شکستن انحصارات و حلقههای بسته در تولید و انتشار محتوا
به گزارش سرویس فرهنگی و اجتماعی خبرگزاری رسا، مرتضی میرباقری در دوره ریاست عبدالعلی علی عسکری و در سال 1395 به معاونت سیمای رسانه ملی منصوب و جایگزین علی اصغر پورمحمدی شد.
دوره اخیر حضور میرباقری در معاونت سیما با چالشهایی همراه بود؛ چالشهای حضور در معاونتی که بسیاری بهدرستی آن را ویترین اقدامات و سیاستهای کلان رسانه ملی میدانند و از آنجا که بیش از سایر معاونتها کارنامهاش در معرض نگاه مخاطبان و رسانههای دیگر قرار دارد، همواره در معرض انتقاد قرار داشته است.
افت سیما در حوزه سریالسازی، کیفیت و کمیّت حضور سلبریتیها روی آنتن، چالش درآمدزایی از مسیر تبلیغات و سایه سنگین اسپانسرینگ در فرآیند برنامهسازی از مهمترین چالشهایی است که جزو راههای نرفتهای محسوب میشود که از زمانِ میرباقری تا شاهآبادی، در این مسیرِ گام بلندی برداشته نشد.
مشکلاتی که همواره با انتقاداتی جدّی از سوی کارشناسان این حوزه همراه بود.
اگرچه شاهآبادی از مهرماه سال 1399 تا اردیبهشتماه 1401 اقدامات خوبی در جهت رونقِ ساخت آثارِ الف ویژه در سازمان صدا و سیما داشت اما خیلی از راهها، نرفته باقی ماند. کارهایی همچون تخصصیسازی شبکهها متناسب با هویت و مأموریتهای محوله، افزایش کمّی و کیفی ضریب نفوذ برنامههای سیما در جامعه با تولید برنامههای فاخر نمایشی، غنایِ محتوایی و توان نشاطآفرینی در قالب برنامههای سرگرمی و تفریحی و طنز.
حتی ریزش مخاطب و پایین آمدن درصدِ نظرسنجیهای برنامهها و سریالها در عید نوروز و ماه رمضان دامنه این انتقادات را گستردهتر هم کرد. تا جایی که پیمان جبلی در دیدار با سریالسازان، از عبارتِ «همه ما مقصریم و نمیتوانیم خودمان را تبرئه کنیم» استفاده کرد.
البته درباره بحثِ کاهش مخاطب، عبارتِ جدیدی را هم به این نکات اضافه کرد و آن «نفوذ فرهنگی دشمن» بود که باید همگان نگرانش باشند.
معاون سابق سیمای رسانه ملّی هم در آخرین روزهای مسئولیتش ترجیح میداد کمتر مصاحبهای داشته باشد اما با اصرار درباره یکی دو مسئله از جمله ریزش مخاطبِ تلویزیون، صحبت کرد. البته شاهآبادی به طورکل با ماجرای کاهش و ریزشِ مخاطب موافق نبود و گفت: "ما کاهش مخاطب به معنای متداول خودش نداریم. فضاسازیهایی که در حوزه کاهش مخاطب صورت میگیرد بخشی از آن به مخاطب عمومی تلویزیون در جهان برمیگردد که در واقع سبد مصرف تصویری مردم از تلویزیون را بخشی از آن را فضاهای دیگر پُر کردهاند. ما در طول 5 سال گذشته حداکثر 6 درصد کاهش مخاطب تلویزیون داشتیم."
او در ادامه صحبتهای خودش به بحثِ توجه سریالسازان به ترازِ جهانی و بینالمللی اشاره کرد که در دستور کار معاونت سیما قرار گرفته و نمونه بارزِ آن سریال «سلمان فارسی» است. شاهآبادی در توضیحِ بیشتر اینطور گفت: «نگاه ما به سریال «سلمان فارسی» نگاهی فرا مرزی است. این سریال فقط محدود به داخل کشور و مردم عزیزمان نیست، بلکه طوری طراحی و خلق میشود که مطابق با استانداردهای روز سریالسازی در جهان باشد و بتواند مخاطب خارجی را با هر ملیتی و مذهب و فرهنگی مجذوب خودش سازد. بنابراین «سلمان فارسی» یک سریال بزرگ بین المللی و بین الادیانی خواهد بود و از هم اکنون به بازارهای جهانی و مخاطبان میلیاردی میاندیشیم.»
