۲۴ اسفند ۱۴۰۰ - ۲۱:۰۷
کد خبر: ۷۰۴۹۲۷
به بهانه سالروز رحلت حاج سید احمدآقا؛

خاطرات کمتر شنیده شده حاج احمد آقا از قناعت و ساده زیستی

خاطرات کمتر شنیده شده حاج احمد آقا از قناعت و ساده زیستی
هر وقت ما به او می‌‌‌ گفتیم گیوه‌‌‌ هایت را برای بازی به ما قرض بده فقط با دستش به نوشته «ممنوع!» روی آنها اشاره می‏‎ ‎‏کرد.

به گزارش گروه سیره امامین انقلاب خبرگزاری رسا، حجت الاسلام والمسلمین حاج احمد خمینی (ره) یادگار امام راحل تربیت یافته امام راحل بود و ویژگی های برجسته ایشان را در زندگی شخصی خود متجلی کرده بود. یکی از خصلت ها و سبک زندگی یادگار امام، مردمی بودن، بی پیرایه سخن گفتن و ساده زیستی مرحوم سید احمد آقا بود.

به مناسبت ایام سالگرد درگذشت یادگار امام و برای تجلیل از شخصیت آن عالم انقلابی و پارسا و مردمی، در ادامه توجهتان را به متن سخنرانی حجت الاسلام والمسلمین حاج سید احمد خمینی (ره) در جمع ورزشکاران جلب می کنیم که در آن به نقل خاطره ای درباره قرض گرفتن کفش ورزشی برای شرکت در مسابقات و تمرین های ورزشی می پردازد.

خاطرات کمتر شنیده شده حاج احمد آقا از قناعت و ساده زیستی

‏‏«بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم‏

‏‏ورزش روح انسان را از خمودگی‌‌‌ ها و سستی‌‌‌ ها نجات می‌‌‌ دهد. ورزشکار حقیقی از دیدگاه اسلام کسی است که در برابر ظلم و حق‌کشی خضوع نکند و در عرصه ورزش قهرمان اخلاق و جوانمردی باشد. من در سنین کودکی و نوجوانی علاقه عجیبی به ورزش و جنب و جوش داشتم و این خود ناشی از خصیصه‌‌‌ های دوران نوجوانی هر کسی است. ورزش بهترین وسیله کنترل و هدایت صحیح انرژی متراکم دوران بحرانی نوجوانی است و هر جوانی نیاز مبرمی به فعالیت‌های جسمی و روانی دارد. از همان بچگی توپی را که برای من خریده بودند در بغل می‌‌‌ گرفتم و حتی در شب‌‌‌ های سرد زمستان آن را از خودم جدا نمی‌‌‌ کردم.

در همان حدود یواش، یواش مسابقات محلی فوتبال را شروع کردیم از بس علاقمند به ‏مسابقه بودیم، شب مسابقه تا صبح در فصل زمستان می‌‌‌ آمدیم کنار پنجره و به آسمان خیره می‌‌‌ شدیم که ببینیم آیا باران می‌‌‌ آید یا نه؟ اگر باران می‌‌‌ آمد مثل این که کوهی را به سرمان می‌‌‌ زدند؛ که فردا نمی‌‌‌ توانیم مسابقه بدهیم. از این محله به آن محله راه ‏‎‏می‌‌‌ افتادیم برای مسابقه در رشته‌‌‌ های فوتبال، والیبال، دو و میدانی و امثال این ورزش‌‌‌ ها و هر وقت می‌‌‌ بردیم از میزبان کتک می‌‌‌ خوردیم و گاهی چند دقیقه به پایان بازی فرار می‌‌‌ کردیم. وقتی دوران ابتدایی یعنی کلاس ششم را تمام کردم و وارد کلاس هفتم شدم عضو تیم فوتبال، بسکتبال و والیبال شدم و از بازیکنان محبوب دبیرستان بودم. من الان از آن دوران چیز زیادی خاطرم نیست.‏

