هنر پیام نمیدهد، حس انسانی را برمیانگیزد
به گزارش خبرگزاری رسا به نقل از خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، مراسم رونمایی از مستند «کاپرا کجاست؟» به کارگردانی و تهیهکنندگی مهدی انصاری در حوزه هنری برگزار شد. در این مراسم نشست نقد و بررسی «جایگاه امید در سینمای ایران و جهان» با حضور مسعود فراستی برگزار شد. میلاد دخانچی نیز اجرای این جلسه را برعهده داشت.
سینما و هنر، در بهترین حالت آیینه شخص هنرمند است
مسعود فراستی در این نشست گفت: معتقدم سینما آیینه نیست و ابداً هنر آیینه نیست. به نظرم اگر هنر آیینه باشد، آیینه شخص هنرمند است. البته در شرایطی که هنر و هنرمندی در کار باشد. آنهم نه یک آیینه تمامنما، بلکه معتقدم با خواندن حداقل 10 کتاب از یک نویسنده و یا با دیدن 50 فیلم از یک سینماگر تا حدی میتوانید او را بشناسید. به نظرم تنها از خود فیلم میتوان فهمید که این اثر متعلق به چه دورهای است، نه از روی فیلمساز.
وی اضافه کرد: از سویی دیگر، معتقدم هیچ فیلمسازی در تاریخ سینما، آینه اجتماعش نیست. این دعوا را از گذشته با شهید آوینی داشتهام. با این حال باید بگویم سینمای امروز ما خیلی آیینه اوضاع است؛ نه اینکه این قدر تعهد داشته تا اوضاع را منعکس کند؛ خیر. اصلاً تعهدی ندارد، بلکه این میزان رانتخواری در سینما، آیینه اوضاع و فیلمساز است. این میزان بیارتباطی با مخاطب و مسایل واقعی آن نوبر است.
فراستی ضمن مقایسه سینمای ایران و جهان گفت: در سینمای جدی دنیا با دیدن فیلم، ریتم و فرم اثر متوجه میشوید که برای دهه 1970، 1990 و ... میلادی است در صورتی که از سینمای ما نمیتوان چنین چیزی را فهمید. تنها یک مقدار کهنگی فیلم ممکن است به مخاطب بگوید اثر برای دهه 1360 است و فضای آپارتماننشینی نشان میدهد که فیلم متعلق به 2-3 دهه اخیر است. این سینما هیچ ارتباطی با مخاطبش ندارد و تنها شاید در سال یک یا دو فیلم ممکن است ارتباط جدی با مخاطب داشته باشد.
هنر پیام نمیدهد، حس انسانی را برمیانگیزد
فراستی صحبت خود مبنی بر اینکه «سینمای فعلی ایران آیینه اوضاع و فیلمساز است» را توضیح داد و گفت: اشاره کردم که این سینما آیینه این آدمها و این اوضاع است؛ آیینه آدمها یعنی چی؟ یعنی به جای اینکه خودآگاه آنان را نشان بدهد، ناخودآگاه آنان را به نمایش میگذارد. در حقیقت تمام بیماریهای آنان را به ما نشان میدهد که اصلاً خودآگاه او نیست. اگر قرار بود خودآگاه باشد، اصلاً هنری خلق نمیشد؛ یعنی یک فرد از چیزی که آگاه است، فیلمی نمیسازد، بلکه از چیزی میسازد که بدان ناآگاه است. برخی از افراد از فیلمساز میپرسند فیلم شما چه پیامی داشت؟ پیام دادن ربطی به فیلمسازی ندارد و اگر کسی میخواهد پیام بدهد بهتر است به تلگرافخانه برود. هنر پیام نمیدهد بلکه حسهای انسانی را برمیانگیزد. کاری که نه فلسفه میتواند بکند نه هیچ مدیوم دیگری؛ بنابراین کار هنر، اساساً برانگیختگی و تربیت حس است.
اگر اوضاع از این هم بدتر شود، میشود زنده ماند!
