برپادارندگان سلطه ابرقدرتها
به گزارش خبرنگار سرویس سیاسی خبرگزاری رسا، محمدعلی فروغی که سبب روی کارآمدن رژیم پهلوی بود، عمر خود را برای حفظ این رژیم گذاشت.
وی که از فعالان سیاسی برای برچیده شدن دودمان قاجار بود، نخستین سمت بالای خود را پس از برچیده شدن حکومت قاجار در دوره پهلوی دریافت و به نخست وزیری رضا خان پهلوی رسید.
محمدعلی فروغی در کشش ایران به سمت غرب بسیار نقش داشت و در حقیقت بالاتر از شاه تصمیم می گرفت؛ چرا که او تلاش کرد تا حکومت پهلوی منقرض نشود و پس از رضاخان به محمدرضا پهلوی برسد؛ از این رو با غربی ها مذاکره می کرد و قول مساعدت از آنان دریافت می کرد تا با برقراری حکومت پهلوی منافع غرب را تامین کند.
بدین رو محمدعلی فروغی در میان ایرانیان به غرب پرستی فراماسونی شناخته می شود که خوش خدمتی او به آمریکا را هرگز فراموش نمی کنند.
اما آنچه که محمدعلی فروغی را بدین سو کشاند، این باور بود که ایران بدون پیمان با غرب دچار از هم گسستگی بود و ایران بدون غرب دوامی ندارد؛ لذا محمدعلی فروغی در توجیه کار خود بارها بیان می کرد که اگر ایران با متفقین توافق نکند دچار فروپاشی خواهد شد و هر گوشه ای از ایران، تجزیه خواهد گردید؛ بنابراین با شتاب به سمت غرب رفت تا با آنان به توافق برسد، توافقی که نتیجه آن پابرجایی حکومت پهلوی و حفظ منافع غرب در ایران را در پی داشت.
این اقدام فروغی و خوش خدمتی وی به آمریکا تاریخی آشنا برای مردم ایران است چرا که سال ها بعد نیز این ماجرا به گونه ای دیگر تکرار شد که البته این بار سرنوشت ملت در گرو تصمیم یک فرد تحصیل کرده غرب نبود و وی نتوانست ایران را به دامن غرب بیندازد.
سرخوردگی مردم ایران
پس از فروپاشی حکومت طاغوت مردم ایران اسلامی بعد از سالیان سال به آرزوی دیرینه خود رسیده بودند؛ حکومتی برپایه شریعت مبین اسلام بنا نهادند و سنگ بنای حکومت را بر آزادی و استقلال میهن گذاشتند؛ سنگ بنایی که سالیان سال آرزوی آن را داشتند اما هر بار امثال فروغی ها، کشور را به دامن یکی از قلدرمآبان جهان می انداخت؛ روزی کشور را به سمت شرق می بردند و روزی دیگر عده ای غرب پرست کشور را به سمت غرب می بردند!
نتیجه آن که ملت را به بهانه ترقی و پیشرفت بیچاره می کردند، ملتی که خود کشاورزی داشت را به قحطی می کشاندند؛ ملتی که علاقه به صنعت داشت و در طول تاریخ صنعت گر داشت را تبدیل به کشور مونتاژ گر کردند! اینها ثمره اتکا به کشورهای قلدرمآب و استعمارگر است!
تاریخ ایران سراسر پر است از صنعت و پیشرفت دانشمندان بزرگی که نه تنها در ایران بلکه در جهان هنوز شهره هستند و بر آمده از این آب و خاک هستند؛ چرا که باور داشتند ذهن ایرانی و بدن ایرانی توانایی انجام هرکاری را دارد؛ نیازی به بیگانه نیست و خودمان می توانیم بر روی پای خودمان بایستیم و پیشرفت کنیم.
از این جهت ابوعلی سیناها در این سرزمین متولد شدند و برای این سرزمین موجب سربلندی و افتخار گردیند!
