شماره 48 فصلنامه علمی «تاریخ فلسفه» منتشر شد
به گزارش خبرنگار سرویس فرهنگی و اجتماعی خبرگزاری رسا، شماره 48 فصلنامه علمی «تاریخ فلسفه» به صاحب امتیازی انجمن علمی تاریخ فلسفه با مدیرمسئولی سیدمحمد خامنهای و سردبیری حسین کلباسی اشتری منتشر شد.
این فصلنامه در 8 مقاله منتشر شده و عناوین، نام نویسندگان و چکیده مقالات به شرح زیر است:
سخن سردبیر
حسین کلباسی اشتری
چکیده:در تاريخ سرزمين ما، ايران، ادوار و مقاطعي هست كه هنوز زوايا و ابعاد مهمي از آنها همچنان در تاريكي و ابهام باقي مانده و آگاهي و دانش ما دربارة آنها ناچيز است؛ ازجمله دورة موسوم به حمله و اشغال مغولان (ح654ـ 616 ق) كه برغم انجام تتبعات و پژوهشهاي گوناگون اجتماعي، سياسي، ادبي و فرهنگي، دستكم بلحاظ مختصات علمي اين دوره ـ شامل شيوههاي آموزش، وضعيت مدارس، چگونگي نگارش آثار علمي و ادبي، كتابخانهها و حتي فهرست جامعي از عالمان و دانشمندان ـ آگاهي ما نسبت به آن اندك است. از جهت دادههاي مربوط به «تاريخ فلسفه» ـ و در معناي عام آن، علوم عقلي ـ از نقش كساني چون خواجهنصيرالدين طوسي (672ـ 597 ق) گزارشها و نوشتههاي بسياري به زبانهاي مختلف در دست است، ليكن همچنان ناگفتههاي بسياري در اين زمينه وجود دارد كه نيازمند تتبّع و پژوهش گستردهتري است. اهميت خواجه نصير و نقش او در حفظ ميراث علمي ايران و اسلام (تأسيس رصدخانه و كتابخانه مراغه، تجميع آثار علمي از نقاط مختلف، دعوت از عالمان و دانشمندان در زمينههاي مختلف علمي، نگارش آثاري جاويدان در فلسفه و رياضي و كلام و هيئت و ...) تنها بخشي از خدمات علمي اين چهره بزرگ تاريخ ماست؛ ابتكار و نوآوريهاي او در دانشهاي عصر ـ بويژه فلسفه و كلام ـ آنهم در زمانه وحشت و ناامني ناشي از حملة مغول، نيازمند بازخواني و معرفي جديد است. توجه كنيم! رام كردن و انقياد قومي كه از دانش و فرهنگ و زندگي شهري و آداب تمدني دور بودند، در دشتها و بروي پشت اسبها پرورش يافته و از هجوم و غارت و آتش زدن خانه و كاشانه مردمان لذت ميبردند، كار آساني نبود؛ آنهم براي دانشمندي كه ميبايست از سويي در قلاع اسماعيلي دست به نگارش اخلاق ناصری زده و برخي ماجراجوييها و رفتارهاي افراطي سران اسماعيلي را مهار كند و از سويي ديگر، در دربار هلاكوخان مغول، ضمن تمشيت و تدبير امور، به اصلاح و آباداني و انتشار علوم اهتمام ورزد و در كنار همة اين امور، امنيت نفوس و ذخاير مادي و معنوي دارالاسلام را تأمين كند. هركدام از اينها بتنهايي برگي درخشان در كارنامة حيات علمي، سياسي و اجتماعي يك چهرة ماندگار بحساب ميآيد. خدمات خواجه در حوزة علوم عقلي دستكم از دو جهت چشمگير و بلكه يگانه و بيهمتاست: 1. آنگونه كه در تراجم آمده است، خواجه در عنفوان جواني، فلسفه را در نيشابور با آثار شيخالرئيس فرا گرفت و تا بدانجا پيش رفت كه يكي از معروفترين شروح و تعليقات را بر اشارات و تنبيهات ابنسينا نگاشت كه اكنون با گذشت پيش از هفت قرن از زمان نگارش آن، همچنان بعنوان يكي از منابع و مآخذ مهم علوم عقلي و حكمت سينوي بشمار ميرود. شرح و تعليقه خواجه نوشتهيي همعرض ساير تعليقات نيست، از اين جهت كه از يكسو مشكلات و غوامض متن فشردة شيخالرئيس را باز ميكند و از سويي ديگر حملات و نقدهاي گزنده فخر رازي، بنمايندگي از گروه كثيري از متكلمان متصلّب و عقلستيز را پاسخ ميدهد؛ آنهم در زمانهيي كه چراغ حكمت و فلسفه كمفروغ يا حتي بيفروغ بود و دفاع از عقل و علوم عقلي به قيمت جان آدمي تمام ميشد! اهتمام خواجه به علوم عقلي محدود و منحصر به شرح اشارات نيست؛ در ساير نوشتههاي علمي او نيز روش استدلالي و برهاني غلبه يافته و گويي وي خود را مكلّف به تجديد