۱۳ خرداد ۱۴۰۱ - ۲۲:۱۶
کد خبر: ۷۱۱۳۲۰
عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی:

سیره عملی امام راحل متأثر از رهبری سیاسی پیامبر اسلام است

سیره عملی امام راحل متأثر از رهبری سیاسی پیامبر اسلام است
دکتر شریف لک‌زایی: آنچه که انقلاب اسلامی را از سایر انقلاب‌های معاصر جهان متفاوت و متمایز می‌کند؛ گفتمان ارائه شده در دل انقلاب اسلامی است که از سوی بنیان‌گذار آن مطرح شد.

اشاره- آنچه که انقلاب اسلامی را از سایر انقلاب‌های معاصر جهان متفاوت و متمایز می‌کند؛ گفتمان ارائه شده در دل انقلاب اسلامی است که از سوی بنیان‌گذار آن مطرح شد. ارزش‌ها، آرمان‌ها، اهداف و شعار‌های انقلاب اسلامی از مبانی و گفتمان متفاوتی وام گرفته شدند که تا پیش از امام خمینی، تقریبا از سوی کسی مطرح نشده بودند. تمام ابعاد فکری و نظری انقلاب اسلامی توسط امام راحل به شیوه‌ای طراحی شد که امروز الگوی بسیاری از جنبش‌های سیاسی و بیداری‌های اسلامی منطقه است و همین مسئله مهر تائیدی بر منش رفتاری و مبانی نظری امام خمینی (ره) در مسیر حرکت انقلاب اسلامی است.

به گزارش خبرنگار گروه سیره امامین انقلاب خبرگزاری رسا به نقل از روابط عمومی پژوهشگاه علوم وفرهنگ اسلامی، در سالروز ارتحال بنیان‌گذار کبیر انقلاب اسلامی در گفتگویی با شریف لک‌زایی عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی به سراغ واکاوی گفتمان ارائه شده از سوی امام خمینی(ره) رفته‌ایم. متن زیر مشروح این گفتگو است.

تفاوت گفتمان امام با سایر رهبران انقلاب‌های تاریخ معاصر در چیست؟
تفاوت‌ها چه به لحاظ فرهنگی، چه سیاسی و چه موقعیت جغرافیایی بسیار است. اما آنچه که گفتمان امام و حرکت انقلاب اسلامی را متمایز و متفاوت می‌کند؛ این بود که گفتمان امام خمینی گفتمان خدمت به مردم بود و نه قدرت. در واقع تحولی که امام شروع کرد بدین جهت بود که برای مردم خدمت در عرصه‌های مختلف صورت بگیرد و فقر و فساد و تبعیض از جامعه حذف شود. برای همین گفتمانی که امام ارائه داد، به دنبال دستیابی به قدرت و رسیدن به پست‌های سیاسی نبود. یک ویژگی دیگر این بود که گفتمان مشارکت و حضور مردم در اداره کشور بود. در واقع امام نمی‌خواست تنها خودش و تعداد محدودی از اطرافیانش در حرکت جریان انقلاب مشارکت کنند که البته اگر اینگونه بود دیگر به لحاظ سیاسی انقلاب نام نمی‌گرفت چرا که انقلاب تحول و دگرگونی عمیقی است که در جامعه ایجاد می‌شود. این تحول با حضور گسترده و مشارکت مردم در انقلاب اسلامی اتفاق افتاد و همین مشارکت مردم به صورت مداوم چه در دوره مبارزه انقلاب و چه پس از انقلاب اسلامی، هدف امام خمینی بود و برآن نیز تاکید می‌کرد. نکته دیگری که اینجا باز قابل تامل است، بحث ارزش‌هایی است که گفتمان امام را متمایز می‌کند. در عین اینکه امام به بحث عدالت و استقلال بسیار تاکید دارند و معتقد است نظام سیاسی جدیدی که قرار است شکل بگیرد، باید عدالت را در عرصه‌های مختلفی محقق کند، اما بر آزادی نیز در عین حال تاکید می‌ورزد. امام خمینی تاکید ویژه‌ای بر آزادی سیاسی، حق اعتراض، حق انتخاب کردن و انتخاب شدن داشت و این موارد سویه‌های مختلفی از آزادی است که می‌شود در نگاه امام مشاهده کرد. در انقلاب‌هایی که شکل می‌گرفت تنها تاکید بر یکی از این موارد مثلا تنها بر آزادی، عدالت و یا استقلال بود، اما این وجهه جمعی که در نگاه امام خمینی اتفاق می‌افتد به نظر من یک ویژگی و تفاوت عمده‌ای است که در نگاه ایشان وجود داشت. مسئله دیگری که به نظرم مهم است این است که امام راحل گفتمان اسلام را مورد توجه قرار داد و آنچه که برای امام خمینی مهم بود، گفتمان اسلام است که تمام ارزش‌ها را نیز ذیل همین گفتمان مطرح می‌کند. به تعبیر دیگر ایدئولوژی و اندیشه انقلاب اسلامی براساس اسلام شکل گرفته و در حقیقت خواست مردم و خواست رهبر انقلاب اسلامی نیز همین بود. نکته مهم دیگر، رهبری واحد انقلاب است و همه جریان‌هایی که در انقلاب مشارکت داشتند خودشان را ذیل نگاه و حرکت امام تعریف کردند. همچنین مسئله دیگری که متفاوت بودن گفتمان امام را نشان می‌دهد، این است که امام واجد یک مرجعیت دینی است و طبیعتا ما این موضوع را در سایر رهبران انقلاب‌های دنیا نمی‌بینیم. امام در اینجا هم ایدئولوگ است و هم به نوعی بسیج‎گر و هم معمار دولت جدید می‎شود و دولت تشکیل می‌دهد. البته تمام این موارد در سایه یک خودسازی امام شکل گرفته است و امام یک انسان خودساخته و عارف به تمام معنا بود که توانسته این حرکت را هدایت و رهبری کند.

