دیوانسالاران فرهنگ / نیروی فرهنگی «باید» نمیشناسد
اشاره: یکی از جنبههای مهم آتش به اختیار در حوزۀ علوم مدیریتی بحث میشود که آن سازماندهی و ارتباط قرارگاه مرکزی با هستههای فرهنگی است. فرمان آتش به اختیار اصولاً ویژه هستهای میشود که با اختلال ارتباط و سازماندهی روبرو شده و برای ادامه فعالیت و روند کار، نیازمند حرکت خودجوش است.
از همین رو خبرنگار سرویس فرهنگی و اجتماعی خبرگزاری رسا با دکتر مهدی محمدینسب، عضو هیأت علمی دانشگاه قم به گفتوگو پرداخت، بخش اول این مصاحبه تقدیم مخاطبین محترم میگردد.
رسا ـ چه تعریفی از استعاره آتش به اختیار دارید؟
پس از بیان این استعاره از سوی رهبر معظم انقلاب، خودشان نیز آن را تبیین فرمودند. ایشان فرمودند که اگر اختلالی در هدایت، راهبری و انسجامبخشی کارهای فرهنگی پیش آمد، افراد هوشمندی که در این حوزه فعالیت میکنند باید خودشان با دیدگاهی که نسبت به حوزه فرهنگ و فعالیتهای فرهنگی دارند اقدام کنند و منتظر نمانند تا آن اختلال رفع شود. ممکن است آن اختلال طول بکشد؛ بنابراین لازم است بهصورت فعالانه خودشان اقدام کنند.
«آتش به اختیار» از موضوعهایی است که در اکثر سؤالات وجود دارد؛ به همین دلیل در ابتدا چند نکته را بهعنوان مقدمه عرض میکنم. در طراحی استراتژی سه فاز وجود دارد؛ یک، تدوین استراتژی؛ یعنی برنامهریزی استراتژیک، دو، اجرای استراتژیک و سه، کنترل استراتژیک. این سه فاز یک چرخه است؛ به این معنا که چیزی را ما باید برنامهریزی کنیم و سپس اجرا کنیم تا بتوانیم بازخوردگیری کنیم که آیا کار درست انجامشده است یا نه؟
فرمان آتش به اختیار، در حوزه اجرا موضوعیت پیدا میکند
بحث استعاره «آتش به اختیار» عمدتاً در حوزهٔ اجرا موضوعیت پیدا میکند. من میخواهم این را در حوزه کلان مدیریت عرض کنم. در حوزه کلان مدیریت، سازمانها زمانی که کوچکاند، بهراحتی میتوانند با یکدیگر ارتباط برقرار کنند و بهسرعت مشکلات خودشان را رفع کنند؛ یعنی بهصورت موردی، موارد را میتوانند سؤال کنند تا مشکلی واقع نشود. اما هماهنگ کردن و هدایت سازمانها، نهادها و تشکلهایی که بهتدریج بزرگتر میشوند، کار خیلی دشواری میشود. سه نوع هدایت و کنترل در همین جهت وجود دارد.
یک نوع هدایت برنامهای است که توسط مدیران بالاتر ابلاغ میشود. به این معنا که مدیر ارشد سعی میکند خط دهی مستقیم داشته باشد و در ریز موضوعات هم نظارت دقیق داشته باشد. این نوع هدایت یا کنترل برنامهای، به طور طبیعی در انسجامبخشی خیلی مؤثر است و باعث میشود کارها بهصورت منسجم انجام شود؛ اما با اقتضاء بزرگی سازمانها همخوانی ندارد.
سازمان تبلیغات بهوسیله کنترل اقتصادی هدایت فرهنگ را دنبال میکند
یک نوع دیگر کنترل، کنترل اقتصادی است. بهعنوان مثال، گاهی یکنهاد بزرگ مانند سازمان تبلیغات، در بعضی از زمینهها که قابلیت اقتصادی وجود دارد، این طرح را پیاده میکند. سازمان حاضر یکسری چارچوبهایی را برای مسؤول انتشارات تنظیم میکنند و چند نیرو هم در اختیارش میگذارند تا کتابهایی که سودآور است را منتشر کند. فراتر از این، کنترل فرهنگی است. کنترل فرهنگی یعنی چه؟ یعنی اینکه ما بتوانیم در مجموعه بزرگی که هستیم، همه مدیران را در یک افق مشترک به حرکت دربیاوریم.
