روحانی مبارزی از دیار میرزا کوچک خان
به گزارش خبرنگار سرویس حوزه و روحانیت خبرگزاری رسا، روحانیت همواره پرچمدار مبارزه با استبداد و استعمار بوده. وچون چراغی فروزان مسیر اسلام ناب محمدی را برای جامعه روشن کرده است. یکی از این روحانیون مبارز حجت السلام شیخ جعفر شجونی است. مبارزی از دیار میرزاکوچک خان جنگلی که همچون بزرگان مبارز آن خطه بیشتر عمر خود را در مسیر مبارزه و روشنگری گذرانده است. چه در زمان طاغوت و چه پس از انقلاب در مقابل منافقین و فتنه گران داخلی.
ولادت و عزیمت به قم
حجتالاسلام جعفر جوادی شجونی، معروف به جعفر شجونی در سال ۱۳۱۱ در شهر فومن استان گیلان در خانواده ای مذهبی وروحانی چشم به جهان گشود.
در همان کودکی بود که با مبارزه از طریق پدرش آشنا شد.ایشان خود میگوید: «من جنسا روی مبارزات پدرم که علیه رضاخان و عمامهبرداریها بود، به مبارزه کشیده شدم. در آن زمان حدودا 30، 40 تا منبری در فومن و اطراف آن بودند که عمامه همه را برداشتند، ولی عمامه پدر ما را نتوانستند بردارند. علاوه بر راه پدر، اندکی هم نفس شهید نواب صفوی به ما خورد. بعدها هم مبارزات امام باعث شد که ما به امام پیوستیم.»
به دلیل داشتن خانواده ای روحانی به طلبگی علاقمند میگردد و در حدود سال 1329، برای بهره گیری از اساتید خوب حوزه راهی قم می شود. در قم با افرادی همچون آیتالله هاشمی رفسنجانی و آیت الله قربانی (امام جمعه سابق رشت) نیز هم مباحثه میگردد.
مبارزه از منظر مرحوم شجونی
یکی از موارد مهم داشتن عقیده قلبی در کارهاست. و این امر در مبارزات که سختیها و خطرات حتی جانی در پی داشته از اهمیت دوچندان برخوردار بود. ایشان خود درباره مبارزه میگوید: «تصور من این بود که باید در کشور، یک قیام دینی و روحانی انجام شود تا احکام اسلام را اجرا و مسائل فتنهانگیز مملکت را اصلاح کند. من از همان جوانی، دربار را قبول نداشتم. بعدها هم که با فدائیان اسلام آشنا شدم، نفرتم از شاه و دربار صدها برابر شد. واقعیت این است که هیچکس واقعا تصور نمیکرد که این مبارزات به این زودی به ثمر برسد و کلک شاه و دربار که هیچ، کلک 2500 سال سلطنت در این مملکت کنده شود! انجام این کار جز از امام، از کسی برنمیآمد.»
آغاز مبارزات
در همان اوایل طلبگی به جهت شور و حرارتی که به گفته خود از پدر به ارث برده بود. جذب شهید نواب و فداییان اسلام وتفکرات ایشان میگردد،که منجر به اولین دستگیری وی در سال 1334 شد. ایشان خود در این رابطه میگوید:« قبل از قیام حضرت امام، با فدائیان اسلام و شهید نواب صفوی آشنا بودم و همکاری میکردم. و درباره آنها، دو بار به زندان افتادم: یک بار بعد از ضرب و شتم آنها در مدرسه فیضیه بود و بار دوم بعد از آخرین دستگیری شهید نواب و یارانش. بار دوم یک روز شهید عبدالحسین واحدی در حرم حضرت معصومه(س)، مرا به کناری کشید و دستم را روی کمرش گذاشت تا جایی که اسلحه او را حس کردم. گفت: قرار است اگر دوستان در تهران نتوانستند حسین علاء را که میخواهد برای بستن قراردادی استعماری به بغداد برود بکشند، من به اهواز بروم و آنجا دخلش را بیاورم که رفت و آن جریانها پیش آمد که به شهادتش توسط آزموده منجر شد.
