حرف های شنیدنی پدر و مادر شیخ مجید
به گزارش خبرگزاری رسا، به تازگی هویت پیکر هفت تن از شهدای مدافع حرم منطقه خان طومان سوریه شناسایی و پیکرهای شهدا پس از گذشت چندین سال وارد کشورمان شد. یکی از این شهدا، شهید حجت الاسلام مجید سلیمانیان از طلاب حوزه علمیه قائم چیذر تهران است که پیکر مطهرش پس از 4 سال به آغوش میهن اسلامی بازگشت.
شهید سلیمانیان(سلمانیان) اردیبهشت ۱۳۹۵ در خان طومان سوریه به فیض شهادت نائل آمد.
او نمونه ای از فرزندان برومند ایرانی و البرزی است که قامتش را برای نهضت عاشورا داد تا چراغ این نهضت همچنان روشن و تابناک بماند. رزمنده ای که فقط هدفش خدا و نگاهش امنیت جهان اسلام و ایران بود.
شهید سلیمانیان همچون دیگر شهدا جان خود را برای به دست آوردن پول و کسب مقام دنیایی هدیه نکرد، بلکه با خون خود حیات تازه ای به نهضت عاشورایی بخشید و روح و جسم و جان را در راه معبود و حریم آل الله داد تا جاودانه بماند.
شیخ مجید، جوان دست و دلبازی بود که در طول زندگیاش دست ایتام و مستمندان بسیاری را گرفت و عاقبت نهایت بخشندگی را در هدیه جان خود به حضرت دوست معنا کرد. او روحانی مبلغی بود که خود به آنچه روی منبرهایش بیان میکرد، جامه عمل پوشاند و رهسپار میدان جبهه مقاومت اسلامی در سوریه شد و به درجه رفیع شهادت نائل آمد.
پدر شهید از مجید می گوید
یدالله سلیمانیان پدر شهید حجت الاسلام مجید سلیمانیان می گوید: مجید در کرج به دنیا آمد و از همان بچگی با مسائل ضداخلاقی مبارزه کرد تا اینکه در پایگاه بسیج فعالیتش را آغاز کرد.
او وارد حوزه امام جعفر صادق(ع) کرج شد که سال اول را در آنجا و از سال دوم در حوزه علمیه قائم چیذر تهران درسش را ادامه داد. چندسالی آنجا درس خواند بعد هم به حوزه آیت الله بهجت در قم برای ادامه تحصیل رفت و تا سطح ۴ دکترا پیش رفت و به پایان رساند.
روحیه مجید طوری بود که در مناطق محروم تبلیغات زیادی می کرد، در هر مسجدی که میرفت شمار زیادی از مردم دور او جمع می شدند.
او در مناطق جوادیه تهران، فردیس، کرج، شهرستان های فسا و داراب استان فارس و منطقه مغان استان اردبیل و میغان شاهرود نیز به تبلیغ پرداخته بود.
مجید در دانشگاه شاهرود استاد بود
مجید در دانشگاه شاهرود استاد بود و پس از آن پست بالاتری در تهران و در دانشگاه به او پیشنهاد شد که به تهران آمد. ولی خود را ملای تبلیغی می دانست نه ملای پشت میز نشین؛ میگفت اگر پشت میز بشیند خیلی چیزها را فراموش می کند، زیرا هدفش از پوشیدن لباس روحانیت این بود که فرمایشات ائمه معصومین(ع) را به مناطق محروم برساند؛ هرگز برای سخنرانی هایش هیچ وجهی دریافت نمی کرد.
یک روز اعتراض کردم و به او گفتم به درجه دکترا رسیدی، عمامه ات چند متر شده، چرا هنوز پیاده ای؟ با اینکه برخی ماشین های میلیاردی زیر پایشان هست. در آن حالت چیزی نگفت، ولی فردا صبح خواست از خانه بیرون برود به پاهایم افتاد و گفت پدرجانم، درست است بعضی افراد به مردم خیانت می کنند، ولی «سهم من در دنیا داشتن یک مزار هم نیست». پسرم به این موضوع آگاه بود.
همه در یک خط مقابل دشمن
پدر شهید سلیمانیان در ادامه می گوید: خانواده های شهدای مدافع حرم، شهدای جنگ تحمیلی، روحانیت و سپاه در یک خط هستند و با دشمنان اسلام مبارزه میکنند.