به این موضوع اشاره کردید که گفتمان امام، گفتمان خدمت به مردم است و از سمت دیگر مدافع مشارکت مردم در امور سیاسی هم بودند. هرکسی که در انقلاب اسلامی نقش داشت، به این مسئله اذعان دارد که امام بر روی مردم سالاری و احترام به جمهور تاکید داشتند. این نگاه امام چه پشتوانه دینی دارد و در کجای تاریخ اسلام می‌توانیم این رفتار امام را ارجاع دهیم؟
سیره عملی امام متاثر از آن چیزی است که در صدر اسلام و رهبری سیاسی پیامبر اکرم اتفاق افتاد. پیامبر از طریق بیعت با مردم مدینه در مکه و پس از آن وقتی به مدینه هجرت کردند، با بیعت گسترده‌تری مواجه شدند و مردم ایشان را به رهبری سیاسی پذیرفتند، کما اینکه پیش از این به رهبری دینی پذیرفته بودند. پس از آن هم نحوه قدرت گیری امام علی و خلافت ایشان را در تاریخ اسلام می‌بینیم و براساس سیره ظاهری مسئله، وقتی امام علی خلیفه شدند که همه مسلمانان این مطالبه را داشتند که ایشان خکومت را بدست بگیرند؛ بنابراین براساس سیره، این سیره پشتوانه نگاه امام خمینی بود. اما به لحاظ نظری؛ من تنها به یک مبنا و نگاه انسان شناسی امام اشاره می‌کنم و آن این است که حق انتخاب و آزادی سیاسی به نگاه انسان شناسی امام باز می‌گردد. در این نگاه انسان مختار است و آزاد آفریده شده و طبیعتا در این مسیر برای تعیین سرنوشت‌اش گام بردارد؛ بنابراین نمی‌توانیم چیزی را بر این انسان تحمیل کنیم و هیچ شخص، نهاد، سازمان و ارگانی حق تحمیل مسئله و موضوعی را بر این انسان ندارد. با این نگاه اساسا جمهور و مردم سالاری دینی معنا پیدا می‌کند و براساس این تعبیر؛ جمهور ناظر بر ارکان قدرت، دولت و فرآیند‌های سیاسی و اجتماعی جامعه است. از همین منظر است که امام خمینی به پیامد‌های عدم حضور مردم در جامعه در سخنرانی‌هایشان اشاره می‌کند و اذعان دارد و ما شاهد می‌شویم که امام با صریح‌ترین کلمات بر این نقش تاکید می‌کند. مثلا امام فرمود" میزان رای ملت است" این تعبیر دقیقا ناظر بر این نقشی است که مردم باید در جامعه داشته باشند تا بتوانند ارکان قدرت و سازو کار قدرت را پیش ببرند، انتقاد کنند، اعتراض کنند و مسیر را در جریان مدنظر جلو ببرند.

