هفت خان به سرپرستی گرفتن کودکان بی سرپرست
به گزارش خبرگزاری رسا به نقل از گروه اجتماعی خبرگزاری دانشجو – فاطمه امی؛ علی پسر سه سالهای است که تولدش در خانواده در یک سالگی اش اتفاق افتاد؛ یعنی روزی که پدر و مادرش او را از شیرخوارگاه به خانه آوردند. او معنای فرزندخوانده بودن را نمیداند و درکی از رها شدن یا پدر و مادر نداشتن ندارد. علی مانند تمام کودکان دیگر به بازی مشغول است و حتی نمیداند پدر و مادرش چه راه پر پیچ و خمی را برای داشتن او طی کردند؛ از تردیدها و ترس از نگرش دیگران تا انتظار برای تایید بهزیستی و گرفتن حکم سرپرستی از دادگاه. مادرش میگوید اولین باری که پسرش را در شیرخوارگاه دید و او را در آغوش گرفت؛ کودک او را رها نمیکرد. انگار این کودک بود که خانوادهی خود را انتخاب کرده بود. مهر پسر از همان لحظه در دل مادر و پدرش افتاد.
رشد در بستر خانواده و زیر سایهی پدر و مادر یکی از بهترین و مهمترین راههای حمایت از این کودکان است؛ اما در جامعهی امروز فرزندخواندگی با مشکلات زیادی همراه است. مشکلاتی که هم کودک با آن درگیر است و هم متقاضیان فرزندپذیری. قانون یکی از مسائلی است که فرزندخواندگی را دشوار کرده است. قوانین، رابطهی فرزندخوانده و سرپرستان را به رسمیت نمیشناسد و خواسته یا ناخواسته باعث ایجاد عدم تمایل در خانوادهها برای فرزندپذیری شده است.
بخوانید:خلاهای قانونی نهاد فرزندخواندگی / قانون سرپرستان را به عنوان خانواده عادی بپذیرد
اما روی دیگر سکه مسائل فرهنگی فرزندخواندگی است و متقاضیان سرپرستی بیشترین مواجهه را با مشکلات فرهنگی این حوزه دارند؛ بنابراین پای حرف چند مادر نشستیم برای شنیدن تجربهها و خرده روایتهای آن ها.
تصمیم سرنوشت ساز
اولین مواجهه خانوادهها با مشکلات به سرپرستی گرفتن کودک، تصمیم به فرزندپذیری است؛ زمانی که کسی برای تردیدها و ابهامات شان پاسخی ندارد و مخالفت خانواده هایشان هم مزید بر علت میشود. زهرا بهروان فر یکی از مادران فرزندپذیر است که در گفتگو با خبرگزاری دانشجو از تجربهی فرزندپذیریاش میگوید. او مادر دو فرزند است. نام فرزند کوچکش آرش است و او را وقتی که نوزاد بود به جمع سه نفرهی خود اضافه کردند. زهرا برای فرزندپذیری تردیدهایی داشته است و راجع به آن میگوید:« ما تا لحظهی آخر که میخواستیم بچه را به خانه بیاوریم به خانوادهها چیزی نگفته بودیم و حتی فکر قطع رابطه با خانوادهها را داشتیم، اما خوشبختانه وقتی با خانواده هایمان مطرح کردیم استقبال کردند و تنها نگرانی آنها اذیت شدن ما با حرف مردم بود.»
اما به طور معمول اگر فرهنگ فرزندپذیری در یک خانواده وجود داشته باشد تصمیم به این عمل آسانتر میشود؛ زیرا آشنایی بیشتری با فرزندخواندگی دارند. یک مادر فرزندپذیر که در اقوام و نزدیکانش فرزندخواندگی امری رایج است؛ در گفتگو با خبرگزاری دانشجو میگوید: «من پیش از ازدواج نیز علاقه به فرزندپذیری داشتم و وقتی با همسرم دراین رابطه حرف زدم او نیز مشکلی با این قضیه نداشت. ما فرزندخواندگی را یکی از راههای فرزندآوری و تجربهی حس پدر و مادری میدانستیم.»