این منتقد سینمایی در پاسخ به سؤال مجری برنامه مبنی بر اینکه آیا از جامعه مأیوس میتوان انتظار سینمای امیدبخش داشت یا خیر، گفت: به نظرم اگر اوضاع از این هم بدتر شود، میشود زنده ماند و وقتی میگویم میشود زنده ماند یعنی میتوان کار فکری کرد و همچنان آدم بود و امید به جلو رفتن داشت. اگر قرار باشد من وابسته به جامعه باشم و اگر جامعه خوب بود، من هم خوب باشم و اگر بد بود من هم بد باشم، یعنی سوژگی ندارم. اما اگر قرار باشد به سوژگی رسیده باشم، در هر جامعهای باید سوژگی خود را عیان کنم.
حتی اگر حجاب نبود و آزادی جنسی وجود داشت، برخی کمدیها ساخته نمیشد!
او با اشاره به کمدیهای سخیف و اینکه آیا آنان نمایشی از جامعه هستند یا خیر، گفت: کمدی، نقد خیلی جدی به اوضاع، آدمها و وضعیت است. این آشغالها به ما توهین میکنند تا یک لحظه از ما لبخند بگیرند. ما در کمدی به وضع خودمان میخندیم. کمدی پردهدرا نیست اما متاسفانه برخیها از کمدی فقط پردهدرانی فهمیدهاند. به هر قیمتی شده حتی به قیمت شوخیهای جنسی میخواهند مخاطب را بخندانند. حتی معتقدم که اگر آزادی جنسی وجود داشت و حجاب هم نبود نمیتوانست این قدر وقیحانه باشد. این وقاحت محصول چیست؟ آیا محصول جامعه است؟ خیر! من معتقدم مردم جامعه ما اکثراً شریف هستند و به هم رحم میکنند.
پس میتوان گفت کمدیهای بیرحم و ضدانسانی محصول دهنکجی به اوضاع و جامعه است. محصول عدهای پول مفت خوردن است. آنان موجودات انگلیاند که به جان مردم افتادهاند. این فیلمها دهنکجی به اوضاع و حکومت است. همچنین دهنکجی به فیلمهایی است که محترماند. دهنکجی به موقعیت مهدی است. دهنکجی به فیلمهای کوچکی است که محترماند.
چرا از شادروان دفاع کردم؟!
فراستی خاطرنشان کرد: این سینما مأیوس نیست بلکه وقیح و معیوب است. این سینما به شما تهاجم میکند و اصلاً دفاعی نیست در حالی که ویژگی مایوس بودن، دفاعی بودن است. در این شرایط ما اتفاقاً فیلمهایی نیاز داریم که ما را به آدم بودن یادآوردی و نزدیک کند، به آدم بودن و اصول اخلاقی جدی توهین نکند و بتوان آنها را با مادر، پدر، همسر و... دید و خجالت نکشید. «شادوران» نمونهای از همین فیلمها است و به همین دلیل بود که امسال از آن دفاع کردم.
حال سؤالی که مطرح میشود این است که آیا میتوان فیلم امیدوارانه ساخت؟ نه نمیشود. همچنان میتوان سینمای کنشمند ساخت. البته اگر تهیهکننده پیدا کنید، چرا که آرام آرام تهیهکننده خصوصی و دولتی امکان چنین چیزی را به شما نمیدهد. چیزی که اصلا در جامعه وجود ندارد، کار کُنشمند است و این اتفاق را نباید به صورت دستوری رقم زد. از سوی دیگر بدون شادابی نمیتوان در زندگی جلو رفت و این اتفاق ارتباط به هیچ حکومت و خوب و بد اوضاع ندارد بلکه این شادابی باید خودمولد باشد.
جان فورد گشنه بود، فیلمساز شد، نه سوسول!
فراستی در پاسخ به سؤالی درباره اینکه آیا سینمای ایران و آمریکا قابل مقایسه است، گفت: به نظرم قابل مقایسه نیست. فورد یک بچه کشاورز است و وقتی از او میپرسند که چرافیلمساز شدی؟ جواب داد: گشنم بود. بنابراین از این سوسولها نیست که بگوید فیلمساز شدم تا خودم را بیان کنم! او پایش روی زمین است. فورد در صحنه فیلمها همه کار میکرد، یک روز کارگردان نیامده بود، به او گفتند: تصویر میگیری؟ گرفت و تبدیل به جان فورد شد. تاکنون هم هیچ وقت به خودش فیلمساز نگفته است. میگوید من نانوا هستم. اگر همه چیز درست باشد نان خوب به مردم میدهم اما اگر درست نباشد من هم خراب میکنم. از به کاربردن عبارت هنرمند برای خود شرم میکند اما اکنون هر جوانی که 10 دقیقه فیلم ساخته است، اسم خودش را هنرمند میگذارد.
