نقش علما در گسترش فرهنگ دین در عصر سلاطین
به گزارش خبرنگار سرویس فرهنگی و اجتماعی خبرگزاری رسا، علمای شیعه همواره در طول تاریخ تشیع مدافع دین و پناه ملت بوده اند و هرگاه شرایط و اقتضائات به آنها فرصت ترویج دین و یا اجرای احکام دینی را می داد از این شرایط جهت گسترش فرهنگ اسلامی وشیعی بهره میجستند. یکی از این فرصت های تاریخی برای نشر معارف شیعی حکومت صفویان بود که فرصت مغتنمی را برای علما فراهم کرد تا برای گسترش و اجرای احکام اسلامی و شیعی از آن بهره گیرند.
اهمیت دولت صفویه در تاریخ تشیع
مذهب تشیع به عنوان ایدئولوژی حاکم در جهان اسلام از اوایل تشکیل دولت اسلامی و بعد از رحلت پیامبر اسلام (صل الله علیه و آله) جز در مقاطع کوتاهی و آن هم کم اثر، هیچگاه نتوانسته بود به جایگاه خود دست یابد. این تاکید، نفی گسترش گرایش به تشیع را در طول دوران حاکمیت ایدئولوژی منشعب از تسنن نمینماید. با این وجود، دولت صفویه برای اولین بار موفق شد تا این جایگاه را برای مذهب تشیع بازیابی نماید. بر این اساس، پرداختن به موضوع اهمیت دولت صفویه در تاریخ تشیع، موضوعی کلیدی و اساسی میباشد. رهبر انقلاب اسلامی در یکی از سخنرانیهای خود در تبیین این اهمیت می فرمایند:«اینجانب برخلاف کسانی که صفویه را در چشمها ضد ارزش کردند، تاکید میکنم که صفویه بزرگترین حق را به دانش فقاهت و کلام شیعی دارند، زیرا آنها بودند که راه را باز کردند و علمای شیعه را در این سطح پرورش دادند». همچنین ایران به عنوان تنها جغرافیای سیاسی دارای فرهنگ غالب تشیع در جهان امروز، پایههایش بر همان اصول و شرایطی که از زمان صفویه بنیان گذاشته شده، قرار دارد.( انگلبرت کمپفر،سفرنامه، ترجمه کیکاووس جهانداری، ص 13 مقدمه.)
بر همین اساس، نگاه به دولت صفویه را نباید همچون نگاه به یکی از سلسلههای پادشاهی پیش از آن در ایران محدود کرد. در بعد سیاسی، ثبات و دوام و قوام استقلال سیاسی ایران در چهار قرن گذشته، وامدار دولت صفویه است. تثبیت مرزهای سیاسی، ارائهی هویت سیاسی مستقل، تامین امنیت و ثبات معین ارضی، دفاع از کشور در برابر دشمنان خارج و به ویژه رهانیدن ایران از دست همسایگان طمعکار و دهها کارکرد مهم سیاسی دیگر، تصویری از اهمیت این دولت را در تاریخ سیاسی ایران به نمایش می گذارد؛ لذا در مورد این دسته از دلایل اهمیت دولت صفوی گفته شده «اهمیت این سلسله به تاریخ ملی ایران محدود نمیشود، بلکه صفویان بودند که ایران را مجددا به صحنهی تاریخ جهانی آورد.»
حمایت از علمای شیعه و فراهم کردن زمینه رشد دانشهای شیعی
تاریخ تشیع سرشار از مجاهدتها و تلاشهای علمی و فرهنگی عالمان و فرهیختگان بزرگواری است که عمر خود را صرف اعتلای فرهنگی تشیع نمودهاند. دولت صفویه با اعلام رسمیت مذهب تشیع و پایبندی به این مذهب، پشتوانه محکمی برای این دسته از دانشمندان فراهم کرد. دعوت از علمای شیعه سایر مناطق جهان اسلام و استقبال از آنها و توجه و حمایت وِیژه از این عده در کنار حمایت از علمای ایرانی و واگذاری برخی مشاغل و امور مهم، علمای شیعه را به محور و ستون حرکت فرهنگی شیعی دوره صفویه تبدیل نمود. نهضت فرهنگی شیعی دوره صفویه به واسطه وجود این بزرگان جهان تشیع که به طور جدی مورد حمایت و توجه دولت صفوی بودند، ممکن شد.
ناگفته نماند که همراهی علما با دولت صفوی، یک نیاز ضروری برای دفاع از تشیع بود، لذا این عده با حضور در حیطه قدرت قزلباشها، از راه گسترش اندیشههای شیعی و عمق بخشیدن به آن، نقش اساسی را در کنترل قدرت موجود و پیشگیری از انحرافات بیشتری که خطر آنها وجود داشت، ایفا کردند. علاوه بر این، علمای شیعه با در نظر گرفتن وظیفه اصلی خویش، به گونهای حرکت نمودند که نتیجه آن، تبدیل گرایشهای شیعی سیاسی به گرایشهای شیعی اعتقادی و فقاهتی بود.