بعد از دستگیری شهید نواب و دوستانش، ما به سراغ یکی از علمای مجاهد قم به نام حاج شیخ فرجالله هرسینی رفتیم و پرسیدیم: «تکلیف ما چیست؟» گفت: «اعلامیه بدهید که اگر اینها آزاد نشوند، یاغی به حق قیام خواهد کرد». ما پرسیدیم: «یاغی به حق دیگر کیست؟» گفت: «من! اگر آزادشان نکنند، من از هرسین اسلحه به دست میگیرم و به جنگلها و کوهها میروم و مردم را علیه حکومت بسیج میکنم!» وقتی دیدیم این پیرمرد تا اینجا پای کار ایستاده است، تصمیم گرفتیم کاری کنیم. با دوستان به دارالشفاء رفتیم و من اعلامیهای نوشتم؛ چون نمیشد آن را چاپ کرد، نشستیم و دستی تکثیر کردیم. بعد هم قرار شد هر کداممان که دستگیر شدیم، بقیه را لو ندهیم که البته اینطور نشد و اولین نفر زیر شکنجه همه را لو داد! مرا که دستگیر کردند، چشمهایم را بستند و یکراست به فرمانداری نظامی در حظیرهالقدس بهاییها فرستادند؛ همان جایی که الان محل حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی است. در آنجا واقعا با شلاق و شکنجه زجرکشم کردند! تمام لباسم پاره و سر و صورتم کبود و زخمی شده بود. بعد از مدتی مرا به زندان شهربانی بردند. در آنجا هر روز میآمدند و با ماشینهایی ما را به شکنجهگاه میبردند و حسابی کتک میزدند و شکنجه میدادند و برمیگرداندند. یک روز صبح هم خبر آوردند که نواب صفوی و یارانش را تیرباران کردهاند.»
اولین آشنایی با حضرت امام
حجت الاسلام شجونی از شاگردان آیت الله بهجت بود و از طریق ایشان نیز با امام خمینی(ره) آشنا شد. ایشان خود در این زمینه می گوید: «من امام خمینی (ره) رهبر کبیر انقلاب را در منزل آیتالله بهجت و از طریق ایشان شناختم. من تقریبا 8 سال نزد آیتالله بهجت درس خصوصی خواندم و حالات معنوی بسیاری از ایشان دیدهام. من وقتی صبحهای زود نزد ایشان برای درس خواندن میرفتم، آقای سیدی را میدیدم که در منزل ایشان را میکوبید و وقتی از آقای بهجت پرسیدم که ایشان چه کسی بوده است، گفتند حاج روحالله خمینی است. »
مرجعیت امام خمینی
حجت الاسلام شجونی میگوید: « در سال 1340 که آیتالله بروجردی از دنیا رفت و امام طلوع کرد، ما دیگر تابع امام شدیم. اعلامیههای امام علیه رفراندوم سال 41 بود و ما هم علیه رفراندوم راهپیمایی و اعتراض کردیم. در همین خیابان 15 خرداد جایی است به نام سرپولک که روبه روی خانه آیتالله بهبهانی بود. ما دستهجمعی رفته بودیم منزل آیتالله خوانساری و از آنجا هم آمدیم. در خیابان، یکی ما را سوار دوشش کرد و ما هم بین جمعیت فریاد میزدیم: «رفراندوم مخالف قانون است، رفراندوم مخالف اسلام است.» غوغایی به پا شد. بعد هم رفتیم منزل آیتالله بهبهانی. شب ریختند در منزل ما، مرا گرفتند و بردند قزل قلعه. در آنجا دیدیم که آیتالله طالقانی را هم دستگیر کردهاند. شیخ نهاوندی را هم که در تهران واعظ بود، دستگیر کرده بودند. بعد 60 -70 تا روحانی دیگر بودند مثل آقا شیخ جعفر خندقآبادی، مرحوم آقای هستهای، شیخ محمود صالحی، آقای شاه عبدالعظیمی و...
رژیم اینها را از منزل آیتالله شیخ محمد قروی کاشانی گرفته وجمع کرده بود تا توضیح دهد این رفراندوم چیست و اصلاحات ارضی یعنی چه؟! به هر حال یک مدتی ما آنجا بودیم. ما را شب سوم بهمن 41 گرفتند. 6 بهمن رفراندوم داشتند. بعد نخستوزیر اسدالله اعلم میگفت: «مخالفین ما در بیان افکارشان آزادند.» ما هم در زندان مسخره میکردیم که آره چقدر آزادند؟! ما را سوم گرفتهاند، در حالی که میخواهند 6 بهمن رفراندوم برگزار کنند و از این طرف میگویند که مخالفین آزادند.»
