روایتی از مبارزات سیاسی امام سجاد در کلام رهبری
به گزارش خبرنگار سرویس حوزه و روحانیت خبرگزاری رسا، شاید کمتر کسی بداند چه بر حضرت گذشت. شاید اگر بپرسند که چند حرکت مهم سیاسی امام سجاد(ع) را نام ببرید، نگاه به زمین دوخته، فکری بکنیم و یا در نهایت، روایتهای ناقص بعضی مورخین را در باب مبارزات ایشان و سیره سیاسیشان را بازگو نماییم.
حتی اگر بدانیم هم، در ذهن حک نشده و در سینه مهر نگشته است. تاریخ را باید همچون یک مینیاتور بینظیر، رنگی و زنده ببینیم. اکنون روایتی نوین از زندگی سیاسی حضرت زینالعابدین(ع) را بر اساس بیانات و مطالعات امام خامنهای در پیشگاه شما آراستهایم. باشد که مورد استفاده محبین و شیعیان اهل بیت واقع شود.
نهان کی ماند آن رازی کز او سازند محفلها؟
غلغله و هیاهو تمام مسجد را فرا گرفته است. جمعی به شدت میگریند و عده اندکی بر شاهنشاه لعن میفرستند. سربازان، فوج فوج وارد مسجد میشوند تا راه را برای خروج پادشاه باز کنند.
افسران آموزشدیده تا بن دندان مسلح، فرمانروای خود را از جمع متشنج نمازگزاران خارج مینمایند. یزیدشاه به شدت ترسیده و به همین میزان نیز عصبانی به نظر میرسد. تند تند راه میرود و تا به مرکب زرین خود برسد، چند بار از خوف و خشم، سر برگردانده و به ایوان مسجد نگاه میاندازد. نگاهی پر از نفرت و حسرت.
یزیدشاه، از این که اجازه داد سردسته اسیران برخیزد و برای مردم سخن بگوید حسرت میخورد و پشیمان است. بر مرکب که مینشیند، دستور میدهد لژیونهای خبره و کارکشتهاش به مسجد وارد شده و اسیران را هرچه سریعتر به خرابههای پشت قصر ببرند.
چند قدمی دور نشده که افسار را میکشد، بازگشته و به فرمانده لژیونها میگوید:«اسیران را به قصر بیاورید. اگر مردم علیبنحسین را در خرابه ببینند، سلطنت امویان را برخواهند چید.»
اما مگر امام علیبنحسین(ع) در مسجد اموی چه گفته بود؟ چه مطالبی با پژواک صدای ایشان در طاق سر مردم پیچیده که اینگونه تاج و تخت امپراتور را لرزانده است؟
امام خامنهای: «امام سجاد بالاى منبر رفت و فلسفه امامت و ماجراى شهادت و جريان طاغوتى حكومت اموى را در مركز اين حكومت برملا نمود و كارى كرد كه مردم شام شوريدند. يعنى امام سجاد شخصيت عظيمى است كه در مقابل انبوه جمعيت فريبخورده شام، در دستگاه اموى، در مقابل مأمورين يزيد، نمىترسد، حرف حق را مىزند، روشنگرى مىكند. ایشان، چه در مجلس یزید و چه در مسجد در برابر انبوه جمعیت با روشنترین بیان، حقانیت اهلبیت را برای مخالفان، افشا و برملا میکند.»
به بوی زلف و رخت میروند و میآیند
شنها، از سر تپهای رواناند. در دامنه تپه، بوته خاری زیر جریان شنهای داغ دفن میشود. این تنها صحنهای است که در بیابانهای عموراء قابل مشاهده است. صحرایی سوزان که فرات بر پهنای آن میخرامد.
جز صدای نسیم ملایم میان نخلها و جریان لطیف آب میان شنها، هیچ نوایی جز چلچله زنگوله کاروانی به گوش نمیرسد. کاروان بر بازوی دشت در حرکت است. شترها، آرام و حوصلهمندانه، سایه خود را بر تپهها میاندازند و پیش میروند. کاروان از سوی شام میآید. پوشش مسافران اما به ساکنان ثروتمند شام نمیماند.