اما خانوادههایی که برای گرفتن این تصمیم با خانوادههای خودشان نیز در کنار مشکلات دیگر جنگیده اند کم نیستند. یک زوج فرزندپذیر دیگر از تجربهی مواجههی خانواده هایشان با فرزندخواندگی میگویند:« تا مدتها خانوادهها با ما قهر بودند و فرزند ما را نمیپذیرفتند، آنها مدام به ما میگفتند که از کجا میدانید که این بچه فرزند نامشروع نباشد؟ من و همسرم اوایل از این حرفها بهم میریخیتم، اما بعد تصمیم گرفتیم اهمیتی به حرف مردم ندهیم.» هنوز فرزندخواندگی در جامعه به طور کامل جا نیفتاده است و خانوادهها سوالات بسیاری دارند. این ابهامات سبب شده است افراد نگاه خوبی به فرزندخوانده نداشته باشند؛ گرچه زمانی که پای صحبت خانوادههای فرزندپذیر مینشینیم؛ آنها میگویند با گذشت زمان خانوادهها عادت میکنند و این کودکان بسیار محبوب میشوند|؛ زیرا کودک با خود مهر و محبت به خانه میآورد.
اما برای شروع فرزند پذیری اولین جایی که متقاضیان فرزندپذیری درگیر فرآیند اداری طولانی و پیچیده میشوند بهزیستی است. تمام کودکان بد سرپرست یا بی سرپرست تحت تکفل بهزیستی هستند و در مراکز بهزیستی یا مراکز غیر دولتی تحت نظر بهزیستی نگهداری میشوند.
فرآیند پر فراز و نشیب فرزندپذیری
یک مادر متقاضی فرزندپذیری میگوید: «بهزیستی کمکی به آسانتر شدن تصمیم گیری و رسیدن ما به دخترمان نکرد، درواقع هرکاری که توانست کرد تا ما را منصرف کند.» او این را در حالی میگوید که یک سال منتظر است تا دخترش را ببیند و او را از شیرخوارگاه به خانه بیاورد؛ اما فرآیند اداری بهزیستی و رفت و آمد پیوسته در شرایط کرونا، آنها را خسته کرده است. این مادر میگوید: «جلسات مشاوره ما به دلیل عدم حضور کارمندان در دوران کرونا، مدام به عقب میافتاد و ما هرروز برای پیگیری با بهزیستی تماس میگرفتیم و هربار مدرک جدیدی از ما میخواستند. حتی از ما خواستند که رضایت نامهی کتبی خانواده هایمان را بیاوریم که این خواسته مطابق مقررات بهزیستی نبود.» با وجود پروسهی اداری فرسایشی آنها هنوز منتظر دیدن دخترشان هستند.
فرایند فرزندپذیری از ثبت نام متقاضی در سایت بهزیستی شروع میشود و سپس، انتظار برای دعوت به مصاحبه و جلسات تشخیص صلاحیت آغاز میشود. جلسات پی در پی، آزمونهای اخلاقی و روانشناسی فقط برای پیدا کردن بهترین خانواده برای کودکی است که در مراکز نگهداری از نعمت مادر و پدر محروم شده است. خانوادههای فرزندپذیر معمولا از روند طولانی فرزندپذیری گله دارند؛ اما این ماجرا وجه دیگری نیز دارد. مصطفی اقلیما، رییس انجمن مددکاری اجتماعی ایران، در گفتگو با خبرگزاری دانشجو میگوید:« سخت گیریهای بهزیستی تنها به این دلیل است که مشخص شود خانوادهی متقاضی واقعا کودک را میخواهد یا نه و آیا حاضر است شش ماه برای رسیدن به او دوندگی کند؟ زیرا اگر خانواده کودک را به راحتی ببرد و از او خسته شود و کودک را به بهزیستی برگرداند، تبعات و مشکلات روحی بسیاری برای کودک خواهد داشت.» بنابراین، این سخت گیریها در مراحل اول برای سنجش پایداری متقاضی پسندیده است؛ اما در مورد خانوادههایی که تایید صلاحیت شده اند و کودک خود را نیز انتخاب کرده و او را دیده اند، ضروری به نظر نمیرسد. این متقاضیان انتظار دارند پس از تایید صلاحیت روند صدور حکم و انتقال کودک از مراکز نگهداری به خانه، سریعتر طی شود.
در این فرآیند، مردم تصور میکنند که شرایط مالی وضع شده در قانون بزرگترین سنگ بر سر راه فرزندپذیری است؛ اما این مسئله از زبان خانوادههایی که کودکی را به سرپرستی گرفته اند به شکل دیگری روایت میشود. زهرا بهروان فر، مادر فرزندپذیر، میگوید: «برای سرپرستی گرفتن کودکان نیازمند درمان، شرایط آسانتر است؛ اما در همهی موارد پس از بررسی مسائل اخلاقی و آزمایشهای متعدد از لحاظ نداشتن بیماری و اعتیاد، از نظر مالی هم بررسی میکنند. بیشتر میزان درآمد ما برایشان مهم بود؛ نه تعهدات مالی دیگر.» بنابراین در اکثر موارد، مسائل مالی مانند بررسی درآمد خانواده، انتقال یک سوم اموال یا تعهد به انتقال مال و همچنین بیمهی عمر هیچ کدام خانوادهها را از فرزندپذیری باز نمیدارد.
