۰۹ مرداد ۱۴۰۰ - ۱۷:۵۲
کد خبر: ۶۸۵۸۲۶

صف‌بندی ۳ جریان فکریِ عصر امام کاظم(ع) مقابل باورهای شیعی

صف‌بندی ۳ جریان فکریِ عصر امام کاظم(ع) مقابل باورهای شیعی
وجه اشتراک تمام این فرقه‌ها عدم حساسیت نسبت به جایگاه معنوی حاکم اسلامی است. از یک سو بر انتخابی بودن امام جامعه اتفاق دارند و از سویی دیگر عدالت را شرط حاکم می‌دانند.

به گزارش خبرگزاری رسا، دوران امام کاظم علیه‌السلام زمان ظهور و بروز مکتب‌ها و انحراف‌های فکری و اعتقادی در جامعه و عصر تضارب آراء در سطح جامعه اسلامی بود؛ در واقع در پایان قرن اول و اوایل قرن دوم هجری، جدای از شیعیان، چندین فرقه فعال بوند: خوارج، مرجئه و معتزله مهم‌ترین آنها بودند. هر یک از اینان در زمینه‌ای خاص، عقایدی داشتند و به ترویج آنها مشغول بودند. برای شناخت بیشتر این مکاتب، به معرفی اجمالی از هر یک از آنها می‌پردازیم.

الف) خوارج: همان گروهی بودند که پس از جنگ صفین و در ماجرای حکمیت از امیرالمؤمنین علیه‌السلام جدا شدند و بنای مخالفت با ایشان نهادند؛ آنها با اینکه مذاکره با معاویه را بر آن حضرت تحمیل کردند، وقتی با مکر عمرو بن عاص مواجه شدند، تمام تقصیرات را بر دوش امام گذاردند و در رفتاری گستاخانه‌تر، از ایشان خواستند تا به درگاه خداوند استغفار کنند که این رفتارشان مورد شماتت امام قرار گرفت. خوارج پس از مدتی مقابل امام صف‌بندی کردند و جنگی موسوم به نهروان را بر سپاه امام تحمیل کردند. امیرالمؤمنین با آنها جنگید و 1800 نفر از آنان را به قتل رساند. اما خوارج به اطراف بلاد اسلام پراکنده شدند و با تبلیغات زهرآگین خود فرقه شمشیرزن پینه‌دوز و خونریزی به نام خوارج تشکیل دادند و پس از مدتی، موجبات شهادت امیرالمؤمنین را فراهم آورده‌اند.

اندیشۀ کلامی آنها بر چند پایه استوار بود از جمله در مسئلۀ کفر در صورت ارتکاب گناه کبیره؛ به این صورت که فرقه‌ای از خوارج با نام ازارقه، در این اندیشه افراط کرده و معتقدند مرتکب گناه کبیره نمی‌تواند دوباره ایمان بیاورد و باید به سبب ارتداد، همراه با فرزندانش به قتل برسد و مخلد در آتش است.

اندیشۀ دیگر آنها در باب امامت بود؛ آرای خوارج درباره امامت، برگرفته از نظر آنان درباره مرتکب کبیره بود. بر این اساس، کسی که مرتکب گناه کبیره شده، نباید امامت جامعه مسلمانان را بر عهده بگیرد و اگر بر مسند امامت باشد، بر مؤمنان واجب است که بر او خروج کنند. بیشتر خوارج، با نصب خلیفه از سوی پیامبر صلی الله علیه و آله مخالف‌اند و معتقدند هرکس که به کتاب و سنت عمل کند، شایستگی امامت را دارد و امامت، با بیعت دو تن نیز منعقد می‌شود. آنان به انتخابی بودن امام معتقد بودند.

ب) مرجئه: یکی از پرسش‌های سده نخست، پرسش از وضعیت مرتکب گناهان کبیره بود که به صورت خلاصه از آن با عنوان مرتکب کبیره یاد می‌کردند. جنگ جمل و پس از آن، جنگ صفین زمینه را برای این پرسش مهیا کرد. خوارج پس از جریان حکمیت، رأی به کفر مرتکب کبیره دادند. گروهی دیگر از مسلمانان مقابل ایشان، به تفکیک ایمان از عمل و خارج کردن عمل از دایرۀ ایمان اقدام کردند. این اندیشه در برابر تندروهای خوارج نوعی تساهل به شمار می‌رفت؛ معتقدان آن، مرجئه نام گرفتند. در واقع مرجئه از آغاز مورد هجوم دو گروه یعنی خوارج و معتزله بودند. خوارج مرتکب کبیره را کافر و معتزله جایگاه او را منزلتی در میان دو منزلت ایمان و کفر می‌دانستند؛ یعنی او نه مؤمن و نه کافر است بلکه کافر مؤمن یا مؤمن کافر است.

حقیقت آن است که در بازاری از از تولا و تبرّا که میان خوارج و بنی‌امیه نسبت به حاکمان سه‌گانۀ مسلمین (ابوبکر، عمر و عثمان) و شیعیان نسبت به خلفای برحق پیامبر شکل گرفت، عقیده مرجئه ظهور کرد، عقیده‌ای که مخالف تکفیر مسلمانان بود؛ همان‌ها که خلافت معاویه را پذیرفتند. اینها همه‌شان مرجئه نامیده شدند؛ زیرا هر دو طرفِ اختلاف را بر راه درست دانستند و گفتند: کسانی که نماز مسلمانان را می‌خوانند و به شروط ایمان اقرار دارند، مؤمن‌اند و برایشان امیداور (رجای) آمرزش شدند. (نوبختی، فرق الشیعة)

ج) معتزله: در قرون اول و دوم هجری دو مدرسه‌ی کلامی به نام‌های قدریه و جبریه دایر بود؛ هر دو بر طریق افراط بودند، اولی کاملاٌ اختیار را به انسان می‌داد و دومی انسان را بدون اختیار می‌دانست. همین امر موجب دوام کم آنها شد. برخی پیروان قدریه، راه اعتدال را انتخاب کردند و بعدها نام معتزله گرفتند. نخستین کسی که با جبریه مخالفت کرد و سخن از قَدر گفت، «معبد عبدالله بن عویم جهنی بصری» بود. او عقیده خود را از یک ایرانی به نام «سنبویه» فرا گرفت. معبد می‌گفت هرکس مسئول رفتار و کردار خود است و خداوند افعال بندگان را به خودشان واگذشته است، از این جهت پیروان او را قدریه خواندند. او در سال 80 ه.ق به جرم فساد عقیده کشته شد.

معتزله با تکیه بر دو اصل اختیار و عدالت نظریه انتخابی را درباره امامت مطرح کردند؛ امامت در اندیشه معتزلی با دیدگاه شیعی تفاوت دارد؛ در دیدگاه معتزله، پذیرش ضرورت تعیین حاکم بر اساس سه مؤلفه است:استدلال برخی از آیات قرآن مانند آیات اولی الامر اجماع صحابه بر تعیین رهبرِ پس از پیامبرحکم عقل بر نیاز جامعه به حاکم برای جلوگیری از آشوب، ستم و تحقق امر به معروف و نهی از منکر.

علاوه بر عاقل بودن و اسلام و حریت، عبارتند از: انتساب به خاندانی خاص و نیکو (قریشی بودن)، توانایی در اجتهاد در دانش، برخورداری از تقوا و پارسایی استوار، دانایی و آگاهی به مدیریت. معتزلیان از آنجا که جایگاه امام را با حکم یکی فرض می‌گیرند، برتری علمی او نسبت به دیگران را ضروری نمی‌شمارند و فقط آن مقدار که به سهولت انجام امور جامعه نیاز است، کافی می‌دانند. اما آنها نسبت به عدالت حساسیت خاصی دارند و آن را لازمه حاکمیت می‌دانند.

معتزله به لحاظ افکاری که داشتند، مورد توجه عباسیان قرار داشتند؛ عباسیان نیز نهایت استفاده را از آنها در جهت تحکیم حکومت خود می‌بردند. عباسیان با وجود اندیشه معتزلیان در باب امر به معروف و نهی منکر و نیز در باب عدالت، از جانب آنها احساس خطر نمی‌کردند؛ دلیلش هم مشخص است که همان ترس از خطر جانی بود. با این حال معتزله اقتدار خود را حفظ می‌کردند.

وجه اشتراک تمام این فرقه‌ها عدم حساسیت نسبت به جایگاه معنوی حاکم اسلامی است. از یک سو بر انتخابی بودن امام جامعه اتفاق دارند و از سویی دیگر عدالت را شرط حاکم می‌دانند. از یک سو علم را شرط زمامدار نمی‌دانند، از دیگر سو شرط عصمت را از زمامدار مسلمین بر می‌دارند. بنابراین تمام این افکار منجر به مهجوریت خلفای بر حق پیامبر و به حاشیه راندن خاندان وحی شد؛ آنها هرچند به ظاهر به موفقیت‌هایی دست یافتند، اما هیچگاه جریان امامت از حرکت باز نایستاد و مقتدرانه به حرکت خود ادامه داد.

یکی از اقدام‌های امامان شیعه در برابر تمام این هجمه‌های فکری این بود که با شیوه‌های مختلف مقابل افکار آنها بیاستند. امام کاظم خود شخصاً وارد بحث می‌شد و هم اصحاب را تشویق می‌کرد، تا نظرات اهل بیت را در میان مردم منتشر کنند. هشام بن حکم از قوی‌ترین اصحاب امام صادق و امام کاظم برای انتقال دیدگاه‌های اهل بیت به مخالفان بود. افزون بر این، امام کاظم اصحابی را که قدرت بحث و جدل داشتند، تشویق می‌کرد با مخالفان به بحث بپردازند و عقاید کلامی شیعه را که گاه به صورت محرّف در دست بود، بیان کنند. این تلاش‌ها از سوی امامان شیعه و اصحاب آنان، با وجود همه محدودیت‌ها، سبب شد عقاید اهل بیت بنیاد فکری شیعه را تشکیل داده و اسلام درست و به دور از تحریف، از طریق اهل بیت باقی بماند.

سعید شیری

علی اصغر خواجه الدین
ارسال نظرات