مذاکره به عنوان کمپین سیاسی
بزرگ ترین سرمایه حسن روحانی از زمان برآمدنش در سال 92 تا کنون ، سیاست خارجی بوده. برند روحانی و ثروت دولت او ، مذاکره و توافق درباره مساله هسته ای است که از آن به عنوان اصلی ترین عامل موثر بر وضعیت اقتصادی در سطح جامعه نام برده و با روایت های رسانهای آن را به صورت کامل با معیشت مردم و اقتصاد جامعه پیوند زده است. در این راهبرد، وزارت خارجه و وزارت نفت مهم ترین نهادهای دولتی و اصلی ترین وزارتخانهها هستند که یکی باید روابط خارجی را تسهیل کند و دیگری نفت بفروشد تا شرایط تامین بودجه دولت و سرمایه گذاری جدید پدید آید. در نگاه دولت روحانی بدون توافق با آمریکا در موضوع هسته ای امکان اداره اقتصاد کشور وجود ندارد و اساسا راه مستقل از سیاست خارجی برای اداره اقتصاد موجود نیست. نمونه چنین رویکردی را حداقل در سه سال گذشته از جانب دولت اعتدال به صورت عیان و شفاف مشاهده کردیم.
برجام نمونه عینی شده نگاه و رویکرد دولت روحانی به نحوه اداره کشور است که حاصل اعتبار یافتن دولت او به واسطه رای مردمی در سال 92 برای مذاکره با دولت آمریکا و دیگر طرف های مرتبط با پرونده هسته ای بود. دولت روحانی در واقع اعتبار خود در حاکمیت را برای مذاکره به اصلاحات عرضه کرد و در عوض حمایت آنها را در دو انتخابات کسب کرد. معامله ای که گرچه در ابتدا بیشتر تاکتیکی بود اما هر چه زمان جلو رفت بیشتر استراتژیک و راهبردی شد. درعین حال دولت روحانی تجربه مذاکرات هسته ای در فاصله 82 تا 84 را به عنوان بدیل نحوه مذاکرات در دولت احمدی نژاد سرمایه خود در حاکمیت می دانست و در این میان روابط خاص ظریف با دموکرات ها در آمریکا را هم به آن اضافه می کرد. داشتن اعتبار و اجازه مذاکره هم به عنوان آورده دولت او در مواجهه با طرف های غربی عرضه می شد . این گونه بود که مذاکره نه فقط تاکتیک که تبدیل به راهبرد و سرمایه دولت روحانی شد. بر همین اساس او مخالفان خود را هم مخالف بهبود معیشت مردم جلوه می داد و با عنوان دلواپس از آنها یاد می کرد.
با ظهور ترامپ اما روندی که حسن روحانی آغاز کرده بود متوقف شد و نه تنها زمینه ورود اصلاح طلبان به "برجام پلاس" مهیا نشد که دولت جمهوری خواهان برجامدموکرات ها را هم پاره کرد. در این میان دولت بنا شده بر پایه روابط خارجی و برجام کاملا آچمز شد. نه ترامپ آماده وارد شدن به مذاکره ای منطقی با ایران بود و با 12 شرط پامپئو پیش دستانه و طلبکارانه وارد شد و نه اطمینانی در داخل به مذاکره جدید وجود داشت. چرا که دولت ایالات متحده نقض عهد کرده بود و ورود به توافق جدید در شرایطی که تقریبا دو سال از اجرای برجام می گذشت به هیچ وجه نه ممکن و نه مطلوب بود.
در این شرایط دوستان حسن روحانی مانند حسین موسویان پیشنهاد کردند که او استعفا دهد. از سوی دیگر اصلاح طلبانی چون عباس عبدی هم خواستار کناره گیری حسن روحانی شدند. چرا که او بدون برجام برنامه ای برای اداره کشور نداشت و هزینه حضور او در قدرت به پای اصلاحات نوشته می شد. و چنین هم شد. تورم تقریبا 50 درصدی، ارز تقریبا ده برابری از سال 92 ، کوچک شدن اقتصاد، مدیریت پرانتقاد کرونا در سطح سیاست گذاری، کندی دستگاه بوروکراتیک و دیوانسالاری کشور و برخی دیگر از مسائل نشان داد که پیشنهاد استعفا به روحانی از سر نگرانی اصلاح طلبان و میانه روها برای آینده سیاسی شان بوده است.