اسباب و وسایل مسافران، پر از لباسهای مردانه است درحالی که جز چند پسر بچه، فقط یک مرد همراه کاروان دیده میشود. زنان کاروان به عزاداران شبیهترند تا مسافران. تنها مرد کاروان، دستار بر سر و نقاب بر صورت، چشمهایش را به دشت روبرو دوخته و آنچه در چند ماه گذشته بر او و همراهانش رفته را از نظر میگذارند. مصیبتهایی که پس از واقعه بزرگ کربلا بر آنان وارد شد.
امام خامنهای:«از لحظهاى كه شهدا به روى خاک غلطيدند حماسه علىبنالحسين(ع) شروع شد. در آن كاروانى كه مردى در آن وجود ندارد، دخترهاى خردسال، بچههاى كوچک و زنهاى بىپناه، دور امام سجاد را گرفتند و امام سجاد اين همه را رهبرى كرد. اينها را جمع كرد و در طول راه تا وقتى به شام رسيدند، نگذاشت كه اين جمعى كه با پيوند ايمان به يكديگر مرتبط هستند دچار ترديد و تزلزل بشوند.
وارد كوفه شدند عبیدالله بنزیاد که دستور داده بود كه همه مردهاى اين خانواده را به قتل برسانند، ديد مردى در ميان كاروان اسيران هست. پرسيد تو كه هستى؟ گفت من علىبنالحسينام. ابنزیاد او را تهديد به قتل كرد. اینجا اولین بروز جلوه امامت و معنویت و رهبری آشکار شد. أ بالقتل تهددنی؟ آیا ما را به قتل تهدید میکنی؟ کرامت ما شهادت است و از مرگ نمیترسیم.»
خوش بود گر محک تجربه آید به میان، تا سیه روی شود هر که در او غش باشد
شیعیان گرفتار ویروس تفرقه و ترس شدهاند. مأموران یزیدشاه در هر جایی که امکان دارد، به قتل و سرکوب شیعیان دست میزنند. مریدان امام حسین(ع) از سرچشمه دور شده و غبار شک، چشم بصیرت آنان را به تیرگی کشانده است.
برخی پیرو محمد بنحنفیه شده، عدهای دیگر بر ریسمان شیوخ خود چنگ میزنند. جز چند نفر که همانان را نیز شخص امام پس از جریان مکه گرد آورده است. محمد بنحنفیه پس از زبان گشودن و شهادت دادن حجرالاسود به حقانیت حضرت، به امامت علیبنحسین(ع) اقرار نمود و بدین ترتیب، اولین هسته متحد شیعه شکل گرفت.
امام خامنهای:«هنگامی که حادثه عاشورا رخ داد، در سراسر عالم اسلام تا آنجایی که خبر رسید، به خصوص در حجاز و عراق، حالت رعب و وحشتی میان شیعیان و طرفداران ائمه به وجود آمد.
...روایتی از امام صادق نقل شده که آن حضرت وقتی درباره اوضاع ائمه قبل از خودشان مردم پس از امام حسین صحبت میکردند، فرمودند: مردم پس از امام حسین مرتد شدند مگر سه نفر. در روایتی هست پنج نفر و بعضی روایات هفت نفر هم ذکر کردهاند.
...با وجود اینکه تشکیلات شیعی در اثر حادثه عاشورا دچار ضعف شده بود اما حرکات شیعی در قبال این ضعف مشغول فعالیت بود که مجددا آن تشکیلات را به وضع اول درآرود. تا این که واقعه حرّه پیش آمد. به نظر من واقعه حرّه در تاریخ تشیع مقطع بسیار عظیمی است که ضربت بزرگی را وارد آورد.»
به تدبیر تو تشویش خمار آخر شد
خون در کوی و برزن و جنازهها در تمام نقاط شهر پراکنده شدهاند. سربازان شامی، دسته دسته به خانهها و میادین میریزند و مردان را از دم تیغ گذرانده، کودکان را کشته و به زنان تجاوز میکنند. در این اوضاع، عده زیادی در خانه امام سجاد پناه گرفتهاند.