امروز محرومان جامعه اسلامی در مقابل دشمنان ایستاده اند و اگر چه خبری از رفاه نیست اما آنان دست از ارزش های دینی و الهی برنمی دارند و جا دارد مسئولان با فساد اقتصادی مبارزه قاطع کرده و دست غارتگران را از اموال بیت المال کوتاه کنند.
وی به مردم توصیه کرد که هوشیاری خود را در مقابل دشمنان اسلام حفظ کنند، زیرا دشمنان دست از توطئه علیه ایران اسلامی برنمی دارند.
روایت مادر از فرزند شهیدش
فرزانه گرشاسبی، مادر شهید سلیمانیان درباره فرزندش می گوید: پسرم از کودکی خونگرم و مهربان بود. خانواده ما مذهبی است. همسرم سابقه جبهه دارد، اما ایمان و اعتقاد مجید فراتر از تربیت خانوادگیاش بود، طوری که در بین خانواده و شاید فامیل تک بود.
عضو فعال بسیج بود. از دوران مدرسه در بسیج ثبت نام کرد و از آن بسیجیهای قدیمی و پای کار بود. عشق و علاقه عجیبی هم به شهدا داشت. خیلی وقتها من را به تپه نورالشهدا میبرد. یا به بهشت زهرا میرفت و خلاصه هرجا که نام و یادی از شهید بود، سر و کله مجید هم آنجا پیدا میشد.
شهدا دستش را گرفتند
به شهید علمدار که مداح هم بودند، علاقه خاصی داشت و خیلی اسم او را میبرد. در بهشت زهرا و گلزار شهدای منطقهمان و جاهای دیگر هم با شهدا انس گرفته بود. همین شهدا عاقبت دستش را گرفتند و او را پیش خودشان بردند.
یک روز خیلی جدی به من گفت مادرجان، پسرت عاقبت فدایی راه عمهمان زینب(س) میشود. بعد گفت دیشب به حضرت زینب(س) گلایه کردم که خانم جان سه ماه است پاسپورتم توی جیبم است و پوتینها در پایم، هنر این نیست که با لیاقتها را ببرید. اعجاز شما این است که بیلیاقتی چون من را ببرید، دم دمهای صبح خوابم برد و بیبی زینب را در عالم رؤیا دیدم که به من گفت: «بالاخره شما هم قبول شدید.» همین خواب باعث شده بود که مجید حتم کند در مسیر دفاع از حرم به شهادت خواهد رسید. تلاشهایش برای اعزام را بیشتر کرد و این بار توانست به خط مقدم جبههها اعزام شود.
من با رفتنش مخالفت کردم، حتی جدی به او گفتم: بروی شیرم را حلالت نمیکنم. از آنجایی که مجید در کودکی بیشتر شیر خشک خورده بود، به شوخی میگفت تو که به من شیر خشک دادی، چطور شیرت را حلال نمیکنی. البته تا لحظه آخر که میرفت چندین و چند بار از من خواست حلالش کنم. عاقبت دوم اردیبهشت ماه ۹۵رفت و ۱۵ روز بعد به شهادت رسید.
بار آخر در لحظات وداع و از نوع نگاههایش متوجه شدم این بار برود برنمیگردد. خودش هم طور دیگری شده بود، انگار که میدانست شهید میشود. یک جور بیتابی برای پرواز در وجودش موج میزد. حتم کرده بود این بار شهید میشود و این احساس به من هم منتقل شده بود. او به راهی رفت که آرزویش را داشت و من هم به عنوان یک مادر دوست داشتم فرزندم به آنچه از صمیم قلب دوست دارد، برسد.
شهدا در راه مقدسی جانشان را میدهند و همین قوت قلبی برای آدم میشود. آنها خود را فدای ارزشهایی میکنند که از عاشورا نشأت میگیرد و عاقبت بخیریشان آدم را دلگرم میکند.
بچه مهربانی بود و زود به زود زنگ میزد، هرچند خوب میدانست اگر یک روز زنگ نزند، من همه جا را به هم میریزم تا شماره تماسی از او پیدا کنم و به او زنگ بزنم، بنابراین هر روز با هم تماس تلفنی داشتیم، اما روز آخر پنجشنبه ۱۶ اردیبهشت چند بار (صبح، قبل از ظهر، ظهر، عصر...) مرتب زنگ زد و بامداد جمعه ۱۷ اردیبهشت هم به شهادت رسید.