کارنامه پرانتقاد دولت روحانی نارضایتی ها را به اصلاحات و خصوصا سید محمد خاتمی که دعوت کننده مردم برای رای به روحانی بود، سرریز کرد و اصلاحات با بحران مشروعیت و مقبولیت در سطح بدنه اصلاح طلب و عامه جامعه مواجه شد.
در چنین شرایطی حسن روحانی از پیروزی بایدن برای نجات دولت و اصلاح طلبان برای نجات خود استفاده می کنند. به تعبیری استفاده از کلیدواژه "مذاکره" یا کلماتی مانند "فرصت سوزی" تنها راه باقی مانده اصلاحات برای پاسخ به بحران های پیش رو است. از همین بابت آقای روحانی به نحوی که می توان از آن تعبیر به عجله و ذوق زدگی از پیروزی بایدن کرد، به جای مطالبه رفع تحریم از آمریکا به دنبال بازتولید دوقطبی مذاکره/ مقاومت در داخل است تا دولت خود و اصلاحات را از این گرداب نجات دهد. از این سخنان پیداست که برنامه دولت او در ماه های باقی مانده احیای این دوقطبی برای زنده کردن سرمایه خود در سیاست داخلی خواهد بود.
چرا روحانی و اصلاحات به دنبال مذاکره هستند؟
سوال اصلی و اساسی در این مقطع این است که چرا روحانی و به طور کلی اصلاح طلبان به دنبال احیای فراروایت مذاکره در زمان باقی مانده از دولت شان هستند. به این سوال از چند زاویه می توان پاسخ گفت.
اولین نکته، تمرکز بر مذاکره به عنوان راه حل بحران مشروعیت این جریان است. در نگاه بخش عمده ای از جامعه ، هویت اصلاحات با چالش مواجه شده و اصلاحطلبان فلسفه وجودی خود را از دست داده اند. این موضوع باعث شده با بحران نمایندگی هم بر بحران مشروعیت در سطح جامعه تولید شود. از همین بابت لازم است که در شرایط بحران و خلا "معنا" یک محتوا و مفهوم جدید ایجاد کنند یا به مفاهیم قدیمی معنای جدید دهند که در همین راستا به سمت فراروایت مذاکره حرکت می کنند. این فراروایت در واقع به دنبال یک پاسخ بزرگ و کلی به سوالات متعدد در زمینه های مختلف مخصوصا اقتصاد و معیشت کشور است.
آن پاسخ بزرگ که اصلاح طلبان و روحانی در آن هم نظر هستند مساله عادی شدن روابط با دولت ایالات متحده و به تعبیری "نرمال سازی" روابط است که راه و روش آن "مذاکره" و مصداق آن "برجام" است. مذاکره فراتر از جنبههای تاکتیکی برای این طیف، مساله ای "هویتی" و جنبه حیثیتی پیدا کرده که در صورت توفیق نیافتن در آن بحران فعلی دامنه دارتر و وسیع تر خواهد شد.
به این سوال از زاویه تبلیغاتی هم می توان پاسخ داد. انزوای دولت روحانی به ویژه در یک سال اخیر نیاز آنها را به پروژه ای که بتوان بر آن پروپاگاندا کرد را بیشتر از قبل می کند. دست دولت اعتدال برای حضور در افکارعمومی به صورتی ایجابی کاملا خالی بود و بیشتر مجبور بود به جای تهاجم در حالت دفاعی قرار بگیرد. از همین رو بالاآمدن دولت بایدن اجازه تبلیغات و حضور در رسانه را به آنها خواهد داد و پیوند اصلاح طلبان و راست میانه را در سطح افکارعمومی با کلیدواژه مذاکره مستحکم می کند.