اما یکی از مسائلی که خانوادهها نسبت به آن گله دارند، درج فرزندخواندگی در شناسنامهی کودک است، طبق ماده ۲۲ قانون حمایت از کودکان و نوجوانان بی سرپرست و بد سرپرست، اداره ثبت احوال مکلف است نام و نام خانوادگی کودک یا نوجوان تحت سرپرستی و همچنین مفاد حکم سرپرستی را در اسناد سجلی و شناسنامه سرپرست یا زوجین سرپرست وارد کند. همچنین مکلف است شناسنامه جدیدی برای کودک یا نوجوان تحت سرپرستی با درج نام و نام خانوادگی سرپرست یا زوجین سرپرست صادر کند و در قسمت توضیحات مفاد حکم سرپرستی و نام و نام خانوادگی والدین واقعی وی را در صورت مشخص بودن، قید نماید. طبق این ماده، در اولین مواجهه کودک با هر نهادی مانند مدرسه، همه متوجه این موضوع میشوند و به دلیل نگرشی که جامعه نسبت به این کودکان دارد، ممکن است کودک دچار مشکل شود یا در معرض رفتارهای متفاوتی قرار گیرد؛ گاهی دلسوزی و گاهی به عنوان فردی که رها شده است.
تنهایی فرزندپذیران
یکی از مسائلی که خانوادههای فرزندپذیر را آزار میدهد و حتی پیش از اقدام به فرزندپذیری در دل آنها تردید ایجاد میکند، حرف و نگاه مردم است. خواسته یا ناخواسته جامعه این کودکان را به چشم دیگری میبیند و معمولا در بین مردم مورد پذیرش قرار نمیگیرند. از رفتار متفاوت با این بچه ها، تمسخر و تحقیر در مدرسه گرفته تا رد شدن در گزینش مشاغل و عدم تمایل به ازدواج با این افراد؛ آن هم فقط به دلیل اینکه برچسب فرزندخوانده یا کودک بی سرپرست آنها را رها نمیکند.
خانوادهای که سرپرستی کودکی را بر عهده میگیرد مانند تمام خانوادههای دیگر روابط والد فرزندی بین شان برقرار میشود؛ اما یک خط نامرئی در ذهن مردم این خانوادهها را از دیگران متمایز کرده است. یک مادر فرزندپذیر میگوید: «اگر راجع به حس مادرانگی حرف بزنم بقیه به چشم تمسخر نگاه میکنند؛ زیرا جامعه خانوادههای فرزندپذیر را به عنوان خانوادهی عادی نمیپذیرد.»
مادر دیگری می گوید: «بزرگترین ترس من برای به سرپرستی گرفتن پسرم، حرف مردم بود و اینکه چطور با پسر دومم که فرزندخواندهی من است در مقایسه با پسر اولم که فرزند زیستی من است رفتار میکنند. زیرا همهی مردم آگاه نیستند.»
طرد و تنهایی کودکان بی سرپرست و بد سرپرست
درست است که این خانوادهها پس از سرپرستی این کودکان را مانند کودک زیستی خود دوست دارند و به او عشق میورزند، اما گاهی فشار جامعه و عدم فرهنگ فرزندپذیری باعث میشود که این کودکان به بهزیستی بازگردانده شوند. رییس انجمن مددکاری اجتماعی ایران میگوید: «من با مواردی مواجه شدم که کودک ۱۵ ساله را که سال هاست به سرپرستی گرفته اند؛ به بهزیستی برگرداندند. آن هم فقط به دلیل این تفکر که این بچه بازیگوش است و معلوم نیست پدر و مادر او چه کسانی بوده اند.»
مصطفی اقلیما به علت این معضل اشاره میکند: « در کشور ما هنوز فرزندخواندگی مورد قبول قرار نگرفته و امری عادی نیست. گاهی خانوادهها به فکر حمایت از کودک نیستند و فقط برای ارضای حس مادر و پدری اقدام به فرزندپذیری میکنند؛ یا اینکه وقتی کودک را به سرپرستی میگیرند با اولین بیماری کودک یا اذیت کودک، تصور میکنند علت آن خانوادهی اصلی اوست که بچه را رها کرده اند؛ درحالی که تربیت بیشترین تاثیر را دارد.» بنابراین برخی از خانوادهها هنوز آمادگی پذیرش فرزندخوانده را پیدا نکرده اند و این باعث میشود که کودک آسیبهای غیرقابل جبرانی ببیند.