مسلم بنعقبه، بزرگفرمانده اموی، با شکوه فراوان وارد مدینةالنبی شده، اسب خود را بر روی قبر پیامبر میراند و دستور میدهد قبرستان بقیع را به اسطبل سوارهنظام تبدیل کنند. به او خبر میرسانند که جمع زیادی از مردم مدینه، در خانه علیبنحسین(ع) جمع شدهاند و او اجازه دستاندازی به مردم را نمیدهد.
ابنعقبه خود را به نزد امام رسانده و پس از دقایقی صحبت، بیرون میآید و درحالی که خود سیاه را بر سرش میگذارد، به لشگر خود فرمان خارج شدن از شهر را میدهد. دهان ابنعقبه میجنبد و اعتراف میکند که توانسته است توافق کند تا فعلا شیعیان کاری به او و لشگرش نداشته باشند.
امام خامنهای:« در سال 62 هجری، جوانن کمتجربهای از بنیامیه والی مدنه شد. او فکر کرد برا به دست آوردن دل شیعیان مدینه خوب است عدهای از آنها را برای مسافرت و دیدار با یزید دعوت کند و همین کار را هم کرد.
...اینها وقتی به مدینه برگشتند، چون فجایعی که در دستگاه یزید اتفاق میافتاد ردیده بودند، زبان به انتقاد از یزید گشودند. مسله درست به عکس شد. اینها به جای تعریف از یزید، مردم را به جنایات او آگاه کردند.
...عبدالله بن حنظله یکی از مردمان با شخصیت و موجه مدینه بود که پیشاپیش مردم علیه یزید قیام کردند و یزید را خلع و مردم را به سوی خود دعوت نمودند. این حرکت موجب آن گردید که یزید از خود عکسالعمل نشان دهد و در نتیجه یکی از سرداران پیر و فرتوت بنیامیه به نام مسلمبنعقبه را به مدینه فرستاد.
...در روایت آمده است که وقتی مسلمبنعقبه در ماجرای حرّه به مدینه آمد، کسی شک نکرد اولین شخصی که مورد نقمت او قرار میگیرد علیبنالحسین(ع) است. لکن امام سجاد با تدبیر و روش حکیمانه طوری رفتار کردند که این بلا از سر ایشان دفع شد و آن حضرت باقی ماندند و طبعا محور اصلی شیعه باقی ماند.»
در آستین مرقّع پیاله پنهان کن، که همچو چشم صراحی زمانه خونریز است
نیمه شب، بامهای کوفه در آتش میسوزند. سوارانی همچون رعد بر سر خانههای اعیان و اشراف کوفه فرود میآیند. آنان که از دولت ابنزیاد حمایت مالی کردند و آنان که لشگر تهیه کردند و آنان که سپاهیان عمر سعد را فرماندهی نمودند و آنان که در حملات به یاران سیدالشهدا پیشگام بودند، همگی دستگیر و یا هنگام مقاومت، کشته میشوند.
سوارکاران مختار ثقفی، حین حرکت تیراندازی میکنند و سربازان والی زبیریان را از پا در میآورد. این مهارت، خاص ایرانیان است. ایرانیان شیعه، موتور محرک ارتش مختار هستند. آنان که پس از قیام توابین، گرد او جمع شدند تا پنج سال پس از حادثه کربلا، انتقام خون سیدالشهدا را بگیرند.
مختار ثقفی، از طریق رابطه با محمد بن حنفیه و رابطه مخفی و پنهانی با امام سجاد قصد دارد که شیعه را متحد کرده و با به دست گرفتن قدرت، دشمنان اهل بیت را حذف و حکومت را به اهل بیت بسپارد.
امام خامنهای:« اگر امام سجاد(ع) در آن شرایط میخواستند به حرکات آشکار و قرآمیزی دست بزنند، یقینا ریشه شیعه کنده میشد... لذا میبینیم که امام سجاد(ع) در قضیه مختار اعلام هماهنگی نمیکنند، گرچه در بعضی روایات آمده است که ارتباطاتی پنهانی با مختار داشتند.