پناه بردن به فراروایت مذاکره اما پاسخ اجرایی و مدیریتی هم دارد. "تحریم" تنها پاسخ دولت روحانی به نابسامانی های اقتصادی کشور است. گرچه هیچ فردی نقش تحریم ها و فشار حداکثری آمریکا را در اقتصاد کشور نادیده نمی گیرد اما سوال این است که چرا تاکتیک دولت روحانی برای نحوه اداره کشور پس از ترامپ تغییر نکرد و همچنان دولت او امیدوار به مذاکره با آمریکا بود؟ از این بابت مذاکره رمز پاسخ نگفتن به ناکارآمدی ها در چندین سال گذشته و پرش از حداقل سه سال گذشته بدون پاسخ گویی فنی و مدیریتی است. اگر هرگونه پاسخی به غیر از تحریم در تبیین شرایط موجود کشور نزد افکار عمومی معتبر شود، آن گاه تمام راه های نجات برای اصلاحات بسته خواهد شد و دولت روحانی با سرمایه "تقریبا هیچ" از عرصه کنار خواهد رفت. تحریم یکی از دلایل نابسامانی اقتصاد است ولی دلایل دیگری هم وجود دارند که دقیقا به دولت آقای روحانی بازمی گردند و پشت ابر تحریم پنهان شده اند. این دلایل از پشت ابر رفته رفته بیرون می آیند.
مذاکره محوری در ادبیات اصلاحات و روحانی دلایل سیاسی و معطوف به قدرت هم دارد. همان طور که پیش از این هم گفته شد ، مذاکره و سیاست خارجی تنها سرمایه نزدیک به نقد شدن اصلاحات و روحانی است و تنها با نقد کردن این سرمایه می توانند زمینه تداوم خود در قدرت را پدید آورند. از این جهت تمرکز بر این سرمایه به گمان آنها امکان بسیج سازی اجتماعی برای 1400 را فراهم می آورد.
در ادامه این رویکرد با توجه به ادبیات "گفتمان" ، اتکا به مذاکره ظرفیت ایجاد "دگر" و حذف " حاشیه" را برای اصلاحات خواهد داشت و با هراس افکنی از رقیب زمینه رای سلبی را ایجاد می کند. شکل دادن به دوقطبی دلاور/ دلواپس یا برجامیان/ نابرجامیان درهمین جهت خواهد بود. صحبت های جدید آقای روحانی انرژی دادن برای احیای این دوقطبی است. انگار اصلاحات، مذاکره را برای بقای هویتی و سیاسی خود به گروگان گرفته است.
موانع اصلاحات و روحانی
آنچه اصلاح طلبان در سر دارند اما با موانع متعددی روبرو است و علاوه بر مساله مقدورات با محدودیتهای مختلفی مواجه است که کمی درباره آنها سخن می گوییم.
نکته اول این است که افکارعمومی با سال 92 تفاوتهای زیادی دارد و آن گونه که اصلاحات می خواهد و دولت می پندارند تک بعدی و تک عاملی به تحریم ها نگاه نمی کند. در نگاه جامعه بخش هایی از دولت زمینه کاسبی تحریم را با برخی تصمیم ها فراهم کردند و رانت هایی نصیب برخی افراد شد. شبهه های فراوان درباره ارز 4200 تومانی از آن جمله است. در عین حال مردم نمونه ها و مصادیق فراوانی از سوءتدبیر در بخش های اجرایی را مشاهده کردند که اساسا ربطی به تحریم ندارد. نمونه عینی آن سوداگری حقوقی ها در بورس است. در نگاه جامعه ، مساله مدیریت و کارآمدی جدی تر از همیشه اهمیت پیدا کرده که شاهد آن پیمایش ها و نگرش سنجی های مختلف است.
نکته دوم که به عنوان یکی از چالش های اصلاحات و روحانی قلمداد می شود، بی اعتمادی جامعه به دولت ایالات متحده است که حتما بیشتر از قبل در میان افکارعمومی محسوس است. جامعه به غرب بدبین تر از گذشته شده و از همین بابت وعده های دولت را لفاظی و تبلیغاتی و اصطلاحا "نسیه" می داند. یا با ادبیات خود اصلاح طلبان وعده هایی پوپولیستی که رقیب را به آن متهم می کردند.
