پروژهای برای عبور / اصلاحطلبان به چه میاندیشند؟!
به گزارش سرویس سیاسی خبرگزاری رسا، نامه موسوی خوئینی ها را اگر یک نامه تنها بدانیم که فردی از روی دلسوزی یا کینه نوشته است تصویری متفاوت برای ما ایجاد می کند نسبت به آن زمان که این نامه را در پازل رفتاری جدید اصلاح طلبان و جریانات ضد انقلاب ببینیم، نقشه جدیدی که در آن مسیر حرکت و هدف گذاری جریان اصلاح طلب توسط مغزهای متفکر آن تغییر کرده و افق جدیدی در سپهر سیاسی ایران را ترسیم کرده اند، ترسیمی که در آن اصلاح طلبان صدای طبقه فرودست و ضعیف جامعه هستند.
اصلاح طلبان بارها بر سریر قدرت ایران در قوای مختلف تکیه زده اند و می دانند که سیاست های آنان برای هضم ایران در نظام جهانی و تبدیل شدن به یک بازیگر معمولی مبتنی بر قواعد آمریکایی تنها یک مخالف قدرتمند دارد و آن کسی جز رهبر معظم انقلاب نیست و این باور باعث شده است اصلاح طلبان سیاست جدیدی را تدبیر کنند به امید رسیدن به آرمان های لیبرال خود.
اصلاح طلبان که سابقه حرکت بر مدار باورهای دولت محور و چپ گرایانه در دهه 60 انقلاب را داشتند در دهه 70 به سمت لیبرال مسلکی و نظام جهانی چرخیدند، چرخشی که پایگاه حامیان آنان را از طبقه ضعیف و فرودست به طبقه متوسط و طبقه فرادستان جابجا کرد.
این جابجایی سهم اقبال عمومی آن ها را کاهش داد هرچند که عموما با استفاده از ظرفیت های رسانه و اشتباهات جریانات انقلابی خود را به عنوان بهترین گزینه به مردم معرفی و رای گرفته اند اما تغییرات سال های اخیر آن ها را متوجه ساخته است که نیازمند بازبینی در پایگاه عمومی خود هستند.
مشکلات اقتصادی بخش عمده ای از طبقه متوسط را در خود فروبرده و سهم طبقه ضعیف و فرودست از تعداد جمعیت ایران بسیار افزون شده است، طبقه ای که نیازش نه آزادی بیان و رهایی اجتماعی که نان و نیازهای اولیه زندگی است و بر این اساس شعارهای سنتی طیف اطلاح طلب جذابیتی برای عموم مردم ندارد و لازم است بازتعریفی در شعارها و پایگاه اجتماعی اصلاحات ایجاد شود؛ راه حل مسیر سوسیال دموکراسی یا دولت رفاهی است.
دولت رفاهی ها که عموما با دولت های اروپای شمالی و حوزه اسکاندیناوی شناخته می شود گونه ای از دولت هاست که علاوه بر باور به سیاست های بازار جهانی و دموکراسی، جایگاه مهمی برای دولت در تأمین رفاه عمومی و تصدی گری قائل است و میان دو جریان لیبرالیستی و سوسیالیستی جانمایی می شود.
اصلاح طلبان در حال چرخش به سمت مطالبات عمومی جامعه و تصویرسازی از خود به عنوان حامیان مطالبات معیشتی مردم هستند که در کنار تمام شعارهای مطلوب طبقه متوسط بتواند مبادی تئوریک شعارهای متناسب با طبقه فرودست را نیز فراهم آورند.
آنچه ماجرا را پیچیده می کند این واقعیت است که عامل این بحران های مداوم اقتصادی، دولت های وابسته یا نزدیک به همین جریان است و این یعنی باید به گونه ای رفتار شود که دامن این دولت ها و جریان اصلاح طلب از تمام آسیب های وارد شده به اقتصاد پاک شود و راه حل آن ها تصویرسازی از رهبر معظم انقلاب به عنوان مسئول اصلی جهت گیری های کلی کشور است.
اکنون می توان فهمید نامه پراکنی موسوی خوئینی ها یا یادداشت نویسی امثال حجاریان، علوی تبار، تاجیک، تاج زاده و .... در چه مسیری است و چرا چنین بی پروا بیان می کنند که دوران سیاست های رهبر معظم انقلاب تمام شده است و برای حل مشکلات کشور لازم است شکاف سیاست های انقلابی با واقعیت های بیرونی پر شود.
اینکه تاج زاده از استقلال مثبت و منفی می گوید و معتقد است جمهوری اسلامی همانند کره شمالی بر استقلال منفی تاکید دارد و همین سیاست باعث شده است ایران از مواهب اقتصاد جهانی( استقلال مثبت) عقب بماند و دچار بحران های اقتصادی مداوم شود یا اینکه علوی تبار سیاست های غلط بالادستی را عامل شکل گیری معضل و بحران در سیستم اقتصادی و سیاسی کشور معرفی می کند و آن را محصول یک سیستم تصمیم گیری غیرعقلانی می نامد یا حتی حجاریان که معتقد است جریان های قدرت موازی که در اختیار رهبر انقلاب است عامل اصلی بحران های تصمیم گیری و پیشرفت است همه و همه در همین پازل جدید قرار دارد که نامه خوئینی ها نیز بخشی از این بازی است.
اما آیا این تمام ماجراست؟!
خیر، هدف مهم تری در این مسیر ترسیم شده است که بدان نیز خواهم پرداخت.