امروز هم نوروزی مدیرگروه ادب و هنر شبکه چهار سیما در میانِ صحبتهایش به همین نکته اشاره کرد که به فکر فروش خارجی هم هستیم با آقای برهمانی معاون جدید سیما صحبت کردیم و در یوتیوب بهشکل مالی برای این برنامه درآمدزایی میشود. با ترکیه و عراق صحبتهایی شده است چون زمینه این امر وجود دارد.
این نکته هم یکی از ضعفهای جدّی معاونت سیما به شمار میرود که نتوانسته بعد از سریالهایی همچون «یوسف پیامبر»، «مریم مقدس» و حتی «مختارنامه» سریالی در ترازِ بینالمللی ارائه دهد. همچنان که سریالی مثل «یوسف پیامبر» همچنان فروش جدید بینالمللی دارد و این نشان میدهد کاری در ترازِ جهانی ساخته شود میتواند جریانساز باشد.
برمهانی البته به این نکته اشراف کامل دارد. چون پیش از هر مسئولیتی شناخت خوبی روی جشنوارههای خارجی، فیلمهای بینالمللی و فضای حاکم بر هنر دارد. آخرین مسئولیت او در رأس تأمین برنامههای خارجی و رسانه بینالملل سیما بود.
یکی از چالشهای مهم معاونت سیما هدایتِ تهیهکنندگان در برنامهسازی و سریالسازی است که نیاز به ساماندهی دارد؛ افرادی که صرفاً به خاطر اسپانسر آوردن، عنوانِ «تهیهکننده» به آنها الصاق میشود. به تعبیرِ برخی از تهیهکنندههای قدیمی، رفتارِ سیما به گونهای شده که تهیهکنندگان امروز بیشتر به ساکِ پول تبدیل شدهاند تا مؤلف و هدایتکننده ساخت برنامه یا سریالی باشند!
البته معضلات دیگری در عرصهی تهیهکنندگی وجود دارد؛ شاید مهمترین آن عدم توجه مسئولین سیما به کارنامه و شکستِ آن تهیهکننده در جذبِ مخاطب باشد که این بیتوجهی منجر به واگذاری کارهای متعددی میشود و همین روند در کار جدیدشان هم به چشم میخورد.
به نظر میرسد «برمهانی» تکیه بر تجربه تهیهکنندگی خود میتواند ضوابط را بر روابط حاکم کند و تهیهکنندگان مستعد و کاربلد جایِ شکستخوردهها را بگیرند و جلویِ اجاره دادن کارتِ تهیهکنندگی را هم به برخی ندهند که امروز به پدیدهای در فضای نمایشی کشور تبدیل شده است.
برمهانی مدیریت مرکز بینالملل هنر و رسانه سازمان اوج را برعهده داشته پس میتواند به ماجرای ساختِ کارهای تعاملی و برونسپاریهای رسانهملّی در عرصه ساخت برنامه و سریال را سامان بخشد.
اما همانطور که پیمان جبلی در گفتارِ خود بارها اعلام کرده چالش صداوسیما مرجعیت، محتوا و مخاطب است؛ این موضوع به شکلِ جدّی در معاونت سیما وجود دارد. برمهانی اصطلاحاً باید تلویزیون را به عقب برگرداند! زمانی که مناسبتهایش، روزانهها و شبانههایش برای مخاطب جذابیت داشتند.
برنامههای تاکشوی قوی، حضورِ مجریان کاربلد و هنرمندان سریالساز و برنامهساز حرفهای که امروز کمتر به ساختمان 13 طبقه رسانه ملّی میآیند. گروهی رفتهاند و گروهی هم بیانگیزه شدهاند؛ معاون جدید سیما بیش از گذشته باید خودش را به کاربلدهای این عرصه در برنامهسازی و سریالسازی و شخصیتهای محبوب مردم نزدیک کند و به جایِ بازپخش زیاد برخی سریالهای ماندگار، همان افراد را به تلویزیون برگردانند و از آنها بهره ببرند.
همانطور که رئیس صداوسیما از برمهانی خواسته او باید سرمایههای جدیدی را به سیما اضافه کند که بتوانند در راستای دانشگاه آگاهی و معرفت عمومی مؤثر باشند. مهمتر از آن با نگاهی به ملاکها و اقتضائات دوره تحول، مدیران شبکههای مختلف منصوب شوند.