هیچ شکی نیست که آشکارا با او هیچ روابطی نداشتند و حتی در بعضی از روایات گفته میشود که امام سجاد نسبت به مختار بدگویی میکنند و این هم خیلی طبیعی به نظر میرسد که این یک عمل تقیهآمیزی باشد که رابطهای بین آنها احساس نشود.
البته اگر مختار پیروز میشد حکومت را به دست اهل بیت میداد، اما در صورت شکست اگر بین امام سجاد(ع) و او رابطه مشخص و واضحی وجود میداشت یقینا نقمت آن، دامن امام سجاد و شیعیان مدینه را هم میگرفت و رشته تشیع قطع میشد.»
در بزم حریفان اثر نور و صفا نیست
عمربنابیربیعه، شاعر و خواننده درباری اموی میمیرد. مکه و مدینه که زمانی معدن تعالیم اسلامی بودند، عزاپوش این سلبریتی مفسد میشوند. کنیزکی، در حالی که سطل آب به دست دارد و در راه خانه ارباب است، در سوگ چنین فردی میگرید.
چندی بعد، شاعر هرزهدر عریانسرای دیگری به نم خالد بن مخزومی پا به مدینه میگذارد و سراسر شهر، از فقیرترین تا بالاترین افراد، از گرسنگان نان شب تا آقازادههای قریش و حتی بنیهاشم به استقبال این شخص میروند.
تنها چند قدم بین مقبره پیامبر با مکان شبنشینیهای پر جمعیت فاصله بود. در مکه نیز همین وضع، حتی بدتر دیده میشود. طوری که خالد بن مخزومی، این دلقک رقاص، به مقام حکومت مکه میرسد و به خاطر نظربازی و کثافتکاری با عایشه دختر طلحه، در صحن مسجدالحرام، مراسم نماز را در مسجدالحرام به تعویق میاندازد.
به نظر میرسد آن چه که غیرت از دل شیعیان ربود و ترس بر جای آن افکند، آنچه که شجاعت گرفت و شقاوت به جای نهاد، همین در فساد غرقشدنها بوده است.
امام خامنهای:« باید دین مردم درست میشد، باید اخلاق درست میشد، باید مردم از این غرقاب فساد بیرون میآمدند، باید دوباره جهتگیری معنوی، که لبّ لباب دین و روح اصلی دین است در جامعه احیا میشد.
... بدون شک هدف نهایی حضرت سجاد(ع) ایجاد حکومت اسلامی است... بعد از این که در طول سالیان متمادی، جامعه اسلامی از تفکر درست اسلامی جا مانده، چگونه میتوان حکومتی بر مبنای تفکر اصیل اسلامی به وجود آورد؟... بزرگترین نقش امام سجاد(ع) این است که تفکر اصیل اسلامی یعنی توحید، نبوت، مقام معنوی انسان، ارتباط انسان با خدا را تدوین کرده است و مهمترین نقش صحیفه سجادیه همین بود.
... یکی دیگر از اهداف و حرکتهای مهم امام سجاد این است که میبایست مردم را نسبت به حقانیت اهل بیت و این که مقام ولایت و امامت و حکومت حق اینها است و اینان خلیفه واقعی پیامبر هستند، روشن سازند.
... همچنین امام سجاد باید تشکیلاتی به وجود میآورد که آن تشکیلات بتواند محور اصلی حرکتهای سیاسی آینده باشد. بنابراین کار دیگر امام سجاد(ع) این است که تشکیلات شیعی را به راه بیندازد. این چیزی که از دیدگاه ما از دوران امیرالمؤمنین وجود داشته و سپس در ماجرای عاشورا، واقعه حرّه و واقعه مختار تقیبا زمینههایش متلاشی شده، این را نوسازی و بازسازی کند.»
ماه منیر پیروز و رشک سلطان
هشام بنعبدالملک مروان، قدرتمندترین شاه اموی، جاسوسان و مأموران بسیاری را برای نظارت بر امام سجاد(ع) گمارده است. او بر تخت خود نشسته و در حالی که دست به ریش خود میکشد، گزارش افراد خود از مدینه را میخواند.