در واقع، مهندسی فرهنگی شیعه که مبین برنامهریزی و مدیریت جامعه بود، به تدریج در اختیار علما قرار گرفت. علاوه بر موارد فوق، دولتمردان صفوی با حمایت از دانشمندان شیعی صاحب تخصص در گرایشهای مختلف علمی و مشاوره با آنان و عمل به رهنمونهای آنان، فرصت و امکانات لازم را برای درخشش آنها در جهان اسلام فراهم نمودند. از این رو بود که افرادی همچون شیخ بهایی، ملاصدرا، میرفندرسکی و علامه مجلسی در صدر متخصصین و صاحبنظران علوم مختلف زمان خود قرار گرفته و خود و آثارشان در جهان علم و دانش شناخته شدهاند.
این حکما و دانشمندان که هر کدام چهرهی واقعی حکیم مسلمان و جامع علوم گوناگون بودند، با استفاده از مقامات رسمی که در اختیار گرفتند، طراحی یک برنامه جامع تمدنساز را نمودند که در نتیجه، علوم گوناگون مبتنی بر معارف معنوی تشیع گسترش یافت، آنگونه که مدنیت صفوی با راهبرد مهندسی فرهنگی شیعی به اوج شکوفایی رسید و بار دیگر تجدید حیات علمی ایران در دوره صفویه به ثبوت رسید و حکما و معماران و مهندسان شهرساز، مدارس و مساجد و پلها و قصرها و محلات و کاروانسراهای گوناگون را که برپا داشتند همه حکایت از آن طرح جامع تمدنساز صفوی بر مبنای مهندسی فرهنگی مبتنی بر عقلانیت شیعی دارد.
برای نمونه در این مورد، طراحیهای شهری شیخ بهایی در چشمانداز معنویت اسلامی استوار بود و دروازهای میان جهان محسوس و جهان معقول محسوب میشد. ریاضیات در این معماری به عنوان جوانب وجودی وحدت و تصویری از کثرت به سوی وحدت بود، آن گونه که این مهندسی از معارف باطنی تشیع حکایت دارد و کثرتها، جوانب وجودی وحدت هستند. هنر معماری شیعی صفوی، طرح جهانشناسی قرآن در آیهی نور را بازنمایی میکند، آنگونه که در طرح گنبد صفوی به عنوان نماد کهکشان، دو صفت الهی اول و آخر و اشراق نورالهی نمایش داده میشود که مستلزم آن است که جهان از لحاظ زمانی، متکی بر مبدا الهی دیده شود و خدا، اول است و عالم از او آغاز شده و خدا، آخر است و عالم به او باز میگردد و نور او روشنایی بخش همهی تاریکیهاست و همه چیز از اوست و بازگشت همه به سوی اوست. (رسول جعفریان، صفویه د ر عرصهی دین فرهنگ و سیاست، جلد اول،ص14.)
همكاری علما با صفویه در جهت تامین مصالح دینی- اجتماعی
همكاری علمای شیعی صفویه در جهت مشروعیت دادن و یا تائیید حكام صفوی نبود بلكه با اهداف مصالح اجتماعی و دینی صورت می گرفت كه فواید بسیار و تبعات مثبت فراوانی برای مذهب تشیع ، مردم ، وعلما بود . رونق حوزه های علمیه با استفاده از امكانات سلطنت و مصونیت یافتن علما ، سادات ، زیارتگاهها و ترویج احكام شرعی از ایده های همكاری علمای شیعه درعصر صفوی بود.و در كل هدف آنها نه مشروعیت دادن به حكام بلكه ترویج احكام دین و رواج علوم اسلامی و دانشهای دینی بود. این همكاریها فرصت تاریخی قابل ملاحظه و پایگاه امن و مطمئن برای تشیع در جهان خشن آن روزگار بود . «ساختار حکومتی صفوی عبارت بود ازسازمانها و نهادهایی که سلطنت و قدرت سیاسی ازطریق آنان درگستره جامعه به اعمال قدرت می پرداخت. نظام حکومتی و دیوانسالاری مبتنی بر دربار، ایالات و سپاه کاملاً در احاطه قدرت زمامداران صفوی قرار می گرفت. در حمایت از قوانین شریعت و برقراری مناسبات نزدیک با عالمان دینی ، ترویج آئینها و شعائر مذهبی ، سنت تبری و تولی ، مراسم سوگواری و اعیاد دینی .و... تلاش بسیار نمودند که موجب تحکیم هویت سیاسی ایران عهد صفوی را فراهم سازند.»( صفویه در گستره تاریخ ایران زمین ـ صفحه 9۹)
پاسخ به شبهه مشروعیت بخشی به سلاطین