مثلاً وزارت ارشاد که ۱۰ یا ۱۵ سازمان کلان زیرمجموعهاش قرار میگیرند، باید تمام مدیرانش را همافق کند، از جهت نوع فکر کردن، تفکر استراتژیکی مشترکی داشته باشند. کنترل فرهنگی در سازمانهای بزرگ خیلی لازم است. به این دلیل که استعاره «آتش به اختیار» در حوزه اجرا و کنترل برای مجموعههای بزرگ و کلان است، بهترین راه برای تعریف صحیح استعاره «آتش به اختیار» این است که در آنجا یک هدایت فرهنگی مناسب وجود داشته باشد.
رسا ـ شما به برخی از الزامات و شرایط آتش به اختیار اشاره کردید، برای اینکه بحث تکمیل شود، اگر نکتهای در این خصوص وجود دارد، بفرمایید.
من اگر بخواهم بهصورت اجرایی و عملیاتی عرض کنم، باز هم از مباحث مدیریت کمک میگیرم؛ ما زمانی که در مدیریت از بروکراسی یا دیوانسالاری صحبت میکنیم، از ویژگیهای بروکراسی و دیوانسالاری این است که همهچیز رسمی است، قانون دارد، مدون و طبق روال و رویه خاصی باید عمل شود؛ اما ما بعضی از سازمانها و نهادها را داریم که بر اساس یک علاقه و دغدغۀ شخصی شکلگرفته است.
اینها سازمانهای رسمی به معنای بوروکراتیک و دیوانسالار نیستند و این اصلاً به معنای خوبی و بدی نیست یعنی قضاوتی در این زمینه نیز نداریم. یکی از دستاوردهای خیلی خوب انقلاب ما در حوزۀ فرهنگی و در حوزههای دیگر شاید مجموعهای از نهادها و تشکلهایی است که رسمی نیستند؛ برای مثال بسیج یا خیلی از کانونهای فرهنگی امروز که در گوشه و کنار شهر وجود دارند.
اشکال مهم در سپاه و بسیج، بوروکراتیک شدن بود
هیأتهای مذهبی که وجود دارند، به معنای بوروکراتیکش و دیوانسالارانه سازمان نیستند. یکی از اشکالاتی که ما از قدیم هم داشتهایم شاید این بوده که برای نمونه در مورد بسیج یا در سپاه بعد از جنگ مقداری خاصیت بوروکراتیکشان بیشتر شد؛ یعنی خاصیت دیوانسالاریاش، رتبهبندی، درجهبندی، طبقهبندی و سازمانیاش یک مقداری قالب بیشتری را به خود گرفت.
قالب در این سازمانها بهاصطلاح ثبات بیشتری را پیدا کرد، در صورتیکه میخواهد چه را هدایت کند؟ پایگاههای بسیجی که بهطور معمول در آن افرادی هستند که با عشق و علاقۀ شخصی آمدهاند و با ذوق و سلیقه شخصی کار میکنند. این موضوع را ما در قوۀ قضاییه هم داریم؛ مثلاً قوه قضاییه یک نهاد کاملاً دیوان سالار و بر اساس رویههای مشخص و روشن و قانونمند عمل میکند. در کنار این قوه، هستههایی را هم میخواهیم داشته باشیم که وظیفه این هستهها، امربهمعروف و در کنار آن ضابط قضایی باشند.
جهاد سازندگی، نمونهای از فعالیت آتش به اختیار است
این موضوع را بهعنوان یک مسأله کلی عرض میکنم؛ بهطور کلی ما یک مسألهای داریم و باید تا حدودی آن مسأله را حل کنیم؛ بهعنوان نمونه جهاد سازندگی. یکزمانی جهاد سازندگی ایجاد شد و الآن اردوهای جهادی که برگزار میشود به شکل اردوهای یک تشکل خودجوش است و خیلی دیوانسالار نیست.