مساله بعدی نحوه مواجهه بایدن با موضوع برجام است. هنوز هیچ نشانه ای که موید اراده بایدن برای بازگشت به برجام باشد، دیده نشده در حالی که او صراحتا اعلام کرد حاضر است به پیمان آب و هوایی پاریس بازگردد ولی درباره توافق هسته ای این گونه سخن نگفت. این گونه ذوق زده به استقبال بایدن رفتن در حالی که خود او هنوز نشانه ای برای بازگشت به شرایط 2016 اعلام نکرده بیشتر رفتاری سیاسی و تبلیغاتی است. "بایدن واقعی" با بایدن ساخته و پرداخته اصلاحات فاصله زیادی دارد.
درباره برجام اما نکته مهم توپی است که در زمین آمریکا قرار دارد. ما به تعهدات خود به صورت کامل عمل کردیم و بر اساس کاهش تعهدات طرف مقابل تعهدات مان را کاهش دادیم. در این شرایط دولت ایالات متحده باید تحریم ها را رفع کند و بر این اساس مشخص نیست که چرا دوباره آقای روحانی مانند "پیشابرجام" به جای مطالبه و شکایت و انتقاد از طرف های غربی به جدال داخلی علاقه دارد که البته کم و بیش درباره دلایل آن سخن گفتیم.
موضوع دیگری که باید مورد توجه جریان انقلابی قرار گیرد، دوقطبی ساخته شده مذاکره/ مقاومت از جانب اصلاحات است که بازتاب واقعی خواسته ها و ذهنیت جامعه نیست. دوقطبی واقعی جامعه کارآمدی/ ناکارآمدی و تحریم/ رفع تحریم است. مردم حتما موافق رفع تحریم ها هستند اما معطل ماندن برای رفع تحریم دلیلی بر ناکارآمدی دستگاه اجرایی کشور نیست. رفع تحریم، مطالبه اصلی و جدی نظام و مردم است اما این توپ در زمین آمریکا است. رفع تحریم های بانکی و نفتی و تجاری و لغو فرمان های اجرایی رییس جمهوری آمریکا حداقل کاری است که ایالات متحده به آن متعهد شده و مانند همیشه نقض عهد کرده. در این شرایط حتما ذوقزدگی برخی مسوولان اجرایی طرف آمریکایی را برای فشار بیشتر بر کشور ترغیب می کند و منجر به ماندگاری تحریمها خواهد شد. امتیاز گرفتن حاصل قدرت بیشتر است نه اشتیاق بیشتر. بر همین اساس نباید در دوقطبی ساخته و پرداخته اصلاحات حاضر شد و به جای آن "فراروایت ملی" از ظرفیت های کشور، قدرت منطقهای و مساله کارآمدی و مردم محوری ساخت و در زمین اصلاحات بازی نکرد.
ما از غرب و آمریکا طلبکاریم و حقوق خود را مطالبه میکنیم و در این راه حتما به وعده آنها اطمینان نخواهیم کرد و به جای معطل کردن اقتصاد و معیشت مردم که خواسته "کاسبان مذاکره" است به دنبال راه های سازنده و ایجابی برای اداره کشور حرکت خواهیم کرد. نرمال شدن کشور از مذاکره نمی گذرد زمانی اقتصاد کشور نرمال می شود که به مذاکره نگاه کاسبانه نشود و سیاست خارجی در موضع خود قرار گیرد. سیاست خارجی درست و قوی از نگاه دقیق و واقعی به ظرفیت های کشور می گذرد. سیاسی و جناحی کردن سیاست خارجی بزرگ ترین ضربه به دیپلماسی کشور و دیپلمات ها است. وزارت خارجه باید نماد قدرت کشور باشد نه نماد اشتیاق به توافق. چرا که وزارت خارجه مشتاق و مضطر مجبور به اعطای امتیاز بیشتر و کسب امتیاز کمتر می شود. شان دستگاه سیاست خارجی و دیپلماسی کشور فراتر از بازی های سیاسی و مطامع گروههای مختلف است.