‏‏خاطره دیگری که الان به ذهنم رسید به گیوه‌‌‌ های یکی از دوستان مربوط می‏‎ ‎‏شود. من و بعضی دیگر از دوستان چون کفش ورزشی نداشتیم و با کفش‏‎ ‎‏های معمولی هم نمی‌‌‌ شد بازی کنیم مرتباً گیوه‌‌‌ های یکی از دوستان دیگرمان را از او می‌‌‌ گرفتیم. از بس ‏ که گیوه‌‌‌ هایش را قرض کرده بودیم، بر روی گیوه‌‌‌ هایش نوشته بود: ممنوع! هر وقت ما به او می‌‌‌ گفتیم گیوه‌‌‌ هایت را برای بازی به ما قرض بده فقط با دستش به نوشته «ممنوع!» روی آنها اشاره می‏‎ ‎‏کرد. بیچاره بیشتر اوقات بچه‌‌‌ ها گیوه‌‌‌ هایش را قرض می‌‌‌ کردند و فقط هنگام رفتن به منزل گیوه‌‌‌ هایش مال خودش بود و آنها را می‌‌‌ پوشید. رفته رفته رشته‏‎ ‎‏های ورزشی دیگری مانند کشتی، ژیمناستیک و شنا را هم امتحان کردم. شهر قم آن موقع استخر شنا نداشت در فصل تابستان که به اتفاق خانواده به تهران می‌‌‌ آمدیم بیشتر اوقات فراغت خودم را در زمینه‌‌‌ های شماره 1 و 2 ورزشگاه شهید شیرودی (امجدیه) و شماره سه شهباز و استخر شنا و ورزشگاه‌‌‌ های ‏‎‏مختلف در نقاط مختلف سپری می‌‌‌ کردم و مرتب گوش به زنگ بودم که در کجا تیم ملی فوتبال یا باشگاههای تهران تمرین دارند فوراً خودم را به آنجا می‏‎ ‎‏رساندم. مواقعی هم که در سایر فصول سال در قم بودیم. با دوستان دیگر پول‌‌‌ هایمان را جمع می‌‌‌ کردیم تا کرایه ماشین داشته باشیم. و از قم راهی تهران می‌‌‌ شدیم. کرایه ماشین قم تا تهران 3 تومان بود ولی ما آن قدر با شوفرها چانه می‌‌‌ زدیم که به 25 ریال راضی بشوند. حتی در سرمای زمستان روی علاقه‌‌‌ ای که به ورزش داشتیم از گاراژ ایستگاه ماشین‌‌‌ های مسافربری قم تا امجدیه را گاهی پیاده با دوستان می‌‌‌ رفتیم و شب هم به قم برمی‌‌‌ گشتیم؛ بازی تمام تیمها را تعقیب می‌‌‌ کردیم. تمام بازیکنان تیمهای باشگاهی و ملی کشورها را می‌‌‌ شناختیم. کیفیت بازی تیمها و تکنیک‌‌‌ های فردی و تیمی را حلاجی می‌‌‌ کردیم و با دوستان بحث و گفتگو می‌‌‌ کردیم. روزی من با مسئولان ورزش فوتبال قم اختلاف نظر پیدا کردم و ‏رفتم در مسابقات دو و میدانی در رشته 1500 متر شرکت کردم در دور اول با فاصله صد و پنجاه متر نفر دوم را که نفر اول این رشته در قم بود جا گذاشتم و اول شدم. دوره بعدی علی الظاهر مسابقات در شهرستان زنجان بود در این دوره دوم شدم علی‏‎ ‎‏رغم این که هیچ تجربه‌‌‌ ای در اینگونه مسابقات نداشتم ولی تا حدود سی متر آخر اول بودم ولی در سی متر مانده به خط پایان احتمالاً دونده‌‌‌ ای از کرج مثل یک اتومبیل سواری که از بغل یک کامیون سبقت بگیرد و بگذرد تند و تیز از کنار من رد شد و مسابقه را برد.‏..

در مسابقات گوناگون ورزشی آرنج و دست چپم شکسته است بازوی دست راستم نیز شکسته است پای چپم هشت بار و پای راستم یازده بار در رفته است مچ دستهایم از بس در می ‏رفت یادم نیست بیشتر انگشتان دستم شکسته است و اینها همه در حین بازی فوتبال یا بسکتبال اتفاق افتاده ‏اند. بارها مسابقات بسکتبال و فوتبال را به عنوان داور قضاوت کرده ‏ام و از کل این قضایا، خاطرات واقعاً شیرینی دارم.

ورزشکاران عزیز باید بدانند یک ورزشکار حقیقی کسی است که همچون مولایش حضرت امیرالمؤمنین علی (ع) در برابر ظلم و حق کشی خضوع نکند، یک ورزشکار حقیقی کسی است که با خلوص نیت وارد میادین ورزشی شود و از آرمانهای اعتقادی خود در عرصه ‏های مسابقات بین المللی و داخلی دفاع کند و حضوری اسلامی داشته باشد.
خداوند انشاءالله نگهدار شما ورزشکاران و مسئولین محترم ورزش کشور باشد.»

خاطرات کمتر شنیده شده حاج احمد آقا از قناعت و ساده زیستی

منبع : نشریه حضور، ش 10، ص 223.

ارسال نظرات