نظام پهلوی در پی رواج یک ناسیونالیسم رمانیک بود تا از طریق شعار‌هایی غرور ملی با ابزار تاریخی و عنصر ملیت را رواج دهد. در گفتمان امام خمینی عنصر ملیت در کجا قرار داشت؟ آیا حذف شد از طریق تعبیر دیگری ارائه داده شد؟
شاید تصور برخی این باشد که امام ملیت را در گفتمانش حذف کرد. اما امام از همان ابتدا ارزش‌های ملی و به طور کلی ارزش‌های که مورد توجه عامه مردم بود؛ مورد توجه امام نیز قرار می‌گرفت. مانند جشن نوروز. امام راحل در ابتدای هرسال پیامی برای نوروز ارائه می‌داد، ولی در واقع به صورت کلی اگر بخواهم این مسئله را تحلیل کنم؛ حقیقت این است که عنصر ملیت در بین ارزش‌های دینی و سیاسی طرح می‌شود و جای می‌گیرد پس ما نمی‌بینیم که ملیت در گفتمان امام حذف شده باشد. برای مثال وقتی امام وقتی استقلال فکری، سیاسی، فرهنگی و اقتصادی را مطرح می‌کند، به نوعی نفی استعمار و وابستگی و تاکید بر ملیت است. چرا که وقتی استقلال سیاسی و یا فرهنگی داشته باشید، ملیت برجسته می‌شود؛ بنابراین مناسبات وابسته در رژیم پهلوی مورد نقد بوده است و باستان گرایی و باستان پرستی رایج در آن دوره مورد نفی امام بوده وگرنه ارزش‌های انسانی که وجود داشته، ذیل دین قرار می‌گرفت و مورد تایید بود. اساسا انقلاب اسلامی یکی از شعارهایش استقلال فرهنگی و دعوت به تفکر و خود بودگی بود.

امام خمینی ملیت را در حرکت و حضور مردم تعریف می‌کرد

همین استقلال فرهنگی ذیل ملیت از نگاه امام تعریف می‌شود؟
بله. ببینید وقتی گفته می‌شود که خودتان باشید یعنی منِ ایرانی باید جامعه خودم را اداره کنم و استقلال فرهنگی داشته باشم و براساس مبانی فرهنگم جامعه‌ام را مدیریت کنم. همچنین اوج بروز عنصر ملیت در گفتمان امام خمینی را در جنگ تحمیلی می‌بینیم و آنچه که با رهبری امام راحل و مشارکت مردم اتفاق می‌افتاد؛ مقابله با دشمن است. از دورترین نقطه‌ها در جبهه جنوب و غرب دفاع کردند و همین عین ملیت است. استنباط من این است که امام خمینی ملیت را در حرکت، نقش آفرینی، حضور و قدرت مردم تعریف می‌کرد؛ بنابراین حضور و مشارکت مردم است که با ابتنای بر فرهنگ این آب و خاک؛ به ملیت معنا می‌بخشد.

امام راحل مفاهیمی در گفتمانش ارائه داد که بعضا جدید بودند. مفاهیمی مانند اسلامی آمریکایی یا شیعه انگلیسی. درباره این هم توضیح دهید؟
این بحث را در ادامه بحث ملیت می‌بینم. ما باید یک مرزبندی با سایر فرهنگ‌ها داشته باشیم و این مرزبندی را به عنوان هویت، ملیت و فرهنگ متمایز می‌دانم؛ بنابراین این بحث بیشتر ناظر به استقلال و تفکری است که باید در این جامعه به وجود بیاید و البته سویه‌های انحرافی که وحدت و هبستگی جامعه را از یک طرف و استقلال فرهنگی و سیاسی این جامعه را مورد تهاجم قرار می‌دهد؛ بنابراین از این منظر، این ادامه همان بحث قبلی می‌شود و وقتی مرزبندی ایجاد می‌‎شود هویت فکری نیز متمایز است.

