روایت شهید همت، سرداری که تا پای جان برای اجرای فرمان امام ایستاد
این بار سالگرد شهادتش بهانهای شد برای تازه کردن خاطرات، رشادتها و بیان ایثار و خلوصش. اگرچه بیان خاطراتش تکرار مکررات میشود ولی همین تکرارهای زیباست که جان تازهای در روحمان میدمد. شهید همت را میگویم، همان شهیدی که رفتارش مظهر آیه «وَالَّذِینَ مَعَهُ أَشِدَّاء عَلَى الْکُفَّارِ رُحَمَاء بَیْنَهُمْ» است، در میدان کارزار و نبرد، شجاعانه مبارزه میکند و هراسی به دل راه نمیدهد.
اسفند، ماه فرماندهان شهید است؛ ماهی که در آن حداقل پنج تن از نامآورترین سرداران دفاع مقدس به شهادت رسیدهاند. شهید حمید باکری، شهید محمدابراهیم همت، شهید مهدی باکری، شهید عباس کریمی و شهید حاجحسین خرازی از بنامترین فرماندهان دفاع مقدس بودند که همگی در اسفندماه پر گشودند.
۱۷ اسفند سالروز شهادت فرمانده بیبدیل لشکر ۲۷ محمد رسولالله (ص) حاج محمدابراهیم همت بود. هم او که سید شهیدان اهل قلم، مرتضی آوینی در وصفش گفت: من هرگز اجازه نمیدهم که صدای حاج همت در درونم گم شود. این سردار خیبر، قلعه قلب مرا نیز فتح کرده است.
خیبر یکی از القاب شهید همت است. قربانی این بار ابراهیم بود، ابراهیمی که سر و دست افشان و لبیکگویان در قربانگاه سه راهی شهادت جریره مجنون به دیدار معبود شتافت.
اگر نیروهای همت نرسند، احتمال سقوط خط این لشکر زیاد است
سحرگاه روز چهارشنبه ۱۷ اسفند ۱۳۶۲ و در گذر پانزده شبانهروز از آغاز عملیات عظیم آبی-خاکی خیبر، سپاه هفتم نیروی زمینی ارتش بعث، بار دیگر ضدحمله سنگین خود را، برای باز پسگیری جزایر مجنون آغاز کرده است. این بار حمله دشمن، با استفاده از ابزار و تسلیحات شدیدتر و وسیعتر همراه شده، در مقابل وضع جبهه خودی بسیار حاد و بحرانی است.
مهمترین معضل یگانهای ایرانی، کمبود نیرو و مهمات گزارش شده است، در چنین شرایطی، غلام علی رشید، از فرماندهان ارشد سپاه در این عملیات از داخل جزیره مجنون پیام میدهد که اگر نیروهای همت نرسند، احتمال سقوط خط این لشکر زیاد است، همزمان سرلشکر ستاد ماهر عبدالرشید التکریتی، فرمانده سپاه هفتم دشمن نیز، با استفاده از جنگ روانی، به نیروهای ایرانی اعلام میکند: «اگر جزایر را خالی نکنید، آن جا را با موشکهای زمین به زمین اسکاد میکوبیم و با کل قدرت توپخانهایمان، جزایر را، شخم میزنیم.»
عاشورایی استقامت کنید و جزایر مجنون را به هر طریق ممکن، حفظ کنید
دفتر حضرت امام خمینی(ره) در تماس مستمر تلفنی با فرماندهان قرارگاه خاتم الانبیا، مرکز فرماندهی مشترک نیروی زمینی ارتش و سپاه پاسداران، آخرین تحولات عرصه نبرد را از آنان جویا میشود، در واپسین تماس، پیام شفاهی حضرت امام(ره)، با مضمون ذیل به فرمانده کل سپاه ابلاغ میشود.
…«عاشورایی استقامت کنید و جزایر مجنون را به هر طریق ممکن، حفظ کنید».
در همین حال، حاج محمد ابراهیم همت، فرمانده لشکر ۲۷ محمد رسول الله که برای حفظ خط پدافندی یگان تحت فرماندهیاش، در جزیره، خود را به آب و آتش میزند، برای در اختیار گرفتن فقط چند نفر نیرو به سمت خط پدافندی لشکر ۴۱ ثارالله کرمان حرکت میکند.