سلبریتیها را دعوت به کار نکنید
این منتقد سینمایی در بخش دیگری از صحبتهای خود درباره حضور پولهای کثیف در سینما و افزایش چشمگیر دستمزدها گفت: از یک زمان به بعد پای پولهای کثیف دلالی به سینما باز شد و دستمزدها غیرعادی بالا رفت. منظورم تهیهکننده نیست، بلکه پول کثیف است و پول کثیف یعنی پول دلالی. به نظرم فیلم "ما همه با هم هستیم" نقطه عطف پولهای کثیف بود. همین اتفاقات باعث شد که دستمزدها از 200، 300 یا 500 میلیون به یک یا دو میلیارد تومان برسد. حتی شنیدهام جدیداً برخی به دنبال دستمزد دلاری هستند در صورتی که نظارتی روی کار آنها نیست.
در این وضعیت به کسانی که میخواهند فیلم بسازند توصیهای دارم و آنهم این است که لطفاً سراغ سلبریتیها نروید. هم از نظر اخلاقی میگویم، هم از نظر هنری. با این کار این دستمزد مزخرف را بشکنید. از زمانی که آنان اینگونه پول کثیف خوردند، روزی 2-3 میلیون تومان پول مواد مخدرشان است. سراغشان نروید. علاوه براین، کلی هنرمند درست و حسابی در تئاتر وجود دارد که همین مفتخورها نگذاشتند بالا بیایند. اینها تجربه شخصی من است که دیدهام و به دقت هم میبینم.
وی درباره اینکه سرنوشت دوگانه امید و سیاهنمایی چه خواهد شد، گفت: من فکر میکنم تا زمانی که جشنوارههای خارجی هست و قاچاقی و غیرقاچاقی در آنها شرکت میکنیم، سیاهنمایی جایزه دارد و فیلمهای اگزوتیک هم خوراک آنهاست. در این شرایط فیلمی مثل پارازیت جایزه میگیرد. متر و معیار این جشنوارههای سینمایی اگزوتیک بودن فیلم است و اگر کسی این مسئله را بفهمد راحت به سراغ ساخت این مدل آثار میرود.
بهمن قبادی یک فیلم کوتاه به نام «زمانی برای مستی اسبها» دارد. اصلاً فیلم بدی نیست اما بلندش میکند و خراب میشود. برای آنان ساخته است و بدان جایزه فیپرشی هم میدهند. من اخیراً این جایزه را زدم. جایزه فیپرشی برای تصویر دقیق از مشکلات آدمها و اسبها! خیلی آبروریزی است. عین این جایزه در فیلم آقای روستایی تکرار شده است و میگویند ارائه تصویر دقیق از جامعه پدرسالار!
فراستی در بخش پایانی صحبتهای خود با اشاره به فیلم سینمایی «موقعیت مهدی» گفت: چیزی که مرا امسال بسیار خوشحال کرد، فیلم سینمایی موقعیت مهدی بود. البته نه به دلیل اینکه سوژه فیلم مهدی باکری بود، بلکه بدین دلیل که قدم بسیار بلندی در این فیلم برداشته شده است. فیلمساز، روشنفکر، رانتخوار و عامل حکومتی و غیرحکومتی نیست، بلکه صادق است و با قولی که به یک نفر داده است، اثری شریف تولید کرده است. «موقعیت مهدی» دریغ ملی و نه یک افسردگی است. تمام آثار داستایوفسکی دریغ است یعنی تحمل این همه رنج، آدم بودن و نه بازگشت به عقب و نوستالژیبازی. «موقعیت مهدی» که شعاری هم نیست به ما میگوید که یک شهید چه قدر در خانه و میدان جنگ یعنی دو موقعیت مختلف کُنشمند و انسان است. این دریغ وجه نوستالژیک را از بین میبرد، در زمان حال آن را دوباره زنده و من نوعی را ردیفتر، سختتر و کنشمندتر میکند و قوه تشخیص را رشد میدهد.