پایه و اساس اولیه دولت صفویه بر تصوّف بود; تصوّفی که صورت روحانی آن تبدیل به نظام سیاسی ـ روحانی شد. شاه عباس به عنوان مرشد کل در میان قزلباش ها به عنوان یک قدرت سیاسی مشروع پذیرفته شد. اما زمانی که صفویان تشیّع را آشکار کردند، چالش هایی از جهت مشروعیت قدرت آنان پیش آمد; زیرا فقه شیعه، نه برای مرشد کل و نه برای شاه، ولایت قایل نبود. نتیجه این روند آن شد که سه نیروی سیاسی در دولت صفویه، از سه جهت برای خود مشروعیت پیدا کنند:
- صفویان که نماینده آنان شاه بود;
- خود شاه که با گرایش به تشیّع امامی، در طول حکومت، به عنوان سلطان و حاکم عرف شناخته شده بود;
- فقهای شیعه که مشروعیت خود را به عنوان نایبان امام زمان(علیه السلام)به دست می آوردند.( رسول جعفریان، «مشاغل ادارى علما در دولت صفوى»، مجله نورعلم، ش 37 (اسفند 1369). )
در ادامه، مشروعیت صفویه، که خانقاهی بود، از بین رفت و تلاش شد تا نوعی نظام شاهی ـ فقهی جایگزین آن شود که تعارض ذاتی در آن نهفته بود; زیرا شاه در فقه شیعه مشروعیت نداشت و ترکیب این دو نظام به تعارض آن دو انجامید. عدم مشروعیت سلاطین صفوی از نظر فقهای معاصر آن دوره تا حدی روشن است، اما بسیاری از نویسندگان تلاش نمودهاند چنین وانمود کنند که سلطنت و حکومت صفویه از دید فقها مشروع بوده است. آنان به قراین و شواهد علمی و رفتاری آن ها نیز استناد کرده اند. اما هرگونه تحلیل در زمینه درستی و نادرستی این ادعا، نیازمند مشخص شدن مفهوم «مشروعیت» و مبانی فقهی و عملکرد فقها و شواهد و قراین تاریخی است.
مفهوم مشروعیت: «مشروعیت عبارت است از: توجیه عقلی اعمال قدرت حاکم». چرا حاکم حق حکومت دارد؟ در اندیشه سیاسی، مسئله مشروعیت همواره از دیدگاه حاکم بررسی می شود. مسئله مشروعیت از دیدگاه مردم تحت عنوان «تولّا» بحث می گردد. ممکن است حاکم هیچ مجوّزی برای اعمال قدرت خود نداشته باشد، اما مردم می توانند بهترین و روشن ترین دلیل را داشته باشند.( جواد لاریجانى، مباحثى در مشروعیت و کارآمدى، ص 73.)
در بسیاری از تحلیلهای مربوط به این دوره، بین «مشروعیت» به معنای توجیه اعمال قدرت حاکم و توجیه عقلی قبول سلطه، خلط شده است. در کتاب کنش دین و دولت در ایران عصر صفوی، صاحب اثر تصریح می دارد که «موجّه سازی حکومت و اینکه من بپذیرم به هر دلیل اطاعت کنم، به معنای "مشروعیت" است.» آیا اگر مردم در اثر زور و یا ترس، از حاکم مستبدی اطاعت کنند و آن را موجّه سازند، مشروعیت محقق است؟ یا نه تنها مشروعیت نیست که مقبولیت هم وجود ندارد. ممکن است مردم با صدها دلیل گوناگون اطاعت خود را موجّه سازند، اما آیا این به معنای مشروعیت حکومت است؟
فقهای شیعه هیچ گاه به سلطنت مشروعیت مستقل نبخشیدهاند، آنان خود را نایبان امام زمان(علیه السلام)می دانستهاند و در دستگاه حاکم جور، بر اساس نیابت از ائمّه(علیهم السلام) و احکام ثانویه عمل می کردهاند، نه نیابت از حاکم وقت. در اینکه شاه و سلطان در فقه شیعه مشروعیت ندارد، تردیدی وجود ندارد، بلکه همکاری با آنان جز در شرایط خاص حرام تلقّی شده است. همکاری برخی فقها با دولتهای جور برای مشروعیت بخشیدن به آنان نبوده، بلکه آنان اهداف دیگری را دنبال می کرده اند.
از نظر مبانی فقه شیعه، در اینکه حکومت سلطنتی مشروعیت ندارد، تردیدی نیست; دست کم با مسلّم بودن فسق شاهان، جائر بودن آنان نیز قطعی است; زیرا به اجماع تمام علمای شیعه، فاسقان حق حکومت و ولایت بر جامعه ندارند.
برخی از محققان و نویسندگان، که مشروعیت سلاطین صفویه را به علما نسبت دادهاند، دلیل آن را در رفتار و عملکرد سیاسی فقها جستوجو کردهاند، نه در مبانی اندیشه فقهی آنان. و با توجه به همکاری و تعامل نزدیک فقهای دوره صفویه با حکّام صفوی، مشروعیت آنان را استنباط کرده اند.