حيات فلسفه و روش عقلي در زمانه غربت آن ميدانسته است. 2. اگرچه دربارة مذهب كلامي خواجه ـ آنهم با عنايت به ارتباط وي با اسماعيليان ـ اظهار نظرهاي مختلفي شده است، ليكن آنچه مسلّم است، نگارش اثري مانند تجريد الاعتقاد از يكسو و پرورش دانشمندان و عالمان بزرگي چون علامه حلّي و ابنميثم بحراني (شارح نهجالبلاغه) از سويي ديگر نميتواند در تعيين سمت و سوي اعتقادي خواجه بياثر باشد؛ گذشته از آن شيوة نگارش و پردازش آراء و عقايد كلامي اماميه در تجريد الاعتقاد و دفاع كمنظير خواجه از عقايد مذهب حقّه بروش برهاني و استدلالي، جاي هيچگونه ترديدي در تشخيص تعلق خاطر نويسنده باقي نميگذارد. از اينرو بجرئت ميتوان گفت خواجه قهرماني بيبديل و احياگر سنت فلسفي و حكمي عالم اسلام در قرن هفتم و آموزگاري بزرگ در انتقال آموزههاي اعتقادي شيعه اثني عشري است. اين معنا در حكم كلياتي است براي پژوهشهاي تفصيلي در تاريخ علوم و دانشهاي ايران و عالم اسلام كه اميد است پژوهشگران جوان با همت خود افقها و دادههاي جديدي را در اين زمينه عرضه بدارند.
حلّ پارادوکسهای زنون با نظریة «جمع تحلیلی خطی» و سنجش تطور پاسخها
رضا شاکری علی عابدی شاهرودی
چکیده: زنون بپیروی از استادش پارمنیدس، مسئلة حرکت را بچالش کشیده و در ضمن چهار استدلال، ايرادات خود را كه در واقع پارادوكسهاي اين نظريه بود، سامان داد. این پارادوکسها که انکار یک مسئلة بدیهی (یعنی حرکت) بشمار میرفت با واکنشهایی مواجه شدند. در این نوشتار نخست به دو مورد از پارادوکسهای زنون اشاره میشود، سپس پاسخهای برخی اندیشمندان از ادوار مختلف نقل میگردد. این پاسخها عبارتند از: پاسخ ارسطو که موقعیت بالفعل و بالقوة حرکت را از هم تفکیک نمود و پاسخ ریاضی که به مفهوم «اندازههای بینهایت کوچک» متوسل گردید. کانت نیز در آنتینومیها به این مشکل اشاره کرده است. در ادامه نظریة «جمع تحلیلی خطی» تبيين ميشود. این نظریه از دو مؤلفه تشکیل شده است؛ 1) فاصلة بین دو نقطة انتقال، تا بینهایت قابل تقسیم است اما همواره قدر مطلق فاصلة پسین کوچکتر از قدر مطلق فاصلة پیشین است. 2) از آنجا که نامتناهی بودن تقسیم، تحلیلی است نه ترکیبی، حدّ جمع این فاصلهها نیز مساوی با فاصلة آغازین خواهد بود. براساس این نظریه، از آنرو که حرکت، تهی از راستا و حدود پیوسته نیست، در هر لحظه، انتگرال حدی مسافت پیموده میشود و حدود تحلیلی و متوالی و غیرمتناهی مسافت، استیفا میگردند. سنجش اين پاسخها نیز بخش دیگری از این نوشتار است.
ریشهیابی بعد چهارم نزد متکلمان مسلمان (ابواسحاق نظّام، ابنراوندی، ابوسهل عبّاد و محقّق طوسي)
مهدی اسدی
چکیده: بُعد چهارم از مسائلی است که مرزهای فلسفه را درنوردیده و امروزه یکی از دغدغههای اصلی فیزیکدانهاست. با این حال، پیشینه و تاریخچة دقیق اين ديدگاه هنوز در هالهيی از ابهام است. در فلسفة غرب، بعد چهارم را با تکلّف در آراء برخی از اندیشمندان غربی سدههای میانه، مانند آنسلم، ریشهیابی کردهاند؛ با آنکه هیچ عبارت صریحی در اینباره در آثار آنها وجود ندارد. در جامعة فلسفی کشور ما نیز بعد چهارم تا ملاصدرا ریشهیابی شده است. هدف اين نوشتار آنست كه نشان دهد در جهان اسلام پیش از ملاصدرا، در آثار خواجه نصيرالدين طوسي عبارتهای کاملاً صریحی در اينباره وجود دارد. پیش از طوسی نیز گرچه عبارت آشكاري در منابع دست اوّل نیافتیم، ولي در منابع دست دوّم به برخی از متکلمان جهان اسلام، ازجمله نظّام، ابنراوندی و عبّاد، سخنانی نسبت داده شده است که محتوای آن چیزی جز چهاربعدگروی نیست. این مقاله بروش تاریخی، دیدگاههای اين اندیشمندان را گردآوری کرده و به تحلیل عقلی آنها خواهد پرداخت.