اولین دیدار با امام
در سال 42 که امام به قم آمده بودند، آقای خلخالی به ما گفت که امام خیلی دوست دارد شما را ملاقات کند و امام را زیارت کردیم. آقای صانعی پاکتی را به من داد که مبلغ مختصری پول در آن بود. من مجددا رفتم و این پاکت را خدمت امام دادم، ولی ایشان گفتند که این چیزی نیست، پول بنزین است. این اولین دیدار من با امام بود و من خاطرهای را از سال 31 که در یک تظاهرات علیه حزب توده سخنرانی کرده بودم، تعریف کردم. امام فرمودند: «بله، شنیده بودم.» من یک شوخی با امام کردم و گفتم: «ما از شما انقلابیتر هستیم. شما یک سال است که مبارزات خود را شروع کردهاید، ولی من10 سال پیش، مبارزات خود را شروع کردم.» امام هم خندیدند.
قیام 15 خرداد 42
حجتالاسلام جعفر شجونی به عنوان کسی که در 15 خردادماه 1342 حضور داشته، از خاطرات خود در آن روز اینگونه یاد می کند: «رئیس ساواک بازار، آشکارا میگفت شجونی روزی بدنه بازار را با سخنرانی به آتش میکشد. بنده آن زمان روزی 10 تا 12 بار سخنرانی داشتم ساعت 12 شب 15 خرداد همسر سید غلامحسین شیرازی به من زنگ زد که همسرم را دستگیر کردند و مأموران ساواک در هنگام دستگیری به شما فحاشی میکردند.
تا لباسهایم را گم و گور کنم صدای زنگ خانه من به صدا درآمد تا مأموران موفق شوند در خانه مرا بشکنند من از دیوار همسایه پریدم و فرار کردم. البته تیمسار ساواک به همسرم گفت: "محمدتقی فلسفی، حاج اشرف کاشانی، شمس گیلانی را دستگیر کردیم به شوهرت بگو بیاید و خودش را معرفی کند به ما خوش میگذرد." چند وقتی که از قم فرار کردم در باغهای کرمانشاه پنهان بودم تا اینکه دوستانی را که دستگیر کردند بعد از سه ماه آزاد کردند. بعد از آنکه به ملاقات دوستان آزادشدهام رفتم مرا دستگیر کردند و بعد از یک روز، آزادم کردند.»
زندانهای متعدد و شکنجه
ایشان در باره زندانهای فراوانی که رفته میگوید : «زندانها در فصول و مقاطع مختلف با هم تفاوت داشتند. یک وقتی زندانها در دست شهربانی بود و ماها آزادی بیشتری داشتیم. مثلاً با آیتالله طالقانی و مرحوم بازرگان و دیگران که بودیم، واقعاً نه شکنجهای بود و نه اذیتی و ما برای خودمان آقائی میکردیم و منبر سیاسی هم میرفتیم! ولی در مقاطع بعدی که ساواک، مقتدر شد، زندانها انفرادی شدند و از نظر ملاقات، عبادات و نمازخواندن، محدودیتهای زیادی را ایجاد کردند و لذا زندان، هم از نظر متراژ و وسعت و هم از نظر نداشتن آزادیهای کوچکی مثل دست دادن زندانیها با هم یا ورزش و نرمش، بسیار محدود شد.»
در همین دوره سخت بود که ایشان شکنجه های فراوانی دید از جمله گذاشته شدن در قفس ویا شکنجه بسیار سهمگین آپلو، که توسط اسرائیلی ها به ساواک آموزش داده بودند، که خود ایشان میفرمودند به قدری این شکنجه سخت بود که آرزوی مرگ میکردم.
پس از انقلاب
حجتالاسلام جعفر شجونی پس از انقلاب اسلامی با حکم حضرت امام خمینی (ره) مسئول کاخ شمس پهلوی در کرج شد. این کاخ متعلق به شمس پهلوی، خواهر محمدرضا پهلوی بود که به دلیل بیماری آسم، این کاخ را برای زندگی در کرج انتخاب کرده بود. شجونی با اشاره به اینکه یک ماه پس از انقلاب حکم سرپرستی را دریافت کرده بود، گفت: «عین حکم امام (ره) برای سرپرستی بنده در کاخ شمس همین است: "جناب ثقةالاسلام آقای حاج شیخ جعفر شجونی، جنابعالی مأموریت دارید که اموال خاندان پهلوی و بستگان ایشان را که در شهر کرج و حومه قرار دارد از اموال منقول و غیرمنقول و مستقلات همه را ضبط نموده و محافظت کنید و نیز خانههایی را که اداره ساواک برای مأموران خود ساخته است در اختیار افراد بیخانه بگذارید و چنانچه کارهای فوق، احتیاج به مخارجی دارد از اموال مذکور فروخته و صرف کنید از خدای تعالی ادامه توفیقات آن جناب را خواستارم/ روحالله موسوی خمینی"
ایشان همچنین در دوره اول مجلس شورای اسلامی با رای مردم، نماینده حوزه انتخابیه کرج شد.
