چرا سلبریتیها هم در وقوع اتفاقات تلخ اقتصادی و اجتماعی امروز مقصرند؟
بهگزارش سرویس فرهنگی و اجتماعی خبرگزاری رسا، این مطلب به هیچوجه نمیخواهد دوقطبی طرفدار روحانی، مخالف روحانی درست کند. همچنین در این مطلب بنای این را نداریم که با یادآوری گذشته، موجب انفعال چهرههای هنری در آینده شویم، چرا که هر کدام از این چهرهها میتوانند و باید به عنوان یک شهروند در آینده ایران نقش ایفا کنند.
این مطلب صرفا یک بازخوانی است. بازخوانی مرجعیتی این چهرههاست؛ مرجعیتی که مسؤولیت میآورد و مسؤولیتی که حالا هیچکس به عهده نمیگیرد. امروز در روزگار دلار 31 هزار تومانی و شرایط وخیم اقتصادی، به خرداد 96 نگاهی دوباره بیندازیم. حتی نمیگویم خرداد 92 که روحانی هنوز رئیسجمهور نشده بود. خرداد 96 عمده چهرههای هنری برای برگزیدن کسی به میدان تبلیغات آمدند و در قواره عضو ستاد انتخاباتی ظاهر شدند که ۴ سال امتحان پس داده بود. در همان ۴ سال نه تحریمی برداشته شد، نه از طرح متفاوتی بهرهبرداری شد و نه توفیقی برای طبقات پایین جامعه حاصل شد.
با این حال چهرههایی که مسائل اجتماعی را به عنوان دغدغه اصلی مردم مطرح میکردند، در جایگاه لیدری یک جریان سیاسی، بیتفاوت به مسائل اقتصادی و با سوءاستفاده از مساله شهرت که تاثیر آن بر بخشی از طبقه متوسط اجتنابناپذیر است، به انتخاب مردم جهت دادند. فارغ از اینکه این تقلید، مسالهای جامعهشناختی است و باید در محل دیگری طرح شود اما امروز حتما میتوان از رویکردهایی که چهرههای هنری برای انتخابات سال 96 در پیش گرفتند، انتقاد کرد. خواندن برخی از این مواضع افراطی و مطلق، میتواند روی اظهارنظرهای آتی تاثیر بگذارد.
یکی از بازیگران در همایش ستاد روحانی در انتخابات سال 96 میگوید: «ما دلمان برای ایران میتپد برای همین همه را دعوت میکنیم به روحانی رای دهند. من مطمئنم جامعه ایران هنوز آنقدر از آرمان تهی نشده که با وعده پول رای بدهد». فارغ از اینکه این اظهارنظر تا چه اندازه توهینآمیز است، نشان میدهد اطلاعات این قشر چقدر پایین است.
یا بازیگر دیگری، در حالی که گویی از آزادی حضور چندین ساله زنان در ورزشگاه 12 هزار نفری آزادی بیخبر است، اینطور اولویتها و خواستههای فضای اجتماعی را منحرف میکند: «من از اینجا، ورزشگاهی که دختران بسیاری آرزو دارند فقط یک بار از حق حضور در آن برخوردار باشند، با شما درباره آزادی صحبت میکنم. بر آزادی سلام میکنم. جناب رئیسجمهور! سالهای تفکیک جنسیتی در دانشگاهها و سیاست خانهنشینی زنان و نگاههای امنیتی بر زنان را فراموش نکردهایم. من فراموش نکردم شما در چنین فضایی با وعدههایی از جنس عدالت جنسیتی آمدید.
شما به ما وعده ایجاد فرصتهای شغلی برابر و قول بازنگری در قوانین مدنی را دادید. آقای رئیسجمهور! منشور حقوق شهروندی روبهروی ماست. ما اعتقاد شما به وعدههایتان را باور داریم... ما به عقب بازنمیگردیم». در میان اظهارنظرها، حرفهای یکی از بازیگران هم قابل تأمل است و از آن حرفهایی است که مسؤولیت انتخاب روحانی را بیشتر متوجه این چهرهها میکند.
وقتی یکی از این بازیگران به صراحت میگوید: «هر کدام از ما یک ستاد هستیم... اصلاحاتی را که آقای خاتمی پایهگذاری کرد، میخواهیم در کنار روحانی ادامه بدهیم و هر کدام از ماها یک ستاد هستیم». و اظهارنظرهایی که همه در تایید «با روحانی تا 1400» است.
این روزها با عبور دلار از کانال 31 هزار تومانی میتوانیم این اجازه را داشته باشیم که از گویندگان «هر کدام از ما یک ستاد هستیم» و «با روحانی تا 1400» بپرسیم که آیا پای مسؤولیت انتخاب خود ایستادهاند؟ یا نه! فارغ از هر افزایش قیمتی زندگی روزمره خود را دارند و افزایش قیمتها هنوز برایشان محسوس نشده است.
در این بین اما مردمی که به حرف این مراجع(!) موقت سیاسی- اجتماعی گوش کردند و حتی آنهایی که گوش نکردند، همه با هم دارند چوب یک انتخاب اشتباه را میخورند. انتخاب اشتباه که میگویم نه به خاطر تفاوت در سلیقه رای، بلکه به خاطر تغییر جهت مطالبات واقعی مردم و برساختن یک تصور تقلبی است مانند «اگر فلانی رئیسجمهور شود، در پیادهروها دیوار میکشد».
برساختن تلقیهای اشتباه از شرایط اجتماعی، تغییر اولویتهای اصلی کشور و تلاش برای حاکم کردن مناسباتی که همه به نفع طبقه مرفه سلبریتی است، همه در سال 96 اتفاق افتاد. در نتیجه این رویکرد، اگر چه اتفاقات تلخی در کشور رخ داد که در پی آن اعتراضات اجتماعی نیز شکل گرفت و با غم آبان 98 توأم شد، که همگی محصول بیتدبیریهای دولتی بود که چهرههای هنری حضور او را طلب میکردند اما این چهرهها نهتنها خودشان «با روحانی تا 1400» نماندند، بلکه مدعیتر از قبل به مطالبهگری پرداختند.
برخی نیز به یک اظهار پشیمانی صرف بسنده کردند بیآنکه مسؤولیت شرایط امروز را بر عهده بگیرند. یکی از آنها که بیشتر از همه در ستادهای انتخاباتی بالا و پایین میپرید، البته خودش را از اتهام مبرا کرد و گفت: «همه گول خوردیم! همه به یک قهرمان توخالی و پوشالی دل بستیم. همه جنگیدیم برای یک چیزی و بعد دیدیم همون جای اول و حتی عقبتر هستیم». و غصهدارتر اینکه کسانی این حرف را میزنند که در روزهای انتخابات با اطمینان میگفتند: «به عقب برنمیگردیم».