تأملی بر رویکرد میرداماد نسبت به دیدگاه سهروردی دربارۀ ارجاع تقدم زمانی به تقدم طبعی
حمید رضا خادمی
چکیده: مسئلۀ زمان و چگونگی وجود تقدم و تأخر در میان اجزاء آن، ازجمله مسائل مهم در فلسفۀ اسلامی است. در انديشة ابنسینا تقدم و تأخر موجود در میان اجزاء زمان، از سنخ تقدم و تأخر زمانی است اما سهروردی معتقد است این تقدم را باید به تقدم و تأخر بالطبع ارجاع داد. میرداماد رویکردی انتقادی در مورد دیدگاه شيخاشراق اتخاذ نموده است. او دو انتقاد دربارة نظر سهروردی مطرح کرده و در نهایت كوشيده است در میان اجزاء زمان، علاوه بر وجود تقدم و تأخر زمانی، تقدم و تأخر بالطبع را نيز از حيثي دیگر تصویر كند. وحدت ماهوی میان اجزاء زمان و اعتبار انفکاک خارجی در تقدم و تأخر زمانی، دو انتقاد میرداماد هستند. او اعتبار عدم اجتماع اجزاء زمان با یکدیگر را مصحح صدق تقدم و تأخر زمانی و اعتبار احتیاج و توقف برخی از اجزاء زمان نسبت به برخی دیگر را مجوز صدق تقدم و تأخر طبعی دانسته است. هدف از این نوشتار آنست که ابتدا دیدگاه شيخاشراق در اينباره تبیین گردد، آنگاه پس از تحلیل و بررسی دقیقِ انتقادات میرداماد، با روش تحلیلیـتطبیقی، بخشی از رویکرد او بررسی و نقد شود.
رویکرد ارزشی به علوم در انگارة حکمای اسلام ؛ بازخوانی و اعتبارسنجی
احمد شه گلی فردین جمشیدی مهر
چکیده: این پژوهش درصدد تبیین دیدگاه حکمای اسلامي پيرامون رویکرد تشکیکی به علوم و بیان ابعاد و نتایج این موضوع است. یکی از اصول حاکم بر جهانبینی حکماي اسلامی، نگرش تشکیکی يا مرتبهيي به امور است. این نگرش در مورد علوم نیز وجود دارد. بر اساس این تفکر، علوم بلحاظ ارزشمندی دارای درجات و مراتب مختلفی هستند؛ برخی از علوم فراتر، بعضي فروتر، برخی ارزشمندتر و بخشي در درجهيي پايينتر قرار دارند. حکما معتقدند اشرف علوم «فلسفه» است و برای این ادعا معیارها و دلایلی بيان كردهاند. این مقاله با روش توصیفیـتحلیلی و انتقادی بدنبال تبیین این رویکرد و بیان آثار معرفتی آن، و در نهایت، بازخوانی این دیدگاه است. تبیین این موضوع ابتدا ما را با مبانی و رویکرد حکما آشنا ميسازد و با تأمل در این موضوع، ثمرات و نتایج آن در سایر عرصه ها روشن ميگردد.