دیشب خواب دیدم تو شهید شدی!
مادر شهید ادامه می دهد: در یکی از همین تماسها، گفتم دیشب خواب دیدم تو شهید شدی. در خواب بلند شدم تمام منطقه سکونتمان را چراغانی کردم و نه تنها گریه نمیکردم بلکه خوشحال بودم. این را که گفتم، از خوشحالی پشت تلفن داد زد که «بالاخره من پر میکشم». میشنیدم که به دوستانش میگفت مادرم خواب دیده شهید میشوم، عصر همان روز پنجشنبه که برای آخرین بار زنگ زد، با برادرش هم تلفنی صحبت کرد و سفارشهایی به او کرد، همان شب ساعت ۲ بامداد مجیدم، عزیز دلم به شهادت رسید.
روز قبل از عملیات مجید گوشی دوستش را گرفته و با آن عکس انداخته و برای من فرستاد. کمی بعد هم دشمن حمله میکند و مجید تا آخرین لحظات در منطقه میماند و با وجودی که خیلی از رزمندهها برگشته بودند او ایستادگی میکند.
نحوه شهادت مجید
من اینها را به نقل قول یکی از همرزمانش که موقع شهادت کنارش بود میدانم. البته تا چند ماه دسترسی به آن رزمنده نداشتیم. همرزمانش میگفتند چون نتوانسته پیکر مجید را به عقب منتقل کند، خجالت میکشد با ما رو در رو شود. اسم آن بنده خدا هم حاج مجید است.
حاج مجید میگفت: شب شهادت پسرتان کنارش بودم و به او گفتم همه برگشتهاند تو هم منطقه را ترک کن، اما شهید ایستادگی کرد و در همین هنگام یک گلوله از پشت به او اصابت کرد و از سینهاش خارج شد و به زمین که افتاد، من خودم او را برگرداندم و دیدم که هنوز زنده است، به من گفت رهایم کن و برگرد. بعد اشهدش را گفت و چشمهایش را بست. تکانش دادم و دوباره چشمش را باز کرد، باز خواست برگردم و دوباره اشهدش را خواند و این بار به شهادت رسید.
دوست مجید میگفت: خوش به سعادت فرزندتان که سعادت داشت دو بار اشهدش را بخواند و من چقدر حسرت میخورم چرا زودتر با این شهید بزرگوار آشنا نشدم.
به حق ماموریتم دست نزنید!
مادر شهید سلیمانیان می گوید :مجید به راهی رفت که ارزشهای آن دفاع از حرم و جبهه مقاومت اسلامی و پاسداری از امنیت کشورمان است. حالا برخی هرچه میخواهند بگویند که آنها به خاطر اسد میروند یا به خاطر پول میروند و...
مجید در یکی از تماسهایش اکیداً به من سفارش کرد اگر شهید شدم و قرار شد حق مأموریتم را به حساب شما واریز کنند، مبادا دست به آن بزنید و همهاش را در کارهای خیر خرج کنید. او میخواست با این کارش به آنهایی که طعنه میزنند نشان دهد مادیات در مسیری که امثال او انتخاب میکنند، هیچ معنا و مفهومی ندارد.
جزئیات تشییع و تدفین
گفتنی است، پیکر مطهر شهید مدافع حرم استان البرز حجتالاسلام مجید سلیمانیان از شهدای خان طومان، صبح پنج شنبه ۲۴ مهرماه از ساعت ۹ همزمان با ایام عزاداری رحلت پیامبر اکرم(ص) و شهادت امام حسن مجتبی(ع)، با رعایت پروتکل های بهداشتی، بصورت خودرویی از سپاه امام حسن مجتبی(ع) به سمت میدان شهدا و سپس مصلای نماز جمعه کرج تشییع خواهد شد.
مراسم وداع با پیکر این شهید روحانی هم از ساعت ۸ الی ۹ صبح همان روز در سپاه امام حسن مجتبی علیه السلام استان البرز برگزار خواهد شد.
پیکر پاک شهید حجت الاسلام سلیمانیان پس از تشییع، برای خاکسپاری به امام زاده طاهر(ع) منتقل و در گلزار شهدای این مکان مقدس به خاک سپرده خواهد شد.