در این گزارش و دیگر نامهها، گفته شده است که علیبنحسین(ع) تاکنون صدها برده را خریده و آزاد کرده است و بدین ترتیب، این افراد آزاد شده به کارگران مستقلی تبدیل شدهاند که فعالیت آنان، بازار برده مدینه را کساد کرده است.
در نامهای دیگر، از خدمات اجتماعی و کمکهای معیشتی حضرت به حدود صد خانواده در مدینه خبر داده شده که نتیجه آن، نجات زنان و مردان بسیاری از فحشا قلمداد شده است.
شاگردان امام سجاد(ع) نیز در سایر شهرها، با پولی که ایشان برایشان میفرستد دقیقا همین کارها را تکرار میکنند.
منبع درآمد اپراتوری اموی که از بردهداری و رقاصخانهها و شبکهسازی تنفروشان است، با اقدامات حضرت سجاد(ع) دچار رکود شده و در نتیجه، قدرت دربار نیز کاهش یافته است. با این حال نه خود حضرت فعالیت سیاسی علنی دارد و نه هیچ شاگردی که فعالیت سیاسی داشته باشد تربیت کردهاند.
در گزارشهایی که هشام با خواندن آنها اخم بر چهره مینشاند و دندان میساید، نگاشته شده که اعضای تشکیلات علیبنحسین(ع) سه دستهاند. دسته اول، شخصیتهای برجسته قدیمی همچون جابر بن عبدالله انصاری، عامر بن واثله کنانی، رشید هجری، سلیم بن قیس هلالی، صهیب ابوحکیم صیرفی و سالم بن ابیالجعد.
دسته دوم، علما، محدثین و مبلغین شاخصی هستند مثل ابوحمزه ثمالی، ابان بن تغلب، قاسم بن محمد بن ابیبکر، طاووس بن کیسان، ابوخالد کابلی، سعید بن مسیب، قاسم بن محمد، عبدالله بن شبر، یحیی بن ام الطویل، سعید بن جبیر کوفی، جبیر بن مطعم و فرزندش محمد.
دسته سوم، هنرمندان شیعهای همانند سید حمیری و فرزدق میباشند که رقیب بزرگ هنرمندان رقاصخانههای امویاند و مطالب علمی تولید شده توسط فقهای ذکر شده را در قالبهای زیبای هنری به جامعه ارائه مینمایند.
آخرین برگ گزارش که خشم هشامشاه را برافروخت و به دست او دورن آتش انداخته شد، پیرامون پیروزی حضرت سجاد(ع) در به تعطیلی کشاندن مراکز فساد و بردهداری از طرق اقتصادی و فرهنگی بود.
این به این معنی بود که نه کسی برای دریافت خدمات، به رقاصخانه و بازار برده میرود، نه کسی خدمات فسادی در امر فحشا و بردهداری را خریدار است. اقتصاد و شکوفایی اقتصادی طبقه محروم از سویی، تعلیمات اسلامی و غیرت دینی هم از طرف دیگر، بنیانهای سلطنت اموی را درهم میکوبیدند. بنابراین، هشامشاه، دستور ترور امام زینالعابدین(ع) را داد.
امام خامنهای:«در روایتی داریم که امام سجاد(ع) فرزندانشان را جمع کردند، سپس اشاره کردند به امام باقر و فرمودند که این صندوق را بردار، این سلاح را بگیر، این امانتی است به دست تو. هنگامی که امام باقر صندوق را گشودند، در آن قرآن و کتاب بود.
من تصورم این است که آن سلاح، رمز فرماندهی انقلابی است و آن کتاب، رمز تفکر ایدئولوژی اسلامی است و امام آن را به امام پس از خودش سپرده است و با خیال راحت و وجدان آرام و با سرافرازی بسیار در پیشگاه خدای متعال و نزد انسانهای آگاه، دنیا را وداع گفته و از دنیا رخت بربسته است.»