بررسی اصل امتناع ترجیح/ترجّح بلامرجّح در فلسفۀ اپیکوریان و رواقیان
سمانه قنبری حسن فتحی مجيد صدرمجلس مرتضی شجاری
چکیده: اصل امتناع ترجّح بلامرجّح و امتناع ترجیح بلامرجّح از مهمترین اصول در فلسفة اسلامی هستند که بحث و مناقشة بسیاری دربارة آنها وجود دارد و مطالعة آنها میتواند بسیاری از مسائل فلسفة اسلامی را روشنتر کند. هدف اين مقاله بررسی اصول امتناع ترجّح بلامرجّح و امتناع ترجیح بلامرجّح در فلسفة اپیکوریان و رواقیان است. این دو اصل کاربردهای بسیار متنوعی در این دو مکتب فلسفی دارند و در مباحث اخلاقی و معرفتشناختی و فیزیکی از آنها استفاده میشود. رواقیان اصل امتناع ترجّح بلامرجّح را بطور کامل پذيرفتهاند و اصل امتناع ترجیح بلامرجّح را نیز قبول كرده و آن را مبتنی بر اصل امتناع ترجّح بلامرجّح میدانند. ترجیح بلامرجّح در نظر رواقیان منجر به وجود حرکت بیعلت میشود. اپیکوریان اصل امتناع ترجّح بلامرجّح را در حوزة بزرگمقیاس (macroscopic) یا اجسام و رویدادها میپذیرند و در حوزة کوچکمقیاس (microscopic) یا اتمها آن را دستكم در یک مورد، یعنی انحراف اتمها، نقض میکنند. اپیکوریان اصل امتناع ترجیح بلامرجّح را پذيرفته و ترجیح بلامرجح را بطورکلی ممکن میدانند؛ اگرچه در برخی موارد آن را قبیح و در برخی موارد آن را جایز میشمارند. آنها ترجیح بلامرجح را نمونة اعلای آزادی اراده و اختیار در انسان در نظر میگیرند.
مقام موسیقی در رسالۀ صناعیه ابوالقاسم میرفندرسکی
سهند سلطاندوست مهدی کشاورز افشار اصغر فهیمیفر
چکیده: ابوالقاسم میرفندرسکی (حدود ۱۰۵۰-970ق)، حکیم و فیلسوف عصر صفوی، در مشهورترین اثر خود با عنوان رسالۀ صناعیه مباحثی در باب موسیقی نظری دارد. از این نظر، او در بین فیلسوفان این دوره کمنظیر است. اما هدف میرفندرسکی، بر خلاف فلاسفۀ اوایل دورۀ اسلامی، نه آموزش فنی موسیقی از طریق متن مکتوب، بلکه استفاده از مثال موسیقی نظری برای توضیح اقسام صناعات (پیشهها) است. در مقالۀ حاضر، که با هدف بررسی آراء فلسفی میرفندرسکی در ارتباط با موسیقی ذیل دستهبندی صناعات نوشته شده، با استفاده از روش کیفیِ تحلیل متن و مواد تاریخی و کتابخانهيی، ضمن مرور مختصر تاریخی بر احوال و آثار و اندیشههای میر، مقدمات نظری رساله و اصطلاحات بکاررفته در آن را شرح دادهایم تا از آنجا بتوان به مراد مؤلف از مثال موسیقی نظری پی برد. مهمترین نتیجۀ ضمنیيي که از مباحث موسیقایی اثر میگیریم اینست که در این دوره، علما تمایز روشن و قاطعی میان علم و عمل موسیقی قائل بودهاند، تا آنجا که ممکن بود یک عالم دینی برجسته، برغم وقوف کامل بر موسیقی نظری، داشتن گوش موسیقایی، و حتی تدریس آن، از اشتغال عملی به موسیقی بپرهیزد و طلاب خود را نیز از آن برحذر دارد. این واقعیت را میتوان از نشانههای آشکار جدایی علم و عمل موسیقی در این دوران دانست.
ارزیابی انتقادات فخر رازی به براهین ابنسینا در ابطال خلأ
محمود صیدی
چکیده: يكي از مباحثی که در طول تاریخ فلسفة اسلامی مورد بحث و بررسی بوده، امکان یا امتناع وجود خلأ است. مسئله اینست که آیا میتوان مکان یا فضايی در نظر گرفت که هیچگونه جسمی در آن نباشد؟ ارسطو از نخستین فیلسوفانی است که به نقادی نظریة خلأ پرداخته و استدلالهايی در اينباره ارائه كرده است. ابنسینا نيز بپيروي از ارسطو، به بحث و استدلال در اينباره پرداخته است. این براهین از حيث تساوی یا تفاوت نداشتن ابعاد خلأ، متحرک و ساکن نبودن اجسام در خلأ، حرکت قسری در هوای آزاد و زمانی نبودن حرکت اجسام در خلأ اقامه شدهاند. فخر رازي اشکالات متعددی بر این براهین وارد دانسته که این پژوهش به بررسي نقادانه آنها ميپردازد.
علاقه مندان جهت کسب اطلاعات بیشتر درباره فصلنامه علمی «تاریخ فلسفه» می توانند به تهران، بزرگراه رسالت، روبروی مصلا، مجتمع امام خمینی، ساختمان 12؛ بنیاد حکمت اسلامی صدرا با شماره تلفن 02188153221 یا به نشانی اینترنتی این فصلنامه به آدرس http://hop.mullasadra.org/ مراجعه کنند.