۱۶ بهمن ۱۴۰۱ - ۱۵:۲۹
کد خبر: ۷۲۸۹۷۷

آمریکایی‌ها گفتند: «یک ماه دیگر التماس می‌کنید برگردیم»؛ ۴۴ سال است منتظرند

آمریکایی‌ها گفتند: «یک ماه دیگر التماس می‌کنید برگردیم»؛ ۴۴ سال است منتظرند
در دوره پهلوی به افسران و درجه‌داران ارتش اجازه داده نمی‌شد اقدامات عملیاتی و لجستیکی انجام دهند، چون هزاران مستشار نظامی از آمریکا به ایران آمده‌بودند و تمام امور اجرایی را در دست داشتند.

این روزها که همزمان با چهل و چهارمین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی، بحث وکالت دادن برخی از اینجا رانده‌ها و از آنجا مانده‌ها به ربع پهلوی برای نمایندگی جریان براندازی مطرح شده، نه‌فقط تعداد اندک رای‌دهندگان به کمپین «من وکالت می‌دهم» با وجود در اختیار داشتن لشکر ربات‌ها، این حرکت را به سوژه طنز محافل سیاسی و رسانه‌ای تبدیل کرده بلکه اساساً انتخاب فردی که نماد سلطنت و دیکتاتوری محسوب می‌شود، برای نمایندگی جریانی که داعیه دموکراسی دارد، پیشاپیش مُهر شکست را بر پیشانی این کمپین ثبت کرده است.

اما از همه اینها گذشته، وکالت دادن به فردی که پدر و پدربزرگش، سلطان وکالت دادن‌های آنچنانی به دشمنان و بدخواهان ایران بودند، طنز تلخ روزگار است؛ از وکالت برای شوهر دادن بحرین، دودستی تقدیم کردن کوه آرارات کوچک به ترکیه و واگذاری ناامیدکننده دشت ناامید به افغانستان برای خوشایند اربابان انگلیسی گرفته تا سند زدن حوزه نظامی ایران به نام یانکی‌ها با وکالت تام دادن به مستشاران آمریکایی. اسناد تاریخی به جای خود، خوشبختانه شاهدان این وکالت آخری، همچنان حی و حاضرند و می‌توانند راوی این فقره از خیانت‌های رژیم پهلوی باشند. اگر شما هم مشتاقید از کم و کیف وکالت تام پهلوی به مستشاران آمریکایی مطلع شوید، با ما در مرور اجمالی خاطرات پیشکسوتان نیروی هوایی از روزهای تحقیرآمیز خدمت در ارتش زیر سایه سنگین درجه‌داران آمریکایی همراه باشید.

پای مستشاران آمریکایی از کی به ایران باز شد؟

قبل از ورق زدن دفتر خاطرات قهرمانان پرافتخار ایران، بد نیست سرکی بکشیم به متون تاریخی و ببینیم از کی پای مستشاران آمریکایی به خاک کشورمان و تشکیلات نظامی ایران باز شد. یک گشت و گذار سریع در تاریخ معاصر، نشان می‌دهد تبعید رضاخان به جزیره موریس و انتخاب فرزندش به جای او در شهریور 1320، سرآغاز قدرت گرفتن آمریکایی‌ها در دربار ایران بود.

آمارهای ثبت شده در روزنامه‌های ایران گواهی می‌دهد نفوذ آمریکایی‌ها در ارکان حکومت ایران ازجمله سیستم نظامی و ارتش آنقدر سریع بود که تعداد مستشاران آمریکایی در ایران تا سال 1338 به 1200 نفر رسید. رشد قارچ‌گونه نظامیان آمریکایی در کشورمان به همین ترتیب ادامه داشت تا اینکه در سال 1350 به 16 هزار نفر و در سال 1354 به 24 هزار نفر افزایش پیدا کرد! به گفته محققان، سال 1352 را باید نقطه اوج این جریان دانست چراکه روند ورود مستشاران آمریکایی به ایران در این مقطع شتاب گرفت تا آنجا که تعداد این درجه‌داران آمریکایی تا پیش از پیروزی انقلاب به 35 هزار نفر رسید؛ یعنی چیزی حدود 3 تا 4 لشکر!