یکی از نکاتی که بارها هنرمندان دربارهاش صحبت کردهاند و جبلی در حکمِ انتصاب برمهانی معاون جدید سیما بر روی آن تأکید کرده موضوعِ «شکستن انحصارات و حلقههای بسته در تولید و انتشار محتوا» است. او همچنین در امتدادِ بحث چابکسازی و گمانهزنیهای رسانهای که بوده، مسئله سامانبخشی به شبکههای سیما با هدفِ اجتناب از تعدد و تکثر غیرمفید شبکهها را مطرح کرده است.
معضل شبکههای زیاد و توجه به کمیّت در سیما وجود دارد و بسیاری از کارشناسان بر این باورند باید ادغامهایی میان شبکهها ایجاد شود و از طرفی برخی برنامهها جایِ خودشان را به برنامهها و کارهای بهتر و با کیفیتتر بدهند.
در واقع به جایِ ساخت چندین سریالِ بیکیفیت و بدون مفهوم که ظرفیتِ ماندگاری ندارند، بودجهشان در اختیار سریالهای الفویژه جریانساز، قرار بگیرد. کارهایی که کماکان هم دیده میشوند و در بسیاری از مواقع از آبرو و اعتبارِ رسانه ملّی صیانت کرده است.
بخش تولیدات نمایشی تلویزیون با یک افت محسوس در دهه 1390 مواجه بوده است. از پروسه ساخت پُردستانداز آثار فاخر گرفته تا سریالهای مناسبتی و تولیدات روتینی که صرفاً آنتن پُرکناند! در بخش برنامههای ترکیبی، مسابقات و تاکشوها این معاونت هنوز به ساماندهی درستی نسبت به برنامههای مشارکتی و اسپانسرمحور نرسیده است. به ویژه که بعد از ستاره مربعها دوباره اوجگیری اپلیکیشنهای مختلف را در سازمان و برنامهها شاهدیم.
همچنین حضور سلبریتیها در مقام مجری و به ویژه حضور بلاگرها و چهرههای فضای مجازی برای دیده شدن بیشتر برنامههای تلویزیونی و نظارت بر این فرایند نیز چالش دیگری است که شاهآبادی نتوانست در این بخش توفیقی داشته باشد و وظیفه برمهانی معاون جدید سیما را بیشتر میکند.
تغییر مدیران شبکهها احتمالاً یکی از جدیترین چالشهای معاون جدید سیما خواهد بود. شاهآبادی طی این مدت، تنها خوشرویِ جوان را با احسانیِ پیشکسوت در مدیریت شبکه نسیم تغییر داد. برای شبکه امید سرپرست گذاشت و قرار بود تغییر در شبکه چهار و چند شبکه دیگر را کلید بزند که این مسئولیت هم به برمهانی واگذار شد.
سیمای امروز باید روی سه سطح محتوا، ساختار و سازمان کارویژههایی را درنظر بگیرد.نیاز به ساختارهای تازه، با پشتوانه و دورخیز دارند نه اینکه در استودیو اتفاق بیفتد. یعنی ساحتِ فرم به تمهیدات ویژهای نیازمند است؛ زیرا امروز دیگر با هدفگذاری و توجه به چرایی، برنامه ساخته نمیشود.
الان برنامهسازان بیشتر دنبال چگونگیاند تا چرایی! درگیر فرمزدگی و فقدان هدفگذاری شدهاند! مدتها است مخاطب، سلایق و ذائقههایش فراموش شده و در حوزه انتخاب فرم و محتوا، از خط مشیِ اصولی رسانهای دور شدهاند.
فقط به زرق و برق و ظاهرسازی توجه میشود. به معنای واقعی سیما به میوه مصنوعی تبدیل شده که نیاز دارد گزارههای ساختاری و فلسفه برنامهسازی، سریالسازی و آحادِ هدفگذاریاش را پیدا کند.
در حوزه محتوا باید به سمتِ فضاها و سوژههای متنوع بروند؛ تکرار سوژهها و موازیکاری در برنامهسازی و سریالسازی مخاطب را خسته کرده است.
مشکل برنامهسازی امروز تلویزیون جدّی است چون پژوهش و تحقیق فراموش شده و کارها دقایق آخر به سرانجام میرسند. در واقع برنامه برای مجری و دکور ساخته میشود تا در خدمتِ محتوا و مضمون و پژوهش باشد. کماکان نتیجهای که از آنتن میبینیم کاملاً در مسیرِ برنامهسازی، مقلّدانه پیش میروند.
در میدان برنامهسازی، سریالسازی و بخشهای مختلف کسی به فکر خلاقیت و نوآوری نیست. همهچیز در راستایِ ذوقزدگی یا بوجود میآید و یا حذف میشود.
