۲۲ اسفند ۱۴۰۰ - ۱۵:۴۵
کد خبر: ۷۰۴۶۷۱
یادداشت؛

حادثه ای که درس امام را دو ماه تعطیل کرد!

حادثه ای که درس امام را دو ماه تعطیل کرد!
کسروی را باید در زمره روشنفکرانی دانست که با پیش فرض گرفتن تعالی و سعادت غرب ، به فکر نَبرد با داشته های دینی و ملی خود برآمدند.

به گزارش گروه سیره امامین انقلاب خبرگزاری رسا، ۲۰ اسفند سال مرگ احمد کسروی است. هرچند او را مورخ یا پژوهشگر قلمداد کرده اند امَّا در واقع او را باید در زمره روشنفکرانی دانست که با پیش فرض گرفتن تعالی و سعادت غرب ، به فکر نَبرد با داشته های دینی و ملی خود برآمدند. لذا او تاریخ نگاری را دون شان خود می دانست و قائل بود از  که پیشروانِ اصلاحات اجتماعی و مذهبی است.با اینکه او همیشه خود را مدافع حقوق مردم و ملّت برمی­شمرد،امَّا از طرفداران و سینه چاکان دیکتاتوری رضاخانی بود. او در اقدامی بسیار قابل تامَّل درکتاب«تاریخ 500 خوزستان» رضاخان دیکتاتور را از جمله سرداران بزرگ ایران قلمداد کرده است.[1] او جنبش های مازندران ، آذربایجان و کردستان و قیام میرزا کوجک خان ، را نه حکایت از عدالت خواهی مردم بلکه مایه گرفتاری ایران تصویر کرد تا بتواند رضا خان میرپنجی را که با کودتای سیاه انگلیسی به قدرت رسیده را ناجی ملت بشمارد! از همین رو سرکوب عشایر و تارو مار کردن آنها توسط رضا قلدر را نه تنها مایه سرافکندگی شاه پهلوی بلکه مایه مباحات می دانست. البته کسروی بعد از عصررضا خانی از این تملُّق ها دست شست و به گونه ای دیگر تلوُّن گرفت.[2]

‌کسروی از یک طرف از پیشروان سکولاریزم در کشور بود و از طرف دیگر نگاه بسیار سطحی‌ به مسائل فرهنگی ،سیاسی و دینی داشت. البته ریشه مساله را بطور دقیق تری می توان بازبینی کرد. جریان روشنفکری که محصول تحصیل کردگان در غرب در عصر قاجار بود. آنگونه که در غرب آموخته بودند، هم غرب را قبله آمال خود می پنداشتند و هم دین را افیون تلقی می کردند. این جریان روشنفکری ، بعدها توسط سید ضیاء طباطبایی، تقی زاده ، فروغی و امثال کسروی میدان داری شد. از یک طرف شکاف عمیقی بین مشروطه خواهان ایجاد کردند و جریانات مذهبی را به کنار زدند و از طرف دیگر دائما مشغول تخریب و سیاه نمایی علیه دین و روحانیت شدند.جالب اینجاست دیکتاتوری رضاخانی محصول مستقیم این جریان منحط بود ، آنها که رضا خان بی­سواد و دیکتاتور را ناجی ملت و تاریخ برشمردند در مقابل دوران سیاه ، جنایات و دزدی های رضاخان سکوت مرگ پیشه کردند. در یک تغییر تاکتیک، بعد از شهریور 1320 نعل وارونه زدند و بدون اینکه بخواهند نسبت به اشتباهات و جنایات خود در پیش گاه ملت عذر خواهی کنند، بار دیگر بر دیانت ملت شریف ایران حمله بردند! کسروی در حمله به اسلام از بکار بردن تعابر تند و زشت هم دریغ نکرد. او فرقه‌ایی به نام «کسروی‌گرایی» یا همان «پاکدینی» را تشکیل داد و معتقد بود اسلام دیگر به پاکی گذشته نیست.

 در سال 1322 شمسی جزوه38 صفحه ای «اسرار هزار ساله» توسط «حکمی زاده» منتشر شده که همان حرف های کسروی را جمع آوری کرده بود. نویسنده با تکرار ادعاهای وهابیت به دیانت شیعه حمله کرد.[3]

امام خمینی قدَّس الله نفسه الزکیه آن روزگار  حدود 42 سال داشت و از اساتید به نام حوزه قم بشمار می رفت.جو سیاه آنروزگار علیه روحانیت شیعه باعث انفعال امام خمینی نشد. آیت الله خمینی با بصیرت مثال زدنی بدنبال دفاع از کیان اسلامِ ناب و کیان تشیُّع بر آمد. دروس خود را به مدت دو ماه تعطیل می کنند تا جواب جزوه 38 صفحه ای کسرویرا  در قالب کتاب 340 صفحه ای با نام «کشف الاسرار» فراهم آید.[4]