اما وضعیت کودکان بدسرپرست متفاوت است. تعداد کمی از آنها شرایط فرزندخواندگی را دارند و بقیهی این بچهها در پرورشگاه نگهداری میشوند. یکی از خانوادههای فرزند پذیر میگوید: « هویت والدین دختر ما مشخص است؛ اما صلاحیت نگهداری از او را ندارند. ما زمانی که اقدام به سرپرستی دخترمان کردیم؛ مشاوران بهزیستی خیال ما را از این بابت راحت کردند و گفتند در موارد بسیار اندکی صلاحیت والدین قبلی دوباره تایید میشود.»
والدینی که کودک خود را رها کرده اند معمولا دوباره تایید صلاحیت نمیشوند؛ اما اگر دادگاه صلاحیت آنها را تایید کند؛ کودک را از سرپرستان جدا میکنند. در کشورهای دیگر فرزندخواندگی یعنی تمام روابط با خانوادهی قبلی قطع میشود و تحت هیچ شرایطی نمیتوان کودک را دوباره از خانوادهای که در آن آرام گرفته است خارج کرد. به نظر میرسد این ترس خانوادهها حتی اگر احتمال اندکی در این زمینه وجود داشته باشد؛ آنها را از قبول سرپرستی کودکانی که والدین حقیقی شان صلاحیت نگهداری از آنها را ندارند باز میدارد.
نگاه به فرزندخواندگی، تحت تاثیر رسانه
خانوادههایی که کودکی را به سرپرستی گرفته اند تجربهای کاملا متفاوت از آنچه در رسانهها و فیلمها نشان داده میشود؛ دارند. ممکن است در خلال فیلمها دیده باشند که کودک مدام به دنبال خانوادهی حقیقی خودش است و در بزرگسالی پدرخوانده و مادر خواندهی خود را ترک میکند؛ اما واقعیت بسیار دورتر از آنچه دیده ایم است. مهر و محبتی که خانواده در دل کودک میکارد به این سادگیها از بین نمیرود؛ اما همین رویکرد رسانهها به این مسئله باعث شده است پدر و مادر فرزندپذیر با سوالات بسیاری از سوی اطرافیان مواجه شوند؛ سوالاتی که نشان از غریب و ناآشنا بودن آنها با نهاد فرزندخواندگی است.
بهروان فر، مادر فرزندپذیر، میگوید: «رسانهها باید راجع به این موضوع بیشتر صحبت کنند و مردم را در مواجهه با حرفها و تجربههای خانوادههای فرزندپذیر قرار دهند تا چشمها به دیدن فرزندخواندگی عادت کند.»
حمایت از این کودکان و اصلاح فرهنگ، مستلزم ایجاد دغدغه برای مردم است و این کار با شنیدن تجربههای شیرین و تلخ کودکان و خانوادهها میسر خواهد شد.
محرمیت؛ سوال پرتکرار
بیشترین سوالی که خانوادهها با آن مواجه هستند، راجع به محرمیت این بچهها است. در دین اسلام، توجه و تاکید بسیاری بر حمایت از ایتام شده است. از طرفی وقتی پای صحبت خانوادههای فرزندپذیر مینشینیم، آنها مشکلی برای رفع این موضوع نداشتند. به نظر میرسد اهمیت این مسئله باید برای فقها مسلم شود تا برای رفع سوالات و ابهامات خانوادهها راجع به این کودکان، راه حل متناسب با مقتضیات جامعه را پیش روی آنها بگذارند. با این حال تفکر عموم مردم باعث شده است که خانوادههای نابارور، فرزندخواندگی را راه حل آخر خود بدانند و وقتی که سن زوجین بالا میرود؛ فقط برای تجربهی حس پدری و مادری اقدام به فرزندخواندگی کنند.
تمام افراد حق دارند حس والد بودن را درک کنند و جامعه باید به آنها امکان تجربهی این حس را بدهد. در مورد فرزندخواندگی باید حس خانواده بودن، امنیت و آرامش برای تمام اعضای آن خانواده وجود داشته باشد.
به نظر می رسد فقر فرهنگی راجع به فرزندخواندگی ریشهی ایجاد تمام چالشهای این کودکان، حتی در بزرگسالی است و حل مسائل فرهنگی با وضع قانون به تنهایی ممکن نیست و نیازمند تلاش بسیاری برای فرهنگ سازی است.