نقشه نوین استعمار
اما درست از زمانی که شاهان بیسواد و شکم پرست با جهت دهی استعمارگران جوانان این مرز و بوم را روانه فرنگ کردند، ورق در این سرزمین برگشت؛ چرا که پیش از جوانان در میان اساتید و عالمان ایرانی تلمذ می کردند و وطن پرستی را با گوشت و جان خود لمس می کردند اما از هنگامی که شدند شاگردان اساتید فرنگی دیگر نهال عدم اعتماد در وجودشان شکل گرفت و استعمارگران در کنار تحصیل به آنان تلقین کردند که شما نمی توانید و باید همیشه شاگردی غرب را بکنید.
از این رو با بازگشت برخی محصلان فرنگ که در دوران تحصیل، خودباخته شده بودند و تمام وجودشان را مفاهیم و آرمان های غربی برگرفته بود، سرنوشت این مملکت تغییر کرد!
استعمارگران که خود این پازل را طراحی کرده بودند یک به یک بازی را جلو می بردند؛ این بار با میدان دادن در سیاست به این افراد عملا کشور را به ژنرال های خود سپردند؛ ژنرال هایی که شناسنامه ایرانی داشتند اما در حقیقت فکری غربی داشتند!
استعمارگران در مرحله بعدی آنچنان سیاست را به نفع غرب پرستان تغییر دادند که کار به جایی رسید که امثال فروغی قدرتشان از شاه ممکلت بیشتر شد و عزل و نصب شاه به دست این خودباختگان افتاد.
محمدعلی فروغی تاج رضاخان را بر سر وی گذاشت و آغاز حکومت پهلوی را اعلام کرد و خود نخست وزیر ممکلت شد؛ در سال های بعد نیز که تاریخ مصرف رضاخان به پایان رسید نامه استعفا رضاخان را نوشت و تاج را این بار بر پسر شاه یعنی محمدرضا پهلوی نهاد.
بنابراین غرب گرایان آنچنان در این ممکلت جا باز کردند که عملا قدرتشان از راس ممکلت هم بیشتر شد و این گونه مملکت توسط استعمارگران اداره می شد.
غربگرایان در جمهوری اسلامی
حال پس از پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی، مردم که از شرق و غرب خسته بودند خواهان برپایی حکومت و بر پایی عزت و استقلال داخلی بودند؛ اما کشورهای قلدرمآب جهان آرام ننشستند و با گذشت زمان نقشه خود را عملیاتی کردند.
ابتدا کشور مستقل ایران را که خواسته ای جز عزت و پیشرفت نداشت را به تحریم کشاندند؛ چرا که از نظر غربی ها و استعمارگران، کشور مستقل یعنی تهدید! کشور مستقل به مرور دیگر کشور ها را بیدار خواهد کرد و به سایر ملت ها کمک خواهد کرد و کم کم جهان را بر علیه استعمارگران خواهد کرد! از این رو ملت ایران را در تحریم اقتصادی بردند؛ آنچنان پیج تحریم را زیاد کردند که فشار اقتصادی بر مردم وارد شد؛ آنگاه با کمک عناصر داخلی خود بازار را ملتهب و متشنج کردند؛ در گام بعدی با رسانه های خود بمبارانی از سیاه نمایی بر سر ملت ایران ریختند که اگر با آمریکا مذاکره نکنید و خود را تسلیم نکنید به نابودی خواهد رفت.
این ها تماما مجازات ملتی است که می خواهد آزاد و مستقل زندگی کند!
در هر صورت این جا بود که بعد از سال ها دوباره تحصیل کرده های غربی میدان پیدا کردند و همچون فروغی ها گفتند که اگر ایران را می خواهید باید با غرب مذاکره کنیم؛ اینگونه بود که امثال آقایان ظریف و... راهی میدان مذاکره شدند؛ مذاکره ای که نتیجه آن را پیش از آن دلسوزان انقلاب حدس می زدند.
نتیجه این مذاکرات برجامی شد که ایران را متعهد کرد و به عقب برد اما آمریکا به راحتی تمام به هیچ یک از تعهدات خود عمل نکرد و بر زیر میز مذاکرات زد.
در پایان بیان گهربار امام خمینی(ره) مخلص کلام خواهد بود:
ما از شر رضاخان و محمدرضا خلاص شدیم؛ لیکن از شر تربیتیافتگان غرب و شرق به این زودیها نجات نخواهیم یافت. اینان برپادارندگان سلطه ابرقدرتها هستند و سرسپردگانی هستند که با هیچ منطقی خلع سلاح نمیشوند.