روایت شهادت حاج محمد ابراهیم همت
اکبر حاجمحمدی از کادرهای لشکر ۴۱ ثارالله که در عملیات خیبر حضور داشت، میگوید: «ما گردان ۴۱۰ بودیم، از لشکر ۴۱ ثارالله بعد ازظهر روز چهارشنبه ۱۷ اسفند بود که، سید حمید میرافضلی و حاج همت آمدند برای بازدید خط، فرمانده لشکرمان حاج قاسم سلیمانی و رضا عباسزاده هم بودند. حاج همت را، من هنوز درست نمیشناختم، به من گفت بروم پیامی را از بیسیم، به یکی از تیپهای لشکرش ابلاغ کنم و زود برگردم، سید حمید نشسته بود ترک موتور حاج همت، رفتم ابلاغ کردم و سریع برگشتم. نبودند، نه سید، نه حاجی. گفتم: کجا رفتهاند؟ گفتند: همین الان رفتند، بعد فهمیدم با هم رفتهاند به طرف چهارراه مرگ، توی خود جزیره جنوبی مجنون».
وی در ادامه میگوید: «سوار بر موتورهایمان، راه افتادیم، موتور حاج همت و میرافضلی که ترک حاجی نشسته بود، از جلو میرفت و من هم پشت سرشان. فاصلهمان با هم، دو، سه متری بیشتر نبود. سنگر، پایین جاده بود و برای رفتن رو پد وسط، میبایست از پایین پد میرفتیم روی جاده، همین کار، سبب میشد دور شتاب موتور کم بشود، البته این، کار هر روزمان بود.
این رزمنده لشکر ۴۱ ثارالله گفت: عراقیها روی آن نقطه دید کامل داشتند، درست به موازات نقطه مرکزی پد، تانکی را مستقر کرده بودند و هر وقت ماشین یا موتوری پایین و بالا میشد و نور آفتاب به شیشهشان میخورد، تیر مستقیماش را شلیک میکرد، ما موتورها را گل مالی بدنهشان استتار کرده بودیم، با این حال عراقیها باز ما را دیدند.
حسی به من گفت الان گلوله شلیک میشود
روایت حاجمحمدی از ادامه مسیر این گونه است: موتور حاج همت کشید بالا تا برود روی پد، من هم پشت سرشان رفتم، حسی به من گفت الان گلوله شلیک میشود، رو به حاج همت گفتم: حاجی، این یک تکه را، پر گازتر برو، در یک آن، از سمت محل استقرار آن تانک عراقی، گلولهای شلیک و منفجر شد، دودی غلیظ آمد، بین من و موتور حاج همت قرار گرفت.
وی ادامه داد: صدای گلوله و انفجارش موجی را به طرفم آورد که سبب شد تا چند لحظه گیج و مبهوت بمانم، طوری که نفهمم اصلا چه اتفاقی افتاده، گاز موتور را دوباره گرفتم و رسیدم روی پد وسط. از بین دود باروت آمدم بیرون، راه خود را رفتم، انگار یادم رفته بود چه اتفاقی افتاده و با چه کسانی همسفر بودهام، در یک لحظه، موتوری را دیدم که افتاده بود سمت چپ جاده، دو جنازه هم روی زمین افتاده بودند، به خودم گفتم، من صبح از همین مسیر آمده بودم، اینجا که جنازهای نبود، پس این جسدها مال چه کسانی است؟ نمیدانم، شاید آن لحظه دچار موجگرفتگی شده بودم.
موج آمده و صورتش را برده بود، اصلاً شناخته نمیشد
حاجمحمدی این اتفاق را با احتمال از سوی اراده خداوند میداند و ادامه میدهد: آرام از موتور پیاده شدم و آن را گذاشتم روی جک، رفتم به طرفشان، اولین نفر، به رو، روی زمین افتاده بود، او را که برگرداندم، دیدم تمام بدنش سالم است، فقط صورت و دست چپ ندارد، موج آمده و صورتش را برده بود. اصلا شناخته نمیشد، در یک آن، همه چیز یادم آمد، عرق سردی روی پیشانیام نشست، رفتم سراغ دومی که او هم به رو افتاده بود، نمیتوانستم باور کنم که این، جسد سید حمید است. از لباس سادهاش او را شناختم. یاد چهرهشان افتادم، دیدم«همت» و «سید محمد»، هر دو یک نقطه مشترک دارند و آن هم چشمهای زیبایشان است. خدا همیشه گفته هر کی را دوست داشته باشد، بهترین چیزش را میگیرد و چه چیزی بهتر از چشمهای آنها.