با اجازه جناب مستشار، به ژاندارمری سلاح بدهید!

اما سرِ نخ این افزایش ناگهانی در جمعیت مستشاران آمریکایی را که بگیریم، به حضور یک چهره شناخته‌شده در ایران می‌رسیم؛ «ریچارد هُلمز». او که به مدت 7 سال ریاست سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا (سیا) را برعهده داشت، در فروردین سال 1352 سفیر آمریکا در ایران شد. جالب است بدانید برادر هلمز در سوییس، همکلاسی محمدرضا پهلوی بود. خلاصه شروع فعالیت رییس سابق سیا در ایران، همان و صعودی شدن تعداد مستشاران آمریکایی در ایران، همان.

درباره میزان وابستگی ارتش رژیم پهلوی به آمریکایی‌ها، یکی از افسران ارتش روایت قابل تاملی دارد. او می‌گوید: «پس از پیروزی انقلاب اسلامی، در یکی از پادگان‌های ارتش نامه‌ای از ژاندارمری مشاهده کردم که در آن از ارتش درخواست شده بود 5 عدد خمپاره به ژاندارمری واگذار شود. نکته مهم اینکه در ذیل این نامه پاراف شده بود که "در صورت موافقت مستشار نظامی (افسر آمریکایی)، خمپاره‌ها به ژاندارمری تحویل داده شود"!»

حقوق مستشاران از جیب مردم ایران پرداخت می‌شد!

برای اینکه بیشتر به ابعاد حضور مستشاران آمریکایی در ایران پی ببریم، خوب است به صحبت‌های «قاسم تبریزی»، پژوهشگر تاریخ معاصر رجوع کنیم. او در این باره می‌گوید: «مستشاران نه‌فقط در حوزه نظامی بلکه در تمامی ارکان کشورمان حضور داشتند؛ از سازمان بودجه و بخش کشاورزی تا سیستم آموزشی و... برخی از مستشاران با خانواده‌هایشان در ایران حضور داشتند که تعدادشان در مجموع چیزی حدود 60، 70 هزار نفر برآورد می‌شود. نکته مهم این است که حقوق مستشاران توسط ایران و از محل بودجه مردم پرداخت می‌شد و هزینه آن‌ها در سال 1356 بیش از هزینه پرسنل نظامی ارتش ایران بود!» بد نیست بدانید بنابر قولی، هزینه‌ مستشاران آمریکایی در سال 56، بالغ بر ۱۷۰ میلیارد ریال بود!

این محقق در ادامه با اشاره به قواعد استخدام مستشار خارجی در عرف بین­ الملل، اضافه می‌کند: «براساس قرارداد وین، هر کشوری برای تغییر و تحول و به دست آوردن تخصص می‌تواند مستشار استخدام کند. طبق این قرارداد، یک دولت می‌تواند به‌طور مثال اعلام کند که "ما در حوزه کشاورزی به یک یا چند متخصص خاک‌شناسی برای مدت دو سال و با این حقوق نیاز داریم، به‌شرط اینکه دانش و تجربیات خود را به متخصصان ما منتقل کند." اما آمریکایی‌ها درخصوص ایران طبق این قرارداد عمل نکردند. ژنرال «گاست»، رئیس مستشاران آمریکایی در ایران بود. او انتخاب می‌کرد چه‌کسانی و با چه تخصصی به ایران بیایند. ایران تنها موظف بود حقوق آن‌ها را پرداخت کند و هیچ حق انتخابی نداشت.