حضرت امام در مقدمه کتاب و دقیقا در کوران جنگ جهانی دوم یادآور می شوند که مسلمین از تبعیت غرب و شرق در ورود به این جنگ خسارات بسیار بردند و منافع را دیگران به یغما بردند[5]. جالب اینجاست در آن دوران سیاه که سکولاریزوم و جدایی دین از منافع ملَّت ها تبلیغ می شد ایشان قائل شدند:«دنیای آتش خیز به ناچاری دست خود را بسوی روحانیت و دین دراز کرده و خواهد کرد از نیروهای معنوی استمداد می کند»[6] حضرت امام ریشه این شبهات را تفکرات وهابیَّت می­داند. ایشان به عوامفریبی جماعتِ روشنفکری که برای حساس نشدن مردم دم از دین و دیانت می­زنند و در واقع به اسلام ناب اعتقادی ندارند! ایشان در مقام دفاع از علمای حقیقی شیعه متذکِّر می­شوند که این علمای بزرگ اسلام بوده اند که در طی هزار سال از کیان مردم مظلوم و دین حفاظت کرده اند.ایشان دوران 20 ساله رضاخانی را دورانِ اختناق  ایران و دین برشمردند و علَّت مخالفت رضاخان با عالمان اصیل چون مدرس را همرنگ و همنوا شدن آنها با دیکتاتوری رضاخانی برشمرد که نهایتا منجر به شهادت و انزوای این علمای بزرگ توسط رضاخان به حساب آمد![7]

حضرت امام در ادامه به تفصیل شبهات کسروی را پاسخ می گویند. در گفتار اول، مباحث توحیدی و عدم شرک بودن شفاعت، عدم شرک بودن شفاء خواستن و یا حاجت خواستن می پردازند.امام هم آیات مختلف و هم آرای فیلسوفان غیر مسلمان و مسلمان را مورد بررسی کامل قرار می­دهد. حضرت امام با استناد به فقراتی از زیارت جامعه کبیره مثل «من اراد الله بداَ بِکم و من وحَّده قبل عنکم و من قصده توجه بکم»[8] توجه به ذوات مقدسه را در راستای توحید می داند.

در گفتار دوم، نیز با آیات متعدد و روایات شیعه و عامه به اثبات امر امامت می پردازند.و آنرا تشریح می کنند.یکی از مباحث بسیار مهم کتاب از گفتار سوم به بعد است،کارکردهای نهاد روحانیت وشبهات ناظر به آن و مباحث ناظر به ولایت علماء(ولایت فقیه) طرح می شود. امام با مذمت کسانی که سپردن حکومت را بدست اجنبی ها و وابسته بودن به اجانب را در کمال بی شرمی مصداق «اقدام اصلاحی» می شمارند. متذکِّر می شوند که اصل حکومت کاملا عقلی و عقلائی است.ایشان دورویی آن جماعت را اینگونه عیان می کند که اگر«مجلس موسسان به زور سر نیزه تشکیل شود مطلوب است ولی اگر توسط افراد مطلع و غیر وابسته تشکیل شود مردود است!»[9] سپس ایشان به ادله متعدد حکومت (ولایت) فقیه در عصر غیبت می پردازند. ایشان بعد از ذکر ادله روایی در ذیل «امَّا الحوادث الواقعة فارجعوا فیها الی رواة حدیثنا» حوادث واقعه را حوادث مختلفی اجتماعی، فرهنگی و سیاسی چون نظام وظیفه، متحد الشکل کردن،کلاه پهلوی و صدها حوادث مختلفی می داند که بعد از مشروطه بوجود آمده و قبلا سابقه نداشته است. همچنین منظور از روات احادیث را نه کتابهای ایشان بلکه فقهای شیعه می داند.[10]

با اینکه حدود 78 سال از تالیف «کتاب کشف الاسرار» می­گذرد، هنوز هم جریان ضد روحانیت و دین در تکاپو و مخاصمه با منافع ملت هستند و گفتار بلند حضرت روح الله الخمینی همچنان جوابگوی بسیاری از شبهات معاصر است. خواندن و تعمُّق در این کتاب بزرگ می تواند برای نسل امروز هم گره گشا باشد.

جعفر بحرینی

منابع:
1- کسروی، احمد، تاریخ پانصدساله خوزستان، ص۱۷۹-۱۷۸.

2-  فخرایی، ابراهیم، سردار جنگل، ص۴

3-https://ahlolbait.com/article/25285

،4،5،6،7-  امام خمینی ، کشف الاسرار

8- زیارت جامعه کبیره

9و 10- امام خمینی ، کشف الاسرار

ارسال نظرات