تر از آن‌ها هم هستند. اما این قاعده فقط وقتی کار می‌کرد که سینمای آمریکا و جهان فکری پشت آن، هنوز از قواعد اخلاقی و فاصله شق و رق میان خوب و بد، عبور نکرده بود.

حالا دیگر این حرف‌ها اصلاً مهم نیست. خوب و بد آنقدر اهمیت ندارد که وجود خشونت و شهوت مهم است. این همان چیزی است که کوبریک در فیلم «دکتر استرنج‌لاو» با کاراکتر فرمانده «کینگ‌کونگ» با بازی «اسلیم پیکنز»، بازیگر مشهور نقش‌های وسترن آن را به نقد کشید و او در حالی که کلاه سفید کابوی‌های قهرمان آمریکایی را به سر داشت و با لهجه لات‌ها حرف می‌زد، مثل گاوچران‌ها معکوس روی موشک هسته‌ای نشست و روی زمین فرود آمد تا پایان جهان را رقم بزند.

کوبریک این خاصیت وحشی آمریکا را که در پیوند محکم خشونت و سکس خلاصه شده بود خیلی زود دریافت و نه تنها در کمدی ماکابر «دکتر استرنج‌لاو» که در فیلم علمی-تخیلی «پرتقال کوکی» هم آن را به نقد کشید هرچند که این فیلم‌ها هم مبتلا به میزان قابل توجهی از هر دو بدبختی انسان آمریکایی بودند.

حالا در آخرین نمونه از این دست، سریال «وست‌ورلد» یا نامی که همین‌قدر بامسما و دقیق انتخاب شده، به شکل دیگری دارد جهان وحشی تمدن غرب و سردمدار آن، آمریکا را روایت می‌کند. کافی است وقت‌هایی که از ایده‌های سریال به شگفتی می‌افتید و به وجد می‌آیید از خودتان بپرسید «واقعاً چطور ممکن است چنین ایده‌ای به ذهن کسی برسد؟» این همان نقطه‌ای است که به تمدن غرب وحشی وصل می‌شوید.

جایی که درست در همان بیابان‌های بی‌آب و علف جنوب غرب آمریکا، در صحرای نوادا یا کنار صخره‌های آریزونا، یعنی همان جایی که روزی داستان‌های وسترن در آن‌ها می‌گذشت، یک اتفاق علمی-تخیلی عجیب افتاده و آدم‌ها، ربات‌هایی ساخته‌اند تا میزبان پولدارهایی باشند که پول می‌دهند تا هرچقدر دل‌شان می‌خواهد آدم بکشند و به زنان تجاوز کنند بدون آن که عذاب وجدان آسیب زدن به یک انسان را داشته باشند.

آمریکایی‌های «وست‌ورلد» در این «غرب وحشی»، شهرکی ایجاد کرده‌اند تا ربات‌هایی به شکل کاملاً انسانی از مهمان‌ها پذیرایی و بساط ارضای قوه شهوت و غضب آن‌ها را تا سر حد ممکن فراهم کنند. چنین ایده‌ای، خوب یا بد، جذاب یا وحشتناک، طبعاً جز از ذهنی که بیش از 300‌سال تمدن وحشی را پشت سر گذاشته بر نمی‌آید. تمدنی که در انسان، چیزی قدرتمندتر از شهوت و غضب پیدا نکرده و همه دلایل اخلاقی و عقلانی برای کنترل این دو نیرو را هم در خود از بین برده است.

 

آدمی که دلیلی برای کنترل خشونت و ارضای نیاز جنسی خود ندارد، تنها مانعش عذاب وجدان است که آن را هم با تبدیل کردن موضع اعمال خشونت و شهوت به ربات، می‌تواند حل کند و از بین ببرد.به هر حال تمدن‌ها بر پایه گفتمان‌های اصلی و رایجی بنا شده‌اند که محدوده و جهت رشد افکار افراد عضو آن تمدن را شکل می‌دهند و طبعاً ایده‌ها هم در دنیای ذهنی این افراد خلق می‌شوند. حالا تمدن غرب مدرن با سینما یعنی بهترین و گویاترین محصولی که برای تفهیم ایده‌هایش به بشر عرضه کرده، دارد جهان فکری و گفتمان رایجش را به مردم دنیا ارائه می‌دهد. گفتمانی که از دریچه فیلم‌ها می‌شود فهمید که با خشونت و سکس، پیوندی ناگسستنی یافته است.

این میراثی است که هرقدر هم به نظر مردم جهان بد و نفرت‌انگیز بیاید، آمریکا به آن افتخار می‌کند. همانطور که فرماندار ایالت ایلینوی آمریکا بود که در یک گفت‌وگوی تلویزیونی با شبکه‌CNN درباره رقابت ایالت‌های آمریکا بر سر تهیه ماسک و لوازم بهداشتی بعد از شیوع کرونا در آمریکا گفته بود، «ما (ایالات آمریکا) علیه یکدیگر رقابت، ما در حال رقابت با تمام جهان هستیم. در اینجا فضای غرب وحشی حاکم است.» و غرب وحشی امروز بیش از هر زمان دیگری زنده و البته به پایان خود، نزدیک شده است./1360/

منبع: صبح نو
ارسال نظرات