در عمل هم، مستشاران در ارتش ایران و در هر سازمان و وزارتخانه‌ای، برنامه‌ریز بودند. نیازها را نه دولت ایران بلکه مستشاران ارزیابی می‌کردند. یعنی برخلاف اینکه مستشاران باید در سطح تاکتیکی نقش داشته باشند و کمک کنند، در ایران مستشاران آمریکایی در سطح راهبردی نیز اظهارنظر می‌کردند. نهایت ذلت در دوران حسنعلی منصور رقم خورد که لایحه کاپیتولاسیون به تصویب رسید. لایحه‌ای که طبق آن، آمریکایی‌ها در کشور ایران امنیت و مصونیت کامل داشتند...»

آمریکایی‌ها می‌گفتند اجازه ندارید به تجهیزات هواپیما دست بزنید!

اما اگر می‌خواهیم درک درستی از تأثیر حضور مستشاران آمریکایی در ارکان نظامی ایران داشته باشیم، باید به سراغ مردانی برویم که خوانده‌ها و شنیده‌های تاریخ‌نویسان را دیده‌اند. امیر سرتیپ خلبان «سید اسماعیل موسوی» که در رژیم پهلوی عهده‌دار مسئولیت پایگاه‌های دزفول، بوشهر و تبریز بود، یکی از همین قهرمانان است. او که بعد از طی دوره‌های آموزش خلبانی در نیروی هوایی، برای دوره تکمیلی خلبانی به آمریکا رفت و به‌عنوان یک نیروی متخصص به کشور بازگشت، درباره چگونگی حضور مستشاران آمریکایی در نیروی هوایی دوران پهلوی اینطور می‌گوید: «مستشاران آمریکایی اصولاً در بحث مدیریت کلان ارتش ایران کار می‌کردند و در گردان‌های پروازی هم بودند.

درخصوص بحث‌های مستشاری، آن‌ها در قالب قراردادهایی که می‌نوشتند، تعیین می‌کردند که مثلاً در بحث فنی، ما در چه حدودی حق داریم ورود کنیم. در این زمینه، ما 3 رده داریم؛ خط، پایگاه و دپو. در خط پروازی، رفع اشکالات سطحی هواپیما مثل پنجره و مخزن بنزین انجام می‌شود. تعمیرات یک رده بالاتر باید در سطح پایگاه انجام شود که مثلاً موتور هواپیما را پیاده می‌کنند و به جایش برمی‌گردانند. رده سوم تعمیرات هم باید در دپو بررسی شود. در قراردادهایشان می‌گفتند بقیه قطعات باید به کارخانه برود و اجازه تعمیر نیست.

یک قطعه‌ای در هواپیما وجود دارد به نام "CADC" که عبارت است از مرکز کامپیوترهای کل سیستم‌های هواپیما. مستشاران آمریکایی می‌گفتند: «طبق قرارداد، نباید به این دست بزنید. این را باید بفرستید آمریکا.» مستشاران بیشتر بایدها و نبایدهای قراردادها را نظارت می‌کردند و بر همین اساس، بسیاری از قطعات هواپیما بدون باز شدن به ستادی در مهرآباد می‌رفت و به آمریکا فرستاده می‌شد و بلافاصله قطعات جایگزین برمی‌گشت!»

بیگانگان رفتند، باور کردیم خودمان می‌توانیم

خب با این اوصاف، حتماً این سئوال پیش می‌آید که نیروی هوایی بعد از پیروزی انقلاب، چطور نیازهای فنی خود را رفع و رجوع کرد؟ امیر سرتیپ موسوی که بعد از پیروزی انقلاب اسلامی در مسئولیت‌های مهمی ازجمله معاونت عملیات نیروی هوایی و معاونت عملیات و بازرسی پدافند غیرعامل خدمت کرده، در جواب می‌گوید: «در آستانه انقلاب و در زمان نخست‌وزیری بختیار، آمریکایی‌ها قراردادهای ما را یک طرفه لغو کردند. به این ترتیب، نه‌تنها دارایی‌هایمان از دستمان رفت بلکه بدهکار هم شدیم. خب، چون قراردادهایمان با آمریکا فسخ شده بود، شرایطی ایجاد شد که باید خودمان تعمیرات را انجام می‌دادیم. دست به کار شدیم و توانستیم. آنجا به همه ثابت شد که اساساً از ابتدا هم ما خودمان می‌توانستیم قطعات آسیب‌دیده هواپیما را تعمیر کنیم اما آمریکایی‌ها اجازه دست زدن به آنها را به ما نمی‌دادند.»