همه بخشهای سیما از فقدان تحقیق و پژوهش رنج میبرند. برنامهها و سریالهایی که بعضاً میآیند و میروند و هیچ فایده و تأثیری برای بیننده ندارند. نه عالمانه و نه محققانه ساخته میشوند؛ به قولِ بسیاری از کارگردانان کاربلدِ قدیمی، مخاطب را به فکر و اندیشه وادار نمیکند.
وقتی حوزه برنامهسازی و سریالسازی در معرضِ رکورد قرار گرفت که از برنامهریزی غافل شد.میوه مصنوعیای در ظاهر زیبا که در آن تحقیق، پشتوانه و اندیشه جایی ندارد. در ضربالعجلی که اتفاق میافتد، با ذوقزدگی، اوج و یا نزول پیدا میکند. در صورتیکه پیش از این تلویزیون برای مناسبتهای ویژه و ایامِ خاص خود برنامهریزی داشت و در چند سالِ اخیر، تلویزیون از این بیمدیریتیها و بیبرنامگیها رنج میبرد.
به جای استفاده از نگاه تازه، عمق معنا و حتی آدمها و ساختارهای نو، به تکرار مکررات افتاد. شاید یکی از دلایل فاصله گرفتن برنامهسازی تلویزیون از روزهای اوج خودش این نکته باشد که همه اسیر فضای مجازی شدند. برنامهسازی و حتی بعضاً سریالسازی از معضل سطحینگری رنج میبرد؛ متأسفانه این سطحینگری به برنامهسازی، مدیریت برنامهها و نظارت بر برنامهها سرایت کرده است.
سیما در حوزه رفتار سازمانی نیاز به انگیزهسازی برای نیروی انسانی دارد. جذب حداکثری هنرمندان، نخبگان و درست کردن اقتصاد رسانه، جزو کار ویژههایی است که گروه جدید باید در دستور کارشان قرار دهند.
حقیقتاً اقتصاد رسانه دچار بیماری، راحتطلبی و یکطور رفاهزدگی است. یعنی در واقع هر برنامه پول بیشتری داشته باشد و بتواند هزینه بیشتری کند برنامه بهتری است اما از اندیشه و تفکر برای ساخت برنامهای ساده با هزینه کم خبری نیست. خوب و با کیفیت ساختن جایش را به هزینه کردن و زرق و برقها داد.
یکی از نکاتی که بسیاری از کارشناسان به آن اعتقاد دارند، تلویزیون باید جای خودش را در سپهر رسانهای پیدا کند. دیگر زیرساختهای قدیمی به کار نمیآید. امروز فضایمجازی و شبکههای اجتماعی سبک رسانهای جدیدی را با خودشان آوردهاند.
تلویزیون اگر میخواهد عینیت خودش را نسبت به این شبکهها حفظ کند و هدایت افکار عمومی را بدست آورد باید رویکردهایش را نسبت به فضای رسانهای جدید فعالتر کند.
در این بین حرف و حدیث برای بازگشت بسیاری از مجریها و حتی ممنوعالتصویرها و ممنوعالکارها مطرح است یا عدم استفاده از سلبریتیها و اصطلاحاً ستارهها، همه اینها جای تحلیل و بررسی دارد اما بیشتر از حذف و ذوقزدگی در برگرداندن افراد، مدیریت ستارهها و اتخاذ تصمیم مدبرانه قابل توجه است.
فرهنگِ سیما در سه بعد فرهنگی، آموزشی و اقتصادی، احتیاج به پالایش جدی دارد و باید همگرایی در بین همه نحلههای فرهنگی ایجاد کند.
سیما نیاز به کنش خردمندانه دارد نه ذوقزدگی عاطفی؛ به این معنی که ستاره میبینیم ذوقزده میشویم و برنامه و یا سناریوی سریال را بر اساس آن فرد یا افراد به نگارش درمیآوریم. این رویه غلطی است که در بسیاری از اوقات حاکم میشود.
هدفگرایی و برنامهریزی، مشکلِ تلویزیون را برطرف خواهد کرد. سلبریتی باید مدیریت شود به جای اینکه تسلیمش شوند. تنوع و خلاقیت باید به سیما برگردد و تنوع جای تعدد را بگیرد.
انتظار میرود در پایانِ مسئولیت برمهانی حداقل بخشی از این مسیر پیموده شود نه اینکه کماکان بگوییم و بنویسیم که هزاران راه نرفته در سیما وجود دارد.