عملیات خیبر غافلگیرکنندهترین عملیات علیه ارتش بعث بود
عملیات خیبر، به عنوان نخستین عملیات آبی-خاکی ایران در طول دفاع مقدس در تاریخ سوم اسفند ۶۲ در منطقه مرزی هور با هدف تصرف بصره و با رمز«یا رسول الله» به مدت ۱۹ روز انجام گرفت.
این عملیات بسیار سخت و حماسهآمیز که از آن غافلگیرکنندهترین عملیات علیه ارتش بعث یاد میشود، منطقهای به وسعت هزار کیلومتر مربع در هور، ۱۴۰ کیلومتر مربع در جزایر مجنون و ۴۰ کیلومتر مربع در طلائیه آزاد شد. موفقیت ایران در این عملیات موجب افزایش عزم بینالمللی در راستای کنترل ایران و جلوگیری از شکست عراق شد به گونهای که از زمان آغاز عملیات خیبر تا تاریخ ۳۰ مهرماه ۱۳۶۳ تعداد ۴۷۴ طرح صلح از سوی ۵۴ کشور مختلف جهان ارائه شد.
در این عملیات فرماندهان جنگ به اهمیت تأثیر تجهیزات دریایی و آبی-خاکی برای کسب نتایج مهم و حیاتی پی بردند و سپاه نیز به ضرورت ایجاد تقویت و توسعه یگانهای دریایی برای انجام عملیاتهای آبی-خاکی پی برد. این رهیافت قابلیت سپاه در انجام عملیات عبور از هور و رودخانههای بزرگ را توسعه داد و هسته اصلی عملیاتهای بدر، والفجر۸، کربلا ۳،۴ و۵ و نیز زمینهای برای تشکیل نیروی دریایی سپاه پاسداران شد. هر چند که در این عملیات سپاه نتوانست به هدف اصلی خود که تصرف بصره بود دست یابد اما نیروهای رزمنده با جانفشانی خویش توانستند جزایر مجنون را تصرف کنند که از نظر نظامی یکی از شگفتانگیزترین طراحیهای جنگ محسوب میشود.
در این عملیات که صدام برای نخستین بار گستردهترین حملات شیمیایی را برای درهم شکستن پیشروی رزمندگان اسلام به کار گرفت بسیاری از فرماندهان برجسته سپاه پاسداران همچون شهیدهمت سردار خیبر، شهید حمید باکری جانشین فرمانده لشکر ۳۱ عاشورا، شهید کارور، اکبر زجاجی جانشین لشکر ۲۷ محمد رسول الله به شهادت رسیدند و یاد و نام خویش را در تاریخ پر افتخار ملت ایران جاودان کردند.
روایت شهید همت از زبان شهید احمد کاظمی
همت در جزیره همه تلاش خودش را به کار بسته بود تا خط جزیره حفظ شود، تا جایی که به عنوان نیروی تکور هم عمل میکرد. شهید احمد کاظمی، فرمانده اسطورهای لشکر ۸ نجف اشرف، از روزهای سخت همت در جزیره میگوید: «من و همت و باکری و زینالدین، توی همان سنگر معروف بودیم، داشتیم نتیجه میگرفتیم که همه چیز تمام شد، چون موضعی برای دفاع نبود، عراقیها هم آمده بودند توی جزیره، هم نفرشان آمده بود و هم زرهیشان، کاملاً در سرازیری بودیم، خودمان هم خبر نداشتیم.
نزدیک ظهر بود، یادم نیست روز چندم، همت بلند شد گفت: خودمان که نمردهایم، اسلحه دست میگیریم، میرویم میجنگیم.