ستوان آمریکایی، انگشت ما را می‌گرفت و می‌گذاشت روی دکمه شلیک موشک!

با مرور صحبت‌های موسپیدان ارتش که با وجود شایستگی‌های تخصصی‌شان، به دلیل سیطره آمریکایی‌ها بر تشکیلات نظامی ایران، هرگز فرصت عرض اندام و اثبات توانمندی‌هایشان را در رژیم پهلوی پیدا نکردند، کم‌کم پاسخ یک سئوال همیشگی، آشکار می‌شود. اینکه چه عاملی باعث شد نیروهای نظامی که اصلی‌ترین پشتوانه رژیم پهلوی بودند، در جریان مبارزات انقلاب به حکومت پشت کردند و به صف مردم ملحق شدند؟ یکی از بهترین پاسخ‌ها برای این سئوال را می‌توانیم در مرور خاطرات سرهنگ دکتر «خسرو جهانی»،‌ افسر بازنشسته پدافند هوایی پیدا کنیم؛ آنجا که می‌گوید: «بس که ما را نادیده می‌گرفتند! در دوره پهلوی، ارتش ما، به‌صورت مستشاری اداره می‌شد. یعنی چه؟ یعنی به امثال من که تحصیلکرده علوم نظامی بودیم، اجازه نمی‌دادند اقدامات عملیاتی، اجرایی و لجستیکی را انجام دهیم چون در حکومت پهلوی 51 هزار مستشار نظامی از کشورهای غربی به‌ویژه آمریکا به ایران آمده‌بودند و تمام امور اجرایی را در دست داشتند.

خود من، بعد از استخدام در رسته پدافند هوایی و قسمت رادار، برای گذراندن دوره تخصصی موشک «هاگ» به آمریکا اعزام شدم و بعد از 8 ماه شرکت در دوره‌های آموزشی دانشگاه «فورد بلیس» تگزاس، به‌عنوان شاگرد اول در زمینه 2 تخصص تاپ عرصه پدافند فارغ‌التحصیل شدم. وقتی به ایران برگشتم، همه وجودم پر از انگیزه بود چون مجهز به مهارت و تخصصی شده بودم که به کمک آن می‌توانستم هر هواپیمای متجاوزی را که در آسمان کشورم پیدا می‌شد، با موشک هدف قرار دهم. اما هرگز چنین فرصتی به امثال من داده نشد. شاید بپرسید چرا؟ چون وقتی یک سیستم موشکی از آمریکا خریداری می‌شد، ستوان‌های آمریکایی هم برای نصب و راه‌اندازی آن دستگاه به ایران می‌آمدند. نوبت به آزمون عملی برای شلیک موشک هم که می‌رسید، ستوان آمریکایی در اتاق کنترل و عملیات، انگشت ما را می‌گرفت، می‌گذاشت روی دکمه و برای شلیک فشار می‌داد! یعنی حتی اجازه نمی‌داد ما خودمان شلیک کنیم! و به همین سادگی به ما القا می‌کرد: "شما نمی‌توانید."

خب، وقتی انسان احساس کند با وجود تمام استعدادها و توانمندی‌هایش، باز هم او را نادیده می‌گیرند، اجنبی را به او ترجیح می‌دهند و به او فرصت خدمت به کشورش را نمی‌دهند، کاسه صبرش لبریز می‌شود...»

آمریکایی‌ها گفتند: «یک ماه دیگر التماس می‌کنید برگردیم»؛ 44 سال است منتظرند...