امام خمینی هم فقه می‌دانست و مرجع دینی بود و هم فلسفه می‌دانست و عارف بود. از طرف دیگر رهبر یک انقلاب بزرگ و وسیع هم شد. چگونه توانست این موارد را با هم جمع کند؟
به نظر من پرسش شما، پرسش مهمی است. یکی از امتیازات ویژگی‌های بارز امام خمینی این بود که توانست بین امور به ظاهر جمع ناشدنی، به جمع بندی برسد. امام خمینی حکیم حکمت متعالیه است و ایشان تا اواخر دهه ۲۰ در قم درس فلسفه دارد و حکمت متعالیه، شرح منظومه حاج ملاهادی سبزواری و اسفار اربعه تدریس می‌کرد و سه جلد تقریرات امام خمینی که منتشر شده، نشان می‌دهد ایشان کاملا بر حکمت متعالیه ملاصدرا اشراف دارد. همچنین حتی نقد‌های ایشان به ملاصدرا نیز تایید این اشراف است. عرفان امام خمینی، اما به درستی فهم نشده و عرفان امام، فهم عمیقی یک انسان خودساخته‌ای است که با ابتنای بر مبنای نظری خود حرکت اجتماعی‌اش را ادامه می‌دهد و به یک انقلاب منجر می‌شود. برخی از این عرفان به عرفان حماسه یا عرفان حماسی نیز یاد می‌کنند و می‌بینیم امام خمینی با ابتنای بر آن حکمت به چنین خودساختگی درونی عرفانی می‌رسد. در واقع امام خمینی فقه را در کنار فلسفه و حکمت و قرآن را در کنار عرفان و برهان را در کنار تمام این شاخه‌ها قرار می‌دهد و این نشان دهنده نگاه جامع امام خمینی به مسائل است. به نظر من امام به لحاظ نظری میان تمام این موارد به جمع بندی رسیده و بنابراین این مسائل از نظر امام با همدیگر سر نزاع ندارند. شاید ممکن است کسی که با فقه سر و کار داشته باشد و از طرف دیگر با فقه یا فلسفه مشکل داشته باشد. اما امام هیچ منازعه‌ای بین این دانش‌ها نمی‌داند و تفاوت گفتمان امام در این نگاه جامع معنادارتر می‌شود.

پرسش آخر من ناظر به صحیفه امام است. کمتر رهبری در جهان پیدا می‌شود که اندیشه ایشان به صورت مدون و به عنوان یک منبع سیاسی باشد. نظر شما چیست؟
بعید می‌دانم برای سایر رهبران این کار انجام نشده باشد. ما در حوزه فکری و اندیشه‌ای خودمان نیز برای سایر متفکران انجام داده‌ایم. نمونه‌اش مجموعه گام به گام با امام؛ مجموعه سخنرانی‌ها و گفتار‌ها و مقالات امام موسی صدر است. اما خب مباحث حضرت امام خمینی ثبت و ضبط آن‌ها مخصوصا پس از انقلاب اسلامی بسیار جامع‌تر بوده و این مسئله خوبی است. خوشبختانه ما میراث مکتوب و شفاهی امام را در قالب صحیفه را در دسترس داریم و می‌تواند در تحلیل حوادث معاصر سیاسی بسیار کمک کننده باشد. اما این مباحث امام در صحیفه، مبتنی بر مبانی امام است که پیش از این در آثار مکتوب ایشان به قلم درآمده بود و طبیعتا جدای از این مبانی نخواهد بود. همچنین به نظر من اهمیت آثار مکتوب امام بیش از صحیفه است و باید صحیفه را با ارجاع به مبانی نظری ایشان فهم کنیم. مثلا در کتاب کشف الاسرار بخشی از این مباحث آمده و در تبیین رابطه نفس با بدن، به رابطه دولت و ملت نیز اشاره کرده‌اند. همچنین سایر کتاب‌های فلسفی و اخلاقی امام خمینی در کنار آثار فقهی ایشان معنا پیدا می‌کند.

 

ارسال نظرات