رفت یک تیربار برداشت، گفت: من با این میروم، مهدی باکری هم گفت میرود اسلحه برمیدارد و فلان جا میایستد میجنگد، داشتم همین جوری تقسیم کار میکردیم، که آمدند پیام امام را به ما ابلاغ کردند، قبل و بعدش را البته درست یادم نیست، ولی شور و هیجان و امیدش را کاملاً یادم هست که بچهها را انگار زنده کرد. وضع جبهه عوض شد. عراق آنقدر کم آورد که مجبور شد آب ول کند و جزیره را ببرد زیر آب. همت بدجوری توی خودش بود. آن روز آمده بود پیش من، توی همان قرارگاه فرماندهیاش، سنگری از چند تکه الوار و گونی، نزدیک خط مقدم. داشتیم با هم حرف میزدیم که یک خمپاره آمد خورد به سنگر.
ابراهیم فقط گفت: بر محمد و آل محمد صلوات و ساکت شد، انگار نه انگار که خمپاره خورده آنجا، همین طور نگاهش میکردم، از خودم پرسیدم: چرا اینقدر خونسرد شده؟ این ابراهیم، ابراهیم همیشگی نیست.»
حاج ابراهیم عاشق امام(ره) بود
سردار حاج ولیالله همت برادر شهید همت در گفتوگو با خبرنگار فارس با گرامیداشت یاد و خاطره سردار خیبر اظهار کرد: محمد ابراهیم از جنس همین جوانان کوچه و خیابان بود و او مثل جوانان امروزی شیکپوش و هم چنین دیندار بود.
وی با اشاره به اینکه شهدای ما اکنون در سایر کشورها مشهورند و مردم با عشق به آنها زندگی میکنند، افزود: در کوههای سر به فلک کشیده کشمیر جوانان با یاد شهیدان ما زندگی میکنند و در تمام خانههایشان کتابهای شهید چمران، شهید باکری و شهید همت را دارند و به آنها عشق ورزیده و الگوی خود قرار دادهاند.
همت با اشاره به اینکه حاج ابراهیم موهایش را بلند می گذاشت، افزود: آن زمان کت بلند کمر باریک و شلوار پاچه گشاد مد بود و ابراهیم همیشه شیک میپوشید و معدل کتبیاش هم در دبیرستان سپهر ۱۷٫۵ و رتبه اول کلاس بود.
رزمنده دفاع مقدس با اشاره تقید شهید همت به انجام واجبات تصریح کرد: در ماه رمضان تمام روزههایش را میگرفت و مادرمان به او اعتراض میکرد که بر تو هنوز واجب نشده است.
وی افزود: شب قدر ۱۰۰ رکعت نمازش را میخواند و باز مادرمان به او میگفت برای تو هنوز تکلیف نشده ولی حاج ابراهیم خود را مقید به انجام آن میدانست.
همت ادامه داد: وقتی امام خمینی(ره) را در تلویزیون نشان میدادند شهید همت محو امام(ره) میشد، بارها دیدم که امام(ره) صحبتهای عادی میکردند ولی حاج ابراهیم گریه میکرد، او عاشق امام بود.
رزمنده دفاع مقدس با اشاره به علاقه شدید بسیجیان به حاج ابراهیم در دوران جنگ و نفوذ کلام وی، افزود: قدرت مدیریت و رهبریاش بگونهای بود که در سختترین شرایط با یک سخنرانی، رزمنده مجروح، سِرم را از خود جدا میکرد و راهی خط مقدم میشد.
محمدابراهیم هرگز نمازش ترک نشد
مرحوم حاج علیاکبر همت پدر شهید همت درباره حاج ابراهیم گفته است: «محمد ابراهیم از سن ۱۰ سالگی تا لحظه شهادت در تمام فراز و نشیبهای سیاسی و نظامی، هرگز نمازش ترک نشد. روزی از یک سفر طولانی و خسته کننده به منزل بازگشت. پس از استراحت مختصر، شب فرا رسید. ابراهیم آن شب را به همه خستگیهایش تا پگاه، به نماز و نیایش ایستاد و وقتی مادرش او را به استراحت سفارش کرد، گفت: مادر! حال عجیبی داشتم. ای کاش به سراغم نمیآمدی و آن حالت زیبای روحانی را از من نمیگرفتی.»
تا آمد دبیرستان و جایش بزرگتر شد، بیشتر خودش را نشان داد
بردار بزرگش حبیبالله میگوید: من و برادرم ولیالله خیلی شیطانتر از ابراهیم بودیم. آن روزها یادم نمیرود، خاطرم است که توی دبستان به ما شیر میدادند. یک دیگ پر از شیر بار میگذاشتند و نفری یک لیوان میدادند به ما. من و یکی دوتا از بچهها دیگ را انداختیم زمین. بعد هم در رفتیم. سال چهارم بودیم. ابراهیم ناراحت شد، گریه کرد. گفت: دادا! چرا این کار را کردی؟ گفتم: داداش حالا کاری است که شده، تو خودت را ناراحت نکن. شش سال دوره ابتدایی این طوری گذشت.
وی ادامه داد: تا آمد دبیرستان و جایش بزرگتر شد، بیشتر خودش را نشان داد، شد محبوب همه، همه کاره هم بود؛ نمایش نامه اجرا میکرد، معلمش به او کتاب جایزه داد از آن کتابهایی که خواندنش ممنوع بود. دورش کاغذ پیچیده بود، میآوردش خانه، میرفت یک گوشه تنهایی آن را میخواند. به او گفتم چرا کتابت جلد ندارد؟ گرفتم دیدمش، گفتم، نبریش بیرون، همین جا بخوانش، چیزی در او بود که در من و ولیالله نبود.
ابراهیم در یادداشتهای خصوصی خود، پیرامون این موضوع نوشته است:
«از سال ۱۳۵۲ به مطالعه کتابهای ممنوعه مشغول شدم به طوری که روزبه روز، از نظام حاکم کینه بیشتری به دل گرفتم. بیشتر جوانها غرق شکم و شهوت شده بودند. بریدن از خدا و پیوستن به دنیای مادی، رواج فساد و فحشا، سبب سست شدن یا نابودی ایمان آنان و بیتوجهیشان به اسلام شده بود. جو اختناق و ناامنی که ساواک به وجود آورده بود، باعث میشد تا انسان جرأت طرح مسائل را، حتی در حضور برادرش نداشته باشد.»
غروب خون رنگ روز ۱۷ اسفند ۱۳۶۲
و سرانجام در غروب خون رنگ روز ۱۷ اسفند ۱۳۶۲ انتظار جانفرسای همت به پایان رسید فرمانده ۲۹ ساله لشکر ۲۷ محمدرسوال الله به همراه سید حمید میرافضلی فرمانده سلحشور واحد اطلاعات عملیات لشکر ۴۱ ثارالله بر اثر اصابت تیر مستقیم تانک دشمن به موتورشان در چهارراه مرگ جزیره جنوبی مجنون به شهادت رسیدند.
به دلیل متلاشی شدن صورت هر ۲ نفر به دلیل موج انفجار ویرانگر تیر مستقیم تانک بعثی و به همراه نداشتن هیچ گونه مدرک شناسایی پیکر این دو بزرگوار به هیچ وجه قابل شناسایی نبود در نتیجه رزمندگان فداکار و سختکوش واحد تعاون سپاه پیکرهای آن دو را به عنوان شهیدان مجهولالهویه به ستاد معرج شهدای شهر اهواز منتقل کردند.
بعد از شناسایی در روز چهارشنبه بیست و چهارم اسفند ۱۳۶۲ اخبار سراسری رادیو خبر شهادت محمد ابراهیم همت فرمانده لشکر ۲۷ محمدرسوال الله را اعلام کرد، همان شب جسد به اصفهان منتقل شد و روز جمعه ۲۶ اسفند بعد از مراسم نماز جمعه اصفهان آن را تشییع کردند و برای دفن به شهرضا بردند.
مادرم اجازه نداد ابراهیم در بهشت زهرای تهران دفن شود
سردار ولیالله همت برادر حاج همت میگوید، وقتی ابراهیم شهید شد، بچههای لشکر ۲۷ محمد رسول الله میخواستند حاجی را تهران در بهشت زهرا دفن کنند، اما مادرم خیلی بیتابی کرد و اجازه نداد، بنابراین برای تشییع و تدفین راهی شهرضا شدیم، اما در بهشت زهرا هم سنگ یادبودی در کنار دیگر فرماندهان بزرگ دفاع مقدس به یادبود شهید همت گذاشتیم.