انقلاب اسلامی مردم ایران که پیروز شد اما، ورق برگشت. بعد از عمری آرزو برای ایستادن روی پای خود و بی‌نیاز شدن از بیگانگان، حالا آقای خودمان شده بودیم. اینطور بود که از نانوا و کارگر و کارمند تا افسر و درجه‌دار ارتشی، همه فهمیده بودند از این به بعد، هر گلی بزنند، به سر خود زده‌اند. پس پاشنه‌های همتشان را ورکشیدند برای کار و تلاش. برای ارتشی‌هایی که حدود نیم قرن زیر سایه نظامیان خارجی به استضعاف کشیده شده بودند، وضعیت جدید کمی نگران‌کننده بود. در خاطرات جناب سرهنگ، بیم و امیدهای مقطع پس از پیروزی انقلاب، به خوبی به تصویر کشیده شده است: «انقلاب که پیروز شد، امام خمینی دستور دادند آن چند 51 هزار مستشار نظامی آمریکایی، انگلیسی و فرانسوی به کشورهای خودشان برگردند.

راستش را بخواهید، از نظر ما اتفاق وحشتناکی بود! می‌دانید چرا؟ چون تا آن موقع، آن مستشاران خارجی به ما اجازه نداده‌بودند هیچ‌گونه کار عملیاتی انجام دهیم. تمام فعالیت‌های تعمیر و نگهداری و قطعه‌رسانی در نیروهای مسلح ما توسط خودشان انجام می‌شد. آن‌ها اینطور به ما باورانده بودند که اگر نباشند، هیچ‌کاری از ما برنمی‌آید. یک افسر معمولی آن‌ها، سردارها و تیمسارهای ما را به هیچ می‌انگاشت. حتی یک درجه‌دار معمولی آمریکایی، به فرمانده پایگاه ما ارجحیت داشت و چند برابر نیروهای خبره ما حقوق می‌گرفت.

خلاصه بعد از دستور امام، مستشاران آمریکایی با غرور و اطمینان خاصی به ما گفتند: "ما می‌رویم اما یک ماه دیگر، وقتی زیر بار کارهای عملیاتی درمانده شدید، دوباره از ما می‌خواهید برگردیم." این حرف، یک احساس رعب و وحشتی در ما ایجاد کرد اما به مدد نَفَس الهی امام خمینی، خودمان را باور کردیم و روی پای خودمان ایستادیم و هرگز به هیچ نیروی خارجی نیاز پیدا نکردیم. حالا به جای آن 51 هزار مستشار نظامی خارجی، بیش از 50 هزار متخصص و دانشجوی علوم نظامی داریم که در اتاق‌های فکر و سایت‌های موشکی مشغول طراحی و تولید و نوآوری‌اند.

از من بپرسید، قیاس تجهیزات و اقتدار امروز نیروهای مسلح ما با قبل از انقلاب، اساساً گناه است! امروز، قرارگاه‌های پدافندی ما با تکیه بر سیستم‌ها و تجهیزات پیشرفته‌ای که خالقش، نیروهای زبده ارتش و سپاه و دانشگاهیان متخصص هستند، نه‌فقط آسمان ایران بلکه تمام آسمان منطقه را با قدرت زیرنظر دارند. همان موشکی را که در زمان جنگ به بهای میلیاردها تومان به ما ندادند، نیروهای خبره ما به وفور ساخته و حتی کیفیت و بُرد آن را هم ارتقا داده‌اند. واقعیت این است که ما اگر یک دهم تجهیزات نظامی را که الان داریم، اگر در اول انقلاب داشتیم، یقین بدانید صدام به کشور ما حمله نمی‌کرد یا حملاتش کارگر نمی‌افتاد و ادامه پیدا نمی‌کرد. اما متاسفانه ما حتی سیم خاردار و گونی برای سنگر درست کردن نداشتیم! اما در جمهوری اسلامی، همه آن نداشتن‌ها را که تهدید بود، به فرصت تبدیل کردیم.»

احسان قنبری نسب
منبع: فارس
ارسال نظرات