یا بهعنوان مثال دانشجوها و دانش آموزان، طلاب، اساتید و ... بهصورت خودجوش به این اردوها میروند که نتیجه زیادی هم دارد. ما باید یک مقداری مرز بین دیوانسالاری محض و قانونمداری را در اینجایی که به هم وصل میشوند و اختلافها و اشکالهایی را که پیش میآید مشخص کنیم؛ زیرا ممکن است مانند شما که از جیب خودتان مایه گذاشتید و یک مجموعه یا کلاس قرآنی را دایر کردهاید، یک نفر از سازمان تبلیغات بیاید و به شما امر و نهی کند.
نیروی فرهنگی با «باید» بیگانه است
در حالیکه آن نیروی فرهنگی «باید» را اصلاً متوجه نمیشود اما در سازمان تبلیغات «باید» وجود دارد، چرا؟ چون آنها چارت دارند و یک برنامهای ابلاغشده است و گفتهاند باید این کار را بکنید. ولی آنیکی میگوید من «فی سبیل الله» آمدهام و نه به دنبال پست هستم و نه درآمدی از این راه عایدم میشود، از خودم هزینه میکنم.
ما باید در زمینۀ هدایت و کنترلهای غیررسمی که من از آنها بهعنوان کنترلهای فرهنگی یادکردهام بیشتر کار کنیم؛ یعنی لازم است که یک مقداری کنترلهای فرهنگی و هدایتهای فرهنگی که هدایتی بدون احساس جبر، تحکم و بدون «باید» کار کنیم.
همچنین لازم است که هم هدایت و هم انسجام فعالیت وجود داشته باشد و هم از آن طرف این زلالی، نقاهت، بیشیلهوپیله بودن و اختیاری بودن را هم بتوانیم حفظ کنیم. ما در حوادث اخیر مثل سیل و زلزله و اینها کاملاً مشاهده کردیم.
برای مثال در اربعین این موضوع را میبینیم. وقتیکه بخواهد خیلی رسمی بشود افرادی که «فی سبیل الله» دارند کار میکنند، کار نخواهند کرد. از این جهت عرض کردم که اصلاً شاید بسیاری از سرپنجهها، سرشاخههای عملیاتی و آن ردههایی که ردههای نقاط تماس مجموعههای فرهنگی با جامعه هستند، کاملاً بهصورت داوطلبانه دارند کار میکنند و یک مقداری «آتش به اختیار» جزوی از کارشان است که بهصورت داوطلبانه، با عشق و اخلاص مشغول فعالیت هستند. وظیفۀ ما این است که بتوانیم در واقع با یک سری کنترلها و هدایتهای ناملموس آنها را هدایت کنیم.
مخاطب آتش به اختیار، هستههای خودجوش هستند
حس من این است که مخاطب این دستور، هستههای خودجوش هستند. مخاطب این استعاره رهبر انقلاب هستههای خودجوش و گروههای مردمیاند و به حوزه فرهنگ هم منحصر نمیکنم؛ یعنی «آتش به اختیار» فرمان کلان مفهومی است که حتی در حوزۀ اقتصاد هم معنا دارد.
نظر من این است که اقتصاد اگر بخواهد نجات پیدا کند، خصوصیسازی و بخش خصوصی راهحل کاملی نیست و نواقص زیادی دارد. باید به سمت مردمی سازی اقتصاد برویم؛ مردمی سازی اقتصاد یعنی چه؟ یعنی تشکلهای کوچک بیایند در قالبهایی و فعالیت کنند و اقتصاد را تکان بدهند.
وضع عمومی مردم خوب بشود، در خصوصیسازی اقتصاد وضع یک عدۀ کمی که سرمایهدار و صاحبان سرمایه هستند خوب میشود و وضع مردم بهتر نخواهد شد. از اینجهت اگر ما شرایط، زمینههای قانونی و فکری و امکانات را محیا کنیم در اجرا سلیقهها خودش میتواند پیش برنده اقتصاد باشد.
رسا ـ یعنی به پیشرفت کمک کند؟
یک اشکالی که ما بعد از انقلاب داشتیم که دغدغۀ رهبر معظم انقلاب هم بود که با مضمونی فرمودند هیچ انقلابی شاید به اندازه انقلاب ما، انقلاب محض، ناب و تأثیرگذاری نبود و هیچ انقلابی شاید مثل انقلاب ما از این خلأ نظریهپردازی و خلأ الگوسازی رنج نمیبرد.
تعاونی، بخش فراموش شدۀ انقلاب اسلامی
ما اول انقلاب بخش تعاونی را دنبال کردیم؛ اما بخش تعاونی را رها کردیم و حالا یک دورهای هم بعضی از افرادی که تحصیلکرده غرب بودند و آمدند بخش خصوصی و خصوصیسازی را مطرح کردند؛ در بخش خصوصی حتماً مالکیت خصوصی محترم است و ما قبول داریم، ولی این بحث خصوصیسازی باعث شد تعاون رفت کنار و الآن تعاون کجاست؟
ما وزارت خانهای با عنوان وزارت کار، تعاون و رفاه اجتماعی داریم. شما بروید ببینید چند درصد از آن وزارت، تعاون است؟ تعاون امروز یک بخش کوچکی است که به آن هیچ توجهی نکردهاند و اکثراً قوانین تعاونیها قوانینی قدیمی است و معمولاً سوءاستفاده زیادی از آن بخش میشود؛ زیرا به تعاونیها بها ندادهایم.
این در حالی است که تعاون یکنهاد خودجوش است و اگر به آن بها بدهیم و قوانینش را هم اصلاح کنیم خوب میشود؛ چون حالا نمونههایی که میبینیم مثلاً وقتی اسم تعاونی مطرح میشود، معمولاً افراد میگویند تعاونی مسکن و میگویند آن تعاونی مسکن بردند و خوردند و خرابکاری کردند. در صورتیکه در قوانین کنترلی ما این همه قانون داریم در مورد انواع سازمانهای سهامی، سهامی خاص، سهامی عام، تضامنی میبینیم که یک ضعفهای اساسی وجود دارد؛ چراکه به این بخش نپرداختهایم.
رسا ـ شما آتش به اختیار را یک راهبرد، تاکتیک و قاعده و یا یک استثنا میدانید؟
ما باید بعضی از این نهادهای خودجوش مردمی و مردمیسازی را تمرین و اجرا کنیم. نظر من این است که اگر این مفهوم کلان را در نظر بگیریم جواب سؤال این خواهد بود که «آتش به اختیار» میتواند در یک حد راهبردی باشد.
یعنی من تعبیر دیگری از «آتش به اختیار» را در حوزه مردمی سازی خیلی از فعالیتها و حوزهها میبرم. مردمی سازی، حتماً نیاز به هدایت دارد. حاکمیت نیاز دارد که همه فعالیتها را با قوانین، با سیاست گذاریهایی که دارد هدایت کند. اما «آتش به اختیار» میتواند یک مفهوم تاکتیکی هم داشته باشد و میتواند یک مفهوم دیگری هم داشته باشد که همانطور که عرض کردم شاید فرمایش حضرت آقا این بود که ما حتی در بعضی از زمینهها با یک سری اختلالها مواجه هستیم.
وقتیکه اختلال باعث شد که یک زمینهای بین دو سطح از هدایت و کنترل ارتباط قطع شود، آنجا سطوح پایینتر باید بر اساس آن شناختی که از عرصه و از زمینه میدانی دارند کارشان را پیش ببرند؛ بنابراین و با این حساب اگر که بهصورت راهبردی باشد یک قاعده میتوانیم تلقیاش کنیم که من اعتقاد دارم که حتماً باید روی اینها کار کنیم.
ما نگاه عمیق رهبری را نداریم
حضرت آقا در زمینهٔ بسیج آنقدر تعریف میکند که ما همه حیرت میکنیم. بعد نگاه که به بسیج میکنیم آن توصیفات را در آن نمیبینیم؛ چون که ما آن نگاه عمیق رهبری را نداریم؛ یعنی به عنوان یک راهبردی که مثلاً تلاشهای مردمی به آن ارج داده بشود و آنها را ببرد به این سمت اینکه الگوی مدیریتی سازمانهایمان شود به جای اینکه سازمانهای خیلی بزرگ مثلاً سازمان چند هزار نفری داشته باشیم، سازمانهای کوچک داشته باشیم؛ یعنی هستههای کوچک و شبکههای بزرگ فعالیتهای مردمی داشته باشیم و هستههای کوچکی که بیشتر هدایت کننده و راهبر باشند. خط بدهند و بتوانند کارها را هدایت کنند./882/گ402/ف
خبرنگار: محمد حیدری