روشنگری در فتنه 88
شیخ جعفر شجونی که همواره برای بیان تند و تیز مواضعش شهره بود، همواره به عنوان یکی از اعضای جامعه روحانیت مبارز مرز فکری خود را با جاماندگان انقلاب و فتنه گران حفظ کرد. پس از فتنه ۸۸ شجونی مکررا علیه فتنه گران موضع گرفت و آنان را عامل اتحاد بهایی ها و سلطنت طلبان در کشور می دانست : «عدهای بعد از انتخابات تیشه به ریشه خود زدند و در واقع سران فتنه باعث شدهاند که منافقان و افرادی که پاسدارها را قتلعام میکردند وارد میدان شوند و گروههایی مانند سلطنتطلبان، بهاییها ابراز وجود کنند تا جایی که در روز عاشورا، ۸۰ بهایی دستگیر شد.»
حجتالاسلام جعفر شجونی در برنامه زنده تلویزیونی "دیروز، امروز، فردا" که در تاریخ 10 بهمنماه سال 1388 از شبکه سوم سیما پخش شد؛ با اشاره به عدم حضور برخی از افراد اصلاحطلب در مناظرات تلویزیونی، دلیل آن را رو نشدن اهداف آنها و اینکه حرفی برای گفتن ندارند عنوان کرد.
شجونی به راهپیمایی مردم در روز 9 دی سال 1388 اشاره کرده و گفت: «چطور است به جای سران فتنه، مردم بازداشت شوند و آنها را محاکمه کنیم».
او در ادامه به تمجید از عملکرد دستگاه قضایی کشور پرداخت و گفت: «من قبلاً به قوه قضائیه ایراد میگرفتم ولی امروز میگویم زندهباد قوه قضائیه و امروز این قوه انصاف را رعایت میکند». «سران فتنه باعث شدند منافقان وارد میدان شوند».
وی با بیان اینکه ما راضی نیستیم که هیچکس بیشخصیت و بیآبرو شود و این اتفاق هیچ لذتی ندارد، اظهار داشت: «عدهای بعد از انتخابات تیشه به ریشه خود زدند و در واقع سران فتنه باعث شدهاند که منافقان و افرادی که پاسدارها را قتلعام میکردند وارد میدان شوند و گروههایی مانند سلطنتطلبان، بهاییها ابراز وجود کنند تا جایی که در روز عاشورا، 80 بهایی دستگیر شد».
جعفر شجونی در برنامه "دیروز، امروز، فردا" خاطرنشان کرد: «من از جوانی در سیاست هستم و 25 بار زندان رفتهام ولی با وجود 60 سال فعالیت سیاسی خسته نشدهام اما در سالهای اخیر سکوت کرده بودم ولی امروز به دلیل رفتار برخی از افراد دوباره مانند دوران جوانی فعال شدهام».
وی از سران فتنه خواست تا به سوی ولایت بازگردند چرا که در میان مردم هیچ محبوبیتی ندارند و اگر میان مردم آفتابی شوند لنگه کفش میخورند.
واکنش به برقراری ارتباط با آمریکا
حجتالاسلام جعفر شجونی، در گفتوگو با رسا، 13 مهرماه 1392، در واکنش به ارتباط تلفنی روحانی و باراک اوباما، اظهار داشت: «به نظر بنده ما محتاج برقراری ارتباط با آمریکا نیستیم بلکه آنان به این رابطه نیاز مبرم دارند به همین دلیل 6 بار تماس گرفتند؛ آمریکا و اسرائیل شکست خورده مسلمانان اند. ما منتظریم تا شاید رهبر معظم انقلاب این روزها صحبتی پیرامون این موضوع بفرمایند و تکلیف همه روشن شود؛ به هر حال نباید نگران باشیم.
رحلت
سرانجام پس از عمری مبارزه و روشنگری در صبح روز یکشنبه ۱۶ آبان ۱۳۹۵ (۶ صفر ۱۴۳۸ قمری) در سن ۸۴ سالگی درحالی که در بیمارستان فیروزگر بستری بود بر اثر سکته قلبی دارفانی را وداع گفت وبه دیدار معبود شتافت.
روحش شاد ویادش گرامی/826/
جعفر شجونی در برنامه "دیروز، امروز، فردا" خاطرنشان کرد: «من از جوانی در سیاست هستم و 25 بار زندان رفتهام ولی با وجود 60 سال فعالیت سیاسی خسته نشدهام اما در سالهای اخیر سکوت کرده بودم ولی امروز به دلیل رفتار برخی از افراد دوباره مانند دوران جوانی